1 سخنى با شما
جاذبۀ زيارت خانۀ خدا و حرم رسول صلى الله عليه و آله و قبور مطهّر امامان مدفون در بقيع و ديدار با سرزمينى كه يادگارهاى فراوانى از اهلبيت عليهم السلام دارد، دلهاى شيدا را بىقرار مىكند.
روضۀ نبوى، مركز ثقل اين يادها و يادگارهاست.
زائر حرمين شريفين نيز مشتاق است كه از آن پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله هر چه بيشتر بداند و زيارتش با معرفت و شناخت عميقتر مىباشد. از اين رو، آشنايى با سيرۀ اخلاقى و رفتارى آن بندۀ صالح و برگزيدۀ خدا كه «الگوى كمال» است، هم ضرورى است، هم شيرين و دلنشين.
آينهاى برداشتهايم تا به تماشاى «جمال و كمال محمدى صلى الله عليه و آله » بنشينيم.
عطر وجود پيامبر صلى الله عليه و آله از خلال گفتهها و رفتارهاى او به مشام جانمان مىرسد. هر چند بيش از چهارده قرن از حيات آن آخرين فرستادۀ خدا مىگذرد، ولى هر وقت سراغ مطالعۀ زندگى آن انسان برتر و آيينۀ كمال مىرويم، يا از چشمۀ سخنان گهربار آن حضرت، جرعهاى مىنوشيم، طراوت و شادابى معنويت را با همۀ وجود، لمس مىكنيم.
آنچه پيش روى شماست گوشهاى از خلق و خوى نبوى و سيرۀ رفتارى پيامبر خدا را ، چه در زندگى شخصى و چه اجتماعى، نشان مىدهد.
نگاه در اين آينه، براى ما بسى آموزنده و سودمند است.
آشتى با آينه، ما را با «زيبايى» پيوند مىدهد. آنان كه به «زندگى محمد گونه» مىانديشند و در پى «اخلاق پيامبرگونه»اند، بيشتر در اين آينه بنگرند. اگر او «اسوه» و «الگو»ست، از ما چه چيزى سزاوار است، جز «تأسّى» و «پيروى»؟!
باشد كه عشق نبىّ ما را به اخلاق نبوى برساند.
قم - جواد محدثى
١٣٨٥ش
مقدمه
نقش الگو در خودسازى
چه در خودسازى فردى و چه در تربيتهاى اجتماعى، «نمونۀ عملى» سهم عمدهاى ايفا مىكند. مقصود، الگوها و سرمشقهايى است كه تجسم آرمانها و بُعد عينيّت يافتۀ يك مكتب و مرام است. در زبان قرآن، از اين گونه سرمشقهاى كمال و الگوهاى تزكيه و تربيت، به «اسوه» ياد شده است.
هم حضرت ابراهيم عليه السلام در مسير مبارزاتى توحيدى خويش، الگوى موحّدان معرّفىشده است، ١ هم رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در بعد اخلاق و معاشرت، اسوۀ مسلمان به حساب آمده است. ٢
در بحثهاى تربيتى و اخلاقى نيز، گاهى مىتوان به صورت «اخلاق نظرى» تعاليم دين و قرآن را مطرح كرد و گاهى به شكل «اخلاق عملى». هر دو شيوه، مطلوب و مفيد است؛ اما آنچه به نظر، سازندهتر مىرسد، پرداختن به سيرۀ عملى و روشهاى رفتارى بزرگانى است كه جنبۀ اسوه و الگويى دارند و نوعى «ميزان» به حساب مىآيند به همين دليل، در اين نوشتار در پى شناختن سيرۀ اخلاقى پيامبرخدا صلى الله عليه و آله و آشنايى با سنتهاى رفتارى اوييم و اميدواريم توفيقتأسى به آن اسوۀ پاك را خداوند به ما ارزانى دارد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله اسوه كامل
اگر نسبت به سرمشق بودن هركس ديگر، شبهه و ترديدى باشد، الگو بودن حضرت رسول صلى الله عليه و آله بىهيچ ترديدى، از سوى خداى متعال تثبيت و امضا شده است واخلاق والاى نبوى كه عامل عمده محبوبيت او در ميانامت، و سبب اصلى موفقيت اودردعوت دينى بوده،درقرآن كريم به صراحت ستوده شده است: «إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ » ١ امت محمدى مأمورند تا از خصلتها و خلق و خوى فردى و اجتماعى آن حضرت، تبعيت كنند و آن پيامبر رحمت و الگوى كمال را «اسوه» خويش قرار دهند.
در تبعيت از اخلاقيات برجستۀ يك الگو، آشنايى با ريز و جزئيات زندگى و رفتار او ضرورىاست، تا هم از كلّى گويى پرهيز شود، هم آن ويژگىها به صورت عينى و كاربردى سرمشق عمل قرار گيرد.
سيرۀ عملى و رفتارى رسول خدا صلى الله عليه و آله در كتب روايى و تاريخ و مجموعههاى گوناگون دينى ثبت شده و در اختيار ماست. به علاوه كسانى كه در آن دوره، به نقل و بازگو كردن جزئيات شكلى و شمايلى و اخلاقى افراد، حساس و دقيق بودند و در تاريخ، به عنوان «وصّاف» (توصيفگر) شناخته مىشدند، جزئيات دقيقى از همۀ ابعاد زندگى پيامبر صلى الله عليه و آله ترسيم كردهاند.
اين توصيف ها، شامل ويژگىهاى چهره و اندام و شمايل آن حضرت، ويژگيهاى اخلاق فردى، حالات شخصى و رفتار در خانه، در اجتماع، با دوستان و دشمنان، در جبهه و جنگ، در عبادات، نمازها، دعاها، ذكرها و تهجّدها، در لباس و منزل و خواب و بيدارى و مسواك و نظافت و ... مىشود.
ابتدا نگاهى به «شمايل» رسول خدا صلى الله عليه و آله مى افكنيم، سپس به سيرۀ اخلاقى آن حضرت مىپردازيم.
توصيۀ حضرت صادق عليه السلام است كه:
«اتّبِعُوا آثارَ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَسُنَّتَهُ فَخُذُوا بِها»؛ ١ از آثار و سنّت پيامبر خدا تبعيّت و به آنها عمل كنيد.
1-شمايل پيامبر
ويژگىهاى جسمى و مشخّصات چهره و اندام حضرت رسول صلى الله عليه و آله در كتابهاى سيره و شرح حال آن حضرت، با عنوان «شمايل» به طور مبسوط بيان شده است.
هرچند كتاب حاضر، بيشتر به قصد آشنايى با شيوۀ عمل و سيره و رفتار آن پيامبر بزرگوار است، اما براى آنكه اين نوشته، خالى از بحث شمايل نيز نباشد، به برخى از اين ويژگىهاىظاهرى و سيمايى وى، گذرا اشاره مىشود: ١
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سيمايى پر ابهت و جذّاب داشت، قامتش متوسّط بود، رنگ چهرهاش سفيد مايل به سرخى بود. ديدگانى بزرگ و سياه، ابروانى سياه و پيوسته، پيشانى بلند، بينى باريك و كشيده، شانههاى پهن داشت. مژههايش بلند، محاسنش پُرپشت، دندانهايش مرتب و سفيد، اندامش متعادل و موزون بود، كنار لب زيرين او خالى نقش بسته بود.
موى سرش نه خيلى مجعّد و گِرهدار، و نه خيلى باز و افتاده بود. راهرفتنش با وقار، آرام و محكم بود، به پيش روى خود نگاه مىكرد و چنان راه مىرفت كه گويى به زمين سراشيب، راه مىرود. اندامى زيبا و خويى پسنديده داشت.
دانههاى عرق بر چهرهاش مثل مرواريد غلطان بود.
ميان دو كتفش «مُهر نبوّت» نمايان بود.
بلندى موى سرش تا بناگوشش مىرسيد. صدايش زيبا و دلنشين بود. ميان ابروانش رگى بود كه هنگام خشم، پر از خون مىشد و برآمده مىگشت. هنگام رضايت و خرسندى، چهرهاش مىدرخشيد.
گردنش سفيد و نقره گون بود. سينه و شكم با هم برابر بودند. بند دستهايش پهن، كف دستانش فراخ و كف پايش محكم و كلفت بود و گودى كف پايش از متعارف بيشتر بود.
چون به سويى و كسى نگاه مىكرد، با همۀ بدن توجه مىكرد. به چهرۀ كسى خيره نگاه نمىكرد. نگاهش افتاده بود و به زمين بيش از آسمان مىنگريست. گونههايش برجسته بود، نه پرگوشت، نه لاغر و استخوانى. سرى بزرگ داشت و متناسب با بدن، در سفيدى چشمانش كمى سرخى ديده مىشد. موهاى سفيد معدودى كه در سر و صورت داشت، به واسطه خضاب، سبزه به نظر مىرسيد. اعضا و جوارحش عضلانى و محكم بود. هنگام تبسّم، دندانهايش چون دانههاى تگرگ، نمايان مىشد و به زودى سفيدى دندانها همچون برق، سريع زير لبها پنهان مىشد. از راهى كه عبور مىكرد، مردم از عطر وجود آن حضرت پىمىبردند كه وى از آنجا گذشته است. به هر درختى و سنگى كه مىگذشت، به آن حضرت خضوع و سجود مىكردند. ديدههايش به خواب مىرفت، ولى قلبش آگاه بود. سايهاش بر زمين نمىافتاد. بسيار با حيا بود و خنده رو. خندۀ وى نيز از تبسم به قهقهه نمىرسيد. پرنده بالاى سرش پرواز نمىكرد و مگس بر آن حضرت نمىنشست و حشرات زهردار به آن حضرت نزديك نمىشدند. چون وحى بر آن حضرت نازل مىشد، حتّى در روزهاى سرد، بر پيشانى مبارك او دانههاى عرق مىنشست.
اينها گوشهاى از شمايل زيباى رسول خاتم بود كه در روايات آمده است.
٢ -در خانه
رفتار هركس در خانه، با همسر و فرزندان و بستگان، نشاندهندۀ شخصيت روحى و اخلاقىاوست.
به نمونههايى از سيرۀ پيامبر صلى الله عليه و آله در داخل خانه اشاره مىكنيم:
١- تقسيم وقت
رسول خدا صلى الله عليه و آله در خانه اوقات خود را به سه بخش تقسيم مىكرد:
بخشى براى «خدا». در اين بخش به عبادت و نماز و تهجّد مىپرداخت. بخشى براى«خانواده» و گفتگو و انس گرفتن با آنان و تأمين نيازهاى روحى و عاطفى و ... بخشىهم براى «خود» و «مردم»، چون در اوقات حضور آن حضرت در خانه نيز، مراجعين با وى كار داشتند. سؤال مىكردند، مشكلاتى براى آنان پيش مىآمد، و وى از بخشى از وقت درون خانه، براى رسيدگى به امور مردم و برآوردن نيازهاى مختلف آنان استفاده مىكرد. آنچه گفته شد به روايت حضرت حسين بن على عليه السلام از امير المؤمنين عليه السلام است:
«و كانَ اذااَوى الى مَنْزِلِه جَزّءَ دُخُولَه ثَلاثَةَ اجْزاء: جُزءاً لِلّه عزّوجَل، و جُزءاً لاِهلِهِ و جُزءاً لِنَفْسِه، ثُمّ جَزَّءَ جَزَئهُ بَيْنَه و بَيْنَ النّاسِ، فَيَرُدُّ ذلك عَلَى العامّةِ و الخاصّةِ و لا يَدَّخِرُ عَنْهُم شَيئاً» ١
٢- كمك در خانه
از فضايل يك انسان خودساخته، آن است كه در كارهاى خانه، به همسر خود كمك كند چه در نظافت خانه و وسايل، چه در امور طبخ و خوراك و چه هر كار ديگرى.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در خانه، كفش و لباس خود را وصله مىكرد، در را مىگشود، شير گوسفند و شتر را مىدوشيد، همراه خادم خانه گندم آرد مىكرد و اگر خدمتكار خسته مىشد، به او كمك مىكرد و وسايل وضوى خويش را خود برمىداشت و مىگذاشت: «وَ كانَ يَخْصِفُ النَّعلَ، و يُرَقِّعُ الثَّوبَ، و يَفْتَحُ البابَ، و يَحْلِبُ الشاةَ و يَعْقِلُ البَعيرَ فَيَحْلِبُها، وَ يَطْحَنُ مَعَ الخادمِ اذا اعْيا، وَ يَضَعُ طَهورَهُ باللَيلِ بِيَدِهِ ....» ١
٣ - هم غذايى با اهل خانه
اينكه كسى تنها غذا بخورد، يا حاضر نباشد افراد خانواده و خدمتكاران، با او بر سر يك سفره بنشينند و غذا بخورند، اخلاقى جاهلانه است و نشان از روحيۀ استكبارى مىدهد. اولياى خدا، متواضعانه با اهل خانه و خادمان هم غذا مىشدند و بر سر يك سفره مىنشستند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله همه رقم غذا مىخورد و نسبت به نوع غذا و كيفيت طبخ، ايراد نمىگرفت و از آنچه خدا حلال كرده است، همراه با خانواده و خدمتكاران غذا مىخورد، آن هم نشسته بر زمين، چه در خانۀ خود و چه در ميهمانى، از هر چه آنان مىخوردند و در هر چه و بر هر چه آنان طعام مىخوردند. اگر مهمان مىآمد همراه با مهمان طعام مىخورد. محبوبترين غذا و سفره در نزد او، آن بود كه افراد بيشترى سر سفره نشسته باشند:
«كانَ رَسولُ اللّهِ يأكُلُ كُلّ الاَصْناف مِنَ الطَّعامِ وَ كانَ يأكُلُ ما احَلَّ اللّهُ لَهْ مَعَ اهْلِهِوَ خَدَمِهِ اذا اكَلُوا، وَ معَ مَنْ يَدْعُوهُ مِن المُسلِمين على الأرضِ، وَ على ما اكَلوُا عَلَيْهِ وَ مِمّا اكَلُوا، الاّ أَن يَنْزِلَ بِهِمْ ضَيْفٌ فَيَأكُلُ مَعَ ضَيْفِهِ وَ كانَ احَبُّ الطَّعامِ الَيهِ ما كانَعَلى ضَفَفٍ»
٤ - رختخواب ساده
سادهزيستى، در همۀ مظاهر زندگى آن حضرت آشكار بود. رختخواب او پوستى بود كه داخل آن ليفه و پوشال خرما پر شده بود. بالش او نيز چنين بود. زيراندازش يك عبا بود، كه گاهىهم آنرا دولا مى كرد و بر آن مىنشست و يا مىخوابيد.
اغلب بر حصيرى مىخوابيد و جز آن، زير آن حضرت چيزى نبود و چون به رختخواب مىرفت، به پهلوى راست مىخوابيد و دست راست خود را زير صورت راست خود قرار مىداد:
على عليه السلام : «كانَ فَراشُ رَسوُلِ الّله صلى الله عليه و آله عَبائَةٌ ... و كانَ لَهُ فَراشٌ مِنْ أدْمٍ حَشوُهُ ليفٌ، و كانَتْ لَهُ عَبائةٌ تُفْرَشُ لَهُ حَيْثُما إنْتَقَلَ وَ تُثَنّى ثِنْتَيْنِ وَ كانَ كثيراً ما يَتَوسَّدُ وَسادَةً لَهُ مِنْ أدمً حَشْوُها ليفٌ وَ يَجْلِسُ عَلَيْها ... وَ كانَ يَنام عَلى الحَصيرِ ليسَ تَحْتَهُ شَْىءٌ ...» ٢
٥ - خواب و بيدارى
به فرمودۀ امام باقر عليه السلام رسول خدا صلى الله عليه و آله هرگاه از خواب برمىخاست به سجده در پيشگاه خدا مىپرداخت. هنگام خواب، مسواك را بالاى سر خود مىگذاشت. همين كه بيدار مىشد، شروع مىكرد به مسواك زدن ... هر شب، سه بار مسواك مىزد: يك بار قبل از خواب، يك بار وقتى از خواب براى نماز شب بيدار مىشد، و يك بار هم وقتى كه مىخواست براى نماز صبح، از خانه به مسجد برود.
چون بيدار مىشد مىفرمود: «حمد خدايى را كه پس از مرگم مرا زنده كرد. پروردگارم آمرزنده و شكور است» ١
٦ - احترام به واردين
حرمت نهادن به آن كه بر انسان وارد مىشود، شرط ادب است، و بىاعتنايى و برخورد متكبرانه، دور از اخلاق اولياى خداست.
رسول خدا صلى الله عليه و آله به كسى كه وارد بر آن حضرت مىشد، احترام مىكرد و يكى از نمودهاى اين احترام، آن بود كه زيرانداز خود را در اختيار او مىگذاشت و او را روى تشك خود مىنشاند و اگر او قبول نمىكرد، آن حضرت آن قدر تأكيد مىفرمود تا بپذيرد:
«وَ كانَ يُؤثِرُ الدّاخِلَ عَلَيْهِ بِالوَسادةِ الَّتى تَحْتَهُ، فَاِنْ ابى انْ يَقْبَلها عَزَمَ عَلَيهِ حتّى يَفْعَل» ١
هرگاه كسى وارد مىشد و خدمت آن حضرت مىنشست پيامبر هرگز از مجلس او برنمىخاست و نمىرفت، تا اينكه خود آن شخص برخيزد و برود:
«ما قَعَدَ الى رَسوُلِ الّلهِ رَجُلٌ قَطُّ حتّى يقُومَ» ٢
از سلمان فارسى نقل شده است كه: خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله رسيدم، او بر بالشى و زيراندازى نشسته بود، آن را به طرف من افكند (تا بر آن بنشينم). آنگاه فرمود: «اىسلمان! هيچ مسلمانى بر برادر مسلمانش وارد نمىشود و او به عنوان اكرام و احترام، زيرانداز برايش نمىگسترد، مگر آنكه خداوند او را مىبخشايد». ٣
٣- در اجتماع
نوع رفتار هر كس، نشان دهندۀ شخصيّت فكرى و روحى اوست. برخوردهاى حضرت رسول صلى الله عليه و آله ، در اجتماع و با قشرها مختلف، مىتواند الگوى شايستهاى براى پيروان آن «رسول اسوه» باشد.
در اين بخش چند نمونه و موضوع مورد توجّه ما قرار مىگيرد:
١- مردمدارى
جاذبۀ شخصيتى هر كس، تا حدّ زيادى مرهون رفتار محبّتآميز او با مردم و ارزش قائل شدن به انسانهاست.
كسى كه در غم و شادى و راحت و رنج، همراه باشد و خود را از آنان جدا نداند و جدا نكند، قلعۀ دلها را فتح مىكند. در «مناقب» روايت شده است: «يُشَيِّعُ الجَنائِزَ وَ يعودُ الْمرضى فى اقْصَى الْمَدينَةِ». ١
رسول خدا صلى الله عليه و آله به تشييع جنازه مىرفت و در دورترين نقطۀ شهر «مدينه» به عيادت مريض مىپرداخت.
گاهى فرزندان خردسال را به حضور پيامبر مىآوردند، تا به عنوان تبرك و بركت يافتن، براى او از خدا خير و نيكى بخواهد، يا نامگذارى كند. رسول خدا صلى الله عليه و آله به خاطر دلجويى بستگان آن فرزند، او را مىگرفت و در دامن خويش مىنهاد.
گاهى اتفاق مىافتاد كه كودك همانجا ادرار مىكرد.
بعضىها كه حضور داشتند، بر سر فرزند داد مىكشيدند و حضرت آنها را نهى مىكرد، آنگاه دعا يا نامگذارى را به پايان مىبرد و اين گونه خويشاوندان آن نوزاد را خرسند مىساخت تا نپندارند كه پيامبر، از آن پيش آمد ناراحت و آزرده شده است. چون بيرون مىرفتند، حضرت برخاسته، لباسش را آب مىكشيد و پاك مىكرد. ٢
٢- خندهرويى
لبخند، محبت مىآورد و كدورت را مىزدايد. از اين شيوۀ محبّتآور، رسول خدا فراوان استفاده مىكرد. اغلب خندان و متبسّم بود، مگر آنگاه كه قرآن فرود مىآمد، يا در حال وعظ و پند دادن بود. رسول خدا صلى الله عليه و آله هم كلام خويش را با تبسّم مىآميخت، هم چهرهاى خندان داشت، هم به چهرۀ ديگران لبخند مىزد و خوشرويى و خوشخويى با مردم از خصلتهاى وى بود. در حديث است:
«كانَ اكْثَرَ النّاسِ تَبَسُّماً و ضِحْكاً فى وُجُوهِ اصْحابِه». ١
بيش از همه، لبخند داشت و در روى يارانش خنده مىزد.
٣- ادب در برخورد
حالت و گفتار هر كس در اوّلين لحظۀ برخوردش با مخاطبان آينهاى است كه درون را نشان مىدهد. سلام گفتن و دست دادن و مصافحه كردن، نشان ادب، تواضع و حسن خلق است.
در حديث آمده است:
«كانَ مِنْ خُلْقِهِ ان يَبْدَأَ مَنْ لَقِيَهُ بالسّلامِ». ٢
از خلق و خوى حضرت آن بود كه با هر كس برخورد مىكرد، آغاز به سلام مىنمود.
«اِذا لَقِىَ مُسلِماً بَدَأَ بالْمُصافَحَة». ٣
هرگاه با مسلمانى ديدار مىكرد، با او دست مىداد. در خود دست دادن نيز رعايت مىكرد تا دست خويش را زود عقب نكشد، تا مبادا طرف مقابل احساس بى علاقگى و سردى در برخورد پيدا كند:
«اِذا لَقِيَهُ احَدٌ مِنْ اصحابِهِ فَناوَلَ بِيَدِهِ ناوَلَها ايّاهُ فلَمْ يَنْزَعْ عَنْهُ حَتّى يَكُونَ الرَّجُلُ هُوَ الّذى يَنْزِعُ عَنْهُ». ١
هرگاه با يكى از اصحاب ملاقات مىكرد و آن شخص دست پيش مىآورد، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با او دست مىداد و دست خويش را از دست او جدا نمىكرد تا اين كه شخص مقابل دست خود را عقب بكشد و از دست آن حضرت درآورد
٤- تفقّد و احوالپرسى
آگاهى «پيشوا» از حال و وضع «پيروان» و خبرگيرى از مشكلاتشان و سر زدن به خانههايشان نيز از اسباب نفوذ در دلهاست. رسول خدا صلى الله عليه و آله از ياران خود غافل نمىماند و رابطهها را همچنان زنده و قوى نگاه مىداشت. به روايت امام على عليه السلام :
«اذا فَقَدَ الرَّجُلَ مِنْ اخوانِهِ ثَلاثَةَ ايّامٍ سَأَلَ عَنَهُ، فَانْ كانَ غائِباً دَعا لَهُ و انْ كانَ شاهِداً زارَهُ و انْ كانَ مريضاً عادَهُ». ٢هر گاه كسى از برادران دينىاش را سه روز نمىيافت (و در جمع مسلمانان نمىديد) سراغ او را مىگرفت. پس اگر غايب و در سفر بود، برايش دعا مىكرد؛ اگر شاهد و حاضر در شهر بود، به ديدارش مىشتافت و اگر بيمار بود، به عيادتش مىرفت.
اين نشان دهندۀ رابطهاى صميمى با زيردستان است و مقتضاى «اخوّت دينى» همين يكدلى و صفا و محبّت است.
٥- مردمى زيستن
آنچه آن حضرت را به مردم نزديك مىساخت و با او احساس «خودى» مىكردند، رفتار مردمى و اخلاق متواضعانه و دور از تكلّف او بود. با آنكه از نظر فكر، علم، عصمت، پاكى و فضايل روحى و معنوى، در سطحى بالاتر از مردم بود و افراد عادى باافق معنويّت و كمال وجودى او فاصلههاى بسيار داشتند، اما نحوۀ معاشرت و برخورد رسول خدا صلى الله عليه و آله مردمى بود، هم در حرف زدن در سطح مردم سخن مىفرمود، هم در معاشرت، با تودۀ خلق الله، خود را هم افق مىساخت:
«يُجالِسُ الفُقَراءَ وَ يُؤاكِلُ المَساكينَ» ١
با تهيدستان همنشين و با بينوايان هم غذا مىشد. به روايت زيد بن ثابت:
«كُنّا اذا جَلَسْنا الَيْهِ انْ اخَذْنا بِحَديثٍ فى ذِكرِ الآخِرَةِ اخَذَ مَعَنا وَ انْ اخَذْنا فِى الدّنيا اخَذَ مَعناوَ انْ اخَذْنا فى ذِكرِ الطَّعامِ وَالشَّرابِ اخَذَ مَعَنا...» ١
چنان بوديم كه هرگاه در خدمت او مىنشستيم، اگر شروع مىكرديم به سخن گفتن در ياد آخرت، با ما در همان موضوع صحبت مىكرد، و اگر به دنيا مىپرداختيم، او هم با ما از دنيا سخن مىگفت و اگر از خوردنى و نوشيدنى مىگفتيم، آن حضرت هم دربارۀ همان با ما به سخن مىپرداخت.
اين نهايت مردمى زيستن آن بزرگوار بود و خود را تافتهاى جدا بافته از مردم نمىدانست (اگر چه در واقع، چنان بود).
٦- مراعات حال ديگران
رسول خدا صلى الله عليه و آله مظهر رأفت الهى و نسبت به مؤمنان «رؤوف و رحيم» بود، اين رأفت و رحمت، در موارد بسيارى از رفتار و سيرهاش متجلّى بود، حتّى در نماز و خطبه و سخنرانى.
به فرمودۀ امام على عليه السلام : «كانَ اخَفَّ النّاسِ صَلاةً فى تَمامٍ وَ كانَ اقْصَرَ النّاسِ خُطبةً وَ اقَلَّهُمْ هَذَراً». ١
(در نماز جماعت و جمعه) در عين حال كه نمازش را تمام و كمال مىخواند، نمازش از همه سبكتر و خطبهاش از همه كوتاهتر بود و حرفهاى بيهوده و بىثمر در سخنانش نبود.
گاهى كه در نماز صداى گريۀ كودكان به گوشش مىرسيد، نماز را سريعتر مىخواند و به پايان مىبرد تا مادر آن كودك، به فرزندش برسد. رسول خدا صلى الله عليه و آله با آن كه اغلب، نمازهاى مغرب و عشاء را با فاصله مىخواند، ولى گاهى در سفرها، يا در شبهاى بارانى، يا آنگاه كه كارى فورى داشت، مغرب را دير و عشاء را زودتر مىخواند و بين دو نماز جمع مىكرد و مىفرمود: هر كه رحم نكند، به او رحم نمىشود: «مَنْ لا يَرحَمُ، لا يُرحَمُ» ٢
٧- روحيّۀ بزرگوارى
اين كه انسان، از خطاى ديگران در گذرد، عذرخواهى افراد را بپذيرد، كسى را بر لغزشهايش سرزنش و ملامت نكند، خواستۀ كسى را ردّ نكند، به سخن چينى و ذكر معايب ديگران گوش ندهد، دست و دل باز و اهل جود و كرم باشد و... همه نشانههايى از روح با عظمت و اخلاقى كريمانه و بزرگوارانه است و همۀ آنچه ياد شد، در رسول خدا صلى الله عليه و آله جلوهگر بود و دربارۀ آنها احاديث متعدّدى نقل شده است.
به نقل حضرت امير عليه السلام :
«كانَ رَسُولُ اللّهِ اجْوَدَ النّاسِ كَفّاً وَ اكْرَمَهُمْ عِشْرَةً». ١
رسول خدا صلى الله عليه و آله از همۀ مردم بخشندهتر و از همۀ مردم در معاشرت، بزرگوارتر بود. و در حديث ديگر است: «يَقْبَلُ مَعْذِرَةَ المُعْتَذِرِ الَيْهِ». ٢عذرخواهى كسى را كه او معذرت مىطلبيد، قبول مىكرد.
هرگز بدى را با بدى پاسخ نمىگفت، بلكه از بدهىهاى مردم درمىگذشت و آنان را مىبخشود و حالت عفو و صفح (كه توصيۀ قرآن است) داشت:
«وَلا يَجْزِى السَّيِّئَة بِالسيّئةِ وَ لكِنْ يَعْفُو وَ يَصْفَحُ».
انس بن مالك نقل مىكند كه من هشت سال (و در بعضى روايات، نه سال) خدمتگزارى پيامبر خدا را انجام دادم و هرگز نشد كه يك بار هم به من بفرمايد كه چرا چنين كردى و بر كار من عيبجويى يا ملامت و سرزنش كند! دوست داشت كه دلى سرشار از صفا و محبّت نسبت به ياران داشته باشد و از اينكه در حضور او بدىها و لغزشهاى ديگران را مطرح ساخته، او را دل چركين و ناراحت نسبت به اصحابش كنند، منع مىكرد و مىفرمود:
«لا يُبَلِّغُنى احدٌ مِنكُم عَنْ احَدٍ مِنْ اصحابى شَيئاً فَاِنّى احِبُّ انْ اخْرُجَ الَيْكُم وَ انا سَليمَ الصَّدْرِ». ١
هيچ كدام از شما، دربارۀ يكى از اصحابم چيزى به من نگوييد و به گوشم نرسانيد (البته منظور گزارشهاى ناخوشايند و عيبجويىهاست) چرا كه من دوست دارم هرگاه نزد شما بيرون مىآيم، سينه و دلم نسبت به اصحابم، سليم و بى غل و غش باشد. روشن است كه شنيدن معايب ديگران، خاطر انسان را مكدّر كرده، صفاى دل را مىبرد.
٨- صبورى و تحمّل
در مديريت اجتماعى و اخلاق معاشرت، صبر بر جفاها و تندى ها و صبورى در برابر ناملايمات و حرفهاى خشن ديگران، از عوامل عمدۀ موفّقيّت است. حضرت رسول صلى الله عليه و آله اين خصلتها را در اوج خود دارا بود.
روزى يك عرب باديهنشين سراغ پيامبر آمد و در برخورد، به شدّت رداى آن بزرگوار راكشيد، تا آنجا كه حاشيۀ ردا، بر گردن رسول خدا صلى الله عليه و آله خطّ انداخت و اثر گذاشت، آنگاه به آن پيامبر رؤوف خطاب كرد كه: يا محمّد! از آن اموال خدا كه در اختيار توست، دستور بده كه به من بدهند! حضرت به او توجّهى كرد، لبخندى زد و دستور داد كه چيزى به او بدهند! ١. شگفتا از اين همه عظمت روح و متانت و تحمّل!
اين صبورى، به خصوص نسبت به غريبان و ناآشنايان و تازه واردين بيشتر بود، چرا كه آنان بيشتر مىبايست جذب خلق و خوى والاى رسول الله صلى الله عليه و آله و مجذوب آيين آسمانى اسلام مىشدند. آنان كه مقام معنوى و عظمت آن حضرت را نمىدانستند، در سخن گفتن، چيز خواستن، برخورد كردن، گاهى گستاخانه و بىادبانه رفتار مىكردند، امّا رفتار والا و حسن خلق نبوى از حدّت و شدّت آن مىكاست و شيفتۀ «مكارم اخلاق» آن رسول اسوه مىشدند.
حضرت على عليه السلام مىفرمايد:
«يَصبِرُ لِلْغَريبِ عَلَى الجَفْوَةِ فى مَنْطِقِهِ و مَسألَتِهِ، حَتّى انْ كانَ اصحابُهُ لَيَستَجْلِبُونَهُ». ٢
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در برابر جفا و تندى يك غريب در حرف زدن و سؤال كردن و خواستنشان، آن قدر صبر و تحمّل از خود نشان مىداد كه اصحاب، تصميم مىگرفتند آن غريب را جلب و مؤاخذه كنند و نگذارند رسول خدا صلى الله عليه و آله مورد آزار قرار گيرد.
اى سورۀ عشق
اى آيۀ مهر
اى چشمۀ نور
اى پا نهاده بر بلنداهاى افلاك
اى همنشين بينوا بر بستر خاك
اى خوب، اى پاك!
در روزهاى تيره و شبرنگ «بطحا»
مشعل به كف، درد آشنا، ره مىگشودى
در اوج خشم و كينۀ ديرين يثرب
در سينهها بذر محبّت مىفشاندى
پاك و مبرّا بودى از هر لغزش و عيب
اى شاهد غيب!
يادت گرامى باد، اى ياد معطّر
اى نامت احمد
نامت بلند و جاودان باد، اى محمّد
٤- جلسات پيامبر
كسانى كه با مردم معاشرت دارند، نحوۀ رفتارشان در جلسات، مىتواند جذب كننده يا دفع كننده باشد. براى الگوگيرى از رفتار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، به نمونههايى از اخلاق آن حضرت در اين زمينه اشاره مىكنيم:
١- ياد خدا
عبوديت و بندگى، ايجاب مىكند كه عبد، هرگز از ذكر خدا و ياد مولايش غافل نشود، چه ذكرِ زبانى، چه ياد قلبى و چه نحوۀ عمل كه گوياى توجّه به خداوند است. و رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين بود:
«وَ كانَ لا يَقُومُ و لا يَجْلِسُ الاّ عَلى ذِكرِ اللّه». ١پيامبر جز با ياد خدا برنمىخاست و نمىنشست.
اين گونه حالات در نشست و برخاست و ياد پيوستۀ خدا، در همنشينان و معاشران نيز تأثير مىگذارد و آنان را هم به ياد خدا مىاندازد.
٢- بى تكلّف
رسول خدا صلى الله عليه و آله در مجالس، جاى خاصّى را براى خويش تعيين نمىكرد. هر جا كه جا بود مىنشست و ياران را نيز به همين مسأله فرمان مىداد. روى زمين مىنشست و روى زمين غذا مىخورد:
«كانَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَجْلِسُ عَلَى الأرضِ وَ يأكُلُ عَلَى الأرضِ». ١
مثل بردگان بر زمين مىنشست و مىدانست كه بنده است، يعنى نمايش نمىداد و تظاهر نمىكرد، بلكه خصلتش چنين بود:
«يَجْلِسُ جُلُوسَ العَبْدِ وَ يَعْلَمُ انَّهُ عَبْدٌ». ٢
در جلسات، وقتى وارد مىشد، هر جا كه جا بود مىنشست، به ديگران هم چنين توصيه مىفرمود، به همه يكسان نگاه مىكرد تا كسى احساس تبعيض در نگاه و توجّه به مخاطب، نكند. ١
ابوذر غفارى نقل مىكند:
رسول خدا صلى الله عليه و آله ميان اصحاب مىنشست، و گاهى كه فردى غريب و ناشناس مىآمد و آن حضرت را نمىشناخت، از جمع مىپرسيد كه پيامبر كدام يك از شماست؟ اين بود كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله درخواست كرديم اجازه فرمايد جايگاهى برايش بسازيم كه آنجا بنشيند تا افراد غريب، او را بشناسند.
با موافقت پيامبر، دكّه و سكو مانندى از گِل برايش بنا كرديم، آن حضرت روى آن مىنشست و ما هم در دو طرف پيامبر مىنشستيم. ٢
انس بن مالك نقل مىكند:
هرگاه نزد پيامبر مىآمديم، حلقهوار مىنشستيم. ٣
و اين گونه حلقهوار و دور هم نشستن، نشانۀ بى تكلّفى در جلسات، و پرهيز از تشريفات و در قيد و بند «جاى خاص» نبودن است.
٣ - جلوس مؤدّبانه
نحوۀ نشستن در حضور ديگران، فرهنگ و تربيت انسان را نشان مىدهد. پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله بيش از همه ادب اجتماعى را مراعات مىكرد. هرگز ديده نشد كه پاى خود را در حضور ديگران، دراز كند:
«وَ ما رُئِىَ مُقدِّماً رِجْلَهُ بَيْنَ يَدَىْ جَليسٍ لَهُ قَطٌّ». ١
رسول خدا صلى الله عليه و آله اغلب رو به قبله مىنشست، و به كسانى هم كه خدمتش مىرسيدند، احترام و تكريم مىكرد و گاهى زيرانداز يا عباى خود را براى آنان مىگسترد تا روى آن بنشينند، با آنكه هيچ گونه قرابت و خويشاوندى ميانشان نبود، ولى ديگران را روى جايگاه خود مىنشاند. ٢
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تا آنجا ادب مجلس را رعايت مىكرد كه زانوهاى خويش را در برابر چشم ديگران، قرار نمىداد، رفتارى كه گاهى عربها داشته و دامن لباس را بالا مىزدند و ساقها و زانوان لختشان ديده مىشد، اما آن حضرت، همواره پاها و زانوهاى خويش را مىپوشاند:
«ما اخْرَجُ رُكْبَتَيْهِ بَيْنَ يَدَىْ جَليسٍ لَهُ قَطُّ». ٣
وقتى براى غذا، سر سفره مىنشست، زانوان و قدمهاى خويش را جمع مىكرد و مثل نمازگزار و حالت تشهد مىنشست، ليكن يكى از دو زانو روى ديگر متمايل مىشد و مىفرمود: من بندهام، مثل بندگان مىخورم و مثل بندگان مىنشينم. ١
مردى وارد مسجد شد و به حضور پيامبر رسيد. حضرت رسول صلى الله عليه و آله تنها نشسته بود، اما در عين حال، جا به جا شد و براى مرد تازه وارد، جا باز كرد. آن مرد گفت: يا رسول اللّه! جا كه وسيع است! حضرت فرمود: حق مسلمان بر مسلمان ديگر آن است كه وقتى ديد مىخواهد نزديك او بنشيند، برايش جا باز كند و جا به جا شود
٤- حفظ حريمها
گاهى بيان كاستىها و زشتىها و عيوب ديگران نُقل مجالس است و به انتقاد از اين و آن سپرى مىشود و حريمها مراعات نمىگردد.
به روايت امير المؤمنين عليه السلام : مجلس پيامبر، مجلس بردبارى، شرم و حيا، صدق و امانت بود، سر و صدا و فرياد در آن مجلس شنيده نمىشد، حرمت افراد مورد هتك قرار نمىگرفت، و در پى لغزش ديگران و عيبجويى از آنان نبودند، همه اهل پيوند و صفا و ارتباط بر محور تقوا بودند، بزرگان و سالخوردگان مورد تكريم و احترام قرار مىگرفتند، به خردسالان، ترحّم و شفقت مىشد و افراد نيازمند و مراجعانى را كه كار داشتند، مراعات مىكردند و پناهگاه و مأمنى براى غريبان بودند:
«مَجْلِسُهُ مَجْلِسُ حِلْمٍ وَ حَياءٍ و صِدْقٍ و امانَةٍ، وَ لا تُرْفَعُ فيهِ الأصواتُ...». ١
چنين مجلسى، زمينه ساز تربيت روحى و ادب اجتماعى است. اين فرهنگ را از پيامبر صلى الله عليه و آله آموخته بودند.
در محضر آن حضرت، وقتى سخن گفته مىشد، همه گوش مىكردند، سخن يكديگر را قطع نمىكردند، پاى سخنرانى رسول خدا صلى الله عليه و آله ، سراپا گوش بودند، آن چنان كه گويى پرنده بر سرشان نشسته است. چون كلام پيامبر تمام مىشد، آنان آغاز به سخن مىكردند. هنگام سخن گفتن ديگرى نيز تا پايان كلامش صبر مىكردند و وارد سخنان او نمىشدند. ٢
در حضور آن حضرت، اگر سخنى هم دربارۀ ديگران گفته مىشد، سخن از نيازها و حاجتهايشان بود تا به تأمين و رفع آنها اقدام شود. خود آن حضرت سفارش فرموده بود كه حاجت و نياز كسانى را كه دسترسى به من ندارند، به من اطلاع دهيد، چرا كه خداوند در قيامت، قدمهاى كسانى را بر صراط، استوار مىدارد كه حاجتِ حاجتمندان و گرفتارىِ درماندگان را به افراد توانگر و مسؤولان و زمامداران برسانند. اين بود كه در خدمت آن حضرت، سخن از اين گونه نيازها بود و مجالى نمىداد كه از عيوب و لغزشهاى ديگران صحبت شود:
«... لا يُذْكَرُ عِندَهُ الاّ ذلِكَ وَ لا يُقبَلُ مِنْ احدٍ عَثْرَةٌ». ١
٥- رسيدگى به مشكلات
محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله جلسۀ طرح نيازها از سوى مردم و پاسخگويى و اجابت از سوى آن حضرت بود. از اين رو از با بركتترين مجالس محسوب مىشد. وقتى كسى در خدمت پيامبر بود و نياز و كار را مطرح مىكرد، آن حضرت آنقدر تحمّل مىكرد و گوش مىداد تا سخن او به پايان برسد. اگر در توانش بود، حاجت او را برمىآورد، وگرنه با گفتارى دلنشين او را خرسند مىساخت. آنقدر تحمّل نشان مىداد كه طرف برخيزد و برود، نه اينكه پيامبر، كلام او را نيمه كاره رها كند و در پى كار خويش رود. ٢
حضرت مىفرمود: حق مجالس را ادا كنيد.
مىپرسيدند: حقّ مجالس چيست؟
مىفرمود: چشمهايتان رااز ناروا بپوشيد، پاسخ سلام را بدهيد، نابينا را راهنمايى كنيد، امر به معروف و نهى از منكر كنيد. ٣در محضر پيامبر، كسانى قرب و منزلت بيشترى داشتند و از ياران ويژۀ وى به شمار مىرفتند كه خيرخواهىشان نسبت به مسلمانان بيشتر و مواسات، كمكرسانى و ايثارشان نسبت به مردم افزونتر باشد. ١
به روايت على عليه السلام كسانى كه با آن حضرت كار داشتند و براى رفع حاجت در خانه خدمتش مىرسيدند، بعضى يك حاجت داشتند، برخى دو حاجت و بعضى داراى نيازهاى متعدّد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اوقات خويش را صرف آنان مىكرد و مشكلاتشان را برطرف مىكرد و وقت خويش را به تناسب كار و حاجت آنان تقسيم مىكرد و در اختيار آنان مىگذاشت. ٢
محضر رسول اكرم صلى الله عليه و آله همواره پربار بود، هم از جهت شناختِ معارف دينى و هم الهامگيرى از اخلاق و سلوك اجتماعى و گرايش و عنايت به عبادات و تكاليف. آنان كه شرفياب خدمتش مىشدند، بىبهره و دست خالى برنمىگشتند، يا فهم دينى آنان افزوده مىشد، يا در درجات معنوى رشد مىكردند، و حتى بهرۀ مادى هم مىبردند.
به اين گزارش علوى عليه السلام دقت كنيد:
«يَدْخُلُونَ رُوّاداً وَ لا يَفْتَرِقُونَ الاّ عَنْ ذَواقٍ وَيَخْرُجُونَ ادِلَّةً». ١
افراد، براى درك فيض و طلب علم، شرفياب حضورش مىشدند و بى اينكه چيزى بچشند، متفرّق نمىشدند و چون برمىگشتند، راهنمايانى بودند!) هم بهرهمندى مادى و هم تغذيۀ روحى و معنوى
٦ - احترام به ديگران
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سعى مىكرد در حضور او حرمت اشخاص حفظ شود و احساس كرامت و عزّت كنند.
يكى از نمادهاى اين حرمتگذارى، مراعات حال تازهواردين و جادادن به آنان است. مردى وارد مسجد شد، در حالى كه پيامبر تنها نشسته بود. حضرت كمى جابهجا شد و براى او جا باز كرد. آن مرد گفت: يا رسول اللّه! جا وسيع است. فرمود: حق مسلمان بر مسلمان ديگر آن است كه چون ديد مىخواهد كنار او بنشيند، برايش جا باز كند. ٢
از توصيههاى آن حضرت اين بود كه هر گاه بزرگ يك قوم نزد شما آمد، به او اكرام و احترام كنيد:
«اِذا أتاكُم كَريمُ قَوْمٍ فَاَكرِموهُ»؛ ٣ و خود نيز در عمل چنين رفتارى داشت.
٥ -سخن گفتن
«كيفيت سخن گفتن» با ديگران، نشانۀ ميزان خردمندى و حدّ و حدود شعور و ادب انسان است، در اين بخش، اشارتى به سيرۀ حضرت رسول صلى الله عليه و آله در مورد سخن گفتن داريم، تا در اين موضوع كه مورد ابتلاى همگان است به آن حضرت اقتدا و تأسى كنيم:
١ - كلام مفيد و مربوط
بسيارى از سخنان كه بر زبان جارى مىشود،كم فايده و بيهوده است، سزاوار است كه انسان خود ساخته، بر زبان و گفتار خود، كنترل و مراقبت داشته باشد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله زبان خويش را نگه مىداشت و به كار نمىانداخت، مگر در امورى كه به آن حضرت مربوط باشد، يا سودمند باشد، وقتى هم سخنى مىفرمود، الفت بخش و وحدت آفرين بود، نه عامل تفرقه و موجب بد دلى و كدورت افراد، نسبت به يكديگر:
«كانَ صلى الله عليه و آله يَخْزِنُ لِسانَه الاّ عَمّا يَعْنيهِ وَيُؤَلِّفُهُمْ وَلا يُنَفِّرُهِمْ». ١
٢ - در سطح مخاطبين
خردمند در سخن گفتن، سطح فكر و ميزان كشش و معلومات طرف را حساب مىكند. زيرا سخنان نامناسب با عقل و فكر مخاطبين، هم سبب خستگى و ملامت آنان از گوش دادن مىشود، و هم آنان را به برداشتهاى غلط يا انديشههاى انحرافى مىكشاند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با آنكه عقل كلّ بود و داناى همۀ اسرار و معارف والا، اما در سخن گفتن، سطح شعور و ظرفيّت طرف را مىسنجيد.
امام صادق عليه السلام فرموده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله هرگز با مردم، با عمق عقل و درك خود سخن نگفت و مىفرمود: ما پيامبران، مأموريم كه با مردم به اندازۀ عقل آنان حرف بزنيم، نه به قدر فهم خودمان:
«ما كَلَّمَ رَسُولُ اللّه صلى الله عليه و آله العِبادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ، قالَ رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله انّا مَعْشَرُ الأنبياءِ امِرْنا انْ نُكَلِّمَ النّاسَ عَلى قَدْرِ عُقُولِهِمْ». ٢اين شيوه، براى همۀ كسانى كه با سخنرانى، تدريس و تأليف با مردم مرتبطند، درس و الگوست، تا از اين طريق، يعنى سخن و نوشتارى روشن، مفهوم و مردمى استفاده كنند، تا به راحتى با مخاطبين، ارتباط برقرار كنند. سخنان پيامبر، روشن، گويا، واضح بود، چنانكه هر شنوندهاى آن را مىفهميد:
«كانَ كَلامُهُ فَصلاً يَتَبَيَّنُهُ كُلُّ مَنْ سَمِعَهُ». ١
٣ - هنر گوش دادن
صبورى و تحمل گاهى هم در بعد گوش دادن به سخنان ديگران تبلور پيدا مىكند. افراد عجول و كم ظرفيّت تنها دوست دارند حرف بزنند. نه تحمّل گوش دادن دارند، نه حوصلۀ اينكه تا پايان يافتن سخنان طرف، تحمل و سكوت كنند.
حضرت رسول صلى الله عليه و آله هم اصحاب را چنان عادت داده و تربيت كرده بود كه حرف گوينده را تا پايان گوش مىدادند و ساكت بودند تا از سخن گفتن فراغت يابد، و هم خود آن حضرت هرگز كلام كسى را قطع نمىكرد:
«مَنْ تَكَلَّمَ انْصَتُوا لَهُ حتّى يَفْرَغ». «وَلا يَقْطَعُ عَلى احَدٍ كلامَهُ»
٤ - سخن با تبسّم
از نمودهاى حسن خلق، آميختن سخن با لبخند است.
هم جاذبه مىآفريند، هم سخن را دلنشينتر مىسازد.
سخن گفتن پيامبر صلى الله عليه و آله آميخته به تبسمى مليح و دلنشين بود:
«كانَ رَسُولُ اللّه صلى الله عليه و آله اذا حَدَّثَ بِحَديثٍ تَبَسَّمَ فى حَديثِهِ». ١
گاهى هم با ديگران، با گفتار خويش، مزاح و شوخى مىكرد، با اين هدف و قصد كه آنان را مسرور و خرسند سازد.
٥ - خلاصه گويى
پر حرفى، آزار دهندۀ شنونده است و او را خسته مىكند. سخنرانىهاى طولانى موجب گريز افراد از جلسات مذهبى، يا نماز جمعه و مجالس وعظ مىگردد. رسول اكرم صلى الله عليه و آله كه همۀ كلماتش نور و حكمت و آموزنده بود، رعايت مىكرد كه خطبههايش كوتاه باشد:
«كانَ اقْصَرَ النّاسِ خُطبةً وَاَقَلَّهُ هَذَراً». ٣در عين كمال نماز، خطبههايش كوتاهترين بود و كمترين سخن بيهوده و غير لازم نداشت. اين رعايت حال مردم و «مردم دارى» او را نشان مىداد.
٦ - همدلى و همزبانى با مردم
از جلوههاى ديگر مردم دارى و مردمى زيستن آن حضرت آن بود كه در جلسات با مردم به سخن مىپرداخت و از همان سخنان مىگفت كه آنان مىگفتند، در طرح مشكلات اجتماعى و مسائل روز مرّه و گرفتارىهاى زندگى، يا طرح موضوعات دينى و دنيوى و اخروى با آنان هم آوا و هم سخن مىشد، نه آنكه خويش را جدا از مردم به حساب آورد و در گفتگوها با مردم محشور و مخلوط نشود.
زيد بن ثابت نقل مىكند: «هر گاه نزد پيامبر مىنشستيم، اگر سخنى در ياد آخرت مىگفتيم با ما هم سخن مىشد.» ١
گاهى براى آنكه سخنش كاملاً براى طرف مقابل مفهوم و بى ابهام باشد، آن را سه بار تكرار مىفرمود:
«كانَ رَسُول اللّه صلى الله عليه و آله اذا حَدَّثَ الحديثَ او سَأَلَ عَنِ الأمرِ كَرَّرهُ ثلاثاً لِيَفْهَمَ ويُفهَمَ عَنْهُ». ٢
٧ - كنترل زبان در حال خشم
حضرت رسول صلى الله عليه و آله ديرتر از همه خشمگين و عصبانى مىشد و زودتر از همه هم عفو مىكرد و در مىگذشت. و در حال خشم و رضا يكسان سخن مىگفت. يعنى نه رضا و خرسندى، او را به گزافه گويى و تملّق مىكشاند و نه عصبانيت او را از مرز حق بيرون مىبرد. اين ميزان تقوا و ارادۀ قوى است كه انسان در حال غضب، حق و باطل را به هم نياميزد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در حال رضا و غضب، چيزى جز حق نمىگفت: «وَ كانَ فِى الرِّضا وَالغَضَبِ لايَقُولُ الاّ حَقّاً». ١
اينها گوشه هايى از «اخلاق كريمه» پيامبر خاتم است كه از سوى خداوند به «خلق عظيم» ستوده شده است و بجاست كه پيروان او در رفتار و گفتار از مولا و مقتدايشان پيروى كنند و سخن گفتنشان براساس، حق رضاى الهى، مردم دارى، روشنگرى، صبورى، و تحمل، كوتاه و جذاب باشد و «ادب در گفتار» شاخصۀ ادب اجتماعى امّت محمد صلى الله عليه و آله محسوب گردد.
٦ -راه رفتن
حالات ظاهرى انسان گاهى آينۀ درون نماى اوست. نحوۀ «راه رفتن» نيز به نوبۀ خود گوياى خصلتهاى شخصيتى افراد است. حضرت رسول صلى الله عليه و آله در كيفيت راه رفتن هم شيوۀ خاصى داشت كه به آن اشاره مىكنيم:
١ - مشْىِ استوار
محكم و استوار راه رفتن، نشانه صلابت روحى و قدرت درونى است. البته در حدّى كه به شكل غرور و تكبر در نيايد. نحوۀ راه رفتن حضرت رسول، استوار و متين و با قدرت و استوارى بود. به نقل ابن عباس:
«كانَ رَسُولُ اللّهِ اذا مَشى، مَشى مَشياً يُعْرَفُ انَّهُ لَيسَ بِمَشىِ عاجزٍ وِلابِكَسْلانَ». ١
مشى محكم نشانۀ عاجز و سست و كسل نبودن حضرت بود.
در نقل ديگر از حضرت على عليه السلام آمده است كه چنان راه مىرفت كه گويى در سراشيبى گام برمىدارد، شيوهاى كه پيش از آن و بعد از آن ديده نشده است. ٢
به نقل جابربن عبداللّه انصارى:
«كانَ رسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و