الگوي برتر جوانان (1)
درس هايي از زندگي نيمروزه يك جوان عاشورايي
جوان مسلمان ايراني مي خواهد تا آن رستگاري نزديكي كه فراروي اوست، چراغي از دانايي و بينايي بيفروزد؛ چراغي كه روشنگري خويش را از سرمايه هاي پربرگ و بار اسلامي وام گيرد.
واقعه عاشورا يكي از اين سرمايه ها و شايد بزرگ ترين هزينه اي است كه براي مانايي آموزه هاي اسلامي پرداخت شده است. عاشورا، حادثه اي نيست كه در يك نيمروز گرم و غمناك اتفاق افتاده باشد و بس. زندگي مردان، زنان و كودكان كربلا هم خاطرات يك نيمروز نيستند.
بي ترديد، مهم ترين صحنه هاي زندگي اين افراد، در همان نيمروز رقم خورده است . چه بسا كربلايياني كه اگر تاريخ، آن نيمروز گرم و پر دردشان را ثبت نمي كرد، هيچ مشقي از آنها براي امروز ما نمي ماند و هيچ برگي از تاريخ به نام آنان روشني نمي گرفت.
بهترين الگو
حق طلبي
پدر، عشق و پسر
شجاعت علوي
شبيه پيامبر
پی نوشت ها :
1. فاضل دربندي، اكسير العبادات في اسرار الشهادات، ج2، ص687.
2. بحارالانوار، ج45، ص45؛ مقاتل الطالبين، ص 86.
3. لهوف، ص 50؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص84.
4. مقاتل الطالبين، ص 86.
5. شريف الجوهري، مثيرالاحزان، ص 79؛ مؤسسه تحقيقاتي باقرالعلوم،موسوعه كلمات الامام الحسين(عليه السلام) ص 461
6.موسوعه كلمات الامام الحسين (عليه السلام) ص 463.
7. الارشاد، ص 239.
8. محمد بسيومي مهران، في رجاب النبي آل بيته الطاهرين، ج8، ص 113.
9. مقرم، مقتل الحسين (عليه السلام)، ص 256.
10. اكسير العبادات، ج2، صص 640 و 641.
11. بحارالانوار، ج45، ص42.
12. مثيرالاحزان، ص 80؛ في رحاب النبي، ص 114.
13. مثيرالاحزان، ص 79.
14. مقتل الحسين (عليه السلام)، ص 256.
15. اكسير العبادات، ص 684.
16. لهوف، ص 77 ؛ مقتل الحسين (عليه السلام)، ص 258.
الگوي برتر جوانان (2)
وفاداري به آرمان ها
هر كس عاشورايي دارد و كربلايي؛ لحظه اي كه بايد ميان سپاه حسين(عليه السلام) و يزيد، يكي را برگزيند. اگر پاي بندي به هدف ها و وفاداري بر ارزش ها در او باشد، سپاه حق را با همه رنج ها، تهمت ها مصيبت ها برمي گزيند و اگر كوچك ترين ترديدي به دل راه دهد و پايداري بر آرمان ها را فراموش كند، در گرداب پر زرق و برق باطل گرفتار خواهدشد. يافتن راه درست، كاري خطير است و مانايي در اين انتخاب، امري بسيار پرارزش و خطير تر است.
«شب عاشورا است . فردا همه ياران به شهادت مي رسند.» اين را حسين(عليه السلام) به همه گفته است همه جا تاريك است . حسين (عليه السلام) از همراهان خود مي خواهد كه از سياهي شب استفاده كنند و او را رها سازند: «اينك من از حق خود گذشتم . دشمن فقط مرا مي خواهد . اگر رهايم كنيد، هيچ كس با شما كاري ندارد. نمانيد . شب تاريك است و صبح، نزديك . اين اتمام حجت است.»
در تشويش آن شب، علي اكبر (عليه السلام)، عباس بن علي (عليه السلام) و چند تن از فداييان حسين (عليه السلام) گفتند: چرا چنين كنيم؟ براي آنكه پس از تو بمانيم!؟ خدا هرگز چنين روزي را نياورد! تيري نيندازيم، شمشيري نزنيم و تو را رها كنيم؟ نه به خدا، جان و مال و خانواده مان را فدايت مي كنيم! همراهت مي جنگيم تا شريك سرانجامت شويم. خدا زندگي پس از تو را سياه كند.. .(1) نسيم وفاداري در حنجره اين مردان پيچيده بود؛ ماندند تا شريك سرانجام حسين(عليه السلام) شوند.
روز عاشورا است . سپاهيان در دو سوي ميدان آماده نبرد مي شوند. در سويي سراسر ايمان و ايثار، ولي با تعداد كم و در سويي ديگر، سراسرِ جهل و طمع و با تعداد فراوان، آن چنان كه تا چشم كار مي كند، آدم است . امان نامه آورده اند؛ براي عباس (عليه السلام) و برادرانش كه نسبتي با شمر دارند و امان نامه اي براي اكبر (عليه السلام). علي اكبر (عليه السلام)، امان نامه را مي خواند:«إنَّ لك قرابهً بلأميرالمؤمنين، يزيدبن معاويه ؛ تو فاميل يزيدي، زيرا مادرت از نسل ابوسفيان است.» اكبر (عليه السلام) از مادر، نسبتي با يزيد دارد و همين، بهانه اي است كه خيال تطميع او را در سر بپرورانند تا شايد حسين (عليه السلام) را تنها بگذارد. نمي دانستند علي اكبر (عليه السلام) يك عمر زيسته بود تا در ركاب پدر و امام خود، حسين (عليه السلام) جان خويش را فدا كند و يك عمر قد كشيده بود تا زير پاي حسين (عليه السلام) خدمتگزارش باشد . خشم در صداي اكبر (عليه السلام) آشكار بود: «من از نسل حسينم و علي و محمد...».(2)
غيرت هاشمي
نه تنها در فرهنگ اسلامي كه در سرشت هر انساني، غيرت و جوانمردي از ويژگي هاي ستوده خوانده مي شوند. كربلا، تابلويي فاخر از غيرت و مردانگي است. گر چه عباس (عليه السلام) به عنوان پرچم دار سپاه امام حسين (عليه السلام) و سقاي طفلان او، الگوي الهي از فتوت را به همگان نشان داد، اكبر (عليه السلام) نيز سرمشقي بي نظير در عياري و غيرتمندي است.
مقام سقايت در كربلا، براي عباس بود، ولي ناله «العطش» طفلان، چيزي نبود كه جوان غيوري چون اكبر(عليه السلام) را آرام بگذارد. از گريه هاي كودكان حرم بي تاب مي شد و غيرت مردانه اش لبريز مي گشت: «پدرچان، من بيش از اين تاب ندارم كه طفلان را تشنه ببينم . رخصتي دهيد تا براي آنها آب بياورم!» اجازه را مي گرفت. شمشير مي زد و خود را به شريعه مي رساند و مشك ها را مالامال از آب، براي اهل حرم هديه مي آورد.(3)
صحنه دوباره اي از غيرت اكبر(عليه السلام) را پس از شهادت ياران امام حسين (عليه السلام) ديديم . وقتي همه اصحاب شهيد شدند، تنها، مردانِ بني هاشم، زنان و كودكان ماندند. امام حسين (عليه السلام) لباس رزم پوشيد و آماده نبردشد، ولي فرزند برومند و با معرفتش اكبر (عليه السلام) نگذاشت تا پدر روانه ميدان شود. غيرت هاشمي بود كه اينك در كلام علي اكبر(عليه السلام) موج مي زد. «يا اَبِه، لا اَبْقَاني اللهُ بَعْدَك طَرْفَهَ عَيْن؛ پدرجان، خدا مرا به قدر يك چشم بر هم زدن پس از تو زنده نگذارد.» شايد به همين دليل، امام حسين (عليه السلام) بي درنگ رخصت داد و اكبر (عليه السلام) نخستين سرباز هاشمي سپاه حسين(عليه السلام) شد.(4)
احياي شعائر دين
يكايك امامان شيعه، وظيفه احياگري دين را بر عهده داشته اند. عاشوراي حسيني نيز برنامه اي احياگرانه براي دين و جلوه هاي معنوي آن بود. سال هاي پر انحراف و بدعتِ حكومت نااهلان بر جامعه اسلامي، بسياري از شعاير ديني را كم رنگ كرده بود. به همين سبب، براي بيداري جامعه خفته و يادآوري سنت هاي ديني آنان، بايد بهاي سنگين عاشورا پرداخت مي شد.
زندگي دوباره بخشيدن به نماز، زكات، امر به معروف و نهي از منكر، و ارج نهادن به امور، بُعد مهمي از قيام عاشوراست كه از هدف هاي برپايي اين نهضت نيز خوانده مي شود. در زيات نامه امام حسين (عليه السلام) و ديگر شهيدان كربلا، درباره نماز، زكات، امر به معروف و نهي از منكر، جهاد و... تعبيرهايي آمده است: «أشهد أنَّك قد أقمتَ الصلاهَ و آتيتَ الزكاه و اَمَرتَ بالمعروفِ و نَهَيتَ عن المنكر و تَلوتَ الكتابَ حقَّ تلاوته و جاهدتَ في الله حقَّ جهاده»؛ (5) مشابه اين سخن در زيارت حضرت مسلم بن عقيل، زيارت وارث، زيارت عاشورا و زيارت نامه هاي ديگر نيز گفته شده است.
بزرگ داشت شعاير الهي، فصلي دوباره در جان بخشي به اسلام بود كه صف مسلمانان واقعي را از مسلمانان ظاهري جدا كرد. نماز راستين امام حسين(عليه السلام) در هنگامه خون بار عاشورا و پندهاي امامانه اش به سپاه دشمن براي برپايي امر به معروف و نهي از منكر، تكليفي بود كه هر كدام از كربلاييان بر دوش خود احساس مي كردند. علي اكبر (عليه السلام) اذان گوي آن روزهاي ماندگار است . هنگام اذان كه مي رسيد، امام حسين (عليه السلام) او را صدا مي زد و از او مي خواست اذان بگويد. علي اكبر (عليه السلام) هم با صدايي رسا، بانگ «الله اكبر» سر مي داد و عطر نفس هاي مقدسش دشت را پر مي كرد.
علي اكبر (عليه السلام) و خانواده
يكي از عميق ترين پيوندهاي جمعي، پيوند خانوادگي است . خانواده به عنوان نخستين و مهم ترين نهاد اجتماعي، بخش عمده اي از تربيت و فرهنگ سازي جوامع انساني را بر عهده دارد. علي اكبر(عليه السلام) به سه طايفه سرشناس عرب منسوب است . از سوي پدر، زاده اي هاشمي از نسل رسول الله (ص) است و از سوي مادر و پدربزرگِ مادري، با بني اميه و بني ثقيف پيوند خوني دارد. جالب آنكه اكبر (عليه السلام) هرگز به خويشي خود با بني اميه كه حكمرانان جامعه اسلامي بودند، افتخار نكرد. هر زمان كه او را به بني اميه و بني ثقيف نسبت مي دادند، بي توجه به اين امر، با كمال افتخار فقط خود را يك هاشمي از نسل نبي مكرم (ص) و اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) معرفي مي كرد. اين گونه شواهد تاريخي، نشانه تأثير فراواني است كه وي از خاندان پدري خود گرفته است .
حضور علي اكبر(عليه السلام) در ميان خانواده آن قدر پرخير و كارگشاست كه امام حسين (عليه السلام) بارها وي را بر آرامش خاطر دادن به زنان و دختران بي قرار خيمه ها، نزد آنان مي فرستاد. تكيه گاه زنان و كودكان، بعد از امام حسين (عليه السلام)، علي اكبر (عليه السلام) بود و براي همين، زماني كه اكبر (عليه السلام) راهي ميدان مي شد، وابستگي خيمه ها را به خود احساس مي كرد.(6) تمام عاطفه ها بر دست و پاي او، بر گردن و ردايش و بر دلش پيچيده بودند. تنها، پايبندي به هدف مقدسش بود كه او را از آميختگي با خانواده جدا كرد و با خداوند درآميخت.
احساس مسئوليت او در برابر خاندان اهل بيت(عليه السلام)، به اندازه اي بود كه در اوج تشنگي، همواره سهم آب خود را به كودكان و زنان حرم مي داد و خود، تشنه لب مي ماند . سرانجام نيز با همان عطش به ميدان رفت و از دستان پيامبر سيراب شد.(7)
پی نوشت ها :
1. تاريخ طبري، ج7 ؛ ابوالقاسم پاينده، ص 3015.
2. سازمان پژوهش و برنامه ريزي آموزشي، تاريخ امام حسين (عليه السلام)، ج4، صص 1 و 2 ؛ مقتل الحسين (عليه السلام)، ص 257.
3.مقتل الحسين (عليه السلام)،صص 257 و 258.
4. الارشاد، ج2، ص 110 ؛ بحارالانوار، ج45، صص42 و 43.
5. مفاتيح الجنان، زيارت امام حسين (عليه السلام) در شب هاي قدر، ص444.
6. مقتل الحسين (عليه السلام)، ص 257.
7. لهوف، ص 78.
منبع: گلبرگ 115