براى یافتن دلایل شهادت امام حسن(علیهالسلام) باید به تعارض جبهه حق و باطل توجه كرد نه تعارضات قبیلهاى و ... .
معاویه حتى نتوانست یا نخواست براى ایامى چند هدف اصلى خود از جنگ با امام را برملا نسازد و به این ترتیب پرده از هدفى برداشت كه آشكارترین دلیل بر سازشناپذیرى دو جبهه بود. علامه مجلسى در این باره مىنویسد:
«چون صلح منعقد شد، معاویه متوجه كوفه شد تا آن كه روز جمعه به نُخیله رسید. در آنجا نماز گزارد، و خطبهاى خواند، در آخر خطبهاش گفت: من با شما جنگ نكردم براى آن كه نماز برپا کنید یا روزه بگیرید یا زكات بدهید ولیكن با شما جنگ كردم كه امارت بر شما به من برسد و خدا به من داد، هر چند شما نمىخواستید. شرطى چند با حسن كردهام، همه در زیر پاى من است. به هیچ یك از آنها وفا نخواهم كرد. پس داخل كوفه شد. بعد از چند روز كه در كوفه ماند، به مسجد آمد. حضرت امام حسن(علیهالسلام) را بر منبر فرستاد و گفت: بگو به مردم كه خلافت حق من است.» (1)
معاویه تلاش بسیارى به خرج مىداد كه امام را به سوى خود جذب كند تا مرزهاى روشن جدایى حقیقى بین دو جبهه را بپوشاند. امام نیز با شیوههاى مختلف همچنان بر جدا بودن دو جبهه تاكید مىكرد. یكى از شیوهها تلاش براى برقرارى ارتباطهاى سببى و خانوادگى و ائتلاف قبیلهاى بود. یكى دیگر از شیوههاى معاویه ارسال هدایا و جوایز و در مجموع تحركات عاطفى بود كه البته امام نیز آنها را دریافت و به مصارف لازم مىرساند(2)، اما اجازه نمىداد از اینها به عنوان نزدیكى وى به معاویه تعبیر شود.
امام باقر(علیهالسلام) مىفرمود: حسن و حسین(علیهماالسلام) عطایاى زورمندانى مثل معاویه را مىپذیرفتند، زیرا حق آنان بود و آنچه در اختیار زورمداران ستمگر است، براى خود آنان حرام است ولى اگر در راه(اطاعت) و خیر به مردم برسد، براى آنان حلال است و به حق دریافت كردهاند.»
قال ابوجعفر بن محمد علیهماالسلام: «و جوائزهم لمن یخدمهم فى معصیة الله حرام علیهم و سحت؛ و عطایاى آنان براى كسانى كه در نافرمانى خدا به آنان خدمت مىكنند، حرام و نارواست.»
امام باقر(علیهالسلام) مىفرمود:
حسن و حسین(علیهماالسلام) عطایاى زورمندانى مثل معاویه را مىپذیرفتند، زیرا حق آنان بود و آنچه در اختیار زورمداران ستمگر است، براى خود آنان حرام است ولى اگر در راه(اطاعت) و خیر به مردم برسد، براى آنان حلال است و به حق دریافت كردهاند.»
از جمله رفتارهایى كه دستگاه بنىامیه در برابر امام اتخاذ كرد، توهین به آن حضرت بود كه در قالبها و شكلهاى مختلفى اجرا مىشد و صفحات تاریخ پوشیده از این نوع رفتارهاست.
در یك مورد امام به معاویه چنین فرمود: این گروه به من ناسزا نگفتند بلكه تو به من ناسزا گفتى، زیرا، تو با زشتى انس گرفتهاى و اخلاق ناپسند در جانت ریشه دوانده است. با محمد و خاندان او دشمنى مىورزى. سوگند به خدا اى معاویه! اگر من و این جماعت در مسجد پیامبر(صلى الله علیه و آله) درگیر مىشدیم و مهاجرین و انصار اطراف ما بودند، جرات چنین جسارتهایى نسبت به ما نداشتند... .»(3) در جاى دیگر پسر عاص به معاویه مىگوید: «مردم به دنبالش راه افتادهاند. فرمان داد، اطاعت كردند. سخن گفت تصدیق كردند. این دو كار را به جاهاى باریكترى خواهند كشاند. چه خوب بود كه كسى را دنبالش مىفرستادى تا او و پدرش را لعن مىكردیم و دشنام مىدادیم و ارزش هر دو را در پیش دیگران پایین مىآوردیم.»(4) در همان مجلس معاویه، اطرافیان معاویه اهانتهایى به امام كردند و كوشیدند مقام و منزلت وى را كم كنند از جمله این كه: «تو اى حسن! ادعا كردهاى خلافت به تو مىرسد تو توان آن را ندارى... ما تو را به اینجا دعوت كردهایم كه تو و پدرت را دشنام دهیم. اما پدرت را خدا به تنهایى سزایش را داد، ... شما مدعیان چیزهایى بودهاید كه حقیقت ندارد... .» (5)
در این بخش نیز معاویه و اموىها نهایت تلاش خود را به خرج دادند تا از منزلت امام بكاهند. از جمله به امام مىگفتند: «تو و پدرت در قتل خلفاى قبلى شركت داشتید. با ابوبكر درست بیعت نكردید. در حكومت عمر كارشكنى كردید و عثمان را كشتید و... .» (6)
معاویه براى در هم كوبیدن جبهه امام حسن به امام على(علیهماالسلام) توهین مىكرد و به او تهمت مىزد و دیگران را هم به این كار تشویق مىكرد. این توهینها گاه به شخص حضرت على(علیهالسلام) بود و گاه در مورد زمامدارى و امامت او كه در نوع دوم هدف خنثىسازى جایگاه امامت در اذهان مردم بود.
در همان مجلس قبل كه معاویه یارانش را براى تحقیر امام حسن(علیهالسلام) گرد آورد، به آنان اینگونه رهنمود داد: «شما سعى كنید كشته شدن عثمان را به پدرش على نسبت دهید و این مطلب را جا بیندازید كه وى از سه خلیفه قبل ناخشنود بوده» و در پى آن بود كه سیل حملات علیه امام على (علیهالسلام) سرازیر شود مانند: پدرت على به خاطر دوستى دنیا و سلطنت بر عثمان عیبجویى كرد و سپس در قتل او مشاركت کرد؛ پدرت ابوبكر را مسموم كرد؛ در توطئه قتل عمر دست داشت؛ پدرت با رسول خدا(صلى الله علیه و آله) دشمن بود؛ او شمشیرى بلند و زبانى گویا داشت؛ زندهها را مىكشت؛ مردگان را متهم مىساخت و ... (7) معاویه بعد از شهادت امام حسن(علیهالسلام) نیز به كارگزارانش نوشت: «هرگز اهانت به على بن ابى طالب را فراموش نكنید.»
گاهى معاویه در حضور امام حسن(علیهالسلام) به ایشان اهانت مىكرد از جمله: معاویه در سفرى كه به مدینه داشت، بالاى منبر رفت و با ناسزاگویى، به مقام امام على(علیهالسلام) توهین كرد. امام حسن (علیهالسلام) در همان مجلس برخاست و فرمود: «... اى مردم! خداوند هیچ پیامبرى را نفرستاد مگر این كه مجرمان را دشمن او قرار داد. چنان كه قرآن مىفرماید: «و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا من المجرمین.» من پسر على هستم و تو پسر صخر، مادر تو هند است و مادر من فاطمه. مادربزرگ تو نثیله و مادربزرگ من خدیجه است.» (8)
معاویه در مجلسى دیگر كه به امام على(علیهالسلام) هتاكى زیادى كرد، امام حسن (علیهالسلام) فرمود: «اى پسر جگرخواره! آیا به امیرمؤمنان ناسزا مىگویى؟ با این كه پیامبر فرمود هر كس به على ناسزا بگوید، به من ناسزا گفته و هر كس به من ناسزا بگوید، به خدا ناسزا گفته و كسى كه به خدا ناسزا گوید، خداوند او را براى همیشه به دوزخ وارد مىكند. آنگاه به عنوان اعتراض مجلس را ترك كرد.» (9)
پیامبر فرمود هر كس به على ناسزا بگوید، به من ناسزا گفته و هر كس به من ناسزا بگوید، به خدا ناسزا گفته و كسى كه به خدا ناسزا گوید، خداوند او را براى همیشه به دوزخ وارد مىكند. آنگاه به عنوان اعتراض مجلس را ترك كرد
معاویه بعد از اعلام نقض پیمان صلح با امام حسن(علیهالسلام) دستورالعملى صادر كرد كه بر اساس آن تمام یاران و محبان اهلبیت(علیهمالسلام) باید از كارهاى حساس و غیرحساس كشور اسلامى شامل (حجاز، عراق، ایران، شامات) بركنار مىشدند: «انظروا الى من اقامت علیه البینة. انه یحب علیا و اهل بیته فامحوه من الدیوان واسقطوا عطاءه و رزقه و من اتهمتموه بموالاة هؤلاء القوم فنكلوا به و اهدموا داره...(10)؛ درباره هر كس دلیلى اقامه شد كه او على و اهلبیت او را دوست دارد، نامش را از دیوانها محو كنید و حقوق و مزایایش را نپردازید و هر كس را كه به دوستدارى اهلبیت(علیهمالسلام) متهم كردید، كار را بر او سخت بگیرید و خانهاش را خراب كنید.»
معاویه مىكوشید از این طریق نیز جبهه حق را تضعیف كند و اجازه نفس كشیدن به آنان ندهد. لذا گاه به طور مستقیم بر دار كشیدن آنان را نظارت مىكرد و در مواردى خود فرمان قتل مىداد. اشخاصى مانند: حجر بن عدى و فرزندانش در مرج عذرا، رشید هجرى، كمیل بن زیاد، میثم تمار، محمد بن اكثم، خالد بن مسعود، جویریه، عمر بن حمق، قنبر، مزرع و ... قربانى این شیوه شدند و پیشبینىهاى امام على (علیهالسلام) تحقق یافت. «عمت خطتها و خصت بلیتها» (11) «و اصاب البلاء من ابصر فیها واخطا البلاء من عمى عنها»(12)؛ این بلیهاى است كه همه جا را مىگیرد ولى گرفتارىاش به طبقهاى معین اختصاص دارد. و فتنه كور و تاریكى است كه دامنه آن فراگیر و همگانى و گرفتارى آن ویژه افراد خاص(شیعیان) است. بلاى آن به كسى مىرسد كه بینا باشد و به هر كور و بىتفاوت راه پیدا نمىكند.
نشانههاى تعارض را مىتوان در رویکرد جبهه اموى نسبت به ارزشها نیز جست و جو كرد. این جبهه همواره در تقابل و جنگ با ارزشهاى ناب اسلامى بود كه از جمله مىتوان به این موارد اشاره كرد:
حكومت معاویه سرتاسر آكنده از انواع خلافها و ظلمها در ابعاد مختلف آن بود كه برخى عبارتند از:
در ایام خلافت خود چهل روز در نماز جمعه صلوات بر رسول خدا(صلى الله علیه و آله) را ترك كرد. وقتى علت را پرسیدند: گفت: «نام پیامبر بر زبان جارى نمىكنم تا اهل بیت او بزرگ نشوند.» (13)
معاملات ربوى را تجویز كرد. به طورى كه ابودرداء در برابرش ایستاد و گفت: «از رسول خدا(صلى الله علیه و آله) شنیدم كه مردم را از معاملات ربوى نهى كرد، مگر آن كه وزن دو جنس با یكدیگر برابر باشد.» و معاویه بىاعتنایى كرد و ابودرداء - با این كه قاضى دمشق بود - از كار دست كشید و به مدینه رفت. (14) برخى از احكام حج را عملا تغییر داد. او در هنگام احرام بر خود عطر زد.(15)
نسبت به شعائر هر طور مىخواست عمل مىكرد. مثلا در نماز عید فطر و قربان اذان و اقامه اضافه كرد. با این كه پیامبر(صلى الله علیه و آله) فرموده بود: «لیس فى العیدین الاذان و الاقامة.» (16)
خطبه نماز عید را قبل از نماز خواند... (17) آب را در ظرف طلا نوشید، غذا در آن خورد.(18) لباس حریر پوشید (19) و ... .
ماهیت ضد دینى حكومت بنىامیه چنان مبتذل بود كه منكرات آنان به صورت علنى نیز بروز مىیافت. مانند آن كه معاویه طى نامهاى زیاد بن عبید(ابیه) را به پدر خود، ابوسفیان، نسبت داد: «من امیرالمؤمنین معاویة بن ابى سفیان الى زیاد بن ابى سفیان...» این كار معاویه موجب شد گروههاى زیادى مانند امام حسن و حسین(علیهماالسلام)، یونس بن عبید، عبدالرحمان بن حكم، ابوعریان و ابوبكره و حسن بصرى و... به این رفتار اعتراض كردند و نوشتند كه رسول خدا(صلى الله علیه و آله) فرمود: «الولد للفراش وللعاهر الحجر(20)؛ فرزند مال مادر است و زناكار باید سنگسار شود.»
پس باید او را زیاد بن سمیه نامید نه زیاد ابن ابى سفیان. زیرا به شهادت ابى مریم سلولى ابوسفیان از جمله كسانى بود كه با سمیه روابط نامشروع داشت و این انتساب معاویه خلاف صریح فرمایش رسول خدا بود و ...
«معاویه مرا به لعن على امر كرده است، معاویه و على اختلاف داشتند. به هر كدام ظلم شده است، او را دعا مىكنم. لعنت خدا و ملائكه و خلق تو اى خدا بر كسى باد كه ظلم كرده است و لعنت تو بر فئه باغیه از اینها باد.»
مردم هم گفتند: آمین.
در كنار تمام خلافهاى فوق، آنچه هدف اصلى معاویه بود، ساقط كردن حكومت علوى و فرزندان وى از مشروعیت بود. وى تلاش مىكرد براى تثبیت حكومت خود، جبهه مقابل را از مشروعیت بیندازد و براى این كار شیوههاى عجیبى نیز به كار برد كه برخى عبارتند از:
معاویه براى این هدف از شخصیتهاى دینى و روحانى وابسته استفاده كرد تا به خیال خود زمینه كم رنگ شدن احادیث نبوى در مورد على(علیهالسلام) را فراهم سازد. لذا او بارها از كارگزاران خود مىخواست:
1- «با كمال دقت راویانى را كه طرفدار عثمان هستند و در فضایل او سخن مىگویند، شناسایى كنید و در مجامع شركت دهید و بزرگ بدارید و نام آنان را به همراه روایات و احادیث آنها درباره عثمان و پدرش براى من بفرستید.»(21) به این ترتیب در مدت زمانى اندك احادیث متنوعى در مورد عثمان خلق شد.
2- معاویه همچنین به كارگزارانش فرمان داد چون روایات درباره عثمان زیاد شده، از این پس به گویندگان و نویسندگان بگویید درباره ابوبكر و عمر و دیگر صحابه حدیث بسازند. هر حدیثى را كه درباره ابوتراب شنیدید، آن را رها نكنید، مگر این كه حدیثى از صحابه در رد آن براى من نقل كنید. چنین روایاتى چشم مرا روشن و ادله و حجت مربوط به ابوتراب را كم رنگتر مىكند و حجتشان را باطل مىسازد.» (22)
این سیاست چنان پیش رفت كه هر كسى حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه و آله) نقل مىكرد، دیگر به حدیث او با شك و تردید نگاه مىكردند. امام باقر(علیهالسلام) در مجلسى براى آگاهى مردم از اینگونه احادیث بیش از صد مورد را خواند و فرمود:
«مردم گمان مىكنند اینگونه احادیث صحیح است. آنگاه فرمود: هى والله كلها كذب و زور(23)؛ اینها همه به خدا قسم، دروغ و بهتان است.»
ابان بن تغلب مىگوید: «خدمت امام باقر(علیهالسلام) عرض كردم: بعضى از آن احادیث را بیان فرمایید امام فرمود: رووا ان سیدى كهول اهل الجنة ابوبكر و عمر و ان عمر محدث و ان الملك یلقنه و ان السكینة تنطلق على لسانه و ان عثمان الملائكة تستحیى منه ...(24)؛ روایت مىكنند كه ابوبكر و عمر دو آقاى پیران اهل بهشت هستند و مىگویند عمر از ملائكه خبر مىگرفت و ملائكه مطالب را به وى تلقین مىكردند و آرامش و وقار بر زبانش جارى مىشد و مىگویند عثمان كسى است كه ملائكه از او حیا مىكنند ... پس امام فرمود: به خدا قسم همه اینها دروغ است.»
اقدام دوم معاویه این بود كه از سیماى امام قداست زدایى كند و با این ترفند جایگاه او را از دلها بزداید.
شهید مطهرى(ره) مىنویسد: «على(علیهالسلام) از دنیا رفت و معاویه خلیفه شد، بر خلاف انتظار معاویه، على(علیهالسلام) به صورت نیرویى باقى ماند و معاویه آن طورى كه اعمال بیرون از تعادل و متانتش نشان مىدهد، از این موضوع خیلى ناراحت بود لهذا تجهیز ستون تبلیغاتى علیه على(علیهالسلام) كرد.»(25)
بخشى از تلاشهاى معاویه در این عرصه چنین است:
دستور داد در منابر رسما على(علیهالسلام) را سب كنند و آن را در خطبههاى نماز و منابر رواج داد و با تهدید و ارعاب مردم را وادار به این كار مىكرد.
در موردى از احنف بن قیس خواست كه به على(علیهالسلام) لعن كند و او چون با اصرار معاویه رو بهرو شد، بر منبر رفت و گفت:
«معاویه مرا به لعن على امر كرده است، معاویه و على اختلاف داشتند. به هر كدام ظلم شده است، او را دعا مىكنم. لعنت خدا و ملائكه و خلق تو اى خدا بر كسى باد كه ظلم كرده است و لعنت تو بر فئه باغیه از اینها باد.» مردم هم گفتند: آمین.
صحابه منافق را وادار به جعل حدیث علیه امام مىكرد. از جمله سمرة بن جندب را با 400 هزار درهم وادار كرد بگوید آیه «من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله ...» (26) كه درباره على(علیهالسلام) در لیلةالمبیت است درباره ابن ملجم نازل شده است.
در این زمینه كار به جایى رسید كه دست به بدعت در احكام هم زدند. مثلا چون در خطبههاى نماز عید على(علیهالسلام) را سب مىكردند و مردم به خاطر این كه نشنوند از محل نماز خارج مىشدند، خطبهها را مقدم بر نماز كردند. (27)
امام باقر(علیهالسلام) در مورد این اقدام بنىامیه مىفرمود: «و یروون عن على علیهالسلام اشیاء قبیحة و على الحسن و الحسین علیهماالسلام ما یعلم الله انهم قد رووا فى ذلك الباطل و الكذب و الزور(28)؛ مطالب زشتى را درباره على علیهالسلام و حسن و حسین علیهالسلام نقل مىكردند كه خدا مىداند همهاش باطل و دروغ و بهتان بود.»
4- تلاش براى تشكیل حكومت موروثى
آنچه هدف اصلى معاویه بود و تمام اقداماتش بر محور آن دور مىزد، قبضه كردن حكومت و تثبیت آن در دست بنىامیه بود؛ همان هدف پنهانى كه امام حسن از آن آگاه بود و براى اتمام حجت در شرایط صلح، آن را گنجاند:
«هذا ما صالح علیه الحسن بن على بن ابى طالب معاویة بن ابى سفیان: صالحه على ان یسلم الیه ولایة امر المسلمین على ان یعمل فیهم بكتاب الله و سنة رسوله صلى الله علیه و آله و سیرة الخلفاء الصالحین و لیس لمعاویة بن ابى سفیان ان یعهد الى احد من بعده عهدا بل یكون الامر من بعده شورى بین المسلمین ...(29)؛ این قرارداد صلحى است بین حسن بن على بن ابى طالب و معاویة بن ابى سفیان: با او مصالحه كرد به این كه ولایت امر مسلمانان را به او واگذارد، به این شرط كه بین مسلمانان بر اساس كتاب خدا و شیوه پیامبر و سیره خلفاى صالح عمل كند و معاویه حق ندارد كه پس از خود كسى را به جانشینى و خلافت انتخاب كند و تعیین خلیفه بر اساس شوراى بین مسلمانان باشد.»
و یا به این صورت كه: «المادة الثانیه ان یكون الامر للحسن من بعده فان حدث به حدث فلاخیه الحسین و لیس لمعاویة ان یعهد به الى احد.»(30)
اما معاویه در راستاى همان هدف اصلى خود، بعد از پانزده سال كه موانع سر راه خود را برداشت، تصمیم گرفت یك همه پرسى عمومى به راه اندازد و براى فرزندش یزید از عموم مردم مكه، مدینه، شامات، عراق و ... بیعت بگیرد. براى این كار به تمام مراكز حكومتى بخشنامه كرد و مخالفان را با شدت تمام سركوب كرد. اما مدتى بعد از طرح گرفتن بیعت عمومى متوجه شد كه گروههاى خواص همچنان مخالف او هستند و بالاترین خطرها نیز به دو دلیل از جانب امام حسن علیهالسلام است:
اولا: بسیارى از مخالفان منتظرند ببینند سلاله رسول خدا(صلى الله علیه و آله) چه مىكند چرا كه در صلح نامه شرط كرده بود، براى معاویه خلیفه و جانشینى تعیین نشود.ثانیا: امام مجتبى(علیهالسلام) در میان مردم مسلمان از پایگاه بسیار قوى برخوردار است و شایستگى عظمت و لیاقت او براى تصدى خلافت و زمامدارى جامعه زبانزد است.
از طرفى معاویه مىدانست كه اگر موضوع ولایتعهدى را به مردم واگذارد، هیچ كس كمترین توجهى به یزید نخواهد كرد. از این رو معاویه به فكر افتاد نظر مخالفان را به سوى خود جلب كند و نامههایى به حسین بن على، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن جعفر و ... نوشت. امام حسین(علیهالسلام) در پاسخ نامه او نوشت:
«اتق الله یا معاویة! واعلم ان لله كتابا لایغادر صغیرة و لا كبیرة الا احصاها، واعلم ان الله لیس بناس لك قتلك بالظنة و اخذك بالتهمة و امارتك صبیا یشرب الشراب و یلعب بالكلاب ما اراك الا و قد او بقت نفسك و اهلكت و اضعت الرعیة والسلام(31)؛ اى معاویه! در مورد جانشینى فرزندت یزید و اصرار بر آن از خدا بترس. بدان كه براى خداوند منان صحیفهاى است كه تمام اعمال ریز و درشت را ثبت مىكند و هیچ عملى از آن مخفى نخواهد ماند.
معاویه! بدان خداوند همانند مردم نیست كه بخشى از آنان را با كمترین سوءظنى بكشى و عدهاى دیگر را متهم نمایى و دستگیر كنى. فرزندت یزید كه آرمان تو است، شراب مىآشامد و به سگبازى مشغول است. معاویه! مىبینم كه تنها با این كارت خودت را متزلزل مىسازى و دین خود را نابود مىكنى و مردم را از بین مىبرى.»
پینوشتها:
1- جلاء العیون، ص 435. 2- خرایج، ج 71 ص 238 و مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 22. 3- بحارالانوار، ج 44، صص 70 تا 86، ح 11. 4- تحلیلى از زندگانى سیاسى امام حسن مجتبى علیه السلام، علامه جعفر مرتضى عاملى، ترجمه محمد سپهرى، ص 189. 5- بحارالانوار، ج 44، صص 71- 73. 6- همان. 7- همان. 8- كشف الغمة، ج 2، ص 150. 9- احتجاج طبرسى، ج 1، ص 145. 10- نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 3، ص 16. 11- نهج البلاغه فیض الاسلام، خ 92، ص 274. 12- همان. 13- النصائح الكافیه، ص 97 و حقایق پنهان، ص 258. 14- همان، ص 94. 15- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 1، ص 464. 16- همان، ج 3، ص 470 و كشف الغمه، ج 1، ص 123. |
17- همان، ج 3، ص 470. 18- همان، ج 1، ص 463. 19- همان، ج 3، ص 470. 20- بحارالانوار، ج 73، ص 350، ح 13 و نامههاى امام حسن و حسین علیهما السلام، الكامل فى التاریخ، ج 3، ص 443، رجال كشى، ص 33 و بحارالانوار، ج 44، ص213. 21- انظروا من قبلكم من شیعة عثمان و محبیه و اهل ولایته و الذین یرون فضائله و مناقبه فادنوا مجالسهم و قربوهم و اكرموهم و اكتبوا لى لكل مایروى كل رجل منهم و اسمه و اسم ابیه و عشیرته. نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 3، ص 15، 16. 22- ان الحدیث فى عثمان قد كثر و فشا فى كل مصر و فى كل وجه و ناحیه فاذا جاءكم كتابى هذا فادعوا الناس الى الروایة فى فضائل الصحابة و الخلفا الاولین و لا تتركوا خبرا یرویه احد من المسلمین فى ابوتراب الا و اتونى بمناقض له فى الصحابة مغتعله فان هذا احب الى و اقر لعینى و ادحض لحجة ابى تراب و شیعته» . همان، ج 3، ص 16. 23- سلیم بن قیس، صص 68، 69. 24- اسد الغایة، ج 3، ص 215; منتخب كنزالعمال با حاشیه منه احمد بن حنبل، ج 5، ص 2. 25- حماسه حسینى، ج 3، ص 26. 26- بقره، 207. 27- تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 152. 28- سلیم بن قیس، ص 69. 29- بحارالانوار، ج 44، ص 65. الصواعق المحرقه، ص 81 و كشف الغمه، ج 2، ص 170. 30- الاصابة فى تمییز الصحابة، ج 1، ص 330 و الامامة و السیاسة، ج 1، ص 184. 31- الامامة و السیاسة، ج 1، ص 203.
|
برگرفته از مقاله الف.آشورى امام حسن(علیهالسلام) و پاسدارى از ارزشها
تنظیم گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی