1-صادق رحمانی
نگاه شمع، نمنم سينه ميزد
خدا داند، که عالم سينه ميزد
نه تنها خاک آن شب، گريه ميکرد
برايت آسمان هم، گريه ميکرد
***
چو حرف ازغربت ديرينه ميزد
نگاهم، شعله در آئينه ميزد!
غريبانه، دل من نوحه ميخواند
دو دسته اشک، نم نم سينه ميزد!
***
ستاره گريه و الماس، با من
شبست و، بوي زخم ياس، با من
تمام حزن زينب را بخوان باز
گلوي زخمي احساس با من!
****
2-صمد پرویس
عطش، خورشيد را سيراب ميکرد
گل شش ماهه را بيتاب ميکرد
تني بيدست، با مشگي پر از آب
وضو در چشمهي مهتاب ميکرد!
***
زمرگ سرخ، ايمان سبزپوشست
امامت تا قيامت در خروشست
بگو با عاشقان: در مسلخ عشق
به گوش جان طنين نوش، نوشست!
***
نماز عشق، در صحرا به پا بود
امام عاشقان، خون خدا بود
سري که بر سر ني آيه ميخواند
به هفتاد و دو ملت آشنا بود!
***
3-محمود سنجری
نواي العطش باشد به نايش
عمو رفته که آب آرد برايش
چه کس گويد به اين طفل عطشناک:
عمو آمد، ولي کو دستهايش؟!
***
تو شور عاشقي در سر نداري
به دل، غير از غم دلبر نداري
دلا! خورشيد را بر نيزه کردند
تو صبح عشق را باور نداري؟!
4-یدالله گودرزی(شهاب)
هلا! روشنتر از متن سپيده
صبوري اين چنين را کس نديده
چه کرد آن لحظهي لرزيدن عرش
لبانت روي رگهاي بريده؟!
***
الا اي تيرها! از سر بگيريد
به سوي خاندانم پر بگيريد
اگر با کشتن من، عشق برپاست
مرا شمشيرها! در بر بگيريد
***
مآل انديش فردا بود، زينب
در آن صحرا، چه تنها بود زينب
به هنگام غروب تنگ آن روز
تمام غربت ما بود زينب!
5-علیرضا صائب فسایی
دلي پر هاي و هو با عشق دارم
حضوري در وضو، با عشق دارم
برواي غصه خلوت کن! که امشب
دو رکعت گفتگو با عشق دارم!
***
6-سید مهدی حسینی
ز شرم روي ماهش آب شد، آب
ز شوق ديدنش بيتاب شد، آب
نه بر لبهاي خود آبي رسانيد
نه از لبهاي او سيراب شد آب
****
عطش از چشم اصغر، خواب ميبرد
غمش، رنگ از رخ مهتاب ميبرد
بيابان را، سراسر آب ميبرد
علي را تشنگي از تاب ميبرد!