حُسنیّه، کنیز مدافع حریم امامت

بازدید : 4173
زمان تقریبی مطالعه : 37 دقیقه
تاریخ : 30 دی 1392
حُسنیّه، کنیز مدافع حریم امامت
حُسنیّه، کنیز مدافع حریم امامت


پدید آورنده : غلامرضا گلی زواره ،سایت حوزه - بخش  مجلات > خانواده و زنان > پیام زن > اردیبهشت 1382، شماره  134 صفحه 26

مأخذ ماجرا

شیخ جمال الدین ابوالفتوح حسین بن علی، فرزند محمد فرزند احمد فرزند حسین بن احمد خزاعی رازی از علمای نامدار شیعه در علوم دینی، در نیمه نخست قرن ششم هجری است. نسبش چنانچه خود اشاره کرده، به نافع بن بدیل ورقاء خزاعی از صحابه رسول اکرم(ص) می رسد. بدیل و هفت فرزندش همگی از یاران رسول اکرم(ص) بوده اند و بعضی از ایشان نسبت به امیر مؤمنان(ع) ارادت می ورزیده اند چنان که عبداللّه و محمد عبدالرحمن، پسران بدیل، در جنگ صفین در رکاب امام علی(ع) با معاویه به نبرد پرداخته اند.

نیاکان ابوالفتوح رازی سالیان متمادی در ایران می زیسته اند و طایفه ای از آنان در نیشابور و بیهق و گروهی در ری روزگار می گذرانیده اند. ابوالفتوح استاد ابن شهر آشوب مازندرانی و شیخ منتجب الدین می باشد. ابوالفتوح در فقه، تفسیر، کلام و ادب مهارت داشت و واعظ و مذکِّر بود و به عرفان اظهار تمایل می نمود. از اطلاعات تاریخی نیز بی نصیب نبود؛ مشهورترین اثرش «روض الجنان و روح الجنان» می باشد که از تفاسیر مهم و مشهور شیعه در قرن ششم هجری به شمار می رود. یکی از آثار این دانشمند بزرگ، رساله ای است به نام مکالمات حُسنیه در مسئله امامت که به زبان عربی نگاشته شده است. در این رساله، کنیزی در دربار هارون الرشید خلیفه عباسی در باب درستی مذهب شیعه و ابطال مذاهب دیگر، بحث و مناظره کرده که مضامین آن را در اعتقادات عقلی و عبارات شرعی، سودمند و آموزنده می باشد.(1) برخی در انتساب این رساله به ابوالفتوح رازی تردید کرده اند و گفته اند چون مستند به تاریخ خاصی می باشد، پس وی آن را از کجا نقل کرده است؛ اما علامه مجلسی بر آن اعتماد کرده و این رساله را به زبان فارسی برگردانیده و در آخر کتاب «حلیة المتقین» خود آن را درج کرده است. وی می نویسد: شیخ ابوالفتوح رازی روایت می کند که تاجری در زمان هارون الرشید دچار فاقه [= تنگدستی] شد و هیچ چیز او را نماند الا کنیزی که در پنج سالگی وی را خریده بود و به مکتب داده بود و مدت ده سال در حرم محترم امام جعفر صادق(ع) تردد نمودی. در حسن و ملاحت نیز نظیر نداشت. تاجر ناچار شد کنیزک را بفروشد. یحیی بن خالد برمکی

او را دید و پسندید. حسنیه در مجلس هارون بُرقع برداشت، هارون چون روی وی را بدید، بی اختیار برخاست و گفت بهای کنیز چند است، خواجه گفت: صد هزار دینار! هارون نخست برآشفت، اما بعد وقتی کمال وی را بدید او را خلعت های فاخر داد و به صاحبش بخشید.(2)

میرزا عبداللّه افندی اصفهانی متوفا به سال 1130ه··· .ق که در عصر صفویه می زیسته، اصل این رساله را از ابوالفتوح رازی دانسته است. البته وی خاطرنشان می سازد بعضی گفته اند که نویسنده اصل عربی رساله مذکور، شیخ حسین بن محمد بن الحسن صاحب «نزهة النواظر و تنبیه الخواطر» است ولی خود این قول را رد می کند و می افزاید: به گمان من این نسبت به صاحب نزهة النواظر سهو است، شاید اشتباه از آنجا به وجود آمده که نام ابوالفتوح رازی هم، حسین بن علی بن محمد بوده است.(3) شیخ آقابزرگ تهرانی ذیل حسنیه می نویسد: رساله ای است در امامت منسوب به یکی از کنیزان شیعه که در آن مناظره او با مخالفین در عصر هارون الرشید تدوین گردیده است و صاحب ریاض آن را از ابوالفتوح رازی می داند.(4)

شیخ ذبیح اللّه محلاتی نگارش رساله ای با عنوان حسنیه را توسط ابوالفتوح رازی تأیید می نماید و می افزاید صاحب ریاض العلماء در شرح حال کنیز مزبور تصدیق دارد که چنین جاریه ای بوده و اشاره به مناظره او نموده است.(5)

سعید نفیسی هم می نویسد: متشرّعین شیعه، اصولی را برای اثبات حقانیت دین شیعه به کار برده و رسالتی به زبان تازی نوشته اند که در احوال کنیزی به نام حسنیه است و به همین جهت به «رساله حسنیه» معروف می باشد. این واقعه را به زمان هارون الرشید خلیفه عباسی نسبت می دهند و اصل داستان را از جمال الدین ابوالفتوح رازی، مفسر معروف قرن ششم، می دانند و دو ترجمه فارسی از آن در دسترس است.(6) علامه قزوینی دلیلی جز نوشته ریاض العلماء ارائه نمی دهد که اصل رساله حسنیه از ابوالفتوح رازی باشد.

در مقابل مواردی که ذکر کردیم گروهی دیگر نپذیرفته اند. صاحب ریاض العلماء شخصا این مطلب را با قید تردید نوشته و گفته است انتساب رساله حسنیه به ابوالفتوح ثابت نیست و احتمال داده اند خود ابوالفتوح این رساله را تنظیم کرده و به نام آن کنیز انتشار داده است و این شیوه برای اثبات حقانیت، مطلبی بسیار مؤثر بوده است، زیرا وقتی یک کنیزی بر اثر بصیرت و قدرت بحث و توانایی علمی بر گروهی از عالمان نامدار آن هم در حضور خلیفه ای مقتدر فائق گردد، خود به خود مطلب در خواننده جاذبه ایجاد می کند و او را برای پذیرش مضامین آن مهیا و مخالفان و معاندان نیز زودتر تسلیم می شوند(7) و اصولاً این رسم در بین علمای شیعه متداول بوده است چنانچه سید جمال الدین بن طاووس هم در کتاب «عین العبرة فی غبن العترة» از باب تقیه، خود را عبداللّه بن اسماعیل مکاتب نامیده است.(8)

سیدرضی الدین بن طاووس (متوفا به سال 664ه··· .ق) نیز کتاب طرائف را در همین مایه نگاشته و از زبان عبدالحمید ذمی، حقانیت تشیع را اثبات کرده است، به نحوی که برخی از علما به اشتباه این نام مستعار را واقعی تلقی کرده اند.(9)

آقای دکتر علیرضا ذکاوتی قراگزلو انتساب این رساله را به ابوالفتوح رازی نفی می کند و می افزاید: دلیل قاطع در این ادعا آن است که منتجب الدین (شاگرد ابوالفتوح) در فهرست خود و عبدالجلیل رازی در کتاب «النقض»، با وجود کمال مناسبت، به این رساله اشاره ای نکرده اند.(10)

سیدمحسن امین نیز نقل می کند: این مناظره به اسم حسنیه از اختراعات صاحب تفسیر است و اصل آن به عربی بوده که ابراهیم استرآبادی ملقب به گرگین آن را ترجمه کرده و نظیر آن طرائف ابن طاووس است که به نام عبدالمحمود ذمی نوشته و مانند رساله دیگر این مفسر است که به اسم یوحنای ذمی نصرانی نوشته که در جستجوی مذهب بوده و نظایرش فراوان است.(11) محقق محترم محمدتقی دانش پژوه نیز، به دلایل تاریخی وقوع داستان، این رساله را بسیار نامحتمل دانسته و احتمال قوی داده که در همان حدود سال 958ه··· .ق از روی داستان کنیز ناطفی با هارون در قرة العین قاضی اوس ساخته شده باشد.(12)

نگارش مناظره به زبان پارسی

با روی کار آمدن صفویه و رسمی شدن تشیع در ایران، گروهی از علمای شیعه احساس نمودند لازم است برخی منابع اعتقادی، کلامی، روایی و ... از زبان عربی به فارسی برگردانیده شود و به دنبال این برنامه، نهضت پارسی نویسی و ترجمه و تألیف متون دینی به زبان عموم مردم ایران با هیجان و التهاب خاصی به وقوع پیوست، در همان حال که شرح نویسی و حاشیه پردازی در باره علم کلام میان عالمان دین رواج داشت، برخی از آنان به نوشتن کتاب هایی در اثبات پایه های مذهب اثنی عشری روی آوردند.(13)

ذبیح اللّه صفا می نویسد: از جمله کتاب هایی که به زبان فارسی در جستارهای گوناگون کلام و اعتقادات در این دوره تألیف شده، به ذکر چند نمونه بسنده می شود؛ رساله حسنیه از عزالدین بن جعفر آملی از عالمان قرن دهم هجری، معاصر شاه طهماسب صفوی و ملازم تاج الدین حسن وزیر مازندران. وی کتاب خود را با دیباچه و دو باب «در بیان اعتقادات قلبیه و ذکر عبادات شرعیه» به نام تاج الدین حسن یاد شده نوشته و گذشته از این کتاب، نهج البلاغه را هم به سال 944ه··· .ق به نام آن وزیر به پارسی در آورده است. رساله حسنیه در اثبات امامت علی بن ابی طالب(ع) و جانشینانش تألیف ابراهیم بن ولی اللّه حسینی استرآبادی که آن را از اصل عربی، که نسخه آن را هنگام بازگشت از سفر حج در دمشق یافته بود، به سال 958ه··· .ق به نام شاه طهماسب ترجمه کرد. رساله یاد شده در سال 1284ه··· .ق در ایران به طبع رسید.(14)

شیخ آقابزرگ تهرانی ذیل «ترجمة الحسنیه» به معرفی آن پرداخته و خاطرنشان ساخته است همراه با کتاب حلیة المتقین علامه مجلسی در سال 1287ه··· .ق به طبع رسیده است.(15)

سعید نفیسی نیز می نویسد: از متن عربی آن دو ترجمه صورت گرفته، یکی را ابراهیم بن ولی اللّه استرآبادی از مؤلفان قرن دهم انجام داده و خود می گوید به نام شاه طهماسب (984 ـ 930ه··· .ق) ترجمه کرده، ترجمه دیگری هم از ملا محمدباقر مجلسی در دسترس می باشد که کرارا در تهران و دیگر نقاط ایران به طبع رسیده است.(16)

نویسنده متن فارسی رساله حسنیه یعنی مولی ابراهیم بن ولی اللّه استرآبادی در مقدمه این اثر متذکر گردیده است، در بازگشت از سفر حج (در سال 958ه··· .ق) اصل داستان را نزد یکی از سادات که مذهب تشیع داشت و به زهد و ودع مشهور بود در شهر دمشق مشاهده کرده است. در آنجا ضمن ملاقات با جمعی از محبان آل رسول، نسخه عربی را از همان فرد شیعی گرفته و تا آخر مورد مطالعه قرار می دهد و سپس با التماس و اصرار فراوان از صاحب کتاب اجازه می خواهد مدتی کتاب فوق را در همان دمشق در اختیار وی قرار دهد، او هم می پذیرد و مرحوم استرآبادی در مدتی که رساله حسنیه نزدش امانت بوده، از تمام مطالبش نسخه ای به خط خویش تهیه می کند و آن را به ایران می آورد؛ او می گوید: نوشتار مورد اشاره مباحثه کنیزی به نام حسنیه را با علمای اهل سنت به آگاهی دوستان خاندان عترت رسانیده و چون به زبان عربی بود و کنیزی از محبان ایرانی از آن بهره ای نمی گرفتند، بنا به اصرار عزیزی از دوستان، رساله حسنیه را به زبان پارسی برگردانیدم. کوشیدم در عبارت پردازی از تکلف پرهیز کنم تا همه افراد اعم از خواص و عوام از خواندن، نوشتن و شنیدن آن محفوظ گردند و به برکت امیر مؤمنان(ع) رساله مذکور در اندک زمانی اشتهار یافت و مقبول و مطبوع موافق و مخالف گردید.(17)

علیرضا ذکاوتی قراگزلو می نویسد: باید بگوییم آنچه از مقبولیت و شهرت رساله حسنیه و شیوایی و سادگی عبارات آن نوشته عین حقیقت است و نثر حسنیه نمونه ای است از فارسی نویسی خوب به قلم علمای آن عصر چنان که اگر (رساله) حسنیه را با رساله مجمع المعارف و مخزن العوارف به قلم محمد شفیع بن محمد صالح از علمای عصر صفوی و حتی با حلیة المتقین علامه مجلسی که هر سه کتاب در یک مجلد طبع شده، مقایسه کنیم، نثر مولی ابراهیم استرآبادی در قیاس با نثر محمدباقر مجلسی بهتر است و نثر محمد شفیع را بعضی اوقات نمی توان فارسی شمرد، چه در ترتیب کلمات و ترکیب جمله هم از زبان عربی تبعیت می کند.(18)

حکایت کنیز بی نظیر

برخی، ضمن آنکه انتساب رساله حسنیه را به مفسر قرن ششم یعنی ابوالفتح رازی مردود دانسته اند، متذکر گردیده اند: استرآبادی این داستان را از کتاب هزار و یک شب اقتباس نموده و با اصلاحات و اضافات و پیرایش فراوان، به تدوین و بازنویسی آن پرداخته است. در مجموعه هزار و یک شب از جمله در شب چهار صد و سی و سوم تا شب چهارصد و پنجاه و هشتم، شهرزاد حکایت کنیزی کم نظیر را برای هارون الرشید می گوید که شرح حالش با حسنیه خیلی شباهت دارد. ابوالحسن نامی که تنها فرزند تاجری ثروتمند است با وجود هنرمندی و مهارت در برخی مشاغل با مرگ پدر به دلیل ارتباط با افراد نااهل به اسراف کاری و هرزه گری و عیاشی می پردازد و آنچه دارد از دست می دهد جز یک کنیز. آن کنیز وقتی آشفتگی و پریشان حالی فرزند بازرگان را مشاهده می کند، به او می گوید مرا نزد خلیفه عباسی (هارون الرشید) ببر و به او بگو او را به ده هزار دینار زر سرخ می فروشم و چون گوید خیلی گران است! بگو او نمونه ندارد و در همه فنون و هنرها مهارت دارد و جز خلیفه کسی شایستگی تملک او را ندارد! خواجه (مرد مال باخته)، کنیز را نزد هارون می برد و موضوع مذکور را مطرح می کند. خلیفه از کنیز می پرسد: از علوم و معارف چه می دانی؟ او پاسخ می دهد: ای خلیفه! نحو، شعر، فقه، تفسیر، لغت، موسیقی، علم ستاره و قسمت و مساحت می دانم، قرآن را با هفت قرائت خوانده ام و تعداد سور، آیات، جزءها، ربع ها، عشرها و سجده هایش را می دانم، ناسخ و منسوخ و سبب نزول آیه ها را نیز می شناسم، از احادیث شریف اعم از مُسند، مُرسل و موثق آگاه هستم. به علوم ریاضی، هندسه، فلسفه، حکمت، منطق و معانی نظر کرده ام و غالب معارف این دانش ها در حافظه ام ضبط می باشد، کنیز اضافه می کند که شعر هم می خواند، تار زدن و نغمه پرداختن را هم خوب می شناسد! هارون دستور می دهد گروهی از عالمان، قاریان، طبیبان، منجمان، حکیمان و فلاسفه که در میان آنان ابراهیم سیّار دیده می شد، حاضر گردند و در باره صحت ادعاهای کنیز با وی به بحث بپردازند. کنیز همه را مغلوب می سازد، حتی ابراهیم سیّار حریف او نمی شود، خلیفه کنیز را تحسین می کند و از وی می خواهد آنچه مورد نظرش است از وی تمنا کند، کنیزک گفت: مرا به خواجه ام برگردان، خلیفه چنین کرد و پنج هزار دینار به آن کنیز جایزه داد و یکصد هزار دینار به خواجه اش و خواجه اش را به منصب ندیمی بنواخت.(19)

در داستان های هزار و یک شب، هارون الرشید خلیفه منفوری نمی باشد و حتی به اهل بیت تمایل دارد و در باطن شیعه است. در ماجرای حسنیه هم این خصوصیت قابل مشاهده است و از این خلیفه ضد تشیع، سیمای محبوبی ترسیم گردیده است. البته هارون در آغاز ماجرا مخالف شیعه می باشد و بر اثر بحث های آن کنیز تحول روحی پیدا می کند. بدین گونه از افسانه ای که در کتاب هزار و یک شب آمده، عالمی شیعی با زبردستی، موضوعی کلامی را به شکل یک مناظره در می آورد و حکایتی مذهبی و هدفدار را سامان می دهد که در چندین قرن متوالی مورد توجه خاص و عام بوده است.(20)

اما اصل مباحثه

ابراهیم استرآبادی حکایت را این گونه نقل می نماید: ابوالفتوح رازی روایت می کند: در زمان هارون الرشید بازرگانی زندگی می کرد که غرق ناز و نعمت های فراوان بود. وی که از مشهورترین و معروف ترین بغداد و از دوستداران اهل بیت رسول اکرم(ص) به شمار می رفت، پیوسته ملازم امام صادق(ع) بود و به عنوان خدمتگزار آن حضرت انجام وظیفه می نمود. هنگامی که امام صادق(ع) توسط عباسیان به شهادت رسید، اموال این مرد به دلیل ستم دشمنان از دستش رفت و به قدری فقیر شد که به جز کنیزک زرخریدی به نام حسنیه چیزی نداشت، این زن مدت بیست سال مشغول مطالعات دینی بود و از لحاظ زیبایی نیز نظیر نداشت. موقعی که تهیدستی، خواجه را در فشار و نگرانی فرو برد، موضوع تنگدستی خود را با کنیزک در میان نهاد و به وی گفت: من جز تو کسی را ندارم؛ خیلی رنج کشیده ام تا به این درجه از فهم و کمال رسیده ای اکنون برای روزگار متلاشی من فکری کن. حسنیه گفت: صلاح می دانم که مرا برای فروش نزد هارون الرشید ببری و به قیمتی گزاف (صد هزار اشرفی سلطنتی) بفروشی و اگر خلیفه از این بهای بالا تعجب کند و اعتراض نماید، بگو هنرش این است که اگر تمام علما و مشاهیر حاضر شوند و با او مباحثه نمایند، مغلوب و محکوم نمی شود و بر تمامی آنان فائق می گردد!

خواجه وقتی این سخنان را از کنیزک شنید، گفت: من هرگز چنین کاری را انجام نخواهم داد زیرا بیم آن دارم، هارون ستمگر پس از اینکه بر فضایل تو آگاه گردد، به هر وسیله که بتواند تو را از من بگیرد و من طاقت چنین فراقی را ندارم. حسنیه در پاسخ گفت: ای مولایم، خوفناک مباش که تا جان در بدن دارم به محبت اهل بیت حضرت محمد(ص) هیچ کس نمی تواند مرا از دست تو به در آورد. سپس با اصرار تمام به خواجه گفت: برخیز و به خدا توکل نمای که هر چه تقدیر است همان خواهد شد. خواجه بر حسب پافشاری کنیز متوجه یحیی بن خالد، که نخست وزیر هارون بود، شد و ماجرای تهیدستی و کنیز را برایش شرح داد. یحیی گفت: مانعی ندارد برخیز و کنیز را حاضر نما. خواجه با وجود هراسی که داشت چنین کرد و حسنیه را نزد وی آورد. همین که یحیی صورت و سیرت و بلاغت کنیز را مشاهده کرد، متحیر و شگفت زده شد و متوجه هارون الرشید گردید و ماجرا را توضیح داد. هارون فرمان داد تا حسنیه را احضار نمایند.

چون حسنیه نزد هارون آمد، بُرقعی بر صورت خویش انداخته بود، در این حال دعا و ثنای خلیفه را به جای آورد و اشعاری برایش سرود. هارون از حسنیه و ادبش مسرور گشت و دستور داد تا بُرقع را از صورت خویش بردارد. همین که چشم هارون بر سیمای کنیز افتاد، از جای خویش برخاست و امر کرد که خواجه اش را حاضر کنند، موقعی که بازرگان ورشکسته آمد، هارون وی را مورد خطاب قرار داد و گفت: نامش چیست و بهایش چقدر است؟ خواجه پس از معرفی نام حسنیه، قیمتش را یکصد هزار اشرفی سلطنتی تعیین نمود. هارون از این بهای گزاف برآشفت و گفت: دلیل چنین قیمت زیاد چیست؟ خواجه گفت: اگر تمامی علمای فعلی جمع شوند و در باره علوم دینی و مسائل شرعی با وی مباحثه نمایند، قادر نخواهند بود حسنیه را محکوم کنند. هارون گفت: چنانچه این کنیز مغلوب شود فرمان می دهم تو را به قتل برسانند و کنیز را نیز متصاحب می گردم. خواجه گفت: اگر علماء نتوانستند او را در بحث ها محکوم نمایند چه می کنی؟ هارون پاسخ داد: مبلغ مورد نظر را به تو مسترد می نمایم و کنیز هم از آن تو خواهد بود.

خواجه پس از اندکی تأمل گفت: اجازه بده تا بار دیگر با کنیزم مشورت کنم. هارون پذیرفت و او نزدیک تر آمد و ماجرا را شرح داد. کنیز با آرامش خاطر به خواجه اطمینان داد از این بابت نگرانی به دل راه ندهد زیرا به برکت مقام معنوی و مقدس خاندان عصمت و طهارت(ع) ما مغلوب نخواهیم شد. خواجه نزد خلیفه بازگشت و هارون دستور احضار حسنیه را داد و چون نزدش آمد، به وی گفت: چه مذهبی داری و با آداب چه دینی زندگی می کنی؟ حسنیه گفت: متدین به آئین حضرت محمد(ص) و آل اطهرش هستم. هارون گفت: وصی رسول اکرم(ص) کیست؟ کنیز پاسخ داد: ای خلیفه، فرمان بده علماء را حاضر کنند تا آنچه باید گفته شود بگویم و چنانچه آنان راجع به باورهای من اعتراضی داشته باشند، ایشان را با بحث های مستدل قانع می کنم. هارون از سخن او دریافت که مذهب شیعه دارد و بر طریق اهل بیت(ع) می باشد. پس یحیی را احضار کرد و به او گفت: گرایش دینی این کنیز با اعتقادات ما در تضاد است و باید او را کُشت. وزیر پاسخ داد: ادعای بزرگی که کنیز نموده تا کنون در جهان بشریت سابقه نداشته است، دستور دهید علما را احضار کنند. اگر دانشمندان او را محکوم ساختند و حقانیت مذهب خود را به اثبات رسانیدند، باید او را به بدترین وجه به قتل رسانید و اگر حسنیه در بحث های کلامی و اعتقادی بر علماء فائق آمد، در این صورت کنیزی که بر عده ای دانشور غلبه یابد نه تنها سزاوار کشتن نیست بلکه شایسته احترام و تقدیر و انعام خواهد بود.

هارون نظر یحیی را تأیید کرد و دستور داد علمای بغداد را احضار نمایند. در آن ایام در رأس علمای این شهر ابویوسف قرار داشت و شافعی نیز در بغداد اقامت داشت و اتفاقا میان این دو عداوت بسیار بود، به هر حال همگی احضار گردیدند. حسنیه نقاب بر چهره افکند و در برابر علمای بغداد نشست. چون از مذهبش پرسیدند، بدون هیچ گونه هراسی اظهار داشت: بر طریق مذهب اهل بیت پیامبر اکرم(ص) هستم و به دوستی این خاندان مباهات می نمایم و سپس با شهامت به گفتگو و بحث ادامه داد و به گونه ای به استدلال می پرداخت که هیچ کدام را یارای پاسخ و مقابله نبود و در توضیح، تفسیر و تأویل آیات قرآنی آن چنان با توانایی وارد می گردید و احادیث نبوی را یکی پس از دیگری آن گونه بیان می کرد که هارون را در هاله ای از نگرانی فرو برد و رنگ از رخسار خلیفه پرید و چون حسنیه را اهل معرفت و دارای فصاحت و بلاغتی بی نظیر دید، مناظره وی را با مشاهیر بغداد متوقف ساخت، پیکی را احضار کرد و در همان حال فرمانی به علمای بصره نوشت و قاصدی را روانه کرد. به محض رسیدن قاصد هارون، والی بصره علمای شهر را در محل امارت احضار کرد تا از بین آنان فرد قوی تری را گزینش نموده و به مرکز خلافت اعزام دارد. در آن ایام برترین دانشمندان بصره ابراهیم بن خالد عونی نام داشت که در بصره چهارصد عالِم از محضرش استفاده می کردند. والی بصره او را بر مرکبی چابک سوار نمود و روانه بغداد ساخت، به محض رسیدن ابراهیم به مقرّ خلافت، هارون مجلس بحث و مناظره با حسنیه را بار دیگر ترتیب داد، این بار ارکان دولت، رجال کشوری و نمایندگان کشورهای جهان که در بغداد حضور داشتند در این مجلس بحث شرکت کردند.

به دستور هارون برای ابراهیم بن خالد کرسی زرینی در صدر مجلس و نزدیکی تخت هارون قرار دادند و هارون قبل از شروع بحث، با ابراهیم وارد گفتگو شد و به او هشدار داد اگر چه طرف مناظره کنیزکی بیش نمی باشد اما در بحث قوی است و باید مراقب باشد و بعد از آن فرمان داد تا حسنیه را حاضر نموده و به جایگاه غلامان و خدمتگزاران راهنمایی کنند. همین که او وارد شد بعد از ادای سلام و مراتب ادب و احترام نسبت به هارون، با بی اعتنایی به راهنمایی خدمه، جلو رفت و در برابر ابراهیم بن خالد قرار گرفت. هارون نگاهی به حسنیه افکند و با گوشه چشم اشاره به شروع مناظره نمود، کنیزک با فراست نظر خلیفه را فهمید و رو به ابراهیم بن خالد کرد و گفت: آیا کسی که یکصد جلد کتابش در میان علما مشهور است به عداوت

با حضرت علی(ع) افتخار می کند! ابراهیم برآشفت و گفت: بحث کردن با کنیزکی، موجب اهانت به دانش و معرفت می باشد. یحیی برمکی وزیر هارون رو به وی نمود و گفت: ای استاد بزرگ، از گذشته بزرگان گفته اند: در گفته ها نظر افکنید و به گوینده ننگرید؛ از دانشمندی چون تو انتظار این سخن نبود. حسنیه گفت: ای ابراهیم، به یاری خداوند متعال در بحث ها بر تو غالب می گردم و آن گاه شروع به بحث کرد. ابراهیم گفت: من از راه دور آمده ام از این رو حق دارم در بحث سبقت گیرم و من از تو سؤال می کنم. البته وی متوجه شده بود که حسنیه می خواهد حقانیت مذهب اهل بیت(ع) را برای هارون روشن کند. حسنیه گفت: هر سؤالی داری بگو. ابراهیم می پرسید و او هم با روشی جالب و منطقی و با استناد به آیات قرآن و روایات معتبر جوابش را می داد و بدین گونه به هشتاد سؤال آن دانشمند پاسخ داد.

او چنان متین و مستدل وارد بحث می گردید و اعتراضات و ایرادهای ابراهیم را چنان جالب برطرف می کرد که بی اختیار صدای آفرین آفرین هارون و ارکان دولت عباسی و علما و بزرگان حاضر در مجلس مناظره و همگان از منطق شگفت انگیز کنیزکی، انگشت تحیر به دندان گرفته و طرفدار و حامی حسنیه گردیدند.

در برخی منابع طرف بحث حسنیه غالبا ابراهیم نظام (متکلم معروف: ابواسحاق ابراهیم بن سیار بعدی معروف به نظام صاحب معرفت کلام) معرفی شده(21) و گاه ابراهیم بن خالد عونی است، قاضی ابویوسف و شافعی هم در صحنه چهره ای کم رنگ دارند و گاهی در بحث ها غایب می شوند. حسنیه، ابراهیم نظام را مغلوب و مجاب می نماید و در آخر بحث می گوید شکر خدا که این شکسته ناتوان از فضل و مناقب اهل بیت آنچه در خاطر داشتم علنی و بدون خوف و اضطراب بیان کردم و وظیفه شرعی خود را با حجت و دلیل توضیح دادم و به توفیقی دست یافتم که هیچ کس از محبان خاندان عصمت(ع) تا کنون به آن نائل نگردیده بود و این روش من در دفاع از تشیع و عترت رسول اللّه (ص) ادامه دارد و چندان اقامه دلیل می نمایم و از حقیقت مذهب اهل بیت(ع) سخن می گویم و فضایل و مناقب ائمه(ع) را برمی شمارم که شنوندگان را قدرت احصاء نباشد.

یحیی بن خالد برمکی رو به حسنیه کرد و گفت: شما هیچ کوتاهی ننمودید و حقیقت مذهب خود را به اثبات رسانیدید. آن گاه او و تمامی حاضران برایش دعا کردند. در نتیجه این مناظرات و گفتگوها همان روز چهارصد نفر تغییر مذهب دادند و طریق اهل بیت(ع) را انتخاب کردند، هارون نیز از آن پس از کشتن سادات و شیعیان دست برداشت و برای پیروان اهل بیت(ع) مزاحمت فراهم نساخت و دستور داد برای حسنیه خلعت های گرانبها آوردند و طبق شرطی که با خواجه اش کرده بود، صد هزار مثقال زر خلیفه ای (سلطنتی) و هدایای فاخری به او دادند و حسنیه و آن بازرگانِ مال باخته، مورد نوازش و احترام قرار گرفتند.

ابراهیم نظام شرمنده از کرسی زرنگار خود به زیر آمد و همراه با گروهی دیگر از مدعیان علم و کمال از آن مجلس تاریخی بیرون رفتند. حسنیه و خواجه اش همراه جمعی از هدایت یافتگان از بغداد رهسپار مدینة النبی شدند و در آنجا خدمت حضرت امام رضا(ع) و دیگر سادات و فرزندان پیامبر اکرم(ص) رحل اقامت افکندند.(22)

نکته ای مورد تأمل

در صورتی که بخواهیم کنیزی به نام حسنیه را ساخته ذهن ابوالفتوح رازی یا شیخ ابراهیم استرآبادی تلقی کنیم و در این زمینه از نظر برخی پیروی کنیم، این سؤال مطرح می شود که پس چرا در اغلب کتب تراجم و شرح حال چنین شخصی را درج کرده اند و او را به عنوان زنی اهل فضل، عالم، بصیر در آثار دینی، دارای برهان قاطع و متکلم قلمداد نموده اند.(23) مهم تر از همه اینها در شهرستان تربت حیدریه واقع در جنوب مشهد مقدس، مزار بی بی حسنیه (به عنوان همان کنیز دانشمند) زیارتگاه مردمان آن دیار و توابع است. این مرکز زیارتی تا حدود شصت سال قبل دارای بنایی از خشت خام و ضریحی چوبی بود که به مرور ایام آثار خرابی در ساختمان آن آشکار گردید که مرحوم حاج محمدحسن هادی زاده به مرمت و بازسازی آن همت گماشت. بعد از وی متولیان کنونی در احیاء و حفاظت این بقعه کوشیدند و از سال 1352ه··· .ش در جهت گسترش مزار بی بی حسنیه اقدامات ارزشمندی صورت گرفته است به نحوی که از طریق خیرات و نذورات مردم، علاوه بر بازسازی ساختمان اصلی، سه سالن بر مجموعه اضافه کرده اند و از سال 1369ه··· .ش امور اجرایی، خدماتی و تأسیساتی مزار بی بی حسنیه زیر نظر هیئت امناء در حال انجام است. بنای مزار در حال حاضر از خیابان مشرف به آن با پنج پله به صحن راه یافته است. صحن کوچک توسط سه درب چوبی نفیس به حرم راه می یابد. ضریح زیبایی توسط حاج مصطفی روزگاریان در اصفهان ساخته شده که در خردادماه سال 1374ه··· .ش نصب شده است. آئینه کاری آن توسط استاد علی ملکی (هنرمند آستان قدس رضوی) انجام گرفته و نمای خارجی حرم تعمیر اساسی شده است.(24)

پی نوشتها:

1 ـ در این باره بنگرید به: لسان المیزان، ابن حجر عقلانی، ج2، ص205؛ مجالس المؤمنین، قاضی نوراللّه شوشتری، ص489؛ روضات الجنات، خوانساری، ص184؛ اسدالغابه، ج5، ص7؛ هزار سال تفسیر فارسی، دکتر سیدحسن سادات ناصری و منوچهر دانش پژوه، ص402 ـ 401؛ گنجینه سخن، ذبیح اللّه صفا، ج2، ص221؛ طبقات مفسرین شیعه، عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، ج2، ص162.

2 ـ رساله ضمیمه حلیة المتقین، علامه مجلسی، چاپ جاویدان (تهران)، ص2 و 62.

3 ـ ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، میرزا عبداللّه افندی اصفهانی، ج2، ص89 ـ 88.

4 ـ الذریعه الی تصانیف الشیعه، شیخ آقابزرگ تهرانی، ج7، ص20.

5 ـ ریاحین الشریعه، ذبیح اللّه محلاتی، ج4، ص149.

6 ـ سرچشمه تصوف در ایران، سعید نفیسی، ص15؛ تاریخ و نظم در ایران، همان، ج1، ص127؛ ج2، ص814.

7 ـ نک: ریاض العلماء، ج5، ص407 ـ 406؛ الذریعه، ج15، ص154.

8 ـ ریاض العلماء، ج1، ص75.

9 ـ همان، ج2، ص159.

10 ـ مجله نشر دانش، سال پنجم، شماره دوم، بهمن و اسفند 1363، ص8 و 9.

11 ـ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، چاپ بیروت، ج24، ص337.

12 ـ فهرست نسخه های خطی کتابخانه دانشکده ادبیات، محمدتقی دانش پژوه، ج1، تهران، 1339، ص210 ـ 208.

13 ـ تاریخ ادبیات در ایران، دکتر ذبیح اللّه صفا، ج5، قسمت اول، ص274.

14 ـ همان، ج5، قسمت سوم، ص1474.

15 ـ الذریعه، ج4، ص97.

16 ـ سرچشمه تصوف در ایران، ص16 ـ 15.

17 ـ رساله حسنیه، مندرج در خاتمه کتاب حلیة المتقین، ص2 ـ 1.

18 ـ مجله نشر دانش، همان، ص8.

19 ـ نک: هزار و یک شب، ترجمه عبداللطیف ملسوجی، (چاپ تهران، علی اکبر علمی)، ص330 ـ 317.

20 ـ نشر دانش، همان، ص11.

21 ـ روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، میرزا محمدباقر خوانساری، جزء اول، ص153.

22 ـ علاقه مندان برای مطالعه مباحث مورد مناظره می توانند به منابع ذیل مراجعه کنند: رساله حسنیه، ضمیمه حلیة المتقین؛ مناظرات حسنیه با پیشوایان اهل سنت، بازنویسی علی کاظمی، (تهران، مؤسسه امام صادق(ع))، ستارگان درخشان، محمدجواد نجفی، ج13، ص228 ـ 110.

23 ـ نک: اعلام النساء، عمررضا کحاله، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1404ه··· .ق، ج1، ص264؛ اعلام النساء المؤمنات، محمد الحسون و امّ علی مشکور، تهران، اسوه، 1411ه··· .ق، ص302 ـ 300؛ ریحانة الادب، محمدعلی مدرس تبریزی، ج2، ص45؛ ریاحین الشریعه، ذبیح اللّه محلاتی، ج4، ص149؛ زنان سخنور، علی اکبر مشیر سلیمی، تهران، مؤسسه مطبوعات، علی اکبر علمی، ج1، ص114؛ مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی از آغاز تا مشروطه، دکتر محمدحسن رجبی، ص75.

24 ـ روزنامه کیهان، ویژه نامه استان خراسان، سوم شهریور 1379، شماره 16884.

مأخذ ماجرا

شیخ جمال الدین ابوالفتوح حسین بن علی، فرزند محمد فرزند احمد فرزند حسین بن احمد خزاعی رازی از علمای نامدار شیعه در علوم دینی، در نیمه نخست قرن ششم هجری است. نسبش چنانچه خود اشاره کرده، به نافع بن بدیل ورقاء خزاعی از صحابه رسول اکرم(ص) می رسد. بدیل و هفت فرزندش همگی از یاران رسول اکرم(ص) بوده اند و بعضی از ایشان نسبت به امیر مؤمنان(ع) ارادت می ورزیده اند چنان که عبداللّه و محمد عبدالرحمن، پسران بدیل، در جنگ صفین در رکاب امام علی(ع) با معاویه به نبرد پرداخته اند.

نیاکان ابوالفتوح رازی سالیان متمادی در ایران می زیسته اند و طایفه ای از آنان در نیشابور و بیهق و گروهی در ری روزگار می گذرانیده اند. ابوالفتوح استاد ابن شهر آشوب مازندرانی و شیخ منتجب الدین می باشد. ابوالفتوح در فقه، تفسیر، کلام و ادب مهارت داشت و واعظ و مذکِّر بود و به عرفان اظهار تمایل می نمود. از اطلاعات تاریخی نیز بی نصیب نبود؛ مشهورترین اثرش «روض الجنان و روح الجنان» می باشد که از تفاسیر مهم و مشهور شیعه در قرن ششم هجری به شمار می رود. یکی از آثار این دانشمند بزرگ، رساله ای است به نام مکالمات حُسنیه در مسئله امامت که به زبان عربی نگاشته شده است. در این رساله، کنیزی در دربار هارون الرشید خلیفه عباسی در باب درستی مذهب شیعه و ابطال مذاهب دیگر، بحث و مناظره کرده که مضامین آن را در اعتقادات عقلی و عبارات شرعی، سودمند و آموزنده می باشد.(1) برخی در انتساب این رساله به ابوالفتوح رازی تردید کرده اند و گفته اند چون مستند به تاریخ خاصی می باشد، پس وی آن را از کجا نقل کرده است؛ اما علامه مجلسی بر آن اعتماد کرده و این رساله را به زبان فارسی برگردانیده و در آخر کتاب «حلیة المتقین» خود آن را درج کرده است. وی می نویسد: شیخ ابوالفتوح رازی روایت می کند که تاجری در زمان هارون الرشید دچار فاقه [= تنگدستی] شد و هیچ چیز او را نماند الا کنیزی که در پنج سالگی وی را خریده بود و به مکتب داده بود و مدت ده سال در حرم محترم امام جعفر صادق(ع) تردد نمودی. در حسن و ملاحت نیز نظیر نداشت. تاجر ناچار شد کنیزک را بفروشد. یحیی بن خالد برمکی

او را دید و پسندید. حسنیه در مجلس هارون بُرقع برداشت، هارون چون روی وی را بدید، بی اختیار برخاست و گفت بهای کنیز چند است، خواجه گفت: صد هزار دینار! هارون نخست برآشفت، اما بعد وقتی کمال وی را بدید او را خلعت های فاخر داد و به صاحبش بخشید.(2)

میرزا عبداللّه افندی اصفهانی متوفا به سال 1130ه··· .ق که در عصر صفویه می زیسته، اصل این رساله را از ابوالفتوح رازی دانسته است. البته وی خاطرنشان می سازد بعضی گفته اند که نویسنده اصل عربی رساله مذکور، شیخ حسین بن محمد بن الحسن صاحب «نزهة النواظر و تنبیه الخواطر» است ولی خود این قول را رد می کند و می افزاید: به گمان من این نسبت به صاحب نزهة النواظر سهو است، شاید اشتباه از آنجا به وجود آمده که نام ابوالفتوح رازی هم، حسین بن علی بن محمد بوده است.(3) شیخ آقابزرگ تهرانی ذیل حسنیه می نویسد: رساله ای است در امامت منسوب به یکی از کنیزان شیعه که در آن مناظره او با مخالفین در عصر هارون الرشید تدوین گردیده است و صاحب ریاض آن را از ابوالفتوح رازی می داند.(4)

شیخ ذبیح اللّه محلاتی نگارش رساله ای با عنوان حسنیه را توسط ابوالفتوح رازی تأیید می نماید و می افزاید صاحب ریاض العلماء در شرح حال کنیز مزبور تصدیق دارد که چنین جاریه ای بوده و اشاره به مناظره او نموده است.(5)

سعید نفیسی هم می نویسد: متشرّعین شیعه، اصولی را برای اثبات حقانیت دین شیعه به کار برده و رسالتی به زبان تازی نوشته اند که در احوال کنیزی به نام حسنیه است و به همین جهت به «رساله حسنیه» معروف می باشد. این واقعه را به زمان هارون الرشید خلیفه عباسی نسبت می دهند و اصل داستان را از جمال الدین ابوالفتوح رازی، مفسر معروف قرن ششم، می دانند و دو ترجمه فارسی از آن در دسترس است.(6) علامه قزوینی دلیلی جز نوشته ریاض العلماء ارائه نمی دهد که اصل رساله حسنیه از ابوالفتوح رازی باشد.

در مقابل مواردی که ذکر کردیم گروهی دیگر نپذیرفته اند. صاحب ریاض العلماء شخصا این مطلب را با قید تردید نوشته و گفته است انتساب رساله حسنیه به ابوالفتوح ثابت نیست و احتمال داده اند خود ابوالفتوح این رساله را تنظیم کرده و به نام آن کنیز انتشار داده است و این شیوه برای اثبات حقانیت، مطلبی بسیار مؤثر بوده است، زیرا وقتی یک کنیزی بر اثر بصیرت و قدرت بحث و توانایی علمی بر گروهی از عالمان نامدار آن هم در حضور خلیفه ای مقتدر فائق گردد، خود به خود مطلب در خواننده جاذبه ایجاد می کند و او را برای پذیرش مضامین آن مهیا و مخالفان و معاندان نیز زودتر تسلیم می شوند(7) و اصولاً این رسم در بین علمای شیعه متداول بوده است چنانچه سید جمال الدین بن طاووس هم در کتاب «عین العبرة فی غبن العترة» از باب تقیه، خود را عبداللّه بن اسماعیل مکاتب نامیده است.(8)

سیدرضی الدین بن طاووس (متوفا به سال 664ه··· .ق) نیز کتاب طرائف را در همین مایه نگاشته و از زبان عبدالحمید ذمی، حقانیت تشیع را اثبات کرده است، به نحوی که برخی از علما به اشتباه این نام مستعار را واقعی تلقی کرده اند.(9)

آقای دکتر علیرضا ذکاوتی قراگزلو انتساب این رساله را به ابوالفتوح رازی نفی می کند و می افزاید: دلیل قاطع در این ادعا آن است که منتجب الدین (شاگرد ابوالفتوح) در فهرست خود و عبدالجلیل رازی در کتاب «النقض»، با وجود کمال مناسبت، به این رساله اشاره ای نکرده اند.(10)

سیدمحسن امین نیز نقل می کند: این مناظره به اسم حسنیه از اختراعات صاحب تفسیر است و اصل آن به عربی بوده که ابراهیم استرآبادی ملقب به گرگین آن را ترجمه کرده و نظیر آن طرائف ابن طاووس است که به نام عبدالمحمود ذمی نوشته و مانند رساله دیگر این مفسر است که به اسم یوحنای ذمی نصرانی نوشته که در جستجوی مذهب بوده و نظایرش فراوان است.(11) محقق محترم محمدتقی دانش پژوه نیز، به دلایل تاریخی وقوع داستان، این رساله را بسیار نامحتمل دانسته و احتمال قوی داده که در همان حدود سال 958ه··· .ق از روی داستان کنیز ناطفی با هارون در قرة العین قاضی اوس ساخته شده باشد.(12)

نگارش مناظره به زبان پارسی

با روی کار آمدن صفویه و رسمی شدن تشیع در ایران، گروهی از علمای شیعه احساس نمودند لازم است برخی منابع اعتقادی، کلامی، روایی و ... از زبان عربی به فارسی برگردانیده شود و به دنبال این برنامه، نهضت پارسی نویسی و ترجمه و تألیف متون دینی به زبان عموم مردم ایران با هیجان و التهاب خاصی به وقوع پیوست، در همان حال که شرح نویسی و حاشیه پردازی در باره علم کلام میان عالمان دین رواج داشت، برخی از آنان به نوشتن کتاب هایی در اثبات پایه های مذهب اثنی عشری روی آوردند.(13)

ذبیح اللّه صفا می نویسد: از جمله کتاب هایی که به زبان فارسی در جستارهای گوناگون کلام و اعتقادات در این دوره تألیف شده، به ذکر چند نمونه بسنده می شود؛ رساله حسنیه از عزالدین بن جعفر آملی از عالمان قرن دهم هجری، معاصر شاه طهماسب صفوی و ملازم تاج الدین حسن وزیر مازندران. وی کتاب خود را با دیباچه و دو باب «در بیان اعتقادات قلبیه و ذکر عبادات شرعیه» به نام تاج الدین حسن یاد شده نوشته و گذشته از این کتاب، نهج البلاغه را هم به سال 944ه··· .ق به نام آن وزیر به پارسی در آورده است. رساله حسنیه در اثبات امامت علی بن ابی طالب(ع) و جانشینانش تألیف ابراهیم بن ولی اللّه حسینی استرآبادی که آن را از اصل عربی، که نسخه آن را هنگام بازگشت از سفر حج در دمشق یافته بود، به سال 958ه··· .ق به نام شاه طهماسب ترجمه کرد. رساله یاد شده در سال 1284ه··· .ق در ایران به طبع رسید.(14)

شیخ آقابزرگ تهرانی ذیل «ترجمة الحسنیه» به معرفی آن پرداخته و خاطرنشان ساخته است همراه با کتاب حلیة المتقین علامه مجلسی در سال 1287ه··· .ق به طبع رسیده است.(15)

سعید نفیسی نیز می نویسد: از متن عربی آن دو ترجمه صورت گرفته، یکی را ابراهیم بن ولی اللّه استرآبادی از مؤلفان قرن دهم انجام داده و خود می گوید به نام شاه طهماسب (984 ـ 930ه··· .ق) ترجمه کرده، ترجمه دیگری هم از ملا محمدباقر مجلسی در دسترس می باشد که کرارا در تهران و دیگر نقاط ایران به طبع رسیده است.(16)

نویسنده متن فارسی رساله حسنیه یعنی مولی ابراهیم بن ولی اللّه استرآبادی در مقدمه این اثر متذکر گردیده است، در بازگشت از سفر حج (در سال 958ه··· .ق) اصل داستان را نزد یکی از سادات که مذهب تشیع داشت و به زهد و ودع مشهور بود در شهر دمشق مشاهده کرده است. در آنجا ضمن ملاقات با جمعی از محبان آل رسول، نسخه عربی را از همان فرد شیعی گرفته و تا آخر مورد مطالعه قرار می دهد و سپس با التماس و اصرار فراوان از صاحب کتاب اجازه می خواهد مدتی کتاب فوق را در همان دمشق در اختیار وی قرار دهد، او هم می پذیرد و مرحوم استرآبادی در مدتی که رساله حسنیه نزدش امانت بوده، از تمام مطالبش نسخه ای به خط خویش تهیه می کند و آن را به ایران می آورد؛ او می گوید: نوشتار مورد اشاره مباحثه کنیزی به نام حسنیه را با علمای اهل سنت به آگاهی دوستان خاندان عترت رسانیده و چون به زبان عربی بود و کنیزی از محبان ایرانی از آن بهره ای نمی گرفتند، بنا به اصرار عزیزی از دوستان، رساله حسنیه را به زبان پارسی برگردانیدم. کوشیدم در عبارت پردازی از تکلف پرهیز کنم تا همه افراد اعم از خواص و عوام از خواندن، نوشتن و شنیدن آن محفوظ گردند و به برکت امیر مؤمنان(ع) رساله مذکور در اندک زمانی اشتهار یافت و مقبول و مطبوع موافق و مخالف گردید.(17)

علیرضا ذکاوتی قراگزلو می نویسد: باید بگوییم آنچه از مقبولیت و شهرت رساله حسنیه و شیوایی و سادگی عبارات آن نوشته عین حقیقت است و نثر حسنیه نمونه ای است از فارسی نویسی خوب به قلم علمای آن عصر چنان که اگر (رساله) حسنیه را با رساله مجمع المعارف و مخزن العوارف به قلم محمد شفیع بن محمد صالح از علمای عصر صفوی و حتی با حلیة المتقین علامه مجلسی که هر سه کتاب در یک مجلد طبع شده، مقایسه کنیم، نثر مولی ابراهیم استرآبادی در قیاس با نثر محمدباقر مجلسی بهتر است و نثر محمد شفیع را بعضی اوقات نمی توان فارسی شمرد، چه در ترتیب کلمات و ترکیب جمله هم از زبان عربی تبعیت می کند.(18)

حکایت کنیز بی نظیر

برخی، ضمن آنکه انتساب رساله حسنیه را به مفسر قرن ششم یعنی ابوالفتح رازی مردود دانسته اند، متذکر گردیده اند: استرآبادی این داستان را از کتاب هزار و یک شب اقتباس نموده و با اصلاحات و اضافات و پیرایش فراوان، به تدوین و بازنویسی آن پرداخته است. در مجموعه هزار و یک شب از جمله در شب چهار صد و سی و سوم تا شب چهارصد و پنجاه و هشتم، شهرزاد حکایت کنیزی کم نظیر را برای هارون الرشید می گوید که شرح حالش با حسنیه خیلی شباهت دارد. ابوالحسن نامی که تنها فرزند تاجری ثروتمند است با وجود هنرمندی و مهارت در برخی مشاغل با مرگ پدر به دلیل ارتباط با افراد نااهل به اسراف کاری و هرزه گری و عیاشی می پردازد و آنچه دارد از دست می دهد جز یک کنیز. آن کنیز وقتی آشفتگی و پریشان حالی فرزند بازرگان را مشاهده می کند، به او می گوید مرا نزد خلیفه عباسی (هارون الرشید) ببر و به او بگو او را به ده هزار دینار زر سرخ می فروشم و چون گوید خیلی گران است! بگو او نمونه ندارد و در همه فنون و هنرها مهارت دارد و جز خلیفه کسی شایستگی تملک او را ندارد! خواجه (مرد مال باخته)، کنیز را نزد هارون می برد و موضوع مذکور را مطرح می کند. خلیفه از کنیز می پرسد: از علوم و معارف چه می دانی؟ او پاسخ می دهد: ای خلیفه! نحو، شعر، فقه، تفسیر، لغت، موسیقی، علم ستاره و قسمت و مساحت می دانم، قرآن را با هفت قرائت خوانده ام و تعداد سور، آیات، جزءها، ربع ها، عشرها و سجده هایش را می دانم، ناسخ و منسوخ و سبب نزول آیه ها را نیز می شناسم، از احادیث شریف اعم از مُسند، مُرسل و موثق آگاه هستم. به علوم ریاضی، هندسه، فلسفه، حکمت، منطق و معانی نظر کرده ام و غالب معارف این دانش ها در حافظه ام ضبط می باشد، کنیز اضافه می کند که شعر هم می خواند، تار زدن و نغمه پرداختن را هم خوب می شناسد! هارون دستور می دهد گروهی از عالمان، قاریان، طبیبان، منجمان، حکیمان و فلاسفه که در میان آنان ابراهیم سیّار دیده می شد، حاضر گردند و در باره صحت ادعاهای کنیز با وی به بحث بپردازند. کنیز همه را مغلوب می سازد، حتی ابراهیم سیّار حریف او نمی شود، خلیفه کنیز را تحسین می کند و از وی می خواهد آنچه مورد نظرش است از وی تمنا کند، کنیزک گفت: مرا به خواجه ام برگردان، خلیفه چنین کرد و پنج هزار دینار به آن کنیز جایزه داد و یکصد هزار دینار به خواجه اش و خواجه اش را به منصب ندیمی بنواخت.(19)

در داستان های هزار و یک شب، هارون الرشید خلیفه منفوری نمی باشد و حتی به اهل بیت تمایل دارد و در باطن شیعه است. در ماجرای حسنیه هم این خصوصیت قابل مشاهده است و از این خلیفه ضد تشیع، سیمای محبوبی ترسیم گردیده است. البته هارون در آغاز ماجرا مخالف شیعه می باشد و بر اثر بحث های آن کنیز تحول روحی پیدا می کند. بدین گونه از افسانه ای که در کتاب هزار و یک شب آمده، عالمی شیعی با زبردستی، موضوعی کلامی را به شکل یک مناظره در می آورد و حکایتی مذهبی و هدفدار را سامان می دهد که در چندین قرن متوالی مورد توجه خاص و عام بوده است.(20)

اما اصل مباحثه

ابراهیم استرآبادی حکایت را این گونه نقل می نماید: ابوالفتوح رازی روایت می کند: در زمان هارون الرشید بازرگانی زندگی می کرد که غرق ناز و نعمت های فراوان بود. وی که از مشهورترین و معروف ترین بغداد و از دوستداران اهل بیت رسول اکرم(ص) به شمار می رفت، پیوسته ملازم امام صادق(ع) بود و به عنوان خدمتگزار آن حضرت انجام وظیفه می نمود. هنگامی که امام صادق(ع) توسط عباسیان به شهادت رسید، اموال این مرد به دلیل ستم دشمن

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه