منبع احسان و جود، خسرو دين عسگري
ستارهي عشق تافت به چرخ نيلوفري
مهر جمالش ربود دل ز مه مشتري
کوکب اقبال او خيمه بر افلاک زد
زخيل انجم گرفت کوکبهي مهتري
شاد برويش سپهر، محو رخش ماه و مهر
زهره نهان کرد چهر، خجل شد از دلبري
باد بهاري وزيد بر خم گيسوي دوست
تا کند از زلف يار سنبل گل پروري
طرهي مشگين اوست آيت شق القمر
طلعت زيباي اوست حجت پيغمبري
قامت رعناي وي سدره و طوباي ماست
نرگس مخمور او جام مي کوثري
روي دلاراي وي رحمت و لطف ازل
زلف سمنساي او ياسمن و عبهري
والي ملک وجود، قبلهي اهل سجود
منبع احسان و جود، خسرو دين عسگري
بر آسمانها رسيد مژدهي آن ماه رو
ملک و ملک در نشاط زهره به رامشگري
بشارت حسن او فلک به آفاق برد
کزين افق بر دمد مهر جهان پروري
به طرف بستان او روح قدس باغبان
به درگه عز او ماه کند چاکري
شاه ملائک خدم، دانش و ايمان حشم
بر همه عالم علم زد به سخن گستري
دفتر تفسير او کاشف اسرار عشق
درس و اشارات آن مخزن هر گوهري
خاک درش توتيا به چشم اهل نظر
حسن رخش دلربا زمه به خوش منظري
به خاک درگاه او باج دهد کيميا
به تاج فرمان او فخر کند مهتري
پادشهان را به جان بندگيش افتخار
تاجوران را به دل خدمت او سروري
اي رخ پرنور تو مشرق مهدي دين
مظهر عدل خدا، ماحي[1] استمگري
خسرو اقليم جان حجت حق بر جهان
در تن عالم روان بر سر ما افسري
طالب ديدار او زهرهي زيباي چرخ
مشتري حسن وي مهر و مه و مشتري
تا نگشايد حجاب آن مه مکي نقاب
بر رخ ما عاشقان کس نگشايد دري
چشم «الهي» است باز منتظر اي دلنواز
تا تو بدان چشم ناز بر رخ ما بنگري
«الهي قمشهاي»