معلم و معلمي در كلام امام خميني (ره)

بازدید : 8925
زمان تقریبی مطالعه : 13 دقیقه
تاریخ : 25 فروردین 1391
معلم و معلمي در كلام امام خميني (ره)

 

حضرت امام خمینی(س) ، بارها نسبت به مقام والای معلم اشاره و تاکید کرده اند. بر این اساس به مناسبت روز 12 اردیبهشت «روز معلم» و سالروز شهادت استاد مرتضی مطهری، به یکی از سخنرانی های ایشان که در سال 1358 در جمع فرهنگیان اصفهان ایراد فرمودند، می پردازیم.


 

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، حضرت امام خمینی(س) در این سخنرانی با تشریح مقام معلم و جایگاه آن در اسلام و قرآن، معلمی را شریفترین و پرمسئولیت ترین شغلها دانسته اند.

 

حضرت امام خمینی (س) در این سخنرانی عنوان کرده اند: آنچه در رژیم سابق شد، که دیدید، گذشت و ننگ براى عمال استعمار باقى ماند، و آنچه که ملت ما در طول این مدت زجر کشید، گذشت و اجر براى ملت ما باقى است، و آنچه که ملت ما به عالم ثابت کرد که مى‏شود با ایمان و با عزم و تصمیم راسخ بر قواى شیطانى غلبه کرد گذشت؛ و آنچه که از حالا به بعد ما مکلف به آن هستیم گذشته‏ها گذشت؛ لکن ما آینده را باید نگاه کنیم. حالا ما چه تکلیف داریم، در آینده چه تکلیف داریم. فرهنگیها که با فرهنگیان علوم قدیمه در صف واحد هستند. یعنى علماى اسلام، معلمین علوم اسلامى با فرهنگیها که شغلشان شغل واحد است. این شغل شریفترین شغلها و پرمسئولیت ترین شغلهاست. شریفترین شغلهاست، براى اینکه شغل انسان سازى است؛ همان شغلى است که تمام انبیا براى همین معنا آمدند. قرآن یک کتاب انسان سازى است؛ و نازل شده است براى اینکه انسان درست کند. و این شغلى که فرهنگیها دارند- چه فرهنگیهاى علوم قدیمه و چه فرهنگیهاى سایر علوم- این شغل هم شغل آدم سازى است. اگر آدم ما بسازیم، مملکت ما نجات پیدا مى‏کند. همیشه آدمها هستند که مقدرات کشورها را در دست مى‏گیرند. منتها بعضیها آدمهاى به صورت آدم و واقع شیطان، و بعضیها آدم. و همیشه از فرهنگ، این اشخاص بزرگ قیام مى‏کنند. اشخاصى که ملتها را مى توانند نجات بدهند و کشور را مى‏توانند آباد کنند و دنیا و آخرت ملت را مى‏توانند تعمیر کنند فرهنگیها هستند. پس فرهنگ یک کارخانه آدم سازى است؛ چنانکه انبیا براى همین معنا آمدند آدم درست کنند .


 

معلمى، شغل پیامبران و شغل آدم سازى است

امام ادامه داده اند:  «تعلیم» سرمشق همه انبیاست که از طرف خداى تبارک و تعالى به آنها مأموریت داده شده؛ مأموریت خدا به انبیا همین است که بیایند و آدم درست کنند. و آنهایى که به انبیا نزدیکترند آنها به مقام آدمیت نزدیکترند. آن وقت که ملائکه اشکال کردند که آدمى که مفسد در ارض هست چرا خلق فرمودى. جواب این بود که من مى‏دانم چیزهایى که شما نمى دانید. دنبالش هم خداوند تعلیم همه «اسماء» را به آدم کرد. و وقتى که عرضه داشت به ملائکه، آنها دیدند که نمى‏توانند اینطورى که آدم مى‏تواند ادراک کند حقایق را، آنها نمى توانند ..


 

از اول این بود که «آدم» که آمد با تعلیم الهى آمد و معلم بشر بود. انبیا هم معلم بشر بودند. شغل معلمى یک شغل عمومى است براى انبیا گرفته، تا اولیا تا فلاسفه و امام، تا علما و تا فرهنگیها، که ماها ان شاء اللَّه باشیم از آنها. پس شغل، شغل بسیار بزرگى است شغل آدم سازى. دیگر شغلها به این درجه نمى‏رسند؛ براى اینکه آنها مربوط به جهات دیگر است. در عالم هیچ موجودى به پایه انسان نمى‏رسد؛ و هیچ شغلى به پایه انسان سازى نمى‏رسد. پس شغل بسیار بزرگ است، بسیار شریف است.

 

سعادت و شقاوت ملتها از مدرسه‏هاست

پیشرفت هر کشورى و عقب ماندگى هر کشورى به دست معلمین است

ایشان  با بیان اینکه سعادت و شقاوت ملتها از مدرسه‏هاست اظهار کرده اند: لکن براى فرهنگیها مسئولیت بسیار هست. هر چه شغل عظیم باشد، مسئولیت به همان مقدار بزرگ و عظیم است. مسئول تمام مقدراتى که براى یک کشورى پیش مى آید، مسئول تمام انسانهایى که باید انسان بشوند، مسئول تمام جوانهایى که زیردست آنها باید تربیت بشوند. تربیت باید بشود انسان در مکتب فرهنگیان، معلم؛ و مقدرات هر مملکتى به دست همینهاست که از فرهنگ بیرون مى‏آیند؛ و پیشرفت هر کشورى و عقب ماندگى هر کشورى باز به دست معلمین است. معلم است که با ساختن خود، افراد را، کشور را پیش مى‏برد؛ و معلم است که اگر خداى نخواسته در پیش او انحراف حاصل‏ بشود، کشور را خراب مى‏کند. معلم است که انسانها را یا مهذب بار مى‏آورد، متعهد بار مى آورد، و یا انگل بار مى‏آورد و وابسته. همه از مدرسه‏ها بلند مى‏شود. همه سعادتها و همه شقاوتها انگیزه‏اش از مدرسه هاست، و کلیدش دست معلمین است .

فرهنگ، سایه‏اى از نبوت است


فرهنگیها، باید ظل انبیا باشید

 

حضرت امام خمینی با بیان اینکه معلمین توجه داشته باشند اولًا، به شغل شریف خودشان که شغل انبیاست، و ثانیاً به مسئولیت خودشان که همان مسئولیت انبیاست، گفته اند:  انبیا مسئولند؛ لکن درست آنها عمل مى کنند؛ از مسئولیت درست بیرون مى‏آیند، از امتحان درست بیرون مى‏آیند. آنها مأمور به تربیت هستند، و تربیت مى‏کنند. و آنقدرى که از عهده‏شان برآمد عمل کردند. شما هم همان مسئولیت را دارید، و همان شرافت را .کانَّه فرهنگ سایه‏اى است از نبوت؛ و فرهنگیها سایه‏اى هستند از نبى. این سایه باید عمل کند به آنطورى که ذى ظل عمل کرد. اینکه مى‏گویم «سایه»، براى این است که سایه از خودش هیچ نباید داشته باشد؛ همان طورى که یک سایه‏اى وقتى که مى‏افتد روى زمین از یک شخص، حرکت، حرکت شخص است، و سایه به حرکت شخص حرکت مى‏کند. اینکه سلطان را مى‏گویند «ظل اللَّه» این بزرگترین چیزى است که اگر ما تصور کنیم، تمیز مى‏دهیم مابین حق و باطل. ظل خدا- باید- وقتى «ظل اللَّه» است که حرکتش حرکت خدا باشد؛ از خود هیچ نداشته باشد. پیغمبر اکرم «ظل اللَّه» است؛ براى اینکه ... و مَا رَمَیتَ إذ رَمَیتَ و لَکِنَّ اللَّهَ رَمَى آنهایى که با تو مبایعه کردند یُبَایعُونَ اللَّه؛ بیعت با پیغمبر بیعت خداست. چرا؟ براى اینکه پیغمبر هر چه دارد از خدا، و هر چه مى‏بیند خدا، و فانى است در او. هر حرکتى پیغمبرها مى‏کنند همانى است که مطابق رضاى خداست. به حرکت او، به تحریک او حرکت مى‏کنند. از خودشان حرکت ندارند؛ به تحریک او حرکت مى‏کنند. شما هم، فرهنگیها هم، ظل انبیا باید باشید.


 

مسئولیت سنگین فرهنگیان

شما مسئولید آنهایى را که در کلاسهاى شما و تحت تربیت شما هستند را  انسان کنید


رهبرکبیر انقلاب عنوان کرده اند:  همه کسانى که شغل انبیا را دارند، که فرهنگیها هم همان شغل را دارند. مسئولیت زیاد است براى فرهنگیها، چنانچه براى علماى دین زیاد است. یعنى یک مسئولیت است براى همه. همه یکجور مسئولیت در مقابل خدا دارند. شما مسئولید که آنهایى که در کلاسهاى شما هستند و تحت تربیت شما هستند، مسئولید که آنها را انسان کنید، و معلمین علوم قدیمه هم مسئولند که آنهایى که پیش آنها هست، آنها را انسان کنند. اگر درست این شغل را انجام دادند، این هم براى آنها شرافت زیاد هست؛ و هم براى مملکت خود و کشور خودشان یک مایه‏هاى شرافتمندى گذاشته‏اند که با تربیت صحیح ممکن نیست که یک مملکتى تحت نظر استعمار برود؛ و لهذا آنهایى که مى‏خواهند این ممالک تحت نفوذ- ممالکى که حالا باید بگوییم ممالک شرق- آنهایى که مى‏خواستند ممالک شرق را بچاپند، اینها به این دو جناح حمله کردند: به جناح علماى قدیم، و به جناح فرهنگ. منتها گاهى حمله ظاهر بود، و گاهى پشت پرده. حمله ظاهر آن بود که در زمان رضاشاه به علماى اسلام شد؛ که شاید اکثر شما یا همه شما یادتان نباشد که چه کردند با علماى اسلام. طورى کردند که این مدرسه‏هاى قم، مدرسه فیضیه، طلبه‏ها نمى‏توانستند توى مدرسه روز باشند. روز مى‏رفتند توى باغات، آخر شب برمى گشتند. نمى‏توانستند یک جلسه درس داشته باشند؛ یک مجلس وعظ داشته باشند؛ و هکذا. و حمله بدتر از آن، حمله پس پرده است که نگذارند یک فرهنگى رشد بکند؛ عقب نگه دارند، نگذارند آنطورى که باید تربیت کند، ... فرهنگ را غیراسلامى بار بیاورند ..

 

تفاوت انسان مادیگرا و انسان متعهد


به گفته ایشان، این مسئله تصادفى نیست: مسئله اینکه در مدارس ما در زمان اینها ضداسلامى نمو مى کرد تصادفى نبود. مسئله، مسئله حساب شده بود؛ حساب کرده بودند که آن چیزى که بتواند یک کشورى را از دست آنها نجات بدهد انسان اسلامى متعهد است. آنهایى که اسلامى بار نمى‏آیند و همه توجهشان به همین عالم ماده است- آنها- دنبال اینند که‏ اتومبیل داشته باشند! این اتومبیل از دست شیطان به آنها برسد یا از دست خدا برسد فرقى ندارد در آن که مى‏دهد؛ او اتومبیل مى‏خواهد، او پارک مى‏خواهد، او زندگى مرفه مى خواهد؛ این زندگى مرفه را یک نفر دزد به او بدهد یا یک نفر نبى به او بدهد، هیچ فرقى پیش او نیست؛ براى اینکه به آن دهنده‏اش کارى ندارد. انسانِ متعهد است که اگر چنانچه پارکها را یک آدم منحرف به او بدهد قبول نمى‏کند؛ و اگر یک چیز مختصر را یک آدم صحیح به او بدهد برایش ارزش قائل است. این انسان است که اینطور است. آنکه مى‏تواند منفعت یک مملکت و یک کشورى را حفظ کند آنى است که فرق مى گذارد مابین زندگى‏اى که از کارتر به او برسد، یا زندگى‏اى که از یک فرد مسْلم به او برسد. بین این دو تا فرق مى‏گذارد. این نمى‏رود دنبال اینکه از شاه باشد، خوبتر باشد، بهتر باشد، ولو از یک آدم جنایتکار باشد! او دنبال این است که از کجا پیدا شد، نه چى هست. آنکه مادى است دنبال این است که اینکه دست من آمد چى هست؛ کار به این ندارد که از کجاست. آن کس که متعهد است دنبال این است که از کجا آمد. آیا از طریق حلال آمد؟ آیا از مال مردم دارند به این مى‏دهند؟ مال دزدى است اینکه دارد به او مى دهد؟ مال حلال است که دارد به او مى‏دهد؟ این دو طایفه با هم فرق مى‏کنند. آنى که مى تواند حفظ منافع یک کشورى را بکند این هست که «از کجا آمد»، نه آنى که «چى هست». آنکه مى‏بیند، خود همین «چى هست» را مى‏خواهد، اتومبیل مى‏خواهد خوب شرکت نفت به او اتومبیل مى‏دهد. شرکت نفتى که آنها مثلًا تأسیس کرده‏اند به او مى دهد، بهتر. خوب، او خوبترش را مى‏دهد، براى او کار مى‏کند؛ سفارتخانه به او مى دهد، براى او کار مى‏کند. براى اینکه منفعتش را اینجا مى‏بیند. کار ندارد که کى مى دهد به او و از کجا آمده. لکن انسان متعهد اگر چنانچه صدها میلیون سفارتخانه به او بدهد قبول نمى‏کند؛ براى اینکه مى‏بیند که از جایى آمده است که مى‏خواهد این را منحرف کند. این مى‏دهد که عوض بگیرد؛ مجان نمى‏دهد. سفارت امریکا اگر به کسى چیز مى‏دهد، یا سفارت انگلستان به کسى، چیزى مى‏دهد، مجان نمى‏دهد؛ او مى‏دهد که از او کار بکشد.

 

استقلال کشور در گرو انسانهاى متعهد


به گفته ایشان، فرهنگ مى‏تواند حل عقده‏ها را بکند. اگر فرهنگ، یک فرهنگى شد که انسان بارآورد، متعهد بارآورد، معتقد به یک ماورا بارآورد، معتقد به اینکه اگر این از دیگرى باشد این مسئولیت دارد، اگر این دزدى باشد مسئولیت دارد، آنکه اعتقاد به این معنا دارد و ایمان دارد به یک پرده ماوراى این عالم، آن است که مى‏تواند مملکت حفظ بکند؛ آن است که اگر در مقابل اینکه یک خیانت بکند همه چیزها را بهش بدهند زیر بار نمى رود. او مثل حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- قسم مى‏خورد- به حسب روایتى که هست توى نهج البلاغه- که اگر چنانچه همه اقالیم دنیا را به من بدهند که بخواهم یک ظلمى بکنم، اینقدر که یک چیزى را از دهن یک مورچه من بگیرم، ظلم است من نمى‏کنم. البته کسى او نمى‏شود؛ لکن مقدرات یک کشورى دست شماست. اینها که به فرهنگ حمله کردند، به مدارس قدیمه حمله کردند، به دانشگاهها حمله کردند- حمله باطنى یا ظاهرى- اینها مى‏خواهند نگذارند از دانشگاه آدم بیرون بیاید، از مدارس قدیمه انسان پیدا بشود. و لهذا جلوى فرهنگ ما را محکم گرفتند که پیش نرویم. براى اینکه اگر چنانچه از فرهنگ کسانى که بعد مقدرات مملکت دست آنهاست، از فرهنگ یک اشخاص متعهد و صحیح، بیرون بیایند، کلاه آنها پس معرکه است. و اگر یک اشخاصى بیرون بیایند که مبالات به هیچى ندارند، جز طعمه چیزى نمى‏فهمند، آنها، آنهایى است که آنها صیدش مى‏کنند. طعمه‏ها را آنها بهتر از کسان دیگر مى‏دهند. منصبها را آنها بهتر مى‏دهند، مالها را آنها بهتر مى‏دهند، و اینها را تحت استعمار و استثمار قرار مى‏دهند ..

کلید سعادت و شقاوت یک ملت به دست فرهنگى است

حضرت امام خمینی ادامه داده اند: پس شغل ماها همه‏مان، شغل من و شغل شما، هر دو شغلى است که از انبیا به ما رسیده است. اگر ما به این شغل که داریم خیانت کنیم به انبیا خیانت کرده ایم، به خداى تبارک و تعالى خیانت کرده ایم؛ و خیانتمان این است که جوانهایى که پیش ما باید تربیت بشوند. یک  تربیت منحرفى بشوند.

جوانها را مستقیم بار بیاورید؛ آدم بار بیاورید. اگر علاقه دارید به اینکه کشور شما، دین شما محفوظ بماند، این محفوظیت کلیدش دست شماست. کلید سعادت و شقاوت یک ملت دست فرهنگى است. فرهنگى اگر خوب باشد، مملکت خوب مى‏شود؛ معلم اگر خوب باشد، مملکت خوب مى‏شود؛ معلم اگر منحرف باشد، مملکت خراب مى‏شود. پس شمایید که مى‏توانید یک مملکتى را به پیش برانید؛ هم معنویاتش را و هم مادیاتش را. و شمایید که مى‏توانید یک مملکتى را خداى نخواسته به عقب برانید؛ هم معنویتش را و هم مادیتش را. پس شغلْ شریف، مسئولیتْ زیاد. این شغل شریفى که الآن به عهده شما آمده است، و ما هم با شما هستیم- تبع شما ان شاء اللَّه- این شغل شریف را، این امانتى است که خدا به شما داده. به این امانت خیانت نکنید، و نکنیم ان شاء اللَّه ..

احساس خطر شیاطین


حضرت امام خمینی(س) در خاتمه عنوان کرده اند: ان شاء اللَّه خداوند شما را حفظ کند؛ و امیدوارم که فرهنگ تغییر کند وقتى که یک قدرى فرصت پیدا بشود. الآن مى‏بینید که فرصتها کم است و الآن باز شیاطین اطراف هستند و مى‏خواهند نگذارند. باز احساس کردند به اینکه اگر یک ملتى بیدار بشود، یک ملتى هوشیار بشود، متحد بشود، الهى بشود، این پیش مى‏برد مقاصد خودش را. احساس کردند، لمس کردند شکست خودشان را. بعد از این لمس، الآن توطئه‏ها زیاد است. بیخود نیست که سناى امریکا اینطور حرفها را مى‏زند؛ آنها مى‏فهمند چه از دستشان رفت. سناى امریکا به انسان، براى انسان [ارزشى‏] قائل نیستند. آنها انسانها را مى‏کشند؛ در هر جا گیر بیاورند انسانها را فوج فوج مى‏کشند. آنها همه فریادشان براى این است که چه از دستشان رفت، یک کشور از دستشان رفت. و ترس این را دارند که کشورهاى اسلامى دیگر هم برود. و ان شاء اللَّه برود. ان شاء اللَّه شرق بیدار بشود ان شاء اللَّه .

پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران - تهران
منبع: صحیفه امام، جلد ‏7، صفحه 427

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه