
مدیریت اسلامی از دیدگاه نهج البلاغه ( بخش دوم )
- محمد رجب زاده
بخش دوم
ويژگيهاي فردي يك مدير اسلامي
v شجاعت
v صبور بودن
v سعه صدر داشتن
v پرهيز از تكبر و خود پسندي
v تواضع و فروتني
v ساده زيستي
v توانائي انجام كار
v خير خواه بودن
v پاكدامني
v اصالت خانوادگي
v خوش سابقه بودن
v هم نشيني با خانواده هاي خوشنام
'
1-شجاعت
إِذَا هِبْتَ أَمْراًفَقَعْ فِيهِ، فَإِنَّ شِدَّةَ تَوَقِّيهِأَعْظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنْهُ ‹‹هنگاميكه از چيزى زياد ميترسى خود را در آن بيفكن كه(گاه)آن ترساز خود آن چيز سختتر است!››1
2- صبور بودن در تحمل سختيها و مشكلات
وَعَوِّدْ نَفْسَكَ التصَّبْرَ عَلَى الْمَكْرُوهِ، وَنِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُّرُ . ‹‹ و خود را به شكيبايي بر نامطلوب عادت ده و نيكو . خويي است شكيبايي در راه حق . ›› 2
3- داشتن سعه صدر
آلَةُ الرِّيَاسَةِ سَعَةُ الصَّدْرِ ‹‹ ابزار رياست فراخي سينه ( تحمل مشكلات ) است . ›› 3
ثُمَّ احْتَمِلِ الْخُرْقَ مِنْهُمْ وَالْعِيَّ وَنَحّ ِعَنهمْ الضِّيق َوَالاََْنَفَ يَبْسُطِ اللهُ عليك بذلك اكناف رَحْمَتِه وَيُوجِبُ لَكَ ثَوَابَ طَاعَتِهِ، وَأَعْطِ مَا أَعْطَيْتَ هَنِيئاً وامنع في إِجْمَالٍ وَإِعْذَارٍ ‹‹ پس درشتي و سخنان ناهموار آنان را بر خود هموار كن و تنگ خويي و خود بزرگ بيني را از خود دور ساز تا خدا درهاي رحمت خود را به روي تو بگشايدو تورا پاداش اطاعت ببخشايد . آنچه به مردم مي بخشي بر تو گوارا باشد و اگر چيزي را از كسي باز مي داري با مهرباني و پوزش خواهي همراه باشد . ›› 4
4- پرهيز از تكبر و خود پسندي
إِيَّاكَ وَمُسَامَاةَاللهِ فِي عَظَمَتِهِ، وَالتَّشَبُّهَ بِهِ فِي جَبَرُوتِهِ، فَإِنَّ اللهَ يُذِلُّ كُلَّ جَبَّارٍ، وَيُهِينُ كُلَّ مُخْتَالٍ ‹‹ بپرهيز كه خود را در بزرگي همانند خداوند پنداري و در شكوه خداوند همانند او داني زيرا خداوند هر سركشي را خوار مي سازد و هر خود پسندي را بي ارزش مي كند .›› 5
مآخذ---------------------------------------------------
1- فيض الاسلام – ترجمه و شرح نهج البلاغه – ص 1169
2-= = = = = نامه 31 ص 910
3-= = = = ص1169
4و 5 دشتي محمد – ترجه نهج البلاغه – انتشارات شاكر –چاپ 84 – به ترتيب صفحات 414 و 404
وَإِيَّاكَ وَالاِِْعْجَابَ بِنَفْسِكَ، وَالثِّقَةَ بِمَا يُعْجِبُكَ مِنْهَا، وَحُبَّ الاِِْطْرَاءِ فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّيْطَانِ فِي نَفْسِهِ، لِـيَمْحَقَ مَا يَكُونُ مِنْ إِحْسَان الْـمُحْسِنِينَ.‹‹مبادا هرگز دچار خودپسندي گردي و به خوبيهاي خود اطمينان كني و ستايش را دوست داشته باشي كه اينها همه از بهترين فرصتهاي شيطان براي هجوم آوردن به توست و كردار نيك نيكو كاران را نابود مي كند .›› 1
5-تواضع و فروتني
وَاخْفِضْ لِلرَّعِيَّةِ جَنَاحَكَ، وَابْسِطْ لَهُمْ وَجْهَكَ وَأَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ،‹‹ و براي مردم بالت را فرود آور و رويت را بگشا و پهلوهايت را نرم كن .›› 2 اين عبارت در نامه 27 خطاب به محمد بن ابي بكرو همچنين نامه 46 آمده است
6-ساده زيستي
كاملترين سفارش و توصيه در اين خصوص نامه 45 امام (ع) به عثمان بن حنيف والي بصره است كه مي تواند براي تمام مديران اسلامي يك درس باشد . به خاطر طولاني نشدن فقط به ترجمه آن اكتفا شده است .
‹‹اما بعد.اى پسر حنيف به من خبر رسيده كه مردى از جوانان بصره تو را بهسورى فرا خوانده و تو نيز بدانجا شتافتهاى.سفرهاى رنگين برايت افكنده و كاسههاپيشت نهاده.هرگز نمىپنداشتم كه تو دعوت مردمى را اجابت كنى كه بينوايان را ازدر مىرانند و توانگران را بر سفره مىنشانند.بنگر كه در خانه اين كسان چهمىخورى،هر چه را در حلال بودن آن ترديد دارى از دهان بيفكن و آنچه را،كه يقيندارى كه از راه حلال به دست آمده است،تناول نماى بدان،كه هر كس را امامى است كه بدو اقتدا مىكند و از نور دانش اوفروغ مىگيرد.اينك امام شما از همه دنيايش به پيرهنى و ازارى و از همهطعامهايش به دو قرص نان اكتفا كرده است. البته شما را ياراى آن نيست كه چنينكنيد،ولى مرا به پارسايى و مجاهدت و پاكدامنى و درستى خويش يارى دهيد.بهخدا سوگند،از دنياى شما پاره زرى نيندوختهام و از همه غنايم آن مالى ذخيرهنكردهام.و به جاى اين جامه،كه اينك كهنه شده است،جامهاى ديگر آمادهنساختهام آرى،در دست ما از آنچه آسمان بر آن سايه افكنده است،«فدكى»بود كه قومىبر آن بخل ورزيدند و قومى ديگر از سر آن گذشتند و بهترين داورخداونداست.فدك و جز فدك را چه مىخواهم؟كه فردا ميعاد آدمى گور است.در تاريكىآن آثارش
محو مىشود و آوازهاش خاموش مىگردد.حفرهاى كه هر چه فراخشسازند يا گور كن بر وسعتش افزايد،سنگ وكلوخ تن آدمى را خواهد فشرد و روزنههايش را تودههاى خاك فرو خواهد بست.و من امروز نفس خود را به تقوامىپرورم تا فردا،در آن روز وحشتبزرگ،ايمن باشد و بر لبه آن پرتگاه لغزندهاستوار ماند. اگر بخواهم به عسل مصفا و مغز گندم و جامههاى ابريشمين،دست مىيابم. ولى،هيهات كه هواى نفس بر من غلبه يابد و آزمندى من مرا به گزينش طعامهابكشد و حال آنكه،در حجاز يا در يمامه بينوايى باشد كه به يافتن قرص نانى اميدندارد و هرگز مزه سيرى را نچشيده باشد.يا شب با شكم انباشته از غذا سر بر باليننهم و در اطراف من شكمهايى گرسنه و جگرهايى تشنه باشد.آيا چنان باشم كهشاعر گويد: و حسبك داء آن تبيتببطنة و حولك اكباد تحن الى القد«تو را اين درد بس كه شب با شكم سير بخوابى و در اطراف تو گرسنگانى باشنددر آرزوى پوستبزغالهاى» آيا به همين راضى باشم كه مرا امير المؤمنين گويند و با مردم در سختيهاىروزگارشان مشاركت نداشته باشم؟يا آنكه در سختى زندگى مقتدايشان نشوم؟مرابراى آن نيافريدهاند كه چون چارپايان در آغل بسته كه همه مقصد و مقصودشاننشخوار علف است،غذاهاى لذيذ و دلپذير به خود مشغولم دارد يا همانند آنحيوان رها گشته باشم كه تا چيزى بيابد و شكم از آن پر كند،خاكروبهها را به هممىزند و غافل از آن است كه از چه روى فربهش مىسازند.و مرا نيافريدهاند كهبىفايدهام واگذارند،يا بيهودهام انگارند،يا گمراهم خواهند و در طريق حيرتسرگردانم پسندند؟ گويى يكى از شما را مىبينم كه مىگويد،اگر قوت پسر ابو طالب چنين است،بايد كه ناتوانيش از پاى بيفكند و از نبرد با هماوردان و كوشيدن با دليران بازش دارد. بدانيد،كه آن درخت كه در بيابانها پرورش يافته،چوبى سختتر دارد و بوتههاى سرسبز و لطيف،پوستى بس نازك.آرى،درختان بيابانى را به هنگام سوختن،شعله نيرومندتر باشد و آتش بيشتر.من و رسول خدا،مانند دو شاخهايم كه از يكتنه روييده باشند و نسبتبه هم چون ساعد و بازو هستيم.به خدا سوگند،كه اگرهمه اعراب پشتبه پشت هم دهند و به نبرد من برخيزند،روى برنخواهم تافتو اگر فرصتبه چنگ آيد به جنگ بر مىخيزم و مىكوشم تا زمين را از اين شخصتبهكار كج انديش پاكيزه سازم.چنانكه گندم را پاك كنند و دانههاى كلوخ را از آنبيرون اندازند. اى دنيا از من دور شو،افسارت را به پشتت
افكندم.من خود را از چنگالهايترها كردم و از دامهايتبيرون افكندم و از آن پرتگاهها كه بر سر راه من كندهاىاجتناب كردهام.آن گردن فرازانى كه با دليريهايت فريفتى،اكنون كجايند؟آن مردمى،كه به زرق و برقهايت مفتون ساختى،چه شدند؟آرى همه در گور خفتهاند.به خداسوگند،اگر تو موجودى مجسم بودى و پيكرى محسوس،به خاطر آن گروه ازبندگان خدا كه به سراب آرزوها فريفتهاى و آنها را در گودالهايى كه بر سر راهشانتعبيه كردهاى،سرنگون ساختهاى و پادشاهانى كه به ورطه نابودى سپردهاى و بهآبشخور بلا-آنجا كه هيچكس را از آن بازگشتنى نيست-كشيدهاى،حد خد را بر توجارى مىساختم.فسوسا كه هر كس بر لغزشگاه تو پاى نهاد،سرنگون شد و هركسكشتى بر گرداب تو راند،غرقه گشت و هر كه از چنبر تو سر بيرون كشيد،پيروز شد. آنكه از تو در امان مانده،باكى از آن ندارد كه روزگار بر او تنگ گيرد،زيرا دنيا در نظراو روزى استبر آستان غروب.از نزد من دور شو،در برابر تو سر فرود نمىآورم كهبر من سرورى جويى و زمام كارم را به دست تو نسپارم كه هر جا كه خواهى مرابكشى.به خدا سوگند-تا شيتخداوند چه باشد-كه نفس خويش را چنانپرورش دهم كه چون قرص نانى يابد شادمان شود و به جاى هر نانخورش به نمكقناعت ورزد.و چشمانم را چنان به گريه وادارم كه سرچشمه اشكش بخشكد وسرشكش به پايان رسد.آيا شتر،شكم را به چرا انباشته است.و اينك به قرارگاه خودمىرود؟يا آن گوسفند از علف اشباع گشته و اينك به آغل خود روى مىنهد؟ آيا على نيز سير شده و اينك از تلاش باز ايستاده است؟اگر على پس از ساليان درازبه آن گوسفند يا شتر رها شده در علفزار،شباهتيافته باشد،چشمش روشن باد. خوشا به حال كسى كه وظيفه خود را نسبتبه پروردگارش گزارده باشد و دربلاى خويش صابر باشد و شب هنگام خواب را بر چشم خود حرام كند،يا چونخواب بر او غلبه كند،زمين را نهالى و دستهاى خود را بالش سازد.در ميان مردمى كهاز وحشت قيامتشب را زنده داشتهاند و از جامه خواب دورى گزيدهاند و لبهايشانبه ذكر پروردگارشان مىجنبد و گناهانشان در اثر آمرزش خواستن فراوانشان ناچيزگشته است.«اينان حزب خداوندند و حزب خداوند رستگارند.»پس اى پسر حنيف،از خدا بترس.به همان چند قرص نان اكتفا كن تا از آتشرهايى يابى›› 1
1- دكتر آيتي – ترجمه نهج البلاغه – نامه 45 استخراج شده از سي دي كتابخانه الكترونيكي
7-داشتن توانائي انجام كار
وَاجْعَلْ لِرَأْسِ كُلِّ أَمْرٍ مِنْ أُمُورِكَ رَأْساً مِنْهُمْ، لاَ يَقْهَرُهُ كَبِيرُهَا، وَلاَ يَتَشَتَّتُ عَلَيْهِ كَثِيرُهَا.1 ‹‹و براي هركاري از كارهايت . رئيس و كارگرداني قرار ده كه بزرگي كارها اورا مغلوب و ناتوان نكند و بسياري آنها اورا پريشان نسازد .›› فَإِنَّ تَضْيِيعَ الْمَرْءِ مَا وُلِّيَ، وَتَكَلُّفَهُ مَا كُفِيَ، لَعَجْزٌ حَاضِرٌ، وَرَأْيٌ مُتَبَّرٌع، 2‹‹ سستي انسان در انجام كارهايي كه به عهده اوست و پافشاري در كارهايي كه از مسئوليت او خارج است نشانه ناتواني آشكار و انذيشه ويرانگر است .››
8-خير خواه بودن-9-پاكدامني 10-اصالت خانوادگي 11-خوش سابقه بودن12-هم نشيني با خانواده هاي خوشنام و شريف
فَوَلِّ مِنْ جُنُودِكَ أَنْصَحَهُمْ فِي نَفْسِكَ لله وَلِرَسُولِهِ وَلاِِِمَامِكَ، [وَأَنْقَاهُمْ جَيْباًّ7، وَأَفْضَلَهُمْ حِلْماًمِمَّنْ يُبْطِىءُ عَنِ الْغَضَبِ، وَيَستريح ال العذر وَيَرْأَفُ بِالضُّعَفَاءِ، وَيَنْبُو عَلَىالاََْقْوِيَاءِ، وَمِمَّنْ لاَ يُثِيرُهُ الْعُنْفُ، وَلاَ يَقْعُدُ بِه ِالضَّعْفُ ثُمَّ الْصَقْ بَذَوِي الْمُرُوءَاتِ وَالاََْحْسَابِ، وَأَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ، وَالسَّوَابِقِ الْحَسَنَةِ، ثُمَّ أَهْلِ النَّجْدَةِ وَالشَّجَاعَةِ، وَالسَّخَاءِ وَالسَّماحَةِ، فَإِنَّهُمْ جِمَاعٌ مِنَ الْكَرَمِ وَشُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ.3
‹‹ آنگاه از لشكريان خود آن را كه در نظرت نيكخواهترين آنها به خدا و پيامبر اوو امام توست،به كار برگمار.اينان بايد پاكدامنترين و شكيباترين افراد سپاه باشند،دير خشمناك شوند و چون از آنها پوزش خواهند،آرامش يابند.به ناتوانان،مهربانو بر زورمندان،سختگير باشند. درشتيشان به ستم بر نينگيرد و نرميشان برجاىننشاند.آنگاه به مردم صاحب حسب و خوشنام بپيوند،از خاندانهاى صالح كهسابقهاى نيكو دارند و نيز پيوند خود با سلحشوران و دليران و سخاوتمندانو جوانمردان استوار نماى،زيرا اينان مجموعههاى كرماند و شاخههاى احسان وخوبى.››
مآخذ---------------------------------------------------- 1-فيض الاسلام – ترجمه و شرح نهج البلاغه – نامه 53 ص 10116
2و 3 –دشتي محمد – ترجمه نهج البلاغه – انتشارات شاكر به ترتيب صفحات 412 -426-408