( چهل حکمت رضوی با ترجمه منظوم )

بازدید : 4132
زمان تقریبی مطالعه : 7 دقیقه
تاریخ : 04 آبان 1390
 ( چهل حکمت رضوی با ترجمه منظوم  )
 ( چهل حکمت رضوی با ترجمه منظوم  )

1- مِن اَخلاقِ الاَنبياء التَّنّظُّف
نظافت موجب پاکي جسم است
نظافت مايـه آرام جـان است
امـام هشتمين فرمود بـا خلق
نظـافت شيـوه پيغمبران است
2- صاحِبُ النّعمَةِ يَجِبُ ان يُوَسِّعَ عَلي عِيالِهِ
توانگر را بوَد واجب که بخشد
زن و فـرزند را از مال دنيـا
دهـد وسـعت به امر زندگاني
بـه شـکر نعـمت حي ّ تـوانا
3- مَن لَم يَشکُرِ المُنعِمَ مِن المَخلوقين لَم يَشکُر اللهَ عزّوجلّ
شـنيده ام که علـي بن موسـي کاظم
خديو طوس، بفـرمـود نکته اي زيبـا
کسي که نيکويي خلق را نداشت سپاس
نکـرده است سپـاس خداي بـي همتـا
4- الايمانُ اداءُ الفرائضِ و اجتِنابُ المَحارِم
فرمود رضــا امام هشتم:
انجام فرائض است ايمان
دوري ز محرّمات و زشتي
پرهيز ز ناصواب و عصيان
5- لَم يَخُنکَ الاَمين، وَ لکِن ائتَمَنتَ الخائِنَ
کسي که بيـم ندارد ز کردگار عليم
مِرا به خدمت خلق خدا مکن تعيين
امين نکرده خيانت، تو از ره غفلت
امين شمـرده خيـانت شعار بدآيين
6- الصَّمتُ بابٌ مِن ابوابِ الحِکمة
زبـان تو گـر تحـت فرمان نباشد
خموشـي گزيـن، تا نيفتي به ذلـّت
علي بن موسـي الرضا راست پندي
سکوت است بابـي ز ابواب حکمت
7- الاَخُ الاَکبرُ بِمنزِلةِ الاَب
برادر چو دانا و شد و آزموده
وِرا با پـدر مـي شمارش برابر
بگفتـا امـام بحق، نور مطلق
به جاي پـدر هست، مهتر برادر
8- صديقُ کُلِّ امْرِئٍ عَقلُهُ و عَدُوُّه جَهلُهُ
بــه نزديـک نـادان بـوَد تـار گيتي
ز دانـش بکـن گـيتـي تـار روشـن
بفرمود فرزنـد موســي بـن جعفـر
تو را عقل يار است و جهل است دشمن
9- التَّوَدُّدُ الي النّاسِ نِصْفُ العَقلِ
هميشـه در پـي تيـمـار بينـوايان باش
کمک به خلق، ز کردار خـالق احـد است
امام راست در اين رهگذر، کلامي نغـز:
که در معاشرت خلق، نيمي از خرد است
10- التَوَکُلُ اَن لاتَخافَ اَحداً اِلاّ اللهَ
بزن بـر لطـف حق دست توکل
کـه لطف ايـزدي باشد تو را بس
توکـل آن بـوَد کـاندر دو عالم
به غير حق نـترسي از دگر کس
11- اَفْضَلُ ما توصَلُ به الرَّحِمِ کفُّ الاَذي عَنْها
فرمـود رضـا ولـي ّ مـطـلق
گنجينـه علم و فضل و احسـان
بهتر صلـه رحـم به گيتي است
خـودداري از گـزنـد ايشـان
12- اَحسَنُ النّاسِ مَعاشاً مَن حَسُنَ معاشُ غيرِهِ في معاشِه
بهتـرين رهـرو به راه زندگـي است
آن که همچـون شمع روشنگـر بـوَد
مردمـان در پرتـوش راحـت زينـد
زندگـي در خـدمتش بـهتـر بــوَد
13- العَقلُ حِباءٌ مِنَ اللهِ و الادَبُ کُلْفَة
رضـا سبـط پاک رسـول امين
که نتـوان سـر از خدمتش تافتن
بگفتا: خرد بخشش ايـزدي است
ادب را به کوشش تـوان يافـتن
14- لَيسَ لِبَخيلٍ راحةٌ و لا لِحَسودٍ لَذّةٌ
بخل رنج است و حسادت محنت است
از ولـي ّ آمـوز درس عبـرتـــي
راحتـي در بخـل نتـوان يـافـتن
در حسـد هـرگـز نيـابـي لذّتــي
15- مَا الْتَقَتْ فِئَتانِ قَطُّ اِلاّ نُصِرَ اَعظَمُهُما عَفواً
عفــو آييـن بزرگـــان باشـــد
بـخشش آييـنـه دورانـديـش اسـت
دو گـروهـي که به جنگنـد و ستيـز
نصرت آن راست که عفوش بيش است
16- عَونُک لِلضَّعيفِ اَفضَلُ مِنَ الصَدَقَة
سخنـي دارم از امـام همام
کـه مفيد است بهر هر طبقه
دستگيري ز ناتوان و ضعيف
به يقين، بهتر است از صدقه
17- المُؤمِن اِذا اَحسَنَ استَبشَرَ وَ اِذا اَساءَ استَغفَرَ
گر ز بخت بد به کس بد کرده اي
هان، مشـو نوميـد از درگاه ربّ
مـؤمن ار نيکي کنـد شادان شود
ور کند بد، مي کنـد بخشش طلـب
18- المُسلِمُ الّذي سَلِمَ المُسلِمون مِن لِسانه وَ يَده
شـنو پند فرزند موسـي بن جعفر
امـام بحـق، مـاه بـرج امـامت
کسـي هسـت مُسلم که باشند مردم
ز دست و زبانش به امن و سلامت
19- لَيسَ مِنّا مَن لَم يأمَن جارُهُ بَوائِقَه
به همـسايه نيکي کن اي نيکمرد
که همـسايه را بر تو حقها بوَد
از آن کس که همسايه ايمن نبُود
بـفرمود مـولا: نـه از ما بوَد
20- التواضُعُ ان تُعطي النّاس مِن نَفسِک ما تُحبّ ان يُعطوک مِثلَه
چنان سـر کن اي دوست با نيک و بد
که باشـد ز تـو نيک و بد در امـان
تـواضع چـنان کن به خـلق خـداي
که خواهـي کنـد خلق با تو چنـان

21- مِن علاماتِ الفقيهِ الحُکم و العِلم و الصَّمت
بصيـر بـاش به احکـام دين حق که خداي
از آن فقيه که دانا به حـکم اوست رضاست
نشـانـه هـاي فقـاهـت به نزد پـير خرد
قضـاوت بحـق و دانـش و سکوت بجاست
22- الصَّفح الجميلُ العفوُ مِن غيرِ عِتاب
عفو چون کرده اي خطاب مکن
کار بـي جا و نـاصـواب مکن
وه چه نيکوسـت، عفـو بي منّت
عفو کـردي اگـر، عتـاب مکن
23- لايَأبَي الکرامَةَ الاّ الحِمارَ
بشـنـو کـلـام نـغـز فـرزنـد پيمبر
گفتـار او روشـنـگـر شبهاي تار است
جز مردم احـمـق نتـابـد رخ ز احسان
هر کس کند احسان مردم ردّ، حمار است
24- السّخي ّ يأکُل مِن طَعامِ الناس لِيأکُلوا مِن طَعامِه
سخـي مي خورد نان ز خوان کسان
که مردم به رغبت ز خوانش خورند
بخيــل از سـر بخـل نان کسـي
نيـارد خـورد تا که نانش خورنـد
25- السّخي ُّ قريبٌ مِن اللهِ، قريبٌ مِن الجنّة، قريبٌ مِن الناسِ
سخـاوتمنـد هرگز نيست تنهـا
که تنـهايي نصيب ديگران است
سخـي باشد قريـب رحمت حق
به نزديک بهشت و مردمان است
26- صديقُ الجاهِلِ في التَّعَب
به نـادان مکـن دوستي، چون تـو را
گـدازد ز کـزدار خـود روز و شب
بگفتـا علــي بن موسـي الـرضـا
رفاقـت به نـادان غـم اسـت و تعب
27- اَفضَلُ العَقلِ معرفَةُ الاِنسانِ بِربّه
ز خـاطر مـبر شـکـر يزدان پـاک
که شـکـر نعـَم نعمـت افزون کنـد
بهين دانش اي دوست، آن دانشي است
که ات رهـبري سوي بـي چـون کند
28- مَن رَضي َ باليَسيرِ مِنَ الحَلال خفّت مَؤونتهُ
رضـا بـاش بر داده کردگـار
کـه خشنـودي از حق بوَد بندگي
اگر شـاد گـردي به اندک حلال
سبـک بـگـذري از پل زندگـي
29- مَن رَضي بالقَليل مِن الرِزقِ قُبِلَ منه اليسيرُ مِنَ العمَل
کلامـي شنـو از شهنشاه طـوس
ولـي ّ خـداونـد و سبـط رسـول
چون بر رزق اندک رضايي، خداي
کنـد طـاعـت انـدکـت را قبول
30- الصَّمتُ يَکسبُ المحبّةَ و هو دليلٌ علي کُلِّ خيرٍ
ز حسن خموشي و اوصاف آن
چنين گفت شاه خراسان، رضا
خموشـي به بار آورَد دوستـي
شـود رهگشـاي همه خوبهـا
31- مَن حاسَبَ نَفسَه رَبِحَ و مَن غَفَلَ عَنها خَسِرَ
تواي که ديده فرو بسته اي ز کرده خويش
هميشـه زشتـي احـوال ديگران بينـي
حساب نفس بدانديش کن که سـود بري
شوي چو غافل از اعمال خود زيان بيني
32- مَنِ اعتَبَرَ اَبصَرَ وَ مَن اَبصَرَ فَهِمَ و مَن فَهِمَ علِِمَ
امام راسـت کلامـي که مرد بـاتدبير
هزار نکتـه از آن يک کلام مي خـواند
کسي که عبرت گيرد بسـي شـود بينا
کسـي که بينا گردد بفهمـد و داند
33- افضَلُ المالِ ما وُقي َ به العِرضُ
توانـگر را بگـو امروز کـن ايثار سيم و زر
که فردا سيـم و زر در اختيـار ديگـران باشد
بهين مـال آن بوَد کان موجب حفظ شرف گردد
اگر در راه ديگر صرف شد، حاصل زيان باشد
34- المُؤمِنُ اِذا غَضِبَ لَم يُخرِجهُ غَضَبُهُ مِن حَقّ
سخنـي بشنـو از امـام غريـب
تا شـود علم و دانشـت افـزون
مـرد مـؤمن اگر به خشـم شود
نـرود از طريـق حـق بيـرون
35- المُؤمِنُ اِذا قَدرَ لَم يَأخُذُ اَکثَرَ مِن حَقّه
نکـته اي بشنـو ز فرزند رسـول
آن که مـردم را امـام و پيشواست
گـر که قـدرت دست مؤمن اوفتاد
بيشتر از حـقّ خود هرگز نخواست
36- النّظَرُ الي ذرّيّةِ محمّدٍ عبادَةٌ
بکـن عادت به کردار بزرگـان
که نتوان کرد آسان ترک عـادت
نظر کـردن به فرزنـد پيمبـر
بوَد در پيش مرد حق، عبادت
37- اِنّما الحِميَةُ مِن الشَّي ءِ الاِقلالُ مِنهُ
شنـو از علـي بن موسي الرضـا
کلامي که افزاديت عقـل و هـوش
چو پرهيز خواهـي کني از خوراک
به کـم خوردن خوردنيهـا بکـوش
38- لايَعدمُ العُقوبَةَ مَن اَدرَعَ بالبَغي ِ
گو به آن کس که ظلـم کرد فزون
کـه عقـوبـت نـبـوده نشمـارد
گـر بخـواهـد زيَـد به آرامـش
کيـفـر روزگـار نگذارد
39- لاتَطلُبوا الهُدي في غَيرِ القُرآنِ فَتَضِلّوا
بـگـفـتـا رضـا، ماه برج ولايت
هدايـت مجـوييـد از غيـر قـرآن
بـجـز راه قـرآن مـپـوييد راهي
کـه گـمراهي آخر بوَد حاصـل آن
40- مِن عَلامةِ ايمانِ المُؤمِنِ، کِتمانُ السِّر و الصَّبرُ في البأساء و الضرّاء و مُداراة النّاس
از عـلامـات مرد حق باشد
رازداري و صـبر بر سختي
با مـدارا بـه مردمان پويـد
راه آزادگـي و خـوشبـختي
منبع: کتاب چهل حکمت رضوی - سایت تخصصی امام رضا (ع)

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه