فرارسیدن دهه فجر انقلاب اسلامی بر ملت ایران مبارک باد

زندگی و اندیشه سیاسی امام خمینی (رحمه الله علیه):

زندگی امام خمینی (رحمه الله علیه):
بازدید : 2380
زمان تقریبی مطالعه : 7 دقیقه
تاریخ : 03 بهمن 1397
زندگی و اندیشه سیاسی امام خمینی (رحمه الله علیه):

زندگی و اندیشه سیاسی امام خمینی (رحمه الله علیه):

 

1.زندگی امام خمینی (رحمه الله علیه):

امام خمینی در 30 شهریور 1281 ه. ش (24 سپتامبر 1902م.) در شهرستان خمین به دنیا آمد پدرش آیت الله سید مصطفی موسوی، از معاصران آیت الله میرزای شیرازی، پس از آن که سالیانی چند در نجف اشرف علوم اسلامی را فرا گرفت و به درجه اجتهاد نایل آمد، به ایران بازگشت و پیشوای اهالی خمین را به عهده گرفت. در حالی که بیش از پنج ماه از ولادت روح الله نمی گذشت، سید مصطفی به دلیل مقاومت در برابر اشرار، منطقه و مبارزه با ستم های آنان، به قتل رسید.
امام خمینی در نوجوانی، بخشی از معارف متداول روز و علوم مقدماتی و سطح حوزه های دینی را نزد علمای آن دیار فرا گرفت و در سال 1298 ه. ش ره حوزه علمیه اراک راه یافت. هنوز چند ماه از ورود وی به اراک نگذاشته بود که آیت الله حائری، به درخواست علمای قم در نوروز 1300 شمسی، به آن شهر هجرت کرد و حوزه علمیه قم را بنیان نهاد. امام خمینی - که به آیت الله حائری بسیار علاقه داشت - به قم شتافت. او پس از گذراندن دروس سطح، در درس خارج موسس حوزه شرکت جست و بخش عمده تحصیلات عالی خود را سپری کرد. امام خمینی گذشته از دروس معمول حوزه، فلسفه را نزد حاج سید ابوالحسن قزوینی، عروض، قافیه و فلسفه غرب و فلسفه تکاملی داروین را از حاج شیخ محمد رضا اصفهانی، ریاضیات را نزد وی و آقا میرزا اکبر یزدی و عرفان را از آقا میرزا محمد علی شاه آبادی فرا گرفت. پس از درگذشت آیت الله حائری در سال 1315 شمسی تا سال 1324 - که آیت الله بروجردی به قم آمد - آقا روح الله با دوستان و هم درسان خود به مطالعه و تدریس معقول و عرفان و سطوح عالی اصول و فقه مشغول بود. در همین زمان، به تقاضای فضلانی جوانی مانند شهید مرتضی مطهری به تدریس خارج فقه روی آورد.
اشتغال وی به فقه و اصول از آن زمان تا هنگام تبعید به ترکیه در سال 43 و بار دیگر از سال 44 تا مهرماه 57 - که به پاریس مهاجرت کرد - در ایران و عراق ادامه داشت(230).
در شرح زندگی امام خمینی باید به حوادث مهم سیاسی که در تحویل و تکوین اندیشه و عمل سیاسی وی تاثیر بسزا داشت، اشاره کرد. بی تردید مهم ترین حادثه سیاسی جنبش مشروطه است که به درگیری و انزوای روحانیت انجامید. البته وقتی امام به حوزه قم گام نهاد، شانزده سال از جنبش مشروطه گذشته بود؛ اما چه بسا بازار نقل و قول و تحلیل مشروطیت در حوزه ها همچنان رونق داشت؛ به ویژه آن که تعدادی از استادان امام از شاگردان برجسته رهبران مشروطه، مانند آخوند خراسانی بودند. افزون بر این، امام یک ماه پس از کودتای رضاخان به قم رسید. تلاش رضاخان برای تحکیم پایه های قدرت، کسب پایگاه مردمی و ایجاد زمینه مناسب برای برکناری احمد شاه، او را به نزدیکی با علما و ابراز تبعیت از آن ها ناگریز ساخت. بدین سبب، اظهار مسلمانی پیشه کرد و سه بار به قم شتافت.
احمد شاه نیز - که خطر رضاخان را درک می کرد - به قم رفت و با علمای آن شهر دیدار کرد. رفت و آمد شخصیت های اول سیاسی به قم - که بر اثر تنازع قدرت صورت می گرفت - به طور طبیعی در قم کوچک آن دوره انعکاس گسترده داشت و طلاب را در جریان اوضاع قرار می داد(231) بدین سبب، امام فرموده است:
من از همان آغاز، از کودتای رضاخان تا امروز، شاهد همه مسایل بوده ام (232).
در دوران اقتدار رضاشاه، امام خمینی از نزدیک با حاج آقانور الله اصفهانی(233)، مجتهد بافقی(234) و سید حسن مدرس - که مخالفان روحانی رضاخان شمرده می شدند - آشنا بود(235) و درباره مسایل سیاسی، با آنان گفت و گو می کرد.
در سال های پایانی حکومت رضاشاه، امام در مدرسه فیضیه درس فلسفه، عرفان و اخلاق می گفت و در کنار آن، مسائل سیاسی را نیز مورد توجه قرار می داد. سرانجام شرایط اختناق آمیز آن سال ها سبب شد وی درس همگانی را ترک گوید و ناگریز به تدریس پنهانی روی آورد. ره آورد این تلاش ها، پرورش افرادی چون شهید مرتضی مطهری بود.
امام خمینی در اولین مکتوب سیاسی خود که در 15 اردیبهشت 1323 نگارش کرده بود به بررسی و تحلیل اوضاع آن دوره پرداخت و ضمن آن که قیام برای خدا را تنها راه اصلاح جهان و فلسفه بعثت همه انبیای الهی از آدم تا خاتم شمرد درباره دلایل تیره روزی مردم ایران چنین نگاشت:
خود خواهی و ترک قیام برای خدا ما را به این روزگار رسانده و همه جهانیان را بر ما چیره کرده است... قیام برای شخص است که یک نفر بی سواد را بر یک گروه چندین میلیونی چیره می کند که حرث و نسل آن ها را دستخوش شهوات خود کند.
آن بزرگوار در بخشی دیگر، علما و روحانیون را مورد خطاب و عتاب قرار داده، مسئولیت سنگین آن ها را یادآور شد و فرجام ناگوار غفلت سیاسی شان را چنین بازگو کرد:
شماها که حق مشروع خود قیام نکردید، خیره سران بی دین از جای برخاستند و در هر گوشه زمزمه بی دینی را آغاز کردند (و) به همین زودی بر شما تفرقه ها چنان چیره شود که از زمان رضا خان روزگارتان سخت تر شود.
در سال 1322، کتابی به نام اسرار هزار ساله منتشر شد. علی اکبر حکیم زاده - نویسنده اسرار هزار ساله - با الهام از مبانی مسلک وهابیت و اندیشه های انتقادی کسروی تشکیلات روحانیت و بخشی از باورهای شیعیان را به باد انتقاد گرفته بود. انتشار این کتاب در حوزه های علمیه سروصدای بسیار به راه انداخت. امام - که در آن ایام درس اخلاق می گفت - درس خود را تعطیل کرد؛ در مدت یک ماه و نیم تا دو ماه کشف اسرار را در رد این کتاب نوشت و برای پرهیز از شهرت طلبی، آن را بدون نام مولف استبدادی رضاخان و ساختار حکومتی به جای مانده از وی می پردازد و از سوی دیگر، از برپایی حکومت اسلامی جانب داری می کند.
در سال 1324، هنگامی که آیت الله بروجردی در تهران بستری بود، امام خمینی به ملاقاتش رفت و از وی خواست در قم اقامت گزیند، به اعتراف بسیاری از علما، امام بیش از هر کس دیگر در متقاعد ساختن آیت الله بروجردی برای اقامت در قم و تثبیت مرجعیت وی نقش آفرید. امام برای انتخاب آیت الله بروجردی دلایل متعدد داشت: اولاً در نظر وی مرجعیت باید در ایران مستقر می شد نه عراق؛ ثانیاً حضور آیت الله بروجردی در قم می توانست به تشکیلات حوزه علمیه سر و سامان بخشد و تعدد مرجعیت را به وحدت مرجعیت تبدیل کند؛ و ثالثاً تمرکز مرجعیت تقلید در قم می توانست مقام مرجعیت را از نزدیک در جریان رویدادهای سیاسی تهران قرار دهد. بر این اساس، امام با آن که خود یکی از استادان حوزه به شمار می رفت، در درس آن فقیه پاکدل شرکت می جست و آن را آموزنده و پربار می خواند(236).
آیت الله بروجردی نیز - که امام به طور کامل می شناخت - او را در شمار مشاوران نزدیک خود قرار داد و سامان دادن به امور حوزه، ماموریت مهم به وی سپرد.
هنگامی که زمزمه تشکیل مجلس موسسان (1328 ه. ش) برای تغییر موادی از قانون اساسی، مانند اعطای حق انحلال مجالس به شاه، مطرح شد. شاه برای کسب اطمینان از عدم مخالفت آیت الله بروجردی، وزیر کشورش دکتر اقبال را به قم فرستاد. امام از سوی آیت الله بروجردی به طور رسمی با دکتر اقبال به مذاکره پرداخت و در نهایت با لحنی تند و قاطع به وزیر کشور گفت:
ما به شما هرگز اجازه چنین تغییر و تبدیلی در قانون اساسی را نمی دهیم؛ زیرا این گونه تغییر، افتتاحیه ای جهت دستبرد اساسی به قوانین موضوعه این کشور خواهد شد و به دولت فرصت خواهد داد که هر وقت و هر طور که سیاست و منافع او اقتضا می کند، در قانون اساسی دست ببرد و طبق اغراض و امیال خود، قانونی را ملغی و قانون دیگری را جعل نماید(237).
سید احمد خمینی فرزند امام در این باره می گوید:
بر اثر قضایای سیاسی که در زمان آقای بروجردی اتفاق افتاده بود، امام از طرف مرحوم آقای بروجردی و علما مامور شد با شاه صحبت کند. نظر مراجع و علما این بود، نماینده ای برود و حرف ما را صریح و پوست کنده به شاه منتقل کند و این کار از کسی غیر از حاج آقا روح الله (خمینی) برنمی آید؛ و ایشان طی دو ملاقاتی که با شاه انجام دادند، حسابی بر نقطه نظرات مراجع و علما تاکید کردند و به شاه درباره عاقبت سیاست هایش هشدار دادند(238).
در سال 1340 دو حادثه ناگوار اتفاق افتاد. آیت الله بروجردی در دهم فروردین و آیت الله کاشانی در اسفند همان سال سرای خاکی را وداع گفتند. با فقدان آن ها، رژیم شاه به تحریکاتی تازه دست یازید. تلاش برای تجزیه مرجعیت و انتقال کانون آن به خارج از ایران، بخشی از تحریکات دربار بود که در کنار شتاب گرفتن روز افزون اجرای رفرم ها و تغییرات مورد نظر امریکا تحقق یافت.

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه