بسم الله الرحمن الرحيم
(((معراج)))، از حوادث بزرگى است كه در دفتر زندگى پرافتخار پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به ثبت رسيده است.
معراج از پيچيدهترين مسائلى است كه مباحث علمى و فكرى فراوانى را برانگيخته است.
قرآن كريم دوبار از معراج ياد كرده است:
1 - (((سبحان الذى أسرى بعبده ليلاً من المسجد الحرام الى المسجد الأقصى الذى باركنا حوله لنريه من آياتنا.)))(1)
2 - (((لقد رآى من آيات ربه الكبرى))).(2)
و اما روايات در اين مورد به حد تواتر رسيده است و صرفنظر از اختلافاتى كه در جزئيات اين سفر آسمانى دارند، موجب يقين در تحقق اين امر عظيم مىگردند. البته در روايات معراج جملههاى پيچيده و اسرارآميزى وجود دارد كه كشف معنا و محتواى آن آسان نيست.
در بررسى جريان معراج به رواياتى برخورد مىكنيم كه مطالب دلنشينى را نقل مىكنند كه در آن شب ملكوتى از مصدر عزت - جل جلاله - خطاب به رسول اكرم صلى الله عليه و آله صادر شده است و عنوان (((مناجات در شب معراج))) را به خود گرفته است.
در آغاز اين خطابها كلمه يا احمد وجود دارد كه نام آسمانى آن حضرت است، در مقابل محمد، نام زمينى آن بزرگوار.
در اين مناجات، معارف بلندى نهفته است كه در آن اوج آسمانها بسان خود آسمانها در اوج است. و براى زمينيان از رهاوردهاى عظيم اين معراج مقدس محسوب مىگردد.
اين مناجات در كتاب بحارالانوار، جلد 77، صفحه 21 مورد است كه چون علامه مجلسى (((رضوان الله عليه))) از ارشاد القلوب ديلمى، باب 54 نقل نموده به همان مدرك مراجعه و استنساخ گرديده است و اگر تفاوتى در جملات ديده مىشود به همين دليل است.
در پايان، علو درجات روح عرشى پيشواى راحل، حضرت امام خمينى و سلامتى رهبر عاليقدر انقلاب اسلامى را از خداى بزرگ خواستارم.
تابستان 1376
سيد محمد رضا غياثى كرمانى
(((روى عن أمير المؤمنين عليه السلام أن النبىصلى الله عليه و آله سأل ربه سبحانه ليلة المعراج فقال يا رب! أى الأعمال أفضل؟
فقال الله تعالى ليس شىء أفضل عندى من التوكل على و الرضا بما قسمت.)))
ترجمه :
از امير مؤمنانعليه السلام روايت شده است كه: پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله در شب معراج از پروردگارش پرسيد: پروردگارا! برترين و شريفترين كارها كدام است؟
خداوند عزوجل در پاسخ فرمود: هيچ عملى نزد من بالاتر از توكل بر من(3) و راضى بودن به آنچه كه من قسمت كردهام، نيست.(4)
(((يا محمد! وجبت محبتى للمتحابين فى و وجبت محبتى للمتواصلين فى و وجبت محبتى للمتوكلين على و ليس لمحبتى علم و لا نهاية و كلما رفعت لهم علما وضعت لهم علما.
أولئك الذين نظروا الى المخلوقين بنظرى اليهم و لم يرفعوا الحوائج الى الخلق. بطونهم خفيفة من أكل الحرام. نعيمهم فى الدنيا ذكرى و محبتى و رضائى عنهم.)))
ترجمه :
اى محمد! محبت من شامل كسانى است كه به خاطر من محبت مىكنند، و به خاطر من عطوفت و مهربانى مىكنند، و به خاطر من با ديگران مىپيوندند، و محبت من شامل كسانى است كه بر من توكل مىكنند. و براى محبت من نه نشانه مخصوصى است و نه پايان و نهايتى. هر گاه كه يك نشانه را از سر راه محبوبان خويش بردارم نشانه ديگرى را قرار خواهم داد.(5)
اينان كسانى هستند كه به مردم به همان گونه كه من نگاه مىكنم، مىنگرم و دست نياز به سوى خلق دراز نمىكنند.(6)شكم آنها از مال حرام خالى است. خوشى و كامرانى آنها در دنيا ذكر و محبت و رضايت من از ايشان است.
(((يا أحمد! ان أحببت أن تكون أورع الناس فازهد فى الدنيا وارغب فى الآخرة.
فقال: يا الهى! كيف أزهد فى الدنيا؟
فقال: خذ من الدنيا حفنا من الطعام و الشراب و اللباس و لا تدخر لغد و دم على ذكرى.
فقال: يا رب! كيف أدوم على ذكرك؟
فقال: بالخلوة عن الناس و بغضك الحلو و الحامض و فراغ بطنك و بيتك من الدنيا.)))
ترجمه :
اى احمد! اگر دوست دارى كه پارساترين مردمان باشى، نسبت به دنيا زهد پيشه كند و نسبت به آخرت رغبت داشته باش.
پيامبر،صلى الله عليه و آله گفت: خداوندا! چگونه نسبت به دنيا زهد بورزم؟
خداوند فرمود: از خوراك و آشاميدنى و پوشاك دنيا به اندازه خيلى كم (دو كف دست) استفاده كن و براى فردا چيزى ذخيره مكن(7)و همواره به ياد من باش.
پيامبرصلى الله عليه و آله پرسيد: خداوندا! چگونه همواره به ياد تو باشم؟
خداوند فرمود: با دورى از مردم(8) و كينه نسبت به ترش و شيرين(9) و خالى نگه داشتن شكم و خانه از دنيا.
(((يا أحمد! احذر أن تكون مثل الصبى اذا نظر الى الأخضر و الأصفر و اذا أعطى شيئاً من الحلو و الحامض اغتر به.)))
ترجمه :
اى احمد! بپرهيز از اينكه مانند بچه باشى كه هرگاه به سبز و زرد نظر مىافكند، به آنها دل مىبندد و يا ترش و شيرين در اختيارش قرار مىگيرد، نسبت به آن فريفته مىشود.(10)
(((فقال: يا رب! دلنى على عمل أتقرب به أليك.
قال: اجعل ليلك نهارا و نهارك ليلا.
قال: يا رب! كيف ذلك؟
قال: اجعل نومك صلاة و طعامك الجوع.
يا أحمد! و عزتى و جلالى ما من عبد ضمن لى بأربع خصال الا أدخلته الجنة، يطوى لسانه فلا يفتحه الا بما يعنيه و يحفظ قلبه من الوسواس و يحفظ علمى و نظرى اليه و يكون قرة عينيه الجوع.)))
ترجمه :
پيامبرصلى الله عليه و آله عرض كرد: خداوندا! مرا راهنمايى كن كه با چه كارى به تو تقرب جويم؟
خداوند فرمود: شب خود را روز و روز خود را شب قرار بده.
عرض كرد: چگونه چنين كنم؟
فرمود: خوابت را نماز و غذايت را گرسنگى(11) قرار بده.
اى احمد! به عزت و جلالم سوگند كه هر بندهاى كه چهار صفت را براى من ضمانت كند، من نيز او را به بهشت وارد مىكنم. زبانش را در كام بپيچد و حرف نزند مگر آنكه سخن براى او مفيد و ثمر بخش باشد. قلب خود را از وسوسههاى اهريمنى حفظ كند. همواره بيانديشد كه من به او آگاه و بر كارهايش ناظر هستم. و گرسنگى، نور چشمانش باشد (گرسنگى را دوست بدارد).(12)
(((يا أحمد! لو ذقت حلاوة الجوع و الصمت و الخلوة و ما ورثوا منها.
قال: يا رب! ما ميراث الجوع؟
قال: الحكمة و حفظ القلب و التقرب الى و الحزن الدائم و خفة المؤنة بين الناس و قول الحق و لا يبالى عاش بيسر ام بعسر.)))
ترجمه :
اى احمد! اى كاش مىدانستى كه گرسنگى و سكوت و تنهايى چه لذت و آثارى دارند!
عرض كرد: خداوندا! گرسنگى چه اثراتى دارد؟
فرمود: حكمت، حفظ قلب، تقرب به من، حزن هميشگى، كم خرج بودن بين مردم، حق گويى، بىاعتنايى به سخن يا آسانى زندگى.
(((يا أحمد! هل تدرى بأى وقت يتقرب العبد الى؟
قال: لا يا رب.
قال: اذا كان جائعا أو ساجداً.
اى احمد! آيا مىدانى چه هنگامى بنده به من نزديك مىشود؟
عرض كرد: خير، اى پروردگار من!
فرمود: وقتى كه گرسنه يا در حال سجده باشد.
(((يا أحمد! عجبت من ثلاثة عبيد؛ عبد دخل فى الصلاة و هو يعلم الى من يرفع يديه و قدام من هو و هو ينعس. و عجبت من عبد له قوت يوم من الحشيش أو غيره و هو يهتم لغد و عجبت من عبد لا يدرى أنى راض عنه أو ساخط عليه و هو يضحك.
ترجمه :
اى احمد از سه بنده خود تعجب مىكنم: بندهاى كه به نماز ايستاده و مىداند كه دستهاى خود را به جانب چه كسى دراز كرده و در پيشگاه چه كسى ايستاده و در عين حال خواب آلود است. و تعجب مىكنم از بندهاى كه روزى امروز خود را از سبزى مختصرى دارد ولى براى فردايش به فكر فرو رفته است. و تعجب مىكنم از بندهاى كه نمىداند آيا من از او راضى هستم يا بر او غضبناكم، ولى خندان است.(13)
(((يا أحمد! ان فى الجنة قصراً من لؤلؤ فوق لؤلؤ و درة فوق درة ليس فيها قصم و لا وصل، فيها الخواص، أنظر اليهم كل يوم سبعين مرة فأكلمهم كلما نظرت اليهم، و أزيد فى ملكهم سبعين ضعفا و اذا تلذذ أهل الجنة بالطعام و الشراب تلذذوا أولئك بذكرى و كلامى و حديثى. قال: يا رب! ما علامة أولئك؟
قال: مسجونون قد سجنوا ألسنتهم من فضول الكلام و بطونهم من فضول الطعام.)))
ترجمه :
اى احمد! در بهشت قصرى است از لؤلؤ بر فراز لؤلؤ، و مرواريد بزرگ درخشان روى مرواريد كه در آنها قطع و وصلى وجود ندارد (يكپارچه است) در اين كاخ، دوستان خاص من هستند كه هر روز هفتاد بار (به لطف و مهر) به آنان نظر مىافكنم و هر بار با آنها سخن مىگويم و هفتاد بار بر قلمرو و مقامشان مىافزايم. و آنگاه كه اهل بهشت از خوردن و آشاميدن لذت مىبرند اينان از ذكر و سخن و گفتار من لذت مىبرند.
عرض كرد: خداوندا! نشانههاى اينها چيست؟
فرمود: زندانيانى هستند كه زبانهاى خود را از حرفهاى غير ضرورى و شكمهاى خود را از غذاى غير لازم، محفوظ و حبس كردهاند.
(((يا أحمد! ان المحبة المحبة للفقراء و التقرب اليهم.
قال: فمن الفقراء؟
قال: الذين رضوا بالقليل و صبروا على الرخاء و لم يشكوا جوعهم و لا ظمأهم و لم يكذبوا بألسنتهم و لم يغضبوا على ربهم و لم يغتموا على ما فاتهم و لم يفرحوا بما آتاهم.
يا أحمد! محبتى محبة الفقراء فادن الفقراء و قرب مجلسهم منك و أبعد الأغنياء و أبعد مجلسهم عنك لأن الفقراء أحبائى.)))
ترجمه :
اى احمد! محبت من در گرو محبت درويشان و تقرب به ايشان است.
عرض كرد: درويشان كيانند؟
فرمود: آنانكه به كم، راضى و بر گرسنگى، صابر و در نعمت، شاكر هستند؛ از گرسنگى و تشنگى خود شكايتى ندارند و هرگز دروغ بر زبان خود جارى نمىكنند و نسبت به پروردگارشان غضب نمىنمايند و براى چيزى كه از دستشان رفت، غمگين نيستند و نسبت به چيزى كه به دست مىآورند، فرحناك و شادمان نمىباشند.
اى احمد! محبت من در گرو محبت درويشان است، پس به آنها نزديك شو و همنشينى با آنان را اختيار كن و از ثروتمندان و مجلسشان فاصله بگير، چرا كه درويشان(14)دوستان من هستند.
(((يا أحمد! لا تزين بلبس اللباس و طيب الطعام و لين الوطاء. فان النفس مأوى كل شر و رفيق كل سوء. تجرها الى طاعة الله و تجرك الى معصيته، و تخالفك فى طاعته، و تطيعك فيما تكره، و تطغى اذا شبعت، و تشكو اذا جاعت، و تغضب اذا افتقرت، و تتكبر اذا استغنت، و تنسى اذا كبرت، و تغفل اذا أمنت و هى قرينة الشيطان. و مثل النفس كمثل النعامة تأكل الكثير و اذا حمل عليها لا تطير و كمثل الدفلى لونه حسن و طعمه مر.)))
ترجمه :
اى احمد! با لباس جذاب و غذاى لذيذ و بستر نرم، خود آرايى مكن چرا كه نفس، خاستگاه هر بدى و رفيق هر نادرستى است. تو نفس را به اطاعت خدا مىخوانى ولى او تو را به نافرمانى مىكشاند.
هر گاه كه مىخواهى اطاعت خدا كنى با تو مخالفت مىكند و هر گاه كه بخواهى نافرمانى از خدا كنى با تو همراهى مىكند. هر گاه كه سير شود، طغيان مىكند و هر گاه كه گرسنه شود، فرياد و فغان سر مىدهد. هر گاه كه بىنوا شود، غضب مىكند و هر گاه كه بىنياز شود، تكبر و بزرگى مىورزد. هر گاه كه بزرگ شود، فراموشكار مىشود و هر گاه كه در امنيت باشد، غفلت مىورزد.
نفس آدمى، مثل شتر مرغ است كه فراوان مىخورد ولى وقتى كه بر آن سوار مىشوند (بار مىگذارند) نمىپرد. و مانند خرزهره است كه رنگش زيبا ولى مزهاش تلخ است.
(((يا أحمد أبغض الدنيا و أهلها و أحب الآخرة و أهلها.
قال: يا رب! و من أهل الدنيا و من أهل الآخرة؟
قال: أهل الدنيا من كثر أكله و ضحكه و نومه و غضبه، قليل الرضا، لا يعتذر إلى من أساء اليه و لا يقبل عذر من اعتذر اليه. كسلان عند الطاعة شجاع عند المعصية. أمله بعيد و أجله قريب لا يحاسب نفسه. قليل المنفعة، كثير الكلام، قليل الخوف، كثير الفرح عند الطعام، و ان أهل الدنيا لا يشكرون عند الرخاء و لا يصبرون عند البلاء. كثير الناس عندهم قليل. يحمدون أنفسهم بما لا يفعلون و يدعون بما ليس لهم و يتكلمون بما يتمنون. و يذكرون مساوئ الناس و يخفون حسناتهم.
فقال: يا رب! كل هذا العيب فى أهل الدنيا؟
قال: يا أحمد! ان عيب أهل الدنيا كثير، فيهم الجهل و الحمق، لا يتواضعون لمن يتعلمون منه و هم عند أنفسهم عقلاء و عند العارفين حمقاء.)))
ترجمه :
اى احمد! دنيا و اهل آن را دشمن بدار و آخرت و اهل آن را دوست بدار.
عرض كرد: اى خداى من! اهل دنيا و اهل آخرت چه كسانى هستند؟ فرمود: اهل دنيا كسى است كه خوردن و خنديدن و خواب و غضبش زياد و رضايت او كم مىباشد. اگر به كسى بدى كرد از او پوزش نمىطلبيد و عذر كسى را كه از او عذرخواهى مىكند نمىپذيرد. هنگام عبادت، كسل و هنگام معصيت، شجاع است. آرزويش دور و دراز و مرگش نزديك است. به حساب خود نمىپردازد. نفعش به ديگران كم مىرسد. حرف زياد مىزند، ترس كم دارد. هنگام رسيدن به غذا، بسيار شادمان مىشود.
اهل دنيا هنگام نعمت، شكر و هنگام بلا، صبر نمىكنند. به كارهايى كه انجام ندادهاند خودستايى مىكنند و چيزى را ادعا مىكنند كه واجد آن نيستند و از روى آرزو و هوس سخن مىگويند. عيوب ديگران را بازگو ولى خوبىهاى آنها را مخفى مىكنند.
عرض كرد: آيا اهل دنيا اين همه عيب دارند؟
فرمود: اى احمد! اهل دنيا عيب فراوان دارند. جاهلند، احمقند، در مقابل استاد خود متواضع نمىكنند، خود را عاقل مىپندارند در حالى كه نزد اهل معرفت احمق هستند.
(((يا أحمد! ان أهل الخير و أهل الآخرة رقيقة وجوههم، كثير حياؤهم، قليل حمقهم، كثير نفعهم قليل مكرهم، الناس منهم فى راحة أنفسهم منهم فى تعب، كلامهم موزون، محاسبين لأنفسهم متعيبين لها، تنام أعينهم و لا تنام قلوبهم. أعينهم باكية و قلوبهم ذاكرة، اذا كتب الناس من الغافلين كتبوا من الذاكرين. فى أول النعمة يحمدون، و فى آخرها يشكرون.
دعاؤهم عند الله مرفوع و كلامهم مسموع. تفرح بهم الملائكة و يدور دعاؤهم تحت الحجب يحب الرب أن يسمع كلامهم كما تحب الوالدة الولد. و لا يشغلون عنه طرفة عين و لا يريدون كثرة الطعام و لا كثرة الكلام و لا كثرة اللباس.
الناس عندهم موتى و الله عندهم حى كريم. يدعون المدبرين كرماً و يريدون المقبلين تلطفا. قد صارت الدنيا و الآخرة عنده واحدة.)))
ترجمه :
اى احمد! اهل خير و آخرت شرمگيناند.(15)حياى آنها زياد و حماقتشان كم و نفع آنان فراوان و حيله آنان اندك است. مردم از دست آنان در رفاهند ولى خودشان از دست خويش در رنجند.
كلامشان سنجيده است. به حساب خود مىپردازند. خود را به زحمت مىافكنند. چشمهايشان مىخوابد ولى قلبشان نمىخوابد. چشمانشان گريان و قلبهايشان به ياد خداست. هنگامى كه ديگر مردمان در غفلت به سر مىبرند آنان در ذكر و ياد حق هستند. در آغاز نعمت، ستايش الهى و در پايان آن شكر خدا را به جاى مىآورند. دعايشان نزد خدا مقبول و سخن ايشان نزد پروردگار پذيرفته است و وجود آنان مايه مباهات و خشنودى فرشتگان است. و دعاى آنان زير حجابها مىچرخد. خداوند دوست دارد كلام آنان را بشنود آنگونه كه مادر دوست دارد به كلام فرزند خود گوش دهد.(16)از خداوند لحظهاى غافل نمىشوند. پرخورى و پرگوئى و پوشيدن لباسهاى متنوع و زياد و رنگارنگ را دوست ندارند. مردم نزد آنها مردگانند(17)و خداوند، زنده كريم.
آنهايى را كه از ايشان رخ برتافتند با بزرگوارى فرا مىخوانند و آنان را كه به اينان روى آوردهاند با مهربانى مىپذيرند. دنيا و آخرت نزد آنها يكسان است.(18)
(((يا أحمد! هل تعرف ما للزاهدين عندى؟
قال: لا يا رب.
قال: يبعث الخلق و يناقشون الحساب و هم من ذلك آمنون. ان أدنى ما أعطى الزاهدين فى الآخرة أن أعطيهم مفاتيح الجنان كلها حتى يفتحوا أى باب شاءوا و لا أحجب عنهم وجهى و لأنعمنهم بألوان التلذذ من كلامى و لأجلسنهم فى مقعد صدق و أذكرهم ما صنعوا و تعبوا فى دار الدنيا و أفتح لهم أربعة أبواب باب، يدخل عليهم الهدايا بكرة و عشياً من عندى، و باباً ينظرون الى الظالمين كيف يعذبون، و باباً يدخل عليهم منه الوصائف و الحور العين.)))
ترجمه :
اى احمد! آيا مىدانى كه پاداش زاهدان نزد من چيست؟ عرض كرد: خير، اى پروردگار من.
فرمود: مردم محشور مىشوند و در حساب آنها مناقشه و دقت مىشود ولى آنان از اين امر در امان هستند. كمترين چيزى كه به زاهدان مىدهم آن است كه كليدهاى بهشت را عطايشان مىكنم تا از هر درى كه خواستند وارد بهشت شوند. و ميان جمال خودم و آنان پردهاى قرار نمىدهم. لذتهاى گوناگون گفتگوى با خودم را به آنان مىچشانم و آنها را در جايگاه صادقان مىنشانم و كارهاى دنيا و رنجهايى را كه كشيدهاند به يادشان مىآورم و چهار در به رويشان مىگشايم؛ از يك در هداياى من به آنها مىرسد، از در ديگر به من هرگونه كه بخواهند و بدون هر مانعى نگاه مىكنند و از يك در به آتش دوزخ و ظالمانى كه عذاب مىشوند مىنگرند و از در ديگر نيز دختران نوجوان و حورالعين (زنان فراخ چشم) بر آنان وارد مىشوند.
(((فقال: يا رب! من هؤلاء الزاهدون الذين وصفتهم؟
قال: الزاهد هو الذى ليس له بيت يخرب فيغتم لخرابه و لا له ولد يموت فيحزن لموته و لا له شىء يذهب فيحزن لذهابه و لا يعرفه انسان ليشغله عن الله طرفة عين لا له ثوب لين.
يا أحمد! ان وجوه الزاهدين مصفرة من تعب الليل و صوم النهار و ألسنتهم كلال إلا من ذكر الله تعالى. قلوبهم فى صدورهم مطعونة من كثرة صمتهم. قد أعطوا المجهود فى أنفسهم لا من خوف نار و لا من شوق جنة. و لكن ينظرون فى ملكوت السماوات و الأرض فيعلمون أن الله سبحانه أهل للعبادة.)))
ترجمه :
پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله عرض كرد: خداوندا! اين زاهدان كه توصيفشان كردى چه كسانى هستند؟
فرمود: زاهد آن كسى است كه خانهاى ندارد كه اگر خراب شد، غم بخورد. فرزندى ندارى كه اگر مرد، محزون شود و هيچ چيز ندارد كه اگر از دست رفت، غصه بخورد(19)و هيچكس را نمىشناسد كه او را لحظهاى از ياد خدا غافل كند.(20)غذاى اضافى ندارد كه از او بطلبند و لباس نرم نمىپوشد.(21)
اى احمد! چهره اهل زهد، از شب زندهدارى و روزه، زرد و زبان آنها از شدت ذكر خداوند، خسته شده است. قلبهاشان در سينههايشان، از مداومت سكوت، مجروح شده است.
آنان هر چه در توان دارند (در عبادت) كوشش مىكنند ولى نه به خاطر ترس از جهنم يا شوق بهشت، بلكه در ملكوت آسمان و زمين مىنگرند و مىيابند كه خداوند سبحان شايسته عبادت است.(22)
(((قال: يا رب! أى الزهاد أكثرأ زهاد أمتى أم زهاد بنى اسرائيل؟
قال: ان زهاد بني اسرائيل من زهاد امتك كشعرة سوداء فى بقرة بيضاء.
فقال: يا رب! و كيف ذلك و عدد بنى اسرائيل أكثر؟
قال: لأنهم شكوا بعد اليقين و جحدوا بعد الاقرار.
قال النبى صلى الله عليه و آله: فحمدت الله تعالى و شكرته و دعوت لهم بالحفظ و الرحمة و سائر الخيرات.)))
ترجمه :
پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد: خداوندا! آيا زاهدان امت من بيشترند يا زهاد بنى اسرائيل؟
فرمود: مقدار زاهدان بنى اسرائيل در مقام مقايسه با زهاد امت تو، به اندازه يك موى سياه در بدن يك گاو سفيد است.
عرض كرد: چگونه چنين است در حالى كه تعداد بنى اسرائيل بيشتر از تعداد امت من است؟
فرمود: چون آنها پس از يقين، شك كردند و بعد از اقرار به حقيقت، آن را انكار كردند.
پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله فرمودند: من شكر و حمد خداى تعالى را بجا آوردم و دعا كردم كه خداوند آنها را حفظ و رحمت فرمايد و ساير خيرات را بر آنان نازل كند.
(((يا أحمد! عليك بالورع فان رأس الدين و وسط الدين و آخر الدين. ان الورع به يتقرب الى الله تعالى.
يا أحمد! ان الورع زين المؤمن و عماد الدين. مثله كمثل السفينة كما أن فى البحر لا ينجو الا من كان فيها كذلك لا ينجو الزاهدون الا بالورع.
يا أحمد! ما عرفنى عبد و خشع لى الا و خشع له كل شىء.
يا أحمد! الورع يفتح على العبد أبواب العبادة فيكرم به العبد فى الخلق و يصل به الى الله عز و جل.)))
ترجمه :
اى احمد! بر تو باد به تقوا، كه صدر و ساقه و ذيل دين، تقوا است و به وسيله آن، بنده مىتواند به خداوند تعالى تقرب يابد.
اى احمد! تقوا، زينت مؤمن و پايه و ستون دين است. تقوا، چونان كشتى است؛ همان گونه كه از دريا جز با كشتى نمىتوان نجات يافت زاهدان نيز جز با تقوا نمىتوانند نجات يابند.
اى احمد! هيچكس نيست كه مرا عبادت كند و در مقابل من خشوع كند مگر آنكه همه چيز در برابر او خاشع شود.
اى احمد! تقوا درهاى عبادت را به روى بنده مىگشايد؛ در نتيجه، بنده، نزد خلق گرامى مىشود و به وسيله آن به قرب خداى عزوجل مىرسد.
(((يا أحمد! عليك بالصمت فان أعمر مجلس قلوب الصالحين و الصامتين و ان أخرب مجلس قلوب المتكلمين بما لا يعنيهم.)))
ترجمه :
اى احمد! بر تو باد سكوت و كم حرفى؛ چرا كه آبادترين مجلس و محفل، قلبهاى صالحان و ساكنان و ساكتان و خرابترين مجلس و محفل، قلبهاى بيهوده گويان است.
(((يا أحمد! ان العبادة عشرة أجزاء. تسعة منها طلب الحلال فان طيبت مطعمك و مشربك فأنت فى حفظى و كنفى.
قال: يا رب! ما أول العبادة؟
قال: أول العبادة الصمت و الصوم.
قال: يا رب! و ما ميراث الصوم؟
قال: الصوم يورث الحكمة، و الحكمة تورث المعرفة، و المعرفة تورث اليقين، فاذا استيقن العبد لا يبالى كيف أصبح بعسر أم بيسر.)))
ترجمه :
اى احمد! عبادت، ده بخش است، نه بخش آن دنبال كسب حلال بودن است پس اگر خوردنى و آشاميدنى خود را از راه حلال تهيه كردى در حفظ و حمايت من خواهى بود.
پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: خداوندا! برترين و اولين عبادت چيست؟
فرمود: آغاز عبادت، روزه و سكوت است.
عرض كرد: پروردگارا! اثر روزه چيست؟
فرمود: روزه باعث پديد آمدن حكمت است و حكمت موجب شناخت و شناخت موجب يقين است، پى هر گاه كه بنده به مقام يقين رسيد، در بند سختى يا آسانى زندگى نيست.
(((و اذا كان العبد فى حالة الموت يقوم على رأسه ملائكة بيد كل ملك كأس من ماء الكوثر و كأس من الخمر يسقون روحه حتى تذهب سكرته و مرارته و يبشرونه بالبشارة العظمى و يقولون له: طبت و طاب مثواك انك تقدم على العزيز الكريم الحبيب القريب. فتطير الروح من أيدى الملائكة فتصعد الى الله تعالى فى أسرع من طرفة عين و لا يبقى حجاب و لا ستر بينها و بين الله تعالى، و الله عز و جل اليها مشتاق، و تجلس على عين عند العرش. ثم يقال لها: كيف تركت الدنيا؟ فتقول: الهى! و عزتك و جلالك لا علم لى بالدنيا. أنا منذ خلقتنى خائف منك. فتيول الله: صدقت عبدى كنت بجسدك فى الدنيا و روحك معى. فأنت بعينى سرك و علانيتك. سل أعطيك و تمن على فأكرمك. هذه جنتى مباح فتجنح فيها. و هذا جوارى فأسكنه. فيقول الروح: الهى، عرفتنى نفسك فاستغنيت بها عن جميع خلقك. و عزتك و جلالك لو كان رضاك فى أن أقطع أقطع سبعين قتلة بأشد ما يقتل به الناس لكان رضاك أحب الى. ءأعجب بنفسى؟ و أنا ذليل ان لم تكرمنى و أنا مغلوب ان لم تنصرنى و أنا ضعيف ان لم تقونى و أنا ميت ان لم تحينى و لولا سترك لافتضحت أول مرة عصيتك. الهى كيف لا أطلب رضاك و قد أكملت عقلى حتى عرفتك و عرفت الحق من الباطل و الأمر من النهى و العلم من الجهل و النور من الظلمة.
فقال الله عز و جل: و عزتى و جلالى لا أحجب بينى و بينك فى وقت من الأوقات، كذلك أفعل بأحبائى.
ترجمه :
وقتى كه بنده من در حال سكرات مرگ باشد، فرشتگان بالاى سر او مىايستند، در حالى كه به دست هر كدام از آنها جامى از آب كوثر و جامى از شراب بهشتى است، به روح او مىنوشانند تا سكرات موت سختى آن از بين برود، و او را به بشارتى بزرگ مژده مىدهند و مىگويند: خوش آمدى و مقدمت مبارك باد! تو بر خداى عزيز، كريم، حبيب و نزديك وارد مىشوى.
پس روح او از جوار فرشتگان پرواز مىكند و به پيشگاه پروردگار در كمتر از يك چشم به هم زدن صعود مىكند و ديگر بين او و بين پروردگار، پرده و حجابى نيست. خداوند مشتاق ديدار اوست و او را لب چشمهاى در كنار عرش مىنشاند. سپس به او مىگويد: دنيا را چگونه رها كردى؟
جواب مىدهد: خدايا! به عزت و جلالت كه من نسبت به دنيا شناختى ندارم.(23)من از آغاز تولد از تو انديشناك بودم.
خداوند مىفرمايد: راست گفتى اى بنده من. تو جسمت در دنيا، ولى روحت با من بود. همه اسرار و كارهاى آشكار تو در نظر من بود. هر چه مىخواهى درخواست كن تا به تو بدهم، تمنا كن تا برآورده سازم. اين بهشت من براى تو مباح است پس در آن پر و بال بگشا. و اين جواز من است پس در آن ساكن شو.
پس روح عرض مىكند: خداوندا! تو بودى كه خودت را به من شناساندى، پس من از همه خلايق به وسيله اين معرفت و شناخت بىنياز شدم. قسم به عزت و جلالت كه اگر رضايت تو در آن باشد كه قطعه قطعه شوم و هفتاد بار به فجيعترين صورت كشته شوم؛ رضاى تو براى من پسنديده است.
خداوندا! من چگونه به خود مغرور باشم، در حالى كه اگر تو مرا گرامى ندارى، ذليلم اگر تو مرا يارى نفرمايى، مغلوب و شكست خوردهام. اگر تو مرا تقويت نكنى، ضعيف و ناتوانم. اگر مرا با ياد خودت زنده نگردانى مردهام و اگر پرده پوشى تو نبود، اولين بارى كه من گناه كردم، رسوا مىشدم.
خداوندا! من چگونه به خود مغرور باشم، در حالى كه اگر تو مرا گرامى ندارى، ذليلم اگر تو مرا يارى نفرمايى، مغلوب و شكست خوردهام. اگر تو مرا تقويت كنى، ضعيف و ناتوانم، اگر مرا با ياد خودت زنده نگردانى و مردهام و اگر پرده پوشى تو نبود، اولين بارى كه من گناه كردم، رسوا مىشدم.
خداوندا! چگونه رضايت تو را طلب نكنم در حالى كه عقل مرا كامل كردى تا تو را بشناسم و حق را از باطل و امر را از نهى و علم را از جهل و نور را از ظلمت تشخيص بدهم.
آنگاه خداى عزوجل مىفرمايد: قسم به عزت و جلالم كه بين تو و خود هيچ پرده و مانعى در هيچ زمانى ايجاد نمىكنم. اينگونه با دوستانم رفتار مىكنم.
(((يا أحمد! هل تدرى. أى عيش أهنى و أى حياة أبقى؟
قال: اللهم! لا.
قال: أما العيش الهنىء فهو الذى لا يغتر صاحبه عن ذكرى و لا ينسى نعمتى و لا يجهل حقى. يطلب رضاى ليله و نهاره. و أما الحياة الباقية فهى التى يعمل لنفسه حتى تهون عليه الدنيا و تصغر فى عينيه و تعظم الآخرة عنده و يؤثر هواى على هواه و يبتغى مرضاتى (و يعظمنى) حق عظمتى و يذكر علمى به ويراقبنى بالليل و النهار عند كل سيئة و معصية و ينفى قلبه عن كل ما أكره و يبغض الشيطان و وساوسه. لا يجعل لابليس على قلبه سلطاناً و سبيلاً. فاذا فعل ذلك أسكنت فى قلبه حباً حتى أجعل قلبه لى و فراغه و اشتغاله و همه و حديثه من النعمة التى أنعمت بها على أهل محبتى من خلقى و أفتح عين قلبه و سمعه حتى يسمع بقلبه و ينظر بقلبه الى جلالى و عظمتى و أضيق عليه الدنيا و أبغض اليه ما فيها من اللذات و أحذره من الدنيا و ما فيها كما يحذر الراعى غنمه من مراتع الهلكة. فاذا كان هكذا يفر من الناس فراراً و ينقل من دار الفناء الى دار البقاء و من دار الشيطان الى دار الرحمن.
يا أحمد! لأزيننه بالهيبة و العظمة فهذا هو العيش الهنىء و الحياة الباقية. و هذا مقام الراضين.)))
ترجمه :
اى احمد! آيا مىدانى زندگى گوارا و حيات جاويد چيست؟
عرض كردم: نمىدانم اى خدا من.
فرمود: زندگى گوارا آن است كه صاحب آن با ياد من غافل نگشته، نعمت من را فراموش نكرده و نسبت به حق من جاهل نباشد. روز و شب در پس كسب رضايت من است. و اما حيات جاودان آن است كه (صاحب آن) براى خود به گونهاى عمل مىكند كه دنيا در نظرش بىارزش و در چشمش كوچك و آخرت بزرگ و با عظمت است و خواسته من را بر خواسته خويش مقدم مىدارد و در طلب رضاى من است. و حق مرا بزرگ مىشمارد و همواره توجه دارد كه من نسبت به او آگاه هستم، و شب و روز و هر وقت كه مىخواهد گناه و معصيتى بكند، مىداند كه من مواظب او هستم و قلب خود را از هر چه كه نمىپسندم پاك مىكند و نسبت به شيطان و وسوسههاى او كينه مىورزد. و براى ابليس هيچ راه سلطه و نفوذى در مملكت دل خويش باقى نمىگذارد. وقتى كه چنين حالات و روحياتى پيدا كرد، در قلب او عشق و محبتى مىگذارم كه قلب و فراغت و اشتغال و تلاش او مختصراً براى من باشد و سخن او را همواره ذكر نعمتهايى كه بر اهل محبت خويش ارزانى داشتهام قرار ميدهم، و چشم و قلب او را مىگشايم تا با گوش جانش بشنود و با چشم قلبش جلال و عظمت من را ببيند. و دنيا را بر او تنگ مىگردانم،(24) و نسبت به لذتهاى دنيايى در او كينهاى به وجود مىآورم. و از دنيا او را به گونهاى بر حذر مىدارم كه شبان، گوسفندان خود را از چريدن در چراگاههاى خطرناك و هلاكت آفرين بر حذر مىدارد.
پس وقتى كه چنين شد به شدت از مردم فرار مىكند،(25) و از دنياى فانى به سراى باقى و از عالم شيطنت به سرزمين رحمت منتقل مىشود.(26)
اى احمد! من چنين كسى را لباس هيبت و عظمت مىپوشانم. و اين است زندگى گوارا و حيات ابدى، و اين است مقام اهل رضا.
(((فمن عمل برضائى ألزمه ثلاث خصال: أعرفه شكراً لا يخالطه الجهل و ذكراً لايخالطه النسيان و محبة لايؤثر على محبتى محبة المخلوقين. فاذا أحبنى أحببته و أفتح عين قلبه الى جلالى. فلا أخفى عليه خاصة خلقى. فأناجيه فى ظلم الليل و نور النهار حتى ينقطع حديثه من المخلوقين و مجالسته معهم و أسمعه كلامى و كلام ملائكتى و أعرفه السر الذى سترته عن خلقى و ألبسه الحياء حتى يستحى منه الخلق كلهم و يمشى على الأرض مغفوراً له و أجعل قلبه واعياً و بصيراً و لا أخفى عليه شيئاً من جنة و لا نار و أعرفه بما يمر على الناس فى يوم القيامة من الهول و الشدة و ما أحاسب به الأغنياء و الفقراء و الجهال و العلماء و أنور له فى قبره و أنزل عليه منكراً يسأله و لا يرى غم الموت و ظلمة القبر و اللحد و هول المطلع حتى أنصب له ميزانه و أنشر له ديوانه. ثم أضع كتابه فى يمينه فيقرأه منشوراً ثم لا أجعل بينى و بينه ترجماناً.
فهذه صفات المحبين.)))
ترجمه :
هر كس كه عمل به رضاى من كند، سه خصلت به او مىبخشم كه همواره با آنها به سر مىبرد:
به او نحوه شكر گذارى را مىآموزم كه هرگز آميخته با جهل و نادانى باشد.(27)
و به او ذكر و ياد خودم را به گونهاى مىآموزم كه هيچ گاه فراموشى از ياد من براى او حاصل نشود.(28)
و به او عشقى مىدهم ك