روز ولادت آن حضرت در برخی منابع ۷ صفر [۱] و در برخی ذی الحجه [۲] (بدون تعیین روز آن) ذکر شده است. سال ولادت آن حضرت را نیز برخی ۱۲۷[۳]، و برخی ۱۲۸[۴] گفته اند.
مادر آن حضرت حمیده خاتون سلام الله علیها معروف به حمیده بربریه یا حمیده مصفاة (پاک) است.[۵]
ربيع بن عبد الرحمن گفت: بخدا قسم موسى بن جعفر عليه السّلام از كسانى بود كه آثار جلالت و كمال دانش و اطلاع از حقايق عالم در چهرهاش ديده مى شد، و مي دانست چه كسى ادعاى مقامش را خواهد كرد و منكر امامت و جانشينش مي گردد ولى اين خشم را فرو مي خورد و آنچه مي دانست اظهار نمي كرد از همين جهت لقب كاظم يافت.[۶]
كنيه آن جناب ابو الحسن اول و ابو الحسن ماضى و ابو ابراهيم و ابو على بود معروف بعبد صالح و نفس زكيه و زين المجتهدين و وفى و صابر و امين و زاهر شد، لقب زاهر را از آن جهت يافت كه اخلاق پسنديده و بخشش فراوانش درخشيد. كاظم بواسطه كظم غيظ و چشم پوشى كه از ستمگران ميكرد بطورى كه با زهر ستم آنها در زندان شهيد شد. كاظم كسى است كه خوف و اندوه پيكرش را فرا گرفته باشد.[۷]
از حضرت رضا عليه السّلام نقل شده كه فرمود: نقش انگشترى پدرم موسى بن جعفر «حسبى اللَّه» بود در اين موقع امام دست خود را گشود و انگشترى را نشان داد و نقش آن را ديدم.[۸]
حضرت ابو الحسن موسى ع سى و هفت فرزند پسر و دختر داشت: ۱- على بن موسى الرضا (علیه السلام) ۲- ابراهيم ۳- عباس ۴- قاسم ۵- اسماعيل ۶- جعفر ۷- هرون ۸- حسن ۹- احمد ۱۰- محمد ۱۱- حمزه ۱۲- عبداللَّه ۱۳- اسحق ۱۴- عبيداللَّه ۱۵- زيد ۱۶- حسن ۱۷- فضل ۱۸- حسين ۱۹- سليمان
۲۰- فاطمه كبرى ۲۱- فاطمه صغرى ۲۲- رقيه ۲۳- حكيمه ۲۴- ام ابيها ۲۵- رقيه صغرى ۲۶- ام جعفر ۲۷- لبابه ۲۸- زينب ۲۹- خديجه ۳۰- عليه ۳۱- آمنه ۳۲- حسنه ۳۳- بريهه ۳۴- عايشه ۳۵- ام سلمه ۳۶- ميمونه ۳۷- ام كلثوم
در ميان تمام فرزندان حضرت ابو الحسن (علیه السلام) فرزند بزرگوارش حضرت ابو الحسن على بن موسى الرضا (علیه السلام) از همه بزرگوارتر و عاليقدرتر و داناتر و فاضلتر بوده. احمد بن موسى مردى كريم و بزرگوار و پرهيزكار بود و حضرت موسى بن جعفر اين فرزند بزرگوار را دوست مي داشت و بر ساير فرزندان مقدم مي داشت و بستان يسير خود را باو بخشيده بود.[۹]
گر چه امام صادق علیه السلام در جلساتی خصوصی با برخی از اصحاب خاص خویش همچون فضل بن عمر جعفى ، معاذ بن كثير ، عبدالرحمان بن حجاج ، فيض بن مختار ، يعقوب سراج ، سليمان بن خالد ، صفوان جمّال و اسحاق و على - كه از برادران امام كاظم (عليه السلام) بوده اند - بر امامت فرزندش امام كاظم (عليه السلام) اشاره نمود[۱۰]، لیکن در عین حال بنا به دلايل سياسى، از جمله به دليل وحشتى كه از حاكميّت عباسيان وجود داشت، امام براى بسيارى از شيعيان خود ناشناخته ماند؛ زيرا امكان آن بود كه اگر به صورت صريح و در ملا عام، امامت امام کاظم علیه السلام معين گردد، از ناحيه خلفا تحت فشار قرار گيرد.
از جمله دلایل سردرگمی شیعیان پس از امام صادق (علیه السلام) می توان به موارد زیر اشاره کرد:
اين عوامل دست به دست هم داد و در ايجاد انشعاب ميان شيعيان پس از شهادت امام صادق عليه السّلام بسیار مؤثر بود به طورى كه يكى از اصحاب امام كاظم عليه السّلام گفت : ذهب النّاس بعد ابى عبد اللّه عليه السّلام يمينا و شمالا[۱۳]
نوبختى انشعاب شيعه را به شش فرقه پس از رحلت امام صادق عليه السّلام بدين ترتيب برمى شمارد:
امام كاظم عليه السّلام پس از شهادت پدرش در سال ۱۴۸، در زمان منصور دوانیقی امامت را عهده دار شد. منصور عباسى در سال ۱۵۸ در مكه مرد. جانشين وى تا سال ۱۶۹ فرزندش مهدى عباسى بود. پس از آن، يك سال هادى عباسى خلافت كرد و آنگاه هارون به خلافت رسيد که امام در سال ۱۸۳ به دست او به شهادت رسيد.
دورانى كه امام كاظم عليه السّلام در آن زندگى مى كرد، مصادف با نخستين مرحله استبداد و ستمگرى حكّام عباسى بود. اين اعمال فشار از زمان امام صادق عليه السّلام آغاز شد و تا زمان امام رضا عليه السّلام كه دوره خلافت مأمون بود با شدّت هر چه تمام تر ادامه يافت؛ مردم در زمان مأمون اندكى احساس امنيت سياسى كردند، ولى ديرى نپاييد كه دستگاه خلافت بدرفتارى و اعمال فشار بر مردم را دوباره از سر گرفت.فشار سياسى عباسيان در دورهاى آغاز شد كه پيش از آن امام باقر و صادق عليهما السّلام با تربيت شاگردان فراوان، بنيه علمى و حديثى شيعه را تقويت كرده بودند و جنبشى عظيم در ميان شيعه پديد آورده بودند.رسالت امام موسی کاظم (علیه السلام) آن بود تا در اين حركت علمى، توازن و تعادل فكرى را ميان شيعيان برقرار كنند.
عصر امام كاظم عليه السّلام دوران بسيار سختى براى شيعيان بود و در اين دوران حركتهاى اعتراضآميز متعددى از ناحيه شيعيان و علويان نسبت به خلفاى عباسى صورت گرفت كه از مهم ترين آنها قيام حسين بن على، شهيد فخ - در زمان حكومت هادى عباسى- و نيز جنبش يحيى و ادريس فرزندان عبد الله بود كه در زمان هارون رخ داد. در واقع مهمترين رقيب عباسيان، علويان بودند و طبيعى بود كه حكومت آنان را سخت تحت نظارت آنها بگيرد.[۱۵]
این وضعیت موجب می شد که امام غالبا راه تقیه را در پیش گیرد تا تشكّل شيعه و رهبرى آنها را به طور پنهانى اداره نمايند. طبعا اين وضعيت سبب مىشد تا تاريخ نتواند از حركات سياسى امام ارزشيابى دقيقى به عمل آورد. وبه همین خاطر اسناد تاریخی در این مورد اندک است. با این حال نمونه هایی از مبارزه امام و برخورد او با دستگاه حاكم عباسى نقل شده است. از آن جمله تاکید بر عدم مشروعيّت نظام حاکم و عدم همکاری با آن، به عنوان نمونه زمانى كه صفوان بن مهران به عنوان يك شيعه خدمت امام كاظم عليه السّلام مشرف شد، آن حضرت به او فرمودند: همه كارهاى تو نيكو و زيبا است جز يك كار. صفوان پرسيد: اى فرزند رسول خدا! آن چيست؟ امام فرمود: اين كه شترهايت را به هارون كرايه مى دهى. صفوان گفت: من شترهايم را براى لهو و صيد و امثال آن به وى كرايه نمى دهم، بلكه تنها براى سفر حج اين كار را انجام مى دهد. در اين كار او خودش هم مباشرتى ندارد بلكه ديگران را براى آن اجير مى كند. امام فرمود:آيا به نظر تو كرايه دادن شترانت به آنها صحيح است؟ صفوان گفت: آرى. امام فرمود: آيا دوست دارى آنها تا انقضاى مدت كرايه و پس دادن شترانت زنده بمانند؟ صفوان گفت: آرى. امام فرمود: هر كس بخواهد آنها زنده بمانند، در صف آنان قرار مى گيرد و هر كس كه از آنها باشد داخل جهنم مى شود.
پس از آن، صفوان تمامى شتران خود را فروخت و وقتى هارون از علت اين كار پرسيد، جواب داد: ديگر پير شدهام و غلامانم چنانكه بايد به اين كار نمى رسند.
هارون گفت: مى دانم به اشاره چه كسى شترانت را فروختهاى؛ موسى بن جعفر.
نوع ديگر از برخورد امام كاظم عليه السّلام با خلافت عباسى، حركتى بود كه امام در برخورد با على بن يقطين داشت و از وى خواست تا در دربار عباسى بماند و بكوشد تا شيعيان را از گرفتارى نجات دهد. على بن يقطين در شمار اصحاب خاص امام كاظم عليه السّلام بود كه در دستگاه خلافت عباسى داراى نفوذ بود. او در دوره مهدى و هارون نفوذ فراوانى داشت و از آن به نفع شيعيان بهرهگيرى مىكرد. زمانى كه او از امام خواست اجازه دهد تا خدمت دستگاه خلافت را ترك گويد امام از دادن چنين اجازهاى خوددارى كرده و فرمود:اين كار را نكن كه ما به تو در آنجا انس گرفته ايم و تو مايه عزّت برادرانت (شيعه) هستى و شايد خدا به وسيله تو شكستى از دوستانش را جبران نموده و توطئه هاى مخالفان را درباره آنها بكشند. اى على! كفّاره گناهان شما همانا نيكى به برادرانتان است.
امام كاظم عليه السّلام دو بار به دست هارون به زندان افتاده اند كه مرتبه دوم آن از سال ۱۷۹ تا ۱۸۳؛ يعنى به مدت چهار سال به طول انجاميده و به شهادت آن حضرت منجر شده است. درباره مرتبه نخست زندان امام مدّت قيد نشده است.
دلايل زندانى شدن امام در اين دو بار كه هر دو به دست هارون بوده است عبارت است از:
جهت هارون با آن همه سلطه و قدرت، مجبور بود تا دست به چنين توجيهاتى بزند تا اقدامش از طرف مردم مورد انكار و نفرت قرار نگيرد. هارون در همان مسجد دستور توقيف حضرت را صادر كرد. [۲۰] وى دستور داد تا دو كاروان آماده كرده، يكى را به سمت كوفه و ديگرى را به سمت بصره بفرستند. او امام را همراه يكى از اين دو كاروان روانه ساخت. اين كار به اين دليل انجام گرفت تا مردم ندانند امام در كجا زندانى مىشود.[۲۱]
هارون، امام كاظم عليه السّلام را نزد حاكم بصره، عيسى بن جعفر بن منصور فرستاد؛ امام چندى در زندان او بسر برد، اما در نهايت، عيسى از اين كار خسته شد و به هارون نوشت تا او را تحويل شخص ديگرى بدهد.در غير اين صورت او را آزاد خواهد كرد، زيرا در تمام اين مدت كوشيده تا شاهدى بر ضد امام به دست آورد، اما چيزى نيافته است.
پس از آن، امام را تحويل فضل بن ربيع دادند. امام مدتى طولانى نزد وى زندانى بود. گفته شده كه از او خواستند تا آن حضرت را به قتل برساند، اما او از اين كار سرباز زد. پس از آن، حضرت را تحويل فضل بن يحيى دادند و مدتى نيز در زندان او بسر برد. مطابق نقل مورّخان او حرمت امام را پاس مى داشت. پس از آن امام كاظم عليه السّلام را تحويل زندانبان ديگرى بنام سندى بن شاهك دادند[۲۲]
از جمله مذاهب اسلامى كه در اواخر قرن اول هجرى پيدا شد و پس از آن هم سهم عمدهاى در درگيرىهاى فكرى جامعه اسلامى داشت، مذهب اعتزال بود، اصل اساسى اين مذهب، توجيه مسائل دين در سايه عقل بود، كه سپردن مقولههاى دينى به دست عقل، به طورى كه در توجيه و تحليل عقلى اين مقولهها راه افراط سپرده شود، نمىتوانست نتايج مطلوبى به بار آورد. از نمونههاى آن انواع و اقسام عقايدى است كه به وسيلۀ اين عقلگرايان دربارۀ توحيد مطرح مىشد. گاهى صفات متضاد بر خدا نسبت داده و گاه برخى از صفاتى كه به تصريح قرآن، خدا متّصف به آنها است از حضرت بارى سلب كردهاند. اين حركت براى شيعيان كه خود امام معصوم داشتند، قابل قبول نبود.
در فرهنگ شيعه، اصولگرايى، به معناى توجه به احاديث رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از اساسىترين اصول محسوب مىشد. در كنار آن، امامان خود در دفاع از حقانيت اسلام، توجيهات عقلى نيز ارائه مىدادند. در همين زمينه، شاگردانى هم تربيت شدند كه رسالت آنها دفاع عقلانى از دين و عقايد مذهب شيعه بود.[۲۳]
در برابر معتزله، گروههايى از اهل حديث بودند كه گرفتار احاديث جعلى فراوانى بوده و در مسألۀ توحيد، گرفتار شبهات و مشكلات بسيارى بودند.آنان كه از مشبّهه بوده و با تشبّث به ظواهر آيات و روايات مىكوشيدند براى خدا صفات انسانى و مادى بتراشند، امام موضع گرفته و خدا را از هر نوع تشبيه و صفت مادّى مبرّا مىساخت.
امام موسی کاظم (علیه السلام) در برابر این دو گروه و به طور کلی در مبحث توحید می فرمایند:« لا تتجاوز فى التّوحيد ما ذكره الله تعالى فى كتابه فتهلك؛[۲۴] در مسألۀ توحيد از آنچه خداى تبارك و تعالى در كتاب خود ذكر كرده پا فراتر نگذار كه هلاك مىشوى.» و یا می فرمایند:«إنّ الله أعلى و اجلّ من أن يبلغ كنه صفته، فصفوه بما وصف به نفسه و كفّوا عمّا سوى ذلك. [۲۵]خداوند بالاتر و بزرگتر از آن است كه كسى بتواند به حقيقت صفت او برسد؛ پس او را همانگونه كه خودش توصيف فرموده بشناسيد و از غير آن دست برداريد. و زمانى كه خودشان مىخواستند صفات خدا را بر شمرند، تنها از مضامين قرآن بهره مىگرفتند.[۲۶]
درباره كيفيت شهادت امام سه روايت مختلف نقل شده است:
در اين باره روايتى كه بيش از همه شهرت دارد، مسموم ساختن امام است. پس از شهادت امام، جسد مبارك آن حضرت را به دو دليل در معرض ديد خواص اهل بغداد و عموم مردم قرار دادند:
تاريخ شهادت امام بنا به نقل شيخ صدوق ۲۵ رجب ۱۸۳ بنا به نقل شيخ مفيد ۲۴ رجب، و در نقل مستوفى، روز جمعه ۱۴ صفر بوده است.
امام کاظم عليه السلام به دليل حلم و بردباري در برابر تجاوزکاران و فرونشاندن غيظ و خشم خويش به «کاظم» ملقب بود و به خاطر لياقت و شايستگی اش به «عبدصالح» معروف بود.
خريدن غلام و آزاد ساختن غلام يكى از برنامه هاى عبادتى امام علیه السلام بوده است به حدى كه در مدت عمر خود بيش از هزار نفر را خريدارى و در راه خدا و جلب رضايت و خشنودى او آزاد ساخته است.
يكى از مشخص ترين صفات بارز پيشواى هفتم ما سخاوت و بذل وجود و كرم اوست كه در راه خدا مبذول مى داشت.
بر اين اساس است كه سيره نويسان بي طرف اتفاق نظر دارند كه امام موسى بن جعفر علیه السلام يكى از چهره هاى معروف سخاوت و كرم عصر خود بود و امكانات مالى خود را كه محصول دست رنج خود او بود و از راه كشاورزى و زراعت عائدش مي شد در اختيار نيازمندان و بيچارگان واقعى اجتماع قرار مي داد. به ترتيبى بخشش ها و كرامت هاى آن بزرگوار در اعماق دل هاى مردم ريشه دوانده بود كه در مدينه به صورت ضرب المثلى شيوع داشت و مردم گاهى در گفتگوهاى خود به هم ديگر مي گفتند: «تعجب از كسى است كه كيسه بذل و بخشش موسى بن جعفر به او رسيده باشد ولى باز هم اظهار فقر و تنگدستى بنمايد»
امام موسی بن جعفر علیه السلام بسيار به سراغ فقرا مي رفت. شب ها در ظرفی پول و آرد و خرما مي ريخت و به وسايلی به فقرای مدينه مي رساند، در حالی که آن ها نمي دانستند از ناحيه چه کسی است.
از اصحاب امام کاظم (علیه السلام) می توان به افراد زیر اشاره کرد:
که این شش نفر از اصحاب اجماع هستند.
صبر بر تنهايى نشانه قوت عقل است و هر كه از طرف خداوند تبارك و تعالى تعقل كند از اهل دنيا و راغبين در آن كناره گرفته و بدآنچه نزد پرودرگارش است رغبت نموده،و خداوند در وحشت انيس اوست ودر تنهايى يار او، و توانگرى او در ندارى و عزت او در بى تيره و تبارى است.
هر كه دنيا را دوست بدارد، خوف آخرت از دلش برود، و به بنده اى دانشى ندهند كه به دنيا علاقه مندتر شود، مگر آن كه از خدا دورتر و مورد خشم او قرار گيرد.
دانشنامه اسلامی