مجموعه اشعار ولادت جواد الائمه (ع)

بازدید : 25015
زمان تقریبی مطالعه : 7 دقیقه
تاریخ : 09 آبان 1390
مجموعه اشعار ولادت جواد الائمه (ع)

چراغانى

شاعر : حسن فرح بخشيان (ژوليده نيشابورى)


امشب زمين و آسمان بايد چراغانى شود

سرتاسر روى زمين از گُل، گل افشانى شود

بلبل به عشق روى گل مست غزلخوانى شود

اَكناف عالم سربه سر تزيين و نورانى شود

وآنگه ملك آماده پُست نگهبانى شود

جبرييل مأمور از پى گهواره جنبانى شود

چون حجت بر حقّ حق محبوب معبود آمده

يعنى جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

در دهم ماه رجب ماهى ز يثرب سر زدى

كز مقدمش روح الامين در عرش بال و پر زدى

وز پرده دل نعره الله اكبر بر زدى

كامروز ذات حق شرر بر تار و پودش برزدى

بر تارك خلق جهان زين مژده حق افسر زدى

ساقى كوثر زين خبر فرياد شادى برزدى

كز بهر يارى بشر سرمايه سود آمده

يعنى جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

از يمن اين زيباپسر وا شد گره از كار ما

شد سايه لطف خدا شامل به حال زار ما

وز رحمت حق شد عيان از پشت پرده يار ما

تا آن كه گردد جود او سرمايه بازار ما

روشن شده از نور او چون روز شام تار ما

با دلربايى دل برد از دست ما دلدار ما

برگو تو بر خلق جهان آن روز موعود آمده

يعنى جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

او آمده احيا كند با جود خود موجود را

پاينده سازد در جهان او پرچم محمود را

سازد مشخص بهر ما راه زيان و سود را

راضى كند با طاعتش او خالق معبود را

خاموش سازد در جهان او آتش نمرود را

گسترده سازد بهر ما او خوان لطف جود را

در كان هستى هرچه بود از جود موجود آمده

يعنى جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

او آمده با علم خود مشت عدو را وا كند

يحيى ابن اكثم را به يك ايماى خود رسوا كند

اسلام را با منطقش جاويد و پابرجا كند

صدها هزاران راز را بهر بشر افشا كند

كو مجرى حكم خدا از نسل محمود آمده

يعنى جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

مانند احمد خُلق او تا شهره آفاق شد

در زهد و تقوا چون على در ملك هستى طاق شد

مانند زهرا عصمتش سرچشمه اشراق شد

در بردبارى چون حسن نزد همه مصداق شد

همچون حسين بن على فرمانده عشاق شد

گاه عبادت بنده صد يوسف و اسحاق شد

چون عابدين در بندگى مسجود معبود آمده

يعنى جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

مانند باقر علم او زينت دهد اسلام را

با شيوه صادق كند هوشيار خاص و عام را

با فكر بِكر خويشتن او پخته سازد خام را

چون موسى جعفر كند اجرا همه احكام را

همچون رضا بر هم زند ديباچه اوهام را

شيرين كند از بهر ما او تلخى ايام را

كز بهر ما "ژوليده" گان اين عيد مسعود آمده

يعنى جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

عيد ميلاد جواد الائمه (ع)

شاعر : محمد على مردانى


گل آمد و زد خيمه به گلزار ببينيد

شد ماه رخ يار پديدار ببينيد

گسترد به دامان چمن فرش زمرّد

فراش صبا در قدم يار ببينيد

از نفخه باد سحر و عطر رياحين

صحراست مگر کلبه عطار ببينيد

خورشيد و مه و  مشتري و زهره و بهرام

ماتند ز نور رخ دلدار ببينيد

اين رشته جان در کف و آن تاج مرصع

بر يوسف عشقند گرفتار ببينيد

قمرى به نواخوانى و بلبل به تغزل

در پنجه  عشق اند گرفتار ببينيد

سبزى خط عارض گلنار کليم است

يا سرزده گل از شجر نار ببينيد

خورشيد بر آورده سر از مشرق اميد

يا آمده گل بر سر بازار ببينيد

عيد نو و عيد ظفر و عيد جواد است

اى خلوتيان حرم يار ببينيد

بر دامن ريحانه ى ريحانه ى طاهر

ريحانه اى از عترت اطهار ببينيد

رخسار جواد النقب چون گل خورشيد

طالع شده از خيمه زرتار ببينيد

ميثم صفت از دار فنا چشم ببنديد

تا طلعت حق را به سردار ببينيد

مُهر نهم از دايره ي مهر الهي

رخشان شده اى صاحب انصار ببييند

بر سفره ايجاد ز نعمات خداوند

آن مائده را چون گل بي خار ببينيد

تا چند اسير زر و تزوير و غروريد

در لوح قضا گر شده يک بار ببينيد

گر از شرر آه  ستمديده نترسيد

پس عاقبت کار ستمکار ببينيد

در دايره امن خداوند بپاييد

جود و کرم و بخشش و غفار ببينيد

مردانى شيدا شده بيمار محبت

او را به غم عشق گرفتار ببينيد

چو مردمک ديده به چشم نگرانش

جاى قدم يار وفادار ببينيد

يک دم مژه بر هم نزند بو که نشنيد

بر ديده اش آن يار دل آزار ببينيد

مرحمت خداى

شاعر : غلام رضا قدسى


گشود ديده چو بر اين جهان امام جواد

به روى خلق در مرحمت خداى گشاد

شكفت تا گل رويش ز بوستان رضا عليه السلام

بداد مژده به اهل نياز، پيك مراد

عيان تجلّى حق شد ز روى اين مولود

جهان پير جوان شد ز شوق اين ميلاد

نهم امام كه روز دهم ز ماه رجب

ز ديدن رخ او ثامن الحجج شد شاد

ز آسمان بركات خداى، نازل شد

ز يمن مقدم او بر زمين چو گام نهاد

گرفت چنگ به چنگ وز اشتياق سرود

مَلَك ز بام فلك نغمه مباركباد

خداى، جود و كرم را به خلق كرد تمام

چو ديده مظهر جود خدا به دهر گشاد

زهى مقام كه جسته است علم از او يارى

زهى شرف كه گرفته است عقل از او ارشاد

اميد بسته به الطاف او سياه و سپيد

پناه در كنفش جسته بنده و آزاد

ز فيض دانش او جان گرفت علم و خرد

ز نور بينش او جلوه يافت استعداد

به يمن لطف عميمش كرم گرفت قوام

به دست همت او شد جهان جود ايجاد

گداى بارگه جود اوست حاتم طى

غلام درگه فرّ و شكوه اوست قباد

بود ز پرتو انديشه اش خرد روشن

كند ز فكرت او عقل پير استمداد

فكنده سايه ز مهرش هماره بر سر عدل

زده است شعله ز قهرش به خرمن بيداد

زبان ناطقه لال است در مديحت او

كه با كمالش ما ناقصيم همچو جماد

اگر به آتش دوزخ نظر ز لطف كند

شراره از نگهش سردتر شود ز رماد

اگر كه نامه اعمالم از گنه سيه است

شفاعت تو مرا بس بود به روز معاد

هميشه تا به عدد كمتر است الف از با

هماره تا كه فزون تر ز صاد باشد ضاد

بود عدوى تو دايم قرين محنت و غم

بود محبّ تو پيوسته خرّم و دلشاد

قمرى پيدا شد

شاعر : قاسم رسا


از شبستان ولايت قمرى پيدا شد

از گلستان هدايت ثمرى پيدا شد

بحر موّاج كرم آمده در جوش و خروش

كه ز درياى عنايت گهرى پيدا شد

شب ميلاد جواد است، ندا زد جبريل

كز پى شام مبارك سحرى پيدا شد

از افق ماه درخشان رجب داد نويد

كه ز خورشيد ولايت قمرى پيدا شد

مى رسد نكهت ريحان بهشتى به مشام

كه ز "ريحانه" رضا را پسرى پيدا شد

سال ها بود پدر چشم به راه پسرى

كه پسر آمد و نور بصرى پيدا شد

نام نيكوش محمّد، لقب اوست جواد

در صفات ملكوتى بشرى پيدا شد

دادخواهان جهان را ز پى دادرسى

خسرو دادرس دادگرى پيدا شد

مظهر زهد و فضيلت، كه بدان گوهر پاك

علم نازد كه مرا تاج سرى پيدا شد

مجلس آراسته مأمون ز بزرگان و رجال

كه ز در كودك صاحب نظرى پيدا شد

پاسخ مجلسيان داد به هرگونه سؤال

كز همه برتر و شايسته ترى پيدا شد

سپر انداخته روباه صفت مدّعيان

زان كه در بيشه دين شير نرى پيدا شد

اى كه در وادى حيرت شده اى سرگردان

غم مخور قافله را راهبرى پيدا شد

خرّم آن گل كه ز هر سو به تماشاى رخش

صد چو من بلبل خونين جگرى پيدا شد

چو بدو رايحه جد گراميش رسيد

در دل از شوق وصالش شررى پيدا شد

چون به بغداد دو سرچشمه رسيدند به هم

خاك را لطف و صفاى دگرى پيدا شد

اى "رسا " شادى ميلاد همايون جواد عليه السلام

طبع موجى زد و زيبا اثرى پيدا شد

قرص قمر دارد رضا

شاعر : محمّد خسرونژاد


در بغل امشب يكى قرص قمر دارد رضا

بر زبان شكر خداى دادگر دارد رضا

بارگاه زاده موسى چراغان مى شود

در حريمش جشن ميلاد پسر دارد رضا

اِقتران مهر و مه گرديده امشب، يا مگر

نور چشمانش محمد را به بر دارد رضا

بر امام هشتمين حق كرده فرزندى عطا

زين پسر پيغام تبريك از پدر دارد رضا

آمد آن يكتا دُر عصمت كه بر ميلاد او

تهنيت از حضرت خيرالبشر دارد رضا

بر عقيمى آن كه بر فرزند موسى طعنه زد

گو بيا امشب ببين نور بصر دارد رضا

در كنار مهد او بنشسته بيدار و به لب

ذكر خواب از بهر طفلش تا سحر دارد رضا

ذكر خواب از بهر او مى گويد و گريان بود

من نمى دانم چرا چشمان تر دارد رضا

گاهى از اين موهبت شاد است و گاهى دل غمين

چون كه از پايان كار او خبر دارد رضا

" خسرو " از مداحى او مى كند بس افتخار

گر بدين منصب مدامش مفتخر دارد رضا

دیدگاه های کاربران

مانیا
سه شنبه 05 اسفند 1399 - 12:08
عععععااااااااللللللللللللی

ارسال دیدگاه

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی