استاد شهریار و چند اثر ازاو

بازدید : 13097
زمان تقریبی مطالعه : 22 دقیقه
تاریخ : 13 آبان 1390
استاد شهریار و چند اثر ازاو

استاد شهریار شاعر اهل بیت

28 شهریور سالرزو عروج یکی از بزرگترین شاعران متعهد ایران اسلامی است ; شاعری که دوست و دشمن به توانمندی و تبحر او در عرصه شعر و شاعری اعتراف دارند . در سال 1310 شمسی وقتی نخستین دفتر شعر او به چاپ رسید، ملک الشعرای بهار، که خود ادیب بزرگ و شاعر زبر دستی بود، در اشاره به مقام و منزلت والای او گفت: شهریار نه تنها افتخار ایران بلکه افتخار شرق است . (1) و در حضور بزرگان شعر و ادبیات آن روز با صدای رسا اعلام کرد: من از وقتی که این کتابچه شعر شهریار را به دست آوردم، هر وقت می خواهم شعر بگویم آن را باز می کنم و چند غزل از آن را می خوانم و طبعم را تشحیذ می کنم .

در همین ایام استاد فرزانه مرحوم علامه جلال الدین همایی می گوید: وقتی استاد شهریار این شعر «جویبار دیده » را منتشر کرد، استادان بزرگ شعر و ادب انگشت حیرت به دندان گرفتند; زیرا در آن موقع سن ایشان بسیار کم بود و باور نمی شد که این شعر از شهریار جوان باشد .

مرحوم استاد مهرداد اوستا در اشاره به شهرت و منزل والای شهریار بزرگ می گوید: . . . با وجود قبول خاطری که سخن این شاعر بزرگ از نخستین روزگار نوجوانی و جوانیش در میان جامعه عموما و در جامعه شعر و ادب خصوصا یافت، تا بدان حد که از برای هواخواهان و شیفتگان سخن اعجاب و در نظر تنگ چشمان و همگنان رشک برانگیز بود و آن آوازه بلند و فراگیر که او را بوده است، در کمتر روزگار و زمانی شاعری را هر چند بزرگ - همانند او - نصیب افتاده است . (2)

حال جای این پرسش است که گرچه شهریار در عرصه شعر، شاعر بسیار توانمندی است . اما کم نبودند و نیستند شاعرانی که در آشنایی با فنون شعری و در قدرت بیان توضیحات شاعرانه، اگر از استاد شهریار برتر هم نبودند، حداقل در ردیف وی به حساب می آمدند اما چگونه شد که در این میان شهریار گوی سبقت از همگنان ربود . او شهره آفاق شد؟

از بررسی عقاید و اندیشه ها و نیز اشعار و نوع زندگی این شاعر بزرگ چنین بر می آید که آنچه شهریار را از دیگران ممتاز می سازد، برخورداری از برخی کمالات و خصوصیات فکری و اعتقادی و اخلاقی است که به اختصار در این مجال به چند مورد اشاره می گردد:

1 - آشنایی و انس با معارف اسلامی:

از آنجایی که استاد شهریار از همان دوران کودکی با قرآن و معارف ناب اسلامی آشنا شده بود، روح و جسم او با احکام و ارزش های اصیل اسلامی عجین شده بود و در نتیجه، شعر او و نیز در اعماق جان ها نفوذ می کرد و تک تک اشعار گرانمایه استاد همچون جامی خوش گوار جرعه های عشق و معرفت را به کام تشنه عاشقان می ریزد . استاد شهریار در این باره می گوید: من شانس ادبی که آورده ام، مدیون این هستم که در ده بودم شش سال داشتم، الفبا را خوانده بودم می توانستم عبارات را بخوانم ولی معانی آنها را نمی دانستم . در اطاق عمه ام که ما زندگی می کردیم یک طاقچه بود و در آن طاقچه دو کتاب بود; یکی قرآن مجید و دیگری دیوان حافظ . من می رفتم این کتاب ها را باز می کردم و می آمدم، یک دفعه آیات قرآن را می خواندم و یک دفعه حافظ را . از اول مغزم پر شد با این کلمات موزیکال آسمانی قرآن مجید و اشعار حافظ به طوری که وقتی بزرگتر شدم شعرهای دیگر و هر چیز دیگری را که می شنیدم می دیدم به نظرم سبک می آمد . عمده شانس من این است که از اول با قرآن و حافظ شروع شد . (3)

مقام معظم رهبری نیز در اشاره به الفت استا با قرآن و امر معنوی می گویند: شهریار در دوران مهمی از زندگی اش . . . یک دوران عرفانی و معنوی بسیار زیبایی را گذرانده و به انس با قرآن و معنویت و خود سازی پرداخت . به خودش پرداخت و سعی کرد باطن و معنویت خود را صفایی ببخشد . . . (4)

مرحوم مهرداد اوستا هم در اشاره به علت نفوذ شعر شهریار در دل ها و شهره آفاق شدن او می نویسد: می توان با جرات گفت که این شهرت عالم گیر را علاوه بر قبول طبع و لطف سخن، عاملی الهی نیز درکار است که از نظر گزارنده این مقامه سرچشمه آن را می باید در ایمان شاعر یافت . شاعر مداومتی بسیار در قرآن کریم، که منشا فیض های بی کرانه و کرامات بی حصر و حد است داشته و همین کتاب [قرآن] که آبشخور طبع همه حکماء و عرفا بوده است و از این پس تا دامن قیامت هم خواهد بود، تازگی و جزالتی به سخن استاد شهریار داده است که وی را از اماثل و اقران ممتاز ساخته است . (5)

بنابراین، اولین امتیاز شهریار بر دیگران آن است که آبشخور اندیشه ها و نظام اعتقادی او قرآن و معارف اسلامی است . که این سعادت به خاطر انس و الفت با قرآن نصیب او شده است .

2 - آراستگی به فضیلت های انسانی

از دیگر ویژگی های استاد شهریار آراستگی او به کمالات انسانی و فضایل اخلاقی است ; وفاداری، جوانمردی، خون گرمی، گذشت، فداکاری و صفا و صمیمیت و . . .

فرزند استاد در این باره می گوید: . . . بلندی طبع و بخشندگی پدرم صفاتی بود که از پدرش به ارث برده بود . . . [وقتی برادرش فوت کرد] سرپرستی چهار فرزند او را به عهده گرفته است و مانند یک پدر دلسوز از آنان مواظبت کرده بعد از این که پدرم ماردش را از دست داده، تنها خیاطی که در تهران داشته با وسائلش به بچه های برادرش بخشیده و تنها با یک جامه دان لباس هایش به تبریز می آید . . . علت ازدواج نکردنش تا سن 48 سالگی مسؤولیتی بوده که در مقابل بچه های برادرش داشته، چنانکه می گوید: «یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم » . . .

او هیچ کینه توز نبود مادیات برایش هیچ ارزشی نداشت . . . پدرم بسیار پاکدل و ساده بود . اگر کسی به کمک نیاز داشت، تا آنجا که برایش مقدور بود از کمک به او دریغ نداشت . . . در موقع عصبانیت و موقعی که خلافی از بچه ها سر می زد، سعی می کرد حتی المقدور عصبانیتش را فرو نشاند و یا اگر عصبانی می شد به فاصله خیلی کم دوباره در قالب یک پدر مهربان در می آمده، با حبت بیش از اندازه جبران عصبانیتش را می کرد . (6)

استاد شهریار نسبت به دوستان و آشنایان بسیار وفادار بود در فرصت های مختلف یادی از آنها می کرد و به دیدارشان می شتافت و هر گاه به یاد عزیزی در گذشته می افتاد، عوطف و احساساتش را به طرز بسیار عجیبی تحریک می شد و اشک از چشمانش جاری می شد که حاضران از دیدن این صحنه بسیار متاثر می شدند .

در اظهار نظرها، فرد بسیار منصفی بود . بدون مهابا حقیقت را بیان می کرد ولو دیگران نپسندند . در یک مورد وقتی نظر او را درباره اشعار و مقام شعری خانم پروین اعتصامی پرسیدند، با شجاعت و در عین منصافه می گوید: به نظرم پیش از من، پروین اعتصامی است که عفت و عصمت و اخلاقیاتش کامل بود . . . اخلاقیات و کلامش والا و بالاست . . . دیوان یک دست کم تر مثل پروین داریم . (7)

آن گاه که درگیری شدید بین اثبات و یا نفی نیما یوشیج در بین طرفداران و مخالفان نیما جریان داشت، در یک اظهار نظر منصفانه می گوید: نیما شاعر خوبی بود . . . سبکش یک سبک ترکستانی بود . قصاید خوب داشت . . . افسانه اش یک شاهکار است . من خیلی تحت تاثیرش واقع شدم . دو شعر «مرغ بهشتی » ، «هذیان دل من » تحت تاثیر او ست . اما مجبورش کردند . به نظرم سال 34 بود، اینجا گریه کرد و گفت: تو باز تبریزی داشتی در رفتی من کجا می توانستم بروم . گفتم نیما جان آخر تو که «افسانه » داری، تو که قصائد داری این ها چیست که تو می نویسی؟ آن وقت گریه کرد و گفت: مجبورم کردند بعد از آن که کلکش را کندند، آن وقت او را قائد مخربین کردند . . . اعتقادات نیما خوب بود . منتها به عرفان نرسید در همان افسانه می بینید خدا با همه چیز هست . . . (8)

3 - حق خواهی و حق گرایی

از بررسی وقایع زندگی و مضمون اشعار و موضع گیری های فکری و اعتقادی استاد شهریار، به خوبی معلوم می شود که وی در طول عمر با برکت خویش هم چون سالکی مشتاق و خستگی ناپذیر در لحظه لحظه های زندگی و مصرع به مصرع اشعار خویش، به دنبال حقیقت است .

در نهایت آرامش و اطمینان خاطر خویش را در مکتب اهل بیت و با کناره گیری از مکاتب مختلف می یابد و با تمام وجود شعر خود را در راه ترویج فرهنگ اهل بیت و حاکمیت بخشیدن به ارزش های اصیل اسلامی به کار می گیرد . وی خود در این باره می گوید: . . . من یک بار سخت دل شکسته شدم . اصل من هم پاک بود ; چون پدرم خیلی پاکیزه و خوش قلب بوده . یک دفعه پنج بت را از من گرفتند . . . پانزده سال عشق سوزانی داشتم . . . یکی دیگر مثلا موسیقی بود وقتی که سه تار می زدم اشک صبا می ریخت . . . دیگر این که صوفی شده بود . گیر درویش ها افتاده بودم آن موقع که اسلامی در بین نبود . باز درویشی یک چیز غنیمتی بود . . . اما حالا، حالا که اسلام آمده است . به هیچ اسمی آدم نمی تواند خرجش را از امت اسلام جدا کند . . . من هم این پنج بت را شکستم . . . (9)

در یک کلام، این عاشق حقیقت پس از پی بردن به ماهیت مدعیان دروغین حقیقت، چه در عرصه تفکر و اندیشه و چه در عرصه های سیاسی به ویژه پس از شهریور 1320 که به تعبیر خود استاد در این ایام حق حیات نداشتم! . . . کم کم همان گونه خود گفته است، از همه راه ها

و مکتب ها و شیوه گذشته زندگی توبه می کند و این بار رحل اقامت در آستان اهل بیت می اندازد . شعر زیبای «علی ای همای رحمت » ره آورد این انقلاب فکری و معنوی استاد است . این شعر به دنبال اشعار بسیار زیبای ولایتی استاد نظیر کاروان دل، علی و شب، یا علی و . . . ده هاشعر خوب دیگر صفحات دیوان های شعری او را زینت می بخشد .

پایان بخش این بحث را، به خاطره خواب بسیار زیبای آیت الله العظمی نجفی مرعشی درباره شعر «علی ای همای رحمت » زینت می بخشیم . حضرت آیت الله نجفی مرعشی می گویند: شبی توسل پیدا کردم با یکی از اولیای الهی را در خواب ببینم، آن شب در عالم خوب دیدم در یکی از زاویه های مسجد کوفه نشسته ام . امیر مؤمنان حضرت علی (ع) با جمعی حضور دارند . ناگهان آن حضرت فرمودند: شعرای اهل بیت ما را بیاورید . دیدم چند نفر از شعرای عرب را آوردند . حضرت فرمودند: شعرای فارسی زبان را بیاورید . آن گاه محتشم کاشانی و چند تن از شعرای فارسی زبان آمدند . . . سپس حضرت علی (ع) فرمودند: شهریار را بیاورید . شهریار آمد . حضرت به ایشان فرمود: شعرت را بخوان شهریار این شعر را خواند: علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا . . . . که به ما سوا فکندی همه سایه خدا را . . . وقتی شعر شهریار تمام شد ; چون من شهریار را ندیده بودم . فردای آن روز از اطرافیان پرسیدم که شهریار شاعر کیست؟ گفتند: شاعری است که در تبریز زندگی می کند . آیت الله مرعشی می فرمایند: او را از جانب من به قم دعوت کنید تا او را ببینم . چند روز بعد وقتی شهریار به قم می آید . آیت الله نجفی می بینند او همان کسی است که در خواب دیده اند، بعد آیت الله مرعشی از شهریار می پرسند: شعر «علی ای همای رحمت » را کی ساخته ای؟ ! شهریار با حالت تعجب جواب می دهد شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساخته ام ; چون من این شعر را نه به کسی داده ام نه درباره آن با کسی سخن گفته ام . بعد آیت الله مرعشی جریان خوابشان را توضیح می دهند . . . شهریار بسیار منقلب می شود . بعد وقتی تاریخ سرودن شعر را می گوید، معلوم می شود در همان شبی که شهریار این شعر را سروده است، آیت الله نجفی مرعشی نیز در خواب آن واقعه را می بینند . (10)

بارها استاد شهریار خود می فرمودند: این غزل مربوط به دوران تائب شدنم است . (11)

4 - مردم دوستی و همراهی با آنان

شهریار از جمله شاعرانی بود که همیشه با مردم بود، با غم و رنج آنان غمگین و با شادی و نشاط آنان شاد می شد . با هوش و زکاوت خاصی که داشت، در تمام پیش آمدها با توده های مردم بود . با سرودن اشعار زیبا و نغز، ضمن ابراز علاقه به مردم، باد و نبایدها و خطرهای موجود بر سر راه را به آنان گوشزد می کند و با دشمنان مردم و فرهنگ و عقاد آنان به مبارزه برمی خیزد .

یک روز با سرودن «حیدر بابایه سلام » پرده از روی فریبکاری شیطان بر می دارد و با افشای جنایات او نسبت به دل دادگی به ندای تمدن دروغین هشدار می دهد و بدبختی مردم مستضعف جهان را در نیتجه دچار شدن به وسواس شیطان رجیم یا پیروی از مطامع جهان خواران گمراه و گرسنه چشم می داند و راه صحیح رهایی از گرفتاری های را، که همانا تبعیت از احکام حیات بخش اسلام است، گوش زد می کند .

روزی به جهت سرودن اشعار حماسی و انتقادی علیه رژیم طاغوت و سیاست های استعماری، او را به انزوا می کشانند . به قول خود ایشان حق حیات را از او می گیرند و از مطرح شدن او و شعرش جلوگیری می کنند و چاپ دیوان او را چهار سال بدون دلیل به تاخیر می اندازند و حق دخالت در امور سیاسی و . . . به او نمی دهند، چرا که شهریار نه تنها با برنامه غلط و سیاست نادرست نظام همراهی نداشت، بلکه گاهی با سرودن زیباترین اشعار عملکردها و جهت گیری های فرهنگی و سیاسی طاغوت را به بهترین وجه مورد انتقاد قرار می داد . شعر زیبای «سهندیه » و «الا تهرانیا انصاف می کن » از جمله آنهاست . آن گاه که اوج قدرت طاغوت بود، هر گونه محرومیت و حتی ناجوانمردانه لجن مال شدن ظاهری را تحمل کرد، ولی حاضر نگشت که با اهداف و سیاست های او همکاری و همراهی داشته باشد .

اما آن گاه که مردم مؤمن و متعهد ایران از سیاست ها استعماری و ضد دینی رژیم طاغوت به تنگ آمدند و نهضت اسلامی را آغاز کرد، شهریار در همه عرصه ها با مردم بود و با سرودن شعرهای زیبا ضمن افشای جنایات رژیم، مردم را به هر چه بیشتر مقاومت و مبارزه فرا می خواند . آن گاه انقلاب شکوهمند اسلامی پیروز شد، همیشه با روشنگری های خود حفظ دست آوردهای انقلاب و عدم غفلت از توطئه های دشمن را گوشزد می کرد و حتی به خاطر همراهی با انقلاب و مردم ناجوانمردانه ترین مهنت ها را به جان خرید . مقام معظم رهبری در این باره می فرمایند: . . . او در همه مواقع حساس انقلاب، نقش مؤثری را ایفا کرد . . . جنگ تحمیلی یکی از سخت ترین تجربه های ما بعد از پیروزی انقلاب بود . تعداد شعرهایی که شهریار برای جنگ گفته . . . به قدری زیاد است که اگر انسان نمی دید و نمی شنید، به دشواری می توانست آن را باور کند . از مردی که حدود هشتاد سال سن و بلکه بیش از هشتاد سال شگفت انگیز است که در مجامع شعری حضور پیدا کند و برای هر مراسمی شعرهایی بگوید . در حالی که، از مثل او چنین توقعی هم نبود . این نشان دهنده نهایت اخلاص و صفا و بزرگواری این مرد بود . به هر حال، شهریار یک شاعر اسلامی و انقلابی بود . در همان اوقاتی که شهریار برای انقلاب شعر می سرود، خبر داشتم عده ای از روشنفکران وابسته به رژیم گذشته که با شهریار سابقه دوستی داشتند، مرتب به او فشار می آورندند و برایش نامه می نوشتند و در هجوش شعر می گفتند و حتی او را ملامت می کردند که تو چرا برای انقلاب اسلامی این چنین دل می سوزانی؟ ! ولی او مثل کوه ایستاده بود . . . (12)

به هر حال، چون استاد شهریار در سرد و گرم حوادث همیشه با مردم بود، لذا شعر او درد زبان ها شده بود . به خلاف نظر عده ای که او را شاعری خود ساخته جدای از مردم معرفی می کنند، به شهادت اشعارش وی همیشه با مردم بود . مضمون شعرهایش با فرهنگ و با ادب و عقاید و ارزش های مردم عجین شده بود و اگر غیر از این بود، هرگز محبوب دل توده های مردم حتی در دور دست ترین نقاط کشور واقع نمی شد .

ناشناخته ترین شاعر معاصر

گرچه شهریار یک عمر به با قلم و بیان خود به فرهنگ اسلایم و ادبیات فارسی خدمت کرد و شعرش نه تنها سرتاسر ایران اسلامی، بلکه بسیاری از کشورهای منطقه را فرا گرفته با این همه باز این تعبیر در حق ایشان تعبیر درستی است که او ناشناخته ترین شاعر معاصر ایران است . استاد مهرداد اوستا می نویسد: بی تردید در میان سخن وران روزگار از طلوع شعر دری، که با سلطان شاعران رودکی سمرقندی آغاز می شود، تاکنون کم تر شاعری به روزگار خویش به نام و آوازه ای همچون شهریار دست یافته است . . . شهریار با این که آوازه و نامی استثنایی بهره ور است یکی از ناشناخته ترین شاعران معاصر پارسی است . . . (13)

بی تردید اگر روزی زمینه ای فراهم شود که کنکاش در آثار به جای مانده از استاد شهریار در دستور کار محققان و پژوهشگران فرهنگ و ادبیات قرار گیرد، از این رهگذر ره توشه های گران قدری عاید علاقمندان خواهد شد .

لحظه رحلت

استاد سید محمد حسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار در سال 1258 در تبریز چشم به جهان گشود و در روز شنبه 26 شهریور 1367، پس از حدود هشتاد سال عمر پر برکت به سرای جاودان شتافت .

در آخرین روزهای عمر خود به اطرافیانش گفت: بیش از هشتاد سال زندگی کرده ام . آثاری و اولادی دارم که آنها باقیات صالحات من هستند . . . تمایل من چنین است که بعد از مرگم، اگر در تهران خواستند مدفون سازند مرا در جوار مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم به خاک بسپارند و اگر در موطنم آذربایجان خواستند دفنمم کنند یا در دامن کوه «حیدر بابا» ، که آن قدر آن را دوست داشتم یا در مقبرة الشعرای تبریز در «سرخاب » مدفونم سازند . . . استاد شهریار در آخرین لحظه های حیات در حالی که این ابیات از شعر «یا علی » را زیر لب زمزمه می کردند جان به جان آفرین سپردند .

ای جلوه جلال و جمال خدا علی

در هر چه جز خدا به جلالت جدا علی

در تو جمالی از ابدیت نموده اند

ای آبگینه ابدیت نما علی

ای مظهر جمال و جلال خدا علی

یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی

از شهریار پیر زمین گیر دست گیر

ای دست گیر مردم بی دست و پا علی (ع)

پی نوشت:

1 . از دیباچه بهار «بر صدای خدا» .

2 . یادنامه استاد مهرداد اوستا، صص 297، 298 .

3 . کیهان فرهنگی، ش 2، ص 6 .

4 . شهریار از نگاه حضرت آیت الله خامنه ای، ص 20 .

5 . کیهان فرهنگی، ش 2، ص 12 .

6 . از بهار تا شهریار ج 2، ص 258 به بعد از صحبت های شهرزاد بهجت تبریزی دختر استاد شهریار .

7 . کیهان فرهنگی، ش 2، ص 7 .

8 . کیهان فرهنگی، ش 2، ص 8 .

9 . کیهان فرهنگی، ش 2، ص 9 .

10 . زندگی شهریار، ص 303 به بعد .

11 . کیهان فرهنگی، ش 2، ص 9 .

12 . شهریار از نگاه حضرت آیت الله خامنه ای، 21 .

13 . کیهان فرهنگی، ش 2، ص 12 .

پدیدآورنده: سید صاق سید نژاد

سایت – حوزه

 
همای رحمت

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه‌ی هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمه‌ی بقا را

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو ای گدای مسکین در خانه‌ی علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا

بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو علی که میتواند که بسر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم
که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را

«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنائی بنوازد  آشنا را»

ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا

استاد شهریار - روحش شاد

 
 
 
روزه در شعر شهریار

حکمت روزه داشتن بگذار

باز هم گفته و شنیده شود

صبرت آموزد و تسلط نفس

 و ز تو شیطان تو رمیده شود

 هر که صبرش ستون ایمان بود

پشت‏شیطان از و خمیده شود

 عرفان سر کشیده گوش به زنگ

کز شب غره ماه دیده شود

 آفتاب ریاضتی که ازو

میوه معرفت رسیده شود

 عطش روزه می بریم آرزو

کو به دندان جگر جویده شود

چه جلایی دهد به جوهر روح

کادمی صافی و چکیده شود

 بذل افطاری سفره عدلی است

که در آفاق گستریده شود

 فقر بر چیده‏دار از خوانی

که به پای فقیر چیده شود

 شب قدرش هزار ماه خداست

گوش کن نکته پروریده شود

 از یکی میوه عمل که درو

 کشته شد سی هزار چیده شود

 گر تکانی خوری در آن یک شب

نخل عمر از گنه تکیده شود

 چه گذاری به راه تو به کزو

پیچ و خمها میان بریده شود

مفت مفروش کز بهای شبی

عمرها باز پس خریده شود

روز مهلت گذشت و بر سر کوه

پرتوی مانده تا پریده شود

 تا دمی مانده سر بر آر از خواب

 ور نه صور خدا دمیده شود

در جهنم ندامتی است کزو

دست و لبها همه گزیده شود

مزه تشنگی و گرسنگی

گر به کام فرو چشیده شود

به خدا تا گرسنه‏یی نالید

 تسمه از گرده‏ها کشیده شود

(دیوان شهریار ج 2 ص 1014

 
شعر ای وای مادرم که استاد شهریار به مناسبت از دست دادن مادرش سروده است


آهسته باز از بغل پله ها گذشت
در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود
اما گرفته دور و برش هاله ئی سیاه
او مرده است و باز پرستار حال ماست
در زندگی ما همه جا وول میخورد
هر کنج خانه صحنه ئی از داستان اوست
در ختم خویش هم بسر کار خویش بود
بیچاره مادرم
هر روز میگذشت از این زیر پله ها
آهسته تا بهم نزند خواب ناز من
امروز هم گذشت
در باز و بسته شد
با پشت خم از این بغل کوچه میرود
چادر نماز فلفلی انداخته بسر
کفش چروک خورده و جوراب وصله دار
او فکر بچه هاست
هرجا شده هویج هم امروز میخرد
بیچاره پیرزن ، همه برف است کوچه ها
او از میان کلفت و نوکر ز شهر خویش
آمد بجستجوی من و سرنوشت من
آمد چهار طفل دگر هم بزرگ کرد
آمد که پیت نفت گرفته بزیر بال
هر شب در آید از در یک خانه فقیر
روشن کند چراغ یکی عشق نیمه جان
او را گذشته ایست ، سزاوار احترام :
تبریز ما ! بدور نمای قدیم شهر
در ( باغ بیشه ) خانه مردی است باخدا
هر صحن و هر سراچه یکی دادگستری است
اینجا بداد ناله مظلوم میرسند
اینجا کفیل خرج موکل بود وکیل
مزد و درآمدش همه صرف رفاه خلق
در ، باز و سفره ، پهن
بر سفره اش چه گرسنه ها سیر میشوند
یک زن مدیر گردش این چرخ و دستگاه
او مادر من است
انصاف میدهم که پدر رادمرد بود
با آنهمه درآمد سرشارش از حلال
روزی که مرد ، روزی یکسال خود نداشت
اما قطارهای پر از زاد آخرت
وز پی هنوز قافله های دعای خیر
این مادر از چنان پدری یادگار بود
تنها نه مادر من و درماندگان خیل
او یک چراغ روشن ایل و قبیله بود
خاموش شد دریغ
نه ، او نمرده ، میشنوم من صدای او
با بچه ها هنوز سر و کله میزند
ناهید ، لال شو
بیژن ، برو کنار
کفگیر بی صدا
دارد برای ناخوش خود آش میپزد
او مرد و در کنار پدر زیر خاک رفت
اقوامش آمدند پی سر سلامتی
یک ختم هم گرفته شد و پر بدک نبود
بسیار تسلیت که بما عرضه داشتند
لطف شما زیاد
اما ندای قلب بگوشم همیشه گفت :
این حرفها برای تو مادر نمیشود .
پس این که بود ؟
دیشب لحاف رد شده بر روی من کشید
لیوان آب از بغل من کنار زد ،
در نصفه های شب .
یک خواب سهمناک و پریدم بحال تب
نزدیکهای صبح
او زیر پای من اینجا نشسته بود
آهسته با خدا ،
راز و نیاز داشت
نه ، او نمرده است .
نه او نمرده است که من زنده ام هنوز
او زنده است در غم و شعر و خیال من
میراث شاعرانه من هرچه هست از اوست
کانون مهر و ماه مگر میشود خموش
آن شیرزن بمیرد ؟ او شهریار زاد
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد بعشق
او با ترانه های محلی که میسرود
با قصه های دلکش و زیبا که یاد داشت
از عهد گاهواره که بندش کشید و بست
اعصاب من بساز و نوا کوک کرده بود
او شعر و نغمه در دل و جانم بخنده کاشت
وانگه باشکهای خود آن کشته آب داد
لرزید و برق زد بمن آن اهتزاز روح
وز اهتزاز روح گرفتم هوای ناز
تا ساختم برای خود از عشق عالمی
او پنجسال کرد پرستاری مریض
در اشک و خون نشست و پسر را نجات داد
اما پسر چه کرد برای تو ؟ هیچ ، هیچ
تنها مریضخانه ، بامید دیگران
یکروز هم خبر : که بیا او تمام کرد .
در راه قم بهرچه گذشتم عبوس بود
پیچید کوه و فحش بمن داد و دور شد
صحرا همه خطوط کج و کوله و سیاه
طومار سرنوشت و خبرهای سهمگین
دریاچه هم بحال من از دور میگریست
تنها طواف دور ضریح و یکی نماز
یک اشک هم بسوره یاسین چکید
مادر بخاک رفت .
آنشب پدر بخواب من آمد ، صداش کرد
او هم جواب داد
یک دود هم گرفت بدور چراغ ماه
معلوم شد که مادره از دست رفتنی است
اما پدر بغرفه باغی نشسته بود
شاید که جان او بجهان بلند برد
آنجا که زندگی ، ستم و درد و رنج نیست
این هم پسر ، که بدرقه اش میکند بگور
یک قطره اشک ، مزد همه زجرهای او
اما خلاص میشود از سرنوشت من
مادر بخواب ، خوش
منزل مبارکت .
آینده بود و قصه بیمادری من
ناگاه ضجه ئی که بهم زد سکوت مرگ
من میدویدم از وسط قبرها برون
او بود و سر بناله برآورده از مغاک
خود را بضعف از پی من باز میکشید
دیوانه و رمیده ، دویدم بایستگاه
خود را بهم فشرده خزیدم میان جمع
ترسان ز پشت شیشه در آخرین نگاه
باز آن سفیدپوش و همان کوشش و تلاش
چشمان نیمه باز :
از من جدا مشو
میآمدیم و کله من گیج و منگ بود
انگار جیوه در دل من آب میکنند
پیچیده صحنه های زمین و زمان بهم
خاموش و خوفناک همه میگریختند
میگشت آسمان که بکوبد بمغز من
دنیا به پیش چشم گنهکار من سیاه
وز هر شکاف و رخنه ماشین غریو باد
یک ناله ضعیف هم از پی دوان دوان
میآمد و بمغز من آهسته میخلید :
تنها شدی پسر .
باز آمدم بخانه چه حالی ! نگفتنی
دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض
پیراهن پلید مرا باز شسته بود
انگار خنده کرد ولی دلشکسته بود :
بردی مرا بخاک کردی و آمدی ؟
تنها نمیگذارمت ای بینوا پسر
میخواستم بخنده درآیم ز اشتباه
اما خیال بود
ای وای مادرم
 

کلام شهریار درآخرین لحظات زندگی

 

ای جلوه جلال و جمال خدا علی

در هر چه جز خدا به جلالت جدا علی

در تو جمالی از ابدیت نموده اند

ای آبگینه ابدیت نما علی

ای مظهر جمال و جلال خدا علی

یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی

از شهریار پیر زمین گیر دست گیر

ای دست گیر مردم بی دست و پا علی (ع)

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه