اشعار و مراثی شهادت جواد الائمّه علیه السلام

بازدید : 5151
زمان تقریبی مطالعه : 14 دقیقه
تاریخ : 24 مهر 1391
اشعار و مراثی شهادت جواد الائمّه علیه السلام

اشعار و مراثی شهادت جواد الائمّه علیه السلام
 

 

حجره در بسته

  دل افسرده ام با غم قرين است كـه در فـكر جــواد العـــارفيــن است
  چرا غمگين در اين عالم نباشم پريشان قلب ختم المرسلين است
  شد از زهر جفا و كينه مسموم جهان از ماتمش با غم قــرين است
  به هنگام شباب، از كيد دشمن خـزان، گلـزار سلطـــان مبيـن است
  ميــان حجـــره در بســــته بـر او زاهـش، لـرزه بر عـرش بــرين است
  غبــار غم نشسته بــر رخ مـــاه گـه قتـــل شـــه دنيــا و ديـــن است
  لبش عطشان و جانش بر لبش بود چنـــان جـدش كه دريـا افـرين است
  هنـوزم در تمــام كـــون، قطـــره بپـا شـــور عــزا در شهـر ديـن است
باب المراد غریب

طائر عرشم ولى پر بسته ‏ام
یاد دلدارم ولى دلخسته‏ام

آسمانم بى ستاره مانده است
درد من را سوى غربت رانده است

ناله‏ها مانده است در چاه دلم
قاتلى دارم درون منزلم

من رضا را همچو روحى بر تنم
هستى و دارو ندار او منم

ضامن آهو مرا بوسیده است
خنده‏ام را دیده و خندیده است

بر رضا هركس دهد من را قسم
حاجتش را مى‏دهد بى بیش و كم

لاله‏اى در گلشن مولا منم
غصه دار صورت زهرا منم

زهر كین كرده اثر رویم ببین
همچو مادر دست بر پهلو غمین

در میان حجره‏اى در بسته‏ام
بى قرارم، داغدارم، خسته‏ام

این طرف یا فاطمه باشد جواد
آن طرف دشمن ز حالش گشته شاد

این طرف درد و غم و آه و فغان
آن طرف هم دختران كف زنان

كس نباشد بین حجره یاورم
من جوانمرگم، شبیه مادرم

ریشه‏ها را كینه‏ها سوزانده است
جاى آن سیلى به جسمم مانده است

حال كه رو بر اجل آورده‏ام
یاد باباى غریبم كرده‏ام

نیست یك درد آشنا اندر برم
خواهرى نبود كنار پیكرم

تشنه لب در شور و شینم اى خدا
یاد جدّ خود حسینم اى خدا
 

جواد زمانی

ماه کاظمین

سلام من به نور عین زهرا
جواد ، ماه کاظمین زهرا

سلام من به غربت حریمش
به کاظمین و صاحب کریمش

سلام من به قلب بیقرارش
که سوخته ز یار نابکارش

سلام من به غربت نگاهش
به چشم های منتظر به راهش

سلام من به حال احتضارش
به لحظه های سخت انتظارش

دلش به دام عشق مبتلا بود
در انتظار مقدم رضا بود

به حال مرگ فتاده محتضر بود
منتظر هم پدر و پسر بود

درون حجره بسکه ناله ها زد
شراره بر تمام لاله ها زد

قتلگهش میان مسکنش بود
وای خدا قاتل او زنش بود

سیلی کین به چهره شرف زد
کنار پیکرش نشست و کف زد

درون حجره قلب لاله میسوخت
برون حجره خصم شعله افروخت

شروع به پایکوبی از جفا کرد
فاطمه را به غصه مبتلا کرد

دل ببرد به راه کاظمینم
زائر بارگاه کاظمینم

همان سرا که زائری ندارد
همان وطن که غم از آن ببارد

دو یاس خسته در نهاد دارد
امام کاظم و جواد دارد

عاشق پر بسته کاظمینم
کبوتر خسته کاظمینم

خدا کند رسم به کوی یارم
که تشنه می از سبوی یارم

سید محمد میرهاشمی

«يوسف زهرا»

گشته عالم غرق ماتم در عزاى جوادالائمه
كرده زهرا ناله بر پا از براى جوادالائمه

يوسف زهرا به سن نوجوانى گشته مسموم
مى‏ دهد جان در ميان حجره ‏ى در بسته مظلوم

در بهار زندگى از عمر خود گرديده محروم
رفته از هوش گشته خاموش ناله ‏هاى جوادالائمه

آه و واويلا كه آخر همسر ناقابل او
آن همه لطف و محبت ديد و آمد قاتل او

از شرار آتش زهر شعله‏ ها زد بر دل او
با چنان زهر قاتل شد سزاى جوادالائمه

فاطمه اولاد خود را در بلا پيوسته بنگر
يوسف را كام عطشان با دل بشكسته بنگر

قتله گاهش را ميان حجره در بسته بنگر
شد ز بيداد شهر بغداد كربلاى جوادالائمه

همچو جدش تشنه لب در بين حجره دست و پا زد
از براى قطره آبى قاتل خود را صدا زد

هر كنيزى ناله بر مظلومى ابن الرضا زد
شيون از خاك شد بر افلاك در سراى جوادالائمه

می سوزد از غم قلب کبابم           مسموم کینه اندر شبابم

از غمم خون دل اهل ولا شد

 دیده گریان  این ماتم رضا شد

غریبم غریبم ابن الرضایم

در بین حجره در پیچ وتابم            لبخند قاتل گشته جوابم

جان دهم عاقبت با کام عطشان

بین   شادی  همسر و  کنیزان

غریبم غریبم ابن الرضایم

گسسته از زهر بین تاروپودم         ابن الرضا وارباب جودم

طایر قدسم وافتاده در دام

جسم بی جان من افتاده بر بام

غریبم غریبم ابن الرضایم

«ستاره ‏ى رضوى»

(عزيز فاطمه واى) (4)

جواد عزيز رضا، شهيد زهر جفا

چشمه‏ ى جود و كرم، غريب آل عبا

تو قبله‏ اى و پناه، قتيل ناله وآه

اسير سوز جگر، بدون جرم و گناه

سلاله‏ ى نبوى، امام مرتضوى

گل مدينه ‏اى و، ستاره‏ ى رضوى

فداى غربت تو، به اشك محنت تو

كرم نما ز وفا، رسم به تربت تو

باب تو باب مراد، جود و كرامت و داد

خدا كند كه شوم، فداى نام جواد

گل زمانه تويى، مه يگانه تويى

ز جور همسر خود، غريب خانه تويى

امام ما همه‏ اى، هميشه قائمه ‏اى

به وقت دادن جان، به ذكر فاطمه ‏اى

«جام شقايق»

اى در جوانى كشته ‏ى، زهر جفا، ابن الرضا
گشته ‏ى قتيل جرعه‏ ى، جام بلا، ابن الرضا

اى در ميان شهر غم، مظلوم و تنها و غريب
مسموم زهر كين و جور و جفا، ابن الرضا

دل بى قرار و بى كس و دور از ديار عترتت
اى از تبارو اهل خود، گشته جدا ابن الرضا

از ظلم و جور همسر و از كينه‏هاى معتصم
در خون دل از غصه ‏ها، اى مبتلا ابن الرضا

جان شقايق از غمت، پر شد ز خون عاشقان
داغى چو لاله بر دلت، مانده به جا ابن الرضا

جان داده‏ اى از محنت و اندوه و رنج بى كسى
بس كه ستم‏ها ديده ‏اى، از الشقيا ابن الرضا

خاك مزارت قطعه‏ اى والاتر از باغ بهشت
اى كاظمينت قبله و، قبله نما ابن الرضا

زائر به وجه اطهرت، كروبيان و قدسيان
روى تو باشد از ازل، وجه خدا ابن الرضا

بر اهل عالم اى امام، اى پيشواى خاص و عام
بر حلقه‏ ى دلدادگان، اى مقتدا ابن الرضا

در اقتدايت هستى و، هستى اسير جام تو
بر عارفان اهل دل، اى آشنا ابن الرضا

تقوا رهين حالت، نورانى رخساره ‏ات
اى چهره‏ ات آيينه ‏ى، مهر و صفا ابن الرضا

بر خوان لطف و بخششت، عالم تمامى ريزه خور
اى سائل احسان تو، جود و سخا ابن الرضا

حاتم گداى خسته ‏اى، از مستمندان رهت
بر سائلان درگه‏ ات، بنما عطا ابن الرضا

ما ماندگان ره كجا، بزم غم عشقت كجا
جايى كه زهرا بهر تو، دارد عزا ابن الرضا
 

«مظهر جود»

كيستم من مظهر جود خداى مهربانم
نهمين آئينه دار خاتم پيغمبرانم

هشتمين آلاله‏ ى باغ ولاى مرتضايم
گوهر درياى عصمت من جواد بن رضايم

بعد موسى جرعه نوش باده ‏ى جام طهورم
اولين فرزند دلبند رضا در شهر نورم

لاله‏ اى بودم كه كرده داغ مادر، خون دل من
شوهرى هستم كه باشد همسر من قاتل من

در سنين نوجوانى همسر نامهربانم
داد زهرى كز شرارش سوخت مغز استخوانم

من درون خانه بودم او به پشت درب خانه
مى‏ زدم من ناله از دل، مى‏ زد او چنگ و چغانه

در كوير تشنه كامى داد از كين زهر نابم
تشنه لب گشتم نداد آن بى حيا يك جرعه آبم

هر زمان از پرده دل ناله از اغيار كردم
يادى از ناله‏ ى بين در و ديوار كردم

بس كه خون دل ز دست همسر نااهل خوردم
در سنين نوجوانى همچو مادر جان سپردم
 

«قبله ‏ى دلها»

اى تجلى غربت عالم (2)
كه غريبى در خانه‏ ى خود هم (2)
آن كه بود، محرمت، قاتلت شد همسرت (2)
در غم ماتمت، در عزا شد مادرت
( يا جواد، ياجواد، يا جواد ابن الرضا(2) )(2)
ديده‏ ى كوثر، بر تو خون باريد(2)
ناله زد مادر، تا كه نعشت ديد(2)
گريه كرد، آسمان، در عزايت اى غريب (2)
ضجه زن، حوريان، از برايت اى غريب
( يا جواد، ياجواد، يا جواد ابن الرضا(2) )(2)
قبله ‏ى دلها، كاظمين تو(2)
واى از آن آه يا حسين تو(2)
غصه ‏ى كربلا، ماتم كوى بلا(2)
اين همه، از جفا، قتل تو كرده روا
(يا جواد، ياجواد، يا جواد ابن الرضا(2) )(2)
 

«سوز آه»

به روى خاك چنان ناله از جفا مى ‏زد

كه سوز آه وى آتش به ما سوا مى‏ زد

به لب ز كينه‏ ى بيگانه هيچ شكوه نداشت

و ليك داد ز بيداد آشنا مى‏ زد

شرار زهر ز يك سو لهيب غم يك سو

به جان و پيكرش آتش جداجدا مى ‏زد

گذشت كار ز كار و نداشت كار به كس

در آن ميانه فقط آب را صدا مى ‏زد

صداى ناله‏ ى وى هى ضعيف تر مى ‏شد

كه پيك مرگ بر او از جنان صدا مى‏ زد

برون حجره همه پايكوب و دست افشان

درون حجره يكى بود و دست و پا مى‏ زد

ستاده خصم و جواد الائمه جان مى‏ داد

از او بپرس كه زخم زبان چرا مى‏ زد

«ابن الرضا»

روح دعا كنج حجره ز عطش در نواست
عشق خدا پسر فاطمه ابن الرضاست

مقتل او منزلش شد بسكه يار ما غريب است
همسر او قاتلش شد ذكر او امن يجيب است

يا رضا جان يا رضا جان.... يا رضا جان
قاتل او كف زنان به مرگ او بنگرد

سوز عطش طاقت از پيكر او ميبرد
جسم اين جان روى خاك حجره افتاد

در جوانى همچو زهرا جان به جانان ارمغان داد
يا رضا جان يا رضا جان.... يا رضا جان

روح دعا كنج حجره ز عطش در نواست
عشق خدا پسر فاطمه ابن الرضاست

مقطع او منزلش شد بسكه يار ما غريب است
همسر او قاتلش شد ذكر او ام يجيب است

«مرثيه گروهى»

گلهاى زهرا شد همه پرپر ز بيداد
در كربلا و سامرا، در طوس و بغداد
نالد هميشه بلبل، از داغ اين همه گل

بقية الله، آجرك الله

بغداد يك بار دگر در غم نشسته
با ناله‏ هاى دجله در ماتم نشسته
شراره در نهاد است، غمزده ‏ى جواد است

بقية الله، آجرك الله

با آن كه همچون غنچه‏ اى خون شد دل او
شريك زندگانيش شد قاتل او
شكوفه‏ ى ولايت، پرپر شد از جنايت

بقية الله، آجرك الله

در حجره ‏ى در بسته مى ‏سوزد تمامى
جانش ز زهر و پيكرش از تشنه كامى
رمق به جان ندارد، لب تشنه جان سپارد

بقية الله، آجرك الله

اعدا دگر طرحى چو عاشورا فكندند
بر بام خانه پيكر او را فكندند
جسمش بنفشه فام است سه روزى روى بام است

بقية الله، آجرك الله

اين كشته‏ اى كه تشنه لب همچون حسين است
شهيد بغداد و غريب كاظمين است
سلام ما به قبر او به جلوه‏ هاى صبر او

بقية الله، آجرك الله
عالم سيه پوش غمش بر دل نشسته ماتمش
بقية الله، آجرك الله

«آه آسمان»

مظهر جود وتقوا را كشتند
نوگل باغ زهرا را كشتند

آه و واويلا آه و واويلا

ميان حجره دست و پا مي زد
مادرش زهرا را صدا مى‏ زد

آه و واويلا آه و واويلا

زهر جفا زد آتش به جانش
بوده تسلا زخم زبانش

آه و واويلا آه و واويلا

كرببلايش شد شهر بغداد
گوشه حجره تشنه لب جان داد

آه و واويلا آه و واويلا

زهر عدوش كارگر گرديد
امام هادى بى پدرگرديد

آه و واويلا آه و واويلا

مهدى زهرا صاحب عزايش
ديده‏ ى زهرا گريان برايش

آه و واويلا آه و واويلا
 

«لب عطشان»

غريب شهر و خانه ‏ام، در هجون غمم(2)
خدا چه تنها شده‏ ام، در بر محرمم(2)
قاتل جان من شده همسرم (2)
رخت عزا به تن كند مادرم

( واويلتا(3) واغربتا)

باب عطشان شده‏ ام، عازم دلبرم(2)
شبيه جد تشنه و، بى كس و ياورم (2)
شعله زده شرارم بر سينه ‏ام (2)
قاتل من شد غم ديرينه‏ ام

( واويلتا(3) واغربتا)

كشته مرا غصه‏ ى يك، شهر جفا(2)
كنم به حال سجده ‏ام، در غمش ناله ‏ها(2)
وارث بى كس مرتضايم (2)
فاطمه جان به سوى تو بيايم

( واويلتا(3) واغربتا)

«ابن الرضا»

از اشك عزا ديده ‏ها درياست
ماتم جواد يا غم زهراست

در حجره‏ ى غم جان دهد مظلوم
فرزند رضا حجت معصوم

مى‏ رسد به گوش ناله ‏ى مغموم
اين زمزمه‏ ى غربت مولاست

زهر ستم و خصم بد بنياد
زد به خرمنش شعله ‏ى بيداد

مرغ حق چرا از نفس افتاد
تشنه لب چرا كوثر طاهاست

يارو همدمش دشمن جانش
ظلم آشكار زهر پنهانش

آتش زده بر جان سوزانش
اين نه همسر است خصم بى پروا است

اين نور خداست آخر ام الفضل
اين ابن الرضاست آخر ام الفضل

خون به دل چراست آخر ام الفضل
از زهر و عطش در دلش غوغاست

«بانگ جواد»

كيست اندر حجره ‏ى در بسته افغان مى‏ كند
كز غم او فاطمه گيسو پريشان مى‏ كند

همچو انسانى كه مى‏ سوزد درون آتشى
آب آب از پشت در با قلب سوزان مى ‏كند

گاه مى‏ گويد: كه زهرم داده‏ ايد، آبم دهيد
گاه با حق گفتگو با چشم گريان مى ‏كند

ام فضل بى حيا تا نشنود بانگ جواد
امر بركف كوبى جمع كنيزان مى‏ كند

ريخت ام الفضل آبى را كه مى‏ برد آن كنيز
ديد چون آن خادمه بر شاه احسان مى ‏كند

جان به قربانش كه در آن پيچ و تاب تشنگى
ياد از لبهاى خشك شاه عطشان مى‏ كند

برد گلچين دغل آن شاخه ‏ى طوبى به بام
آرى آن ظالم، جفاى خويش پنهان مى ‏كند

خواست آن گل را كند پژمان به زير آفتاب
ديد پر در پر به رويش سايه مرغان مى ‏كند

كينه ورزى تا كجا يارب كه از بعد سه روز
دشمن از بامش به خاك كوچه غلطان مى ‏كند

«نگين كاظمين»

مظلوم و بى كس و حبيب، منم غريب منم غريب
غم‏هاى عالمى همه، شده نصيب شده نصيب
من وارث حسينم نگين كاظمينم

غريباً وا غريبا(3)

در اوج آسمان غم، ماه شبم ماه شبم
از جور و كينه و ستم، جان به لبم جان به لبم
ديگر از پا فتادم زهرا برس به دادم

غريباً وا غريبا(3)

در خانه هم جفا رسد، ز همسرم ز همسرم
او با زخم زبان بود، برابرم برابرم
تنهاى خانه هستم چشم از جهان ببستم

غريباً وا غريبا(3)

«بى ياور»

بسوزد از عطش، لب خشكيده ‏ام (2)
به ياد مادر است، (دل غمديده‏ ام) (2)

به بالينم بيا، نما دردم دوا، فدايت مادر را
فدايت مادرا...... (غريبم من غريبم)

به بام خانه‏ ام (تن افتاده است) (2)
غم آن بى كفن، به دلها مانده است (2)

بسوزم ز اين جفا، به ياد كربلا، ز داغ لاله ‏ها
فدايت مادرا......(غريبم من غريب)

لبم از تشنگى (دل از داغ نگار) (2)
بسوزد هر دو از (رخ نيلى يار) (2)

دگر پايم شفا، نمايم ناله ‏ها، به يادت مادرا
فدايت مادرا......(غريبم من غريب)

صداى خنده ‏اى (رسد از همسرم) (2)
ميان خانه هم، (چنين بى ياورم) (2)

غمم شد خاتمه، نمايم زمزمه، فدايت فاطمه
فدايت مادرا......(غريبم من غريب)
 

«نور دو چشم رضا»

(مظلوم، گل رضا مولا)

اى همه صبر و رضا، اى ثمر مرتضى
مظهر بخشش وجود، نور دو چشم رضا

بى كس و يار و غريب، كار تو صبر و شكيب
غربت عالم همه، گشته با قلبت نصيب

غرق به خون شد دلت، غصه و غم حاصلت
آن كه بود محرمت، همسر تو قاتلت

خون جگر از كينه‏ ها، كينه‏ى ديرينه ‏ها
جان دهى از ماتم، آتش بر سينه ‏ها

حب تو عشق همه، با تو كنم زمزمه
جان به فداى تو اى، گريه كن فاطمه

قتل تو شد از غمش، كشته تو را ماتمش
ضجه نمودى تو از، ناله دم به دمش

همره چشم ترت، پر زده تا دلبرت
تا كه شوى زائر، خسته دل مادرت

 

«گل يكدانه»

من كه پرپر مى ‏زنم تشنه لب در لانه ‏ام
بر على موسى الرضا من گل يكدانه‏ ام

من جوادم جان بدادم تشنه لب در لانه ‏ام (2)
همسر بيگانه‏ ام با كنيزان صف زند

مى ‏دهم من جان ز كف او به شادى كف زند
دل كبابم رفته تابم همسرم شد قاتلم

از شرار زهر غم سينه ‏ام شد چاك چاك
من لبم خشكيده و، آب ريزد روى خاك

همچو جدم گويم هر دم العطش تا جان دهم
من كه چون شمع سحر، سوزد از پا تا سرم

بر مشامم مى ‏رسد بوى عطر مادرم
در بر من مادرمن آمده وقت وصال

من نگويم كف مزن، يا به رويم در مبند
مادرم اينجا بود پيش او كمتر بخند

شرم بنما لحظه ‏اى را كف مزن در پيش او
من جوادم جان بدادم تشنه لب در لانه ‏ام (2)
 

«غريب خانه»

من كه در خانه غريبم، خون دل‏ها شد نصيبم
منتظر بودم شب و روز، تا اجل گردد نصيبم

وقت رفتن آمد آخر مى ‏روم تا كوى دلبر
بر سرم يك دم بيا تا پر كشم سوى تو مادر

واغريبا واغريبا....

من جواد ابن الرضايم، از تبار مرتضايم
همچو اجداد غريبم، بر رضاى حق رضايم

غصه‏ هاى من به خانه مى ‏كشد از دل زبانه
بى كسى آل حيدر شد نصيبم از زمانه

واغريبا واغريبا....

ياد غمهاى تو مادر، برده از ياد جور همسر
پيكرم مسموم زهر و، قلب من سوزان يك در

گر چه اين زهر حاصلم شد همره خون دلم شد
اى همه عالم بدانيد داغ زهرا قاتلم شد

واغريبا واغريبا....

منبع - سايت شهيد آويني

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی