ياواره شهداي پايگاه مقاومت بسيج شهيد مدني برگزار مي شود

بازدید : 3279
زمان تقریبی مطالعه : 9 دقیقه
تاریخ : 12 بهمن 1390
ياواره شهداي پايگاه مقاومت بسيج شهيد مدني برگزار مي شود

مكان : هيئت ابوالفضلي روستاي رضويه ( آبخورگ)

زمان جمعه : 14/11/1390 همزمان با نماز مغرب و عشاء

سخنران : سرهنگ خسروي

مداح : كربلائي حسين قوي پنجه

****************************************

شهيد محمد باقري

  زندگي‌نامه

در اولين روز دي ماه 1348 در خانواده‌اي مذهبي در روستـاي چـاه‌كـم بخش دستگـردان كه غبار محروميت چهره‌اش را گرفته بود فرزندي پا به عرصه دنيا نهاد كه نامش را محمد گذاشتند.

 دوران كودكي را در محيط ساده و بي‌آلايش در روستا سپري كرد به بركت اخلاص و ارادت والدين متدين خود به خاندان عصمت طهارت: خاصه سيد سالار شهيدان حسين‌ابن علي7عشق به قرآن پيامبر6 اهل بيت عصمت طهارت با جسم و جانش عجين گشت جلوه‌ي اين اُنس علقه همواره در تقيدش به انجام فرايض شعائر الهي در دوران بعدي زندگيش متجلي شد دوران تحصيلات ابتدايي كه فرا رسيد محمد در همان روستا وارد مدرسه پس از اخذ مدرك پنجم جهت ادامه تحصيل به عشق آباد مهاجرت نمود. دور از پدر مادر به تحصيلات خود تا اول دبيرستان ادامه داد.

او در طول دوران تحصيل خود در مدرسه‌ي راهنمـايي دبيرستان نوجواني بود خوش‌خلق، جدي، متين، متدين و آرام. بسيار نيكو با همكلاسي‌هاي خود رفتار مي‌نمود.

هيچ‌گاه كوچك‌ترين آزاري از ناحيه‌ي وي به ديگران نرسيد. با همه‌ي دانش‌آموزان مهربان بود همواره ادب و احترام را در تعامل با بزرگ‌ترها رعايت مي‌كرد.

ضمن همكاري با تشكل‌هاي اسلامي مدرسه علاقه وافري به حضور در جبهه‌ها  داشت آرزو مي‌كرد كه هر چه زودتر بتواند در راستاي تبعيت از فرمان امام‌1 در جبهه‌ها ي نبرد حضور پيدا كرده به نبرد با متجاوزين بعثي بپردازد و همين آرزو باعث شد كه در تابستان 1366 براي فراگيري يك دوره آموزش امدادگري جهت اعزام به جبهه عازم مشهد مقدس شود. پس از اتمام دو ماه آموزش خواست به جبهه اعزام شود كه پدر و مادر مانع شدند احترام شديد به آنها باعث گرديد كه قبول نمايد ولي فرمود اگر دفعه بعد اجازه ندهيد بدون اجازه خواهم رفت. لذا در نهايت رضايت آنها را جلب در 13 آبان 1366 عازم جبهه گرديد.

مدت مأموريت در جبهه تمام شد بعضي از دوستانش تسويه حساب كردند برگشتند ولي عشق به شركت در عمليات در نهايت شهادت باعث گرديد كه او مأموريت خود را تمديد نموده در جبهه بماند.

عمليات بزرگ بيت‌المقدس2 با رمز يا زهرا3 با هدف آزادسازي غرب شهر ماووت عراق در شمال سليمانيه شروع شد.

محمد نيز همراه ساير همرزمانش در لشكر 21 امام رضا 7 به عنوان امدادگر در منطقه حضور پيدا كرد سرانجام صبح روز 10/11/ 1366 در ماووت عراق در يك بمباران هوايي دشمن بعثي با قلبي مالامال از عشق الهي به سوي معبود پرواز كرد. پيكر پاك اين نوجوان بسيجي چند روز بعد از شهادت در شهرستان طبس بخش دستگردان تشييع در روستاي چاه‌كم به خاك سپرده شد.

 

  وصيت‌نامه

با سلام و درود فراوان بر يگانه منجي عالم بشريت مهدي موعود و نائب بر حقش خميني بت شكن و سلام و درود فراوان به خون پاك مطهر شهدا وصيت نامهام را آغاز ميكنم.

وصيت نامه را در حالي آغاز ميكنم كه خون بدنم و خون وجودم براي رسيدن به خدا به خروش آمده و گويي ميخواهد از بدنم پرواز كند. «انا لله وانا اليه الراجعون» و ما از خدائيم و به سوي او بر ميگرديم. در اين موقعيت كنوني كه در آمريكاي جنايتكار بر كشتن ملت محروم ما دراز شده است. من وظيفه خود را شناختم كه در اين راه شركت كنم و شما اي هموطنان گرامي از برادران ارجمندم به شما وصيت ميكنم كه نگذاريد خون مطهر شهدا پايمال شود و حتي نگذاريد كه آمريكاي جنايتكار يك وجب از وطن ما را بگيرد همه با هم خرمش كنيم و او را براندازيم. و شما پدر گراميم بايد من را حلال كنيد چون كه آنطور كه شما شايسته قدر داني بوديد از شما قدرداني نكردم. و همچنين مادر ارجمندم به شما وصيت ميكنم اگر ميخواهيد دشمن را خوشحال نكنيد و همچنين دوستان را ناراحت نكنيد برايم گريه نكنيد هر چند كه سخت است برايتان كشته شدن فرزندتان ولي قرباني شدن در راه خدا و در راه ائمه افتخاري بسي بزرگ است و در روش انبياء افتخاري بسي بزرگ است، كه شهيد هر شخص نميشود و شما همشيره گراميم اميدوارم كه مرا حلال كنيد.آري برادران جنگ يك آزمايش است كه خدا افراد لايق و شايسته را گلچين كند و آنها را با خودش به ملكوت اعلاء ببرد. اگر جنگ نبود اين افتخار بزرگ كجا نصيب من و امثال شما ميشد. پس بكوشيد از امتحان بزرگ رد نشويد و حيف همه شما هم بشويد. در اين موقعيت آمريكا و دشمنان بايد بدانند كه اگر چه بكشيم و چه كشته شويم پيروزيم و شما وليان افراد بي سرپرست به شما وصيت ميكنم با بچههاي يتيم چنان رفتار كنيد كه گويي پدر و مادرشان هستيد و اگر مسلمانيد امام را تنها نگذاريد. پایان

 

شهید عزیز الله حبیبی

زندگی نامه

عزیزالله در آذر ماه 1330 در روستای آبخورگ بخش دستگردان شهرستان طبس در خانواده ای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود .. او در دبستان آبخورگ تا ششم ابتدایی آن زمان تحصیل نمود و سپس در کنار پدرش به کار کشا ورزی مشغول شد .وی با توجه به علاقه خاصی که به اهل بیت (ع) و یادگیری قرآن داشت مقداری از وقت خودش را به یادگیری قرآن اختصاص داد .. وی به علت از کار افتادگی پدر از خدمت سربازی معاف شد و چون کشاورزی اندک روستا کفاف هزینه خانواده را نمی کرد در معادن کرمان ، اصفهان ، چابهار و طبس مشغول به کار شد و پس از ازدواج به زادگاهش مهاجرت کرد . با عشق و علاقه برای اعزام به جبهه ثبت نام نمود و در تاریخ 2/8/61 به جبهه غرب کشور اعزام شد . وی به عنوان تیر بار چی در گردان طاهای لشکر 21 امام رضا (ع) در عملیات مسلم بن عقیل در ارتفاعات شهر مندلی عراق  شرکت داشت و در شب 2/10/61 مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل گردید .بدن پاکش به بخش دستگردان منتقل و پس از تشییع در زادگاهش روستای آبخورگ دفن گردید .

سفارش او در نامه هاش به خانواده  پایبندی به اعتقادات ، اطاعت از رهبری و پشتیبانی از روحانیت و لزوم دفاع از اسلام و کشورهای اسلامی بود

شهید منصور رضوی

زندگی نامه

منصور در سال 1342 در روستای آبخورگ در خانواده ای مذهبی و کم در آمد به دنیا آمد . پدرش قبل از تولد وی دار فانی را وداع گغت و او تحت سرپرستی پدر بزرگ و مادرش بزرگ شد .او به علت فقر اقتصادی بیشتر از دوره ابتدایی نتوانست ادامه تحصیل دهد و به منظور کار و کسب و تحصیل درآمد روانه تهران گردید و در یک کارخاتنه مشغول به کار شد. او پانزده ساله بود که مانند سایر نوجوانان ایرانی ندای رهبرش را لبیک گفت و به صف مبارزین انقلاب اسلامی پیوست و در تظاهرات و اعتصابات دوران انقلاب حضوری فعالانه داشت .او با تبعیت از فرمان امامش حضور در جبهه های حق علیه باطل را واجب دانست و آماده سفر شد .و در تاریخ 15/3/1360داوطلبانه عازم جبهه گردید . بعد از سه ماه به تهران بازگشت و بعد از مدتی کوتاه دوباره عازم جبهه گردید .در مناطق عملیاتی جنوب در محور چزابه در حالی که شجاعانه سلاح آر پی جی  را بر دوش گذاشته و تانکهای دشمن را شکار می کرد درصبح روز 24/11/60به فیض عظیم شهادت نائل گردید . پیکر پاکش به بخش دستگردان منتقل و با تشییع در زادگاه وی روستای آبخورگ به خاک سپرده شد .

گزیده ای از وصیت نامه

به نام الله هستی بخش روح الله. شهادت برای ما افتخار است . ما بنا به وظیفه شرعی و انسانی خود و بنا به گفته رهبر انقلاب اسلامی خود ، عازم جبهه شدیم . برادران شهادت برای ما افتخار است و از شما می خواهم که گوش به فرمان رهبر انقلاب باشید و تا خون در رگ شما جاری است از روحانیت اصیل اسلامی حمایت کنید

شهید یوسفعلی مددی

نام پدر محمد متولد سال 1340 محل تولد روستای ون ( یوسف آباد فعلی )

ویژگیهای دوران کودکی و زندگینامه وی  :

علاقه شدید به مجالس  اهل البیت و فراگیری مسائل دینی داشت و چندین مرتبه از روحانیونی که در ماههای رمضان و محرم برای تبلیغ به روستا می رفتند  جایزه گرفت . چهار سال بیشتر نداشت که از نعمت پدر محروم شد و پدرش دار فانی را وداع گفت .وی تحصیلات خود را تا پایان دوره راهنمایی در عشق آباد ادامه داد  اما به علت عدم تمکن مالی تحصیل را رها کرده برای تامین معاش خانواده به شهرهای تهران ، طبس ، گچساران ، دوگنبدان و اردکان مهاجرت و به کارگری مشغول شد . با اوج گرفتن تظاهرات علیه رژیم شاه او نیز مانند سایر اقشار انقلابی در راهپیما ییها شرکت می کرد . علیرغم اینکه تنها پسر نان آور خانواده بود و می توانست از خدمت سربازی معاف شود وقتی فهمید مادرش استشهاد محلی درست کرده که اورا معاف نماید  آن را گرفت و پاره کرد و در تاریخ 18/7/59 به  سربازی رفت بعد از  دوره آموزشی که در تربت حیدریه دید درگردان 104 لشکر 77 خراسان سازماندهی  و سپس به جبهه اعزام  شد . وی به عنوان بی سیم چی و منشی گروهان در عملیاتهای مختلف از جمله فتح المبین  ، ثامن الائمه  و طریق القدس شرکت نمود و در عملیات فتح بستان مجروح و به برای مداوا به تهران منتقل گردید و بعد از چند روز در تاریخ 18/9/1360 شربت شهادت را نوشید . پیکر پاکش به بخش دستگردان منتقل و با تشییع جنازه مردم حزب الله بخش دستگردان در زادگاهش روستای ون به خاک سپرده شد .

خاطره  ای از شهید به نقل از همرزم او محمد علی صفر زاده

دوره آموزشی ما در پادگان تربت حیدریه تمام شد . مسئول پادگان بنا داشت ازاو در امور دفتری پادگان استفاده کند و همان جا اورا نگه دارد  اما هرچه کردند او راضی نشد در پادگان بماند  و گفت من آمده ام  آموزش نظامی را فرا بگیرم و برای دفاع از میهن اسلامی  ، خودم  را به جبهه های نبر حق علیه باطل  برسانم . من به همشهریهای خود قول دادم که سر صدام را ببرم  و اصرار زیاد فرمانده  وی را قانع نکرد  و او بلافاصله به جبهه اعزام شد

فرازی از وصیت نامه

اکنون که پای در چکمه می کنم و آماده نبرد با کافران بعثی می شوم از خدا می خواهم که دستم روی ماشه نرود مگر به خاطر او و به یاد او ، زیرا هدفم الله  و مرادم روح الله و عشقم شهادت است . اگر چنانچه باخون من اسلام زنده می شود بگذار خون من ریخته شود . خدایا این خون ناقابل را از من قبول فرما .

برادران و خواهران من اگر در این راه شهید شدم برای من هیچ نگران نباشید و هر وقت برمزار من آمدید ، اگر می خواهید که روح من شاد باشد گریه نکنید .

اگر گشتم به خون غلطان مخور غم مادر نالان

گلستان می شود ایران از این گلها که شد پرپر

 

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه

مطالب و مقالات مرتبط

مسابقه سراسری راه روشن عید غدیر برگزار می شود
شهيد عباس شيردل
شهيد عليرضا برهاني
شهيد محمد باقري
شهيد مهدي احمدي
شهيد احمد رجبي
شهيد حجت‌الله جاهدي
شهيد ابراهيم رمضاني
شهيد محمدرضا تنگدست
شهيد حسن خطيبي
عمليات گازرساني به شهر عشق آباد تا دوماه ديگر شروع مي شود
امام جمعه عشق آباد : هرکس می خواهدکاندیدای مجلس شود برای دنیا به صحنه نیاید و فریب پولداران و سرمایه داران جامعه را نخورد
جلسه هيئت مؤسس دانشگاه پيام نور عشق آباد برگزار شد
همایش بزرگ عزاداران حسینی هیئت های مذهبی بخش دستگردان به مانند سال های قبل در روز تاسوعا برگزار شد
شوراي فرهنگ عمومي بخش دستگردان با محوريت موضوع انتخابات در محل سالن اجتماعات بخشداري برگزار شد .
جلسه تعیین اعضاء هیأت اجرائی انتخابات در بخش دستگردان برگزار شد
ششمین جلسه شورای فرهنگ عمومی بخش دستگردان برگزار شد
نماز عید سعید قربان در عشق آباد برگزار شد
دعای سراسر عرفانی عرفه همزمان با سراسر کشور در عشق آباد برگزار شد
آب، بهداشت و راه ارتباطي مهمترين مشکل بزرگترين منطقه عشايري استان

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی