تعلیم و تربیت در قرآن کریم

رابطه تعلیم و تربیت از منظر قرآن

این نوشتار نسبت تعلیم و تربیت از منظر قرآن کریم را به کاوش نشسته است، رهیافت به چیستی و مفهوم تعلیم و تربیت، تبیین واژگان تعلیمی و تربیتی در قرآن و دیدگاه‌های کلی درباره نسبت تعلیم و تربیت، مباحث درآمدی بحث را سامان داده است. پیوست‌ها و گسست‌های تعلیم و تربیت در ساحت‌های مفهوم، روش‌ها، اسباب، عوامل و فرآیندهای تعلیم و تربیت از محورهای اصلی و کلیدی این پژوهش به شمار می‌رود. پژوهنده در فرجام این جستار، تعلیم و تربیت در قرآن را دو مفهوم متمایز از یکدیگر که در بسیاری عرصه‌ها جدا از هم هستند و در پاره‌ای موارد ن
بازدید : 3539
زمان تقریبی مطالعه : 43 دقیقه
تاریخ : 10 مهر 1395
رابطه تعلیم و تربیت از منظر قرآن
رابطه تعلیم و تربیت از منظر قرآن
 
سید حسین هاشمی

 

 
درآمد

نیاز و ضرورت آراستگی انسان به دو آرایه تعلیم و تربیت، در هیچ فرهنگ و برهه تاریخی و قلمرو جغرافیایی، انکار و نادیده انگاشتن را بر نتافته و نمی‌تابد. در بازخوانی پرسش‌های بنیادین میان رشته‌ای این عرصه، از جمله می‌توان به نسبت میان تعلیم و تربیت و گسست‌ها و پیوست‌های آن دو اشاره داشت. اهمیت و ضرورت پرداختن به این موضوع با در نظرداشت دو نکته بیش از پیش روشن می‌گردد: نخست اینکه میان تعلیم و تربیت پیوندهای وثیق و پیچیده‌ای است، چندان که در تمایز و طبقه بندی علوم، چه بسا تعلیم و دانش آموزی، در شمار زیر شاخه‌های تربیت جای داده شده است. از سوی دیگر، نشناختن قلمروهای تفکیک و جدایی ساحت‌های همنشینی و همراهی این دو می‌تواند به اختلاط روش‌ها، ابزارها و جابجایی اهداف و انتظارات بینجامد که سرانجام کار، نه مربیان در فرآیند تربیت و نه معلمان در امر تعلیم و آموزش، آفاق روشن و از پیش تعیین شده را فرا روی خویش نمی‌ببینند تا در کار خویش، قرین توفیق باشند. بر پای‌بست چنین نگاهی، نوشتار پیش رو کوشیده است به این پرسش پاسخ دهد و مرزهای جدایی و ساحت‌های همنشینی تعلیم و تربیت را به بررسی و پژوهش بنشیند، آن هم نه از منظر علوم آموزشی و تربیتی، که از منظر قرآن؛ زیرا که قرآن کتابی است با دغدغه‌ها و راهبردهای افزون و در خور تأمل در هر دو مقوله آموزش و پرورش، به پیمانه‌ای که در باور برخی از قرآن پژوهان، بارزترین شاخصه قرآن را می‌توان رویکرد تربیتی و آموزشی آن برشمرد.

نسبت تعلیم و تربیت در افق نگاه‌ها

مجموع دیدگاه‌ها و آرای اندیشمندان در نسبت تعلیم و تربیت را می‌توان در دو گروه جای داد و دسته بندی کرد.

۱. این همانی تعلیم و تربیت

برخی از اندیشه‌گران، میان تعلیم و تربیت، رابطه این همانی باور دارند و از همین رو، در تبیین مؤلفه‌های تربیت انسان، به دانش‌هایی که باید آموخت و نیز متدها و روش‌های دانش‌افزایی و بایسته‌ها و نبایسته‌های دانش پژوهی، آرایه‌های اخلاقی علمی معلمان، مکان‌های تعلیم و آموزش و... می‌پردازند. تعریف زیر از تربیت را می‌توان نمادی از چنین نگرش دانست:
«فعالیت یا عملی که آموزشگاه‌ها یا مؤسسات تربیتی از روی قصد و عمد و با هدف معین و برنامه‌های خاص در رشته‌های مورد نیاز به تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان انجام می‌دهند.» (نیکزاد، /۲۱-۲۲)
گذشته از دیگر ملاحظات و بایدها و نبایدهایی که بر این تعریف می‌توان برشمرد، مهم‌ترین نکته مربوط به موضوع نسبت تعلیم و تربیت، جای دادن تربیت در حوزه کار آموزشگاه‌ها و مؤسسات آموزشی و در ردیف رشته‌های مورد نیاز به تعلیم و آموزش است که نشان می‌دهد از منظر طرفداران این تعریف، تربیت، خود شاخه‌ای از علم و دانش و نیازمند یادگیری و آموختن است. چنان که تعریف دیگری از تربیت ـ که طرفداران آن خواسته‌اند نگرش اسلام در موضوع تربیت را بیان کنند ـ نیز به همین فرجام می‌انجامد و آن را شاخه‌ای از دانش و علم می‌شناساند؛
«تربیت اسلامی، علم آماده سازی انسان مسلمان برای زندگی دنیا و آخرت است، آماده کردن کامل انسان و تربیت بهداشتی، عقلانی، علمی، عقیدتی، معنوی، اخلاقی، اجتماعی، ارادی و نوآوری او در همه مراحل رشد، در پرتو مبانی، ارزش‌ها، روش‌ها و شیوه‌های تربیتی که اسلام بیان کرده صورت می‌پذیرد.» (ملکاوی،/۷۳)
این در حالی است که هم آنان در تعریف علم گفته‌اند:
«مقصود از علم، مجموعه‌ای از معلومات و معارف سازمان‌دهی شده است که مربوط به ساختن انسان مسلمان یا ساختن شخصیت اسلامی است، آن گونه که اسلام می‌خواهد.» (همان)
بر اساس این دو تعریف، نسبت تعلیم و تربیت، نسبت این‌همانی و یگانگی است.
کاربرد مترادف و همسان انگاری تعلیم و تربیت در گستره بین المللی را نیز می‌توان در این گزارش از متفکر و تئوری پرداز عرصه تعلیم و تربیت، «سید علی اشرف» پاکستانی دید که می‌گوید:
«در ابتدای تأسیس حکومت پاکستان در سال ۱۹۴۷م، وزیر تعلیم و تربیت وقت، از مربیان و متخصصان مسلمان دعوت کرد تا همان نظام تعلیم و تربیتی را که از بریتانیا به ارث رسیده بود، اسلامی کنند و آنجا تنها راه حل پیشنهادی، این بود که در تمام سطوح آموزش، معارف اسلامی به صورت اجباری تدریس شود.» (همان، /۳-۴)
چنان که پیداست، عنوان این هم‌اندیشی، اصلاح تعلیم و تربیت بوده است. با اینکه منظور و مقصود بانیان آن نشست، چیزی جز اسلامی کردن نظام آموزشی در مدارس پاکستان نبوده است، و این بدان معناست که آنها، تصور و تلقی یکسان از تعلیم و تربیت داشته‌اند.

۲. گسست‌ها و پیوست‌های تعلیم و تربیت

دیدگاه دوم در نسبت تعلیم و تربیت، دیدگاهی است که هر دو را در بسیاری از ساحت‌ها همنشین و در پاره‌ای موارد، جدا و دور از دیگری می‌بیند.
برای رهیافت روشن‌تر به این ناسامانی انگاره‌ها، نخست می‌باید به بیان مفاهیم و تعاریف واژه‌های «تعلیم» و «تربیت» بپردازیم تا جایگاه و قلمرو مفهومی هر یک بیش از پیش مشخص گردد.

چیستی تعلیم

در تعریف تعلیم، سوگمندانه نمی‌توان شاهد هم داستانی و یگانه اندیشی میان اندیشه ورزان این ساحت بود. از این سبب، تنها به تعریف‌های زیر که بخشی از تعریف‌های ارائه شده برای تعلیم است و موجه‌ترین تعریف‌ها به نظر می‌آید، بسنده می‌شود.
گفته‌اند: تعلیم «پرورش نیروی فکری و بعد عقلانی انسان» و به تعبیر دیگر، «فراهم آوردن زمینه برای رشد و شکوفایی استعدادهای ذهنی انسان» است. (شریعتمداری، /۲۵) و نیز گفته شده است: تعلیم، «ایجاد خلاقیت و ابتکار در فکر و نیروی اندیشه انسان» است. (همان)
در شمار برآیندهای این تعریف‌ها که از تعلیم آوردیم، به چند نکته می‌توان اشاره داشت:
یک: تعلیم ناظر به شکوفا ساختن و به فعلیت در آوردن نیروی فکری یا ذهنی و عقلانی انسان است و از همین رو، تعلیم اختصاص به انسان‌ها دارد، چه تنها انسان است که از نیروی تفکر و عقلانیت بهره‌ور است.
دوم: نیروی ذهنی و عقل آدمی امکان رشد و افزایش دارد و چنان نیست که از هنگام زاده شدن تا مردن، یکسان و در یک مرتبه قرار داشته باشد.
سه: از جمله عوامل افزایش و شکوفایی نیروی ذهنی و عقلی انسان، دانش افزایی و تعلیم و تعلم است.
چهار: تعلیم به معنی آموختن، یعنی انتقال معلومات از معلم به متعلم است، چه اینکه انتقال دهنده معلومات انسان باشد، و یا هر عامل و ابزار دیگری غیر از انسان که بتواند حامل و انتقال دهنده معلومات به ذهن و نیروی ادراک آدمی باشد.

چیستی تربیت

تربیت نیز همچون تعلیم، از منظرهای متفاوت و معرفت‌های گوناگون، تعریف‌های مختلف را شاهد بوده است. اما آنچه را می‌توان قدر مشترک و مورد پذیرش تمامی دانش‌وران این عرصه قلمداد کرد، این است که تربیت مصدر باب تفعیل و از ماده «ربی، یربو» است که در لغت به معنای رشد یافتن و یا رشد دادن متربی ـ بسته به مبدأ اشتقاق آن۱ـ است. (ابن منظور،۱/۴۰۵)
و در اصطلاح، تربیت عبارت است از «رشد دادن یک پدیده از راه برطرف ساختن موانع و فراهم کردن زمینه رشد و شکوفایی استعداد‌ها و به فعلیت رساندن قوای نهفته در آن.» (راغب اصفهانی، /۱۸۴؛ مصطفوی، ۴/۲۰)
بر پایه تعریف‌هایی که از تعلیم و تربیت آوردیم، اگر تعلیم و تربیت از منظر مفهومی با یکدیگر سنجش و ارزیابی شود، دست‌کم دو نکته را به روشنی در می‌یابیم:

یک: فراخنای مفهومی تربیت

نخستین دستاورد این مقایسه و سنجش مفهومی آن است که مفهوم تربیت از چند ساحت، فراخ‌تر و گسترده‌تر از مفهوم تعلیم است: نخست اینکه تربیت به انسان اختصاص ندارد. درباره هر موجودی که قابلیت و ظرفیت‌های پویا و رشدیاب داشته باشد (اعم از گیاهان، جانداران، حیوان‌ها و انسان‌ها)، تربیت صادق است.
دیگر اینکه تربیت هرگاه در مورد انسان به کار رود‌ـ چنان که این پژوهش به هنگام کاربرد واژه تربیت همین قلمرو را در نظر دارد ـ، بارور ساختن و به فعلیت نشاندن تمامی امکان‌های بالقوه و نیروهای نهفته در تمام سویه‌ها و ابعاد وجودی وی را شامل می‌شود و عبارت است از: «کوشش و تلاش برای فعلیت بخشیدن کلیه قابلیت‌ها، موهبت‌های جسمانی و روانی ـ عقلی و عاطفی ـ انسان در بعد فردی و اجتماعی».
دو: گونه‌های تربیت
ره‌آورد دوم آن است که تربیت آن گاه که نسبت به انسان لحاظ شود، به پیروی از ساحت‌های مختلف وجودی و نیروها و استعدادهای گوناگون انسان، به گونه‌های مختلفی همچون تربیت عقلانی، اخلاقی، دینی، عاطفی، روانی، اجتماعی، جسمانی و بدنی تقسیم می‌شود، و تربیت علمی (عقلانی و ذهنی) تنها یکی از زیر شاخه‌های تربیت است. از همین رو است که می‌توان و باید گفت هر تعلیم و آموزش، نوعی تربیت است، لکن هر تربیتی، آموزش و تعلیم نیست.

نسبت تعلیم و تربیت در قرآن

پژوهنده در آیات قرآنی به وضوح و روشنی در می‌یابد که قرآن کریم، از میان دو دیدگاه پیش گفته، به دیدگاه دوم باور دارد. بدین معنا که از یک سو تعلیم و تربیت را دو حوزه و فرآیند قابل تفکیک و بازشناسی از یکدیگر می‌داند، اما از سوی دیگر بر آن است که آن دو در بسیاری از موارد همنشین‌اند.

گسست‌های تعلیم و تربیت

 

۱. گسست ماهوی تعلیم و تربیت

مهم‌ترین خاستگاه و ریشه جدا انگاری تعلیم و تربیت از منظر قرآن را می‌توان در دوگانگی هویت و چیستی آن دو سراغ گرفت. رهیافت به این دوگانگی از چند راه میسر است:

الف) دوگانگی مفاهیم تربیتی و تعلیمی در قرآن

قرآن کریم برای بیان واقعیتی به نام آموزش و نیز واقعیت دیگری به نام تربیت، دو عنوان و واژه مستقل برگزیده و به کار بسته است؛ زیرا از دانش‌طلبی و دانش‌آموزی، همواره با واژه «تعلیم»، «تعلم» و مشتقات آن، و از تربیت کردن، گاه با واژه «رب» و گاه با واژه «تزکیه» و سایر مشتقات آن یاد کرده است. بدین معنا که هر جا مقصود، تربیت تمامی ابعاد و نیروهای انسانی، در دو بعد مادی و معنوی، جسمی و روحی، بوده است، قرآن کریم واژه «رب» را به کار بسته است؛ مانند آن موارد که سخن از تربیت الهی، تربیت پدر و مادر و یا تربیت فرمانروایان امور، و یا مالک و صاحب چیزی در میان است.۲ اما در آن موارد که مراد و مقصود، تربیت و شکوفا ساختن نیروهای معنوی انسان‌هاست، از واژه «تزکیه» سود جسته است؛ مانند تربیت پیامبران الهی، و کارکرد تربیتی معارف قرآن و کتاب‌های آسمانی، و یا موارد خود تربیتی انسان، به معنای تصمیم و اراده وی بر پاک‌سازی جان از رذایل و ناپاکی‌ها.
هر چند واژه‌های قرآنی دیگری چون رشد، هدایت، شفاء، تقوا، تهذیب، انبات، صنع، اصلاح، تطهیر و... را نیز می‌توان به نوعی ناظر بر تربیت مورد نظر قرآن محسوب داشت، اما هیچ یک به پیمانه تزکیه، ناظر و متمرکز بر روی تربیت دلخواه قرآن، به مفهوم فراهم سازی بستر و زمینه رشد و شکوفایی کشش‌ها و گرایش‌های مثبت معنوی و متعالی انسانی نیست. گذشته از تأمل در معنا و مفهوم تزکیه که بعداً بدان پرداخته می‌شود، از جمله ادله‌ای که برای اثبات جایگاه محوری تزکیه در میان سایر مفاهیم تربیتی قرآن می‌توان برشمرد، دو چیز است:
یک. از تأمل در واژه‌های تربیتی و آیاتی که سیمای انسان رشد یافته و تکامل یافته از جنبه استعداد و نیروهای معنوی را ترسیم می‌کند، به این رهیافت نایل می‌آییم که سایر واژه‌هایی که در ادبیات قرآنی حامل بار تربیتی هستند، چهره متربی در حال شدن و روندگی در مسیر کمال یابی و تربیت پذیری را تصویر می‌کنند، حال آنکه دست یافتن به مقام تزکیه، ترسیم کننده سیمای انسان باریافته به قله کمال و ستیغ تربیت یافتگی است؛
(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا*وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا) (شمس/ ۹-١٠)
«هر کس نفس خود را پاک و تزکیه [=تربیت] کرده است، رستگار شد. و آن کس که نفس خود را با معصیت و گناه آلوده ساخت، نومید و محروم گشته است.»
(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى)(اعلی/۱۴)
«رستگار شد آن کس که نفس خویش را تزکیه کرد.»
(... وَمَنْ تَزَکَّى فَإِنَّمَا یَتَزَکَّى لِنَفْسِهِ ...) (فاطر/۱۸)
«و هر کس به تزکیه و پاکی خویش بپردازد، نتیجه آن به خودش باز می‌گردد.»
دو. دلیل دیگر آن است که فرآیند رسالت پیامبران و مهم‌ترین کار ویژه آنان در قرآن، تعلیم و تزکیه آدمیان معرفی شده است؛
(لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ ...)(آل عمران/۱۶۴)
«خداوند بر مؤمنان منت نهاد [=نعمت بزرگی بخشید] هنگامی که در میان آنها پیامبری از خود ایشان برانگیخت که آیات او را بر آنها می‌خواند و آنها را پاک می‌کند و کتاب و حکمت می‌آموزد.»
(اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى*فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلَى أَنْ تَزَکَّى)(نازعات/۱۷- ۱۸)
«(ای موسی!) به سوی فرعون برو که طغیان کرده است و به او بگو: آیا می‌خواهی پاکیزه شوی؟!»
بر اساس این آیات شریفه، انسان و جامعه مزکی و پیراسته از آلایش‌ها و رذیلت‌ها، همان انسان و جامعه آرمانی است که انبیای الهی در پی آن بوده و غایت و هدف نهایی تلاش‌ها و کوشش‌های آنان به حساب می‌آید. دیگر اهداف انبیای الهی، اهداف میانی به شمار می‌رود.
بر پای بست این دو دلیل، می‌توان گفت واژه تزکیه ژرف‌ترین و فراگیرترین واژه‌ای است که قرآن در مورد تربیت انسان مطلوب و مورد نظر خویش به کار برده است.
برآیند آنچه آمد، این است که فرآیند تعلیم و تربیت در کاربرد قرآنی با دو تعبیر و عنوان یاد شده است. این دوگانگی تعبیر از تعلیم و تربیت که بی‌تردید نمی‌توان آن را مسامحه و یا ناگزیری در تعبیر از جانب قرآن برشمرد، بلکه باید باور داشت انتخاب واژه‌های متفاوت، در پی هدف و مقصودی، و از جمله توجه دادن مخاطبان خود به این تفاوت و جدایی صورت پذیرفته است، به دلایل چند، نشانگر تفاوت ماهوی تعلیم و تربیت از منظر قرآن است.

ب) گسست مفهومی تعلیم و تزکیه

آنچه از لغت، اصطلاح اندیشمندان علوم تربیتی و آموزشی، عرف اهل زبان و کاربردهای قرآنی بر می‌آید، نشان دهنده آن است که تعلیم و تزکیه دست کم در دو ساحت، گسست و جدایی دارد:
یک: تعلیم و تعلم در ذات خود، حامل مفهوم اثباتی و به معنای افزایش چیزی بر ذهن و نیروی عقلانی و ادراکی آدمی است، حال آنکه تزکیه، بیشتر و یا همواره، معنا و مفهوم سلبی را بازگو می‌کند؛ چه تزکیه در قرآن، بدان سان که قرآن پژوهان و زبان شناسان گفته‌اند، به یکی از سه معنا به کار رفته است: رشد و نمو، مقدار معینی از مال که برای مساکین پرداخت می‌شود، و پاکی نفس انسانی. اما این هر سه معنا به یک چیز بر می‌گردد و آن، رشد و نمو است.
راغب در «مفردات» می‌آورد:
«أصل الزَّکَاهِ: النّموّ یقال: زَکَا الزّرع یَزْکُو: إذا حصل منه نموّ و برکه. و منه الزَّکاهُ: لما یخرج الإنسان من حقّ اللّه تعالى إلى الفقراء، و تسمیته بذلک لما یکون فیها من رجاء البرکه، أو لتزکیه النّفس، أی: تنمیتها بالخیرات و البرکات، أو لهما و بِزَکَاءِ النّفس، و هو أن یتحرّى الإنسان ما فیه تطهیره،...» (راغب اصفهانی،/۲۱۳)
«اصل معنای زکات، رشد و نمو است، از این رو، زراعتی که رشد و بازدهی بسیار داشته باشد، با عنوان «زکا الزرع» توصیف می‌شود، و نیز به مقداری از مال که به عنوان حق الهی به فقیران داده می‌شود، زکات گفته می‌شود، زیرا که این کار باعث رشد مال و یا جان و یا هر دو می‌شود. و نیز به رشد نفس انسانی که از راه انجام کار‌های رشدآور میسر می‌گردد، زکات گفته می‌شود.»
طبرسی در «مجمع البیان» می‌گوید:
«والزکاه والنماء و الزیاده نظایر فی اللغه.» (طبرسی،۱/۹۷)
«در زبان عرب، زکات، رشد و زیاد شدن، به یک معناست.»
لکن جای این پرسش وجود دارد که به هر رشد و نموی تزکیه گفته می‌شود، یا تزکیه، رشد و نموی است که از راه برطرف ساختن موانع و بازدارنده‌های تکامل و شکوفایی یک چیز حاصل می‌آید؟ سخن نگارنده «التحقیق فی کلمات القرآن» می‌تواند پاسخی مناسب برای این پرسش باشد؛
«والتحقیق أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّه: هو تنحیه ما لیس بحقّ و إخراجه عن المتن السالم. و ذلک کازاله رذائل الصفات عن القلب، و تنحیه الأعمال السیّئه عن برنامج الحیاه الإنسانی، و إخراج حقوق الناس عن المال، و تنحیه ما کان ملحقا من الباطل و الفساد عن المتن الصحیح‏.» (مصطفوی،۴/۳۳۷)
«سخن مطابق با حقیقت آن است که اصل یگانه در معنای ماده «زکاه»، دور ساختن و بیرون کردن امور ناحق از متن سالم است، همچون پیراستن قلب از صفات رذیله و پیراستن برنامه‌های زندگی از رفتارهای زشت و ناپسند و پرداختن حقوق الناس و برکنار کردن هر آنچه فاسد و باطل است از متن حیات درست و سالم.»
دریافت بیضاوی از معنای تزکیه نیز همین است. او در «انوار التنزیل» در تفسیر آیه (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى) می‌آورد:
«تطهر من الکفر و المعصیه.» (بیضاوی،۲/۵۵۴)
«جان را از کفر وگناه پاکیزه ساخت.»
سیوطی نیز در تفسیر همین آیه می‌گوید:
«تطهر بالأیمان.» (سیوطی،۲/۵۵۴)
«نفس خود را با ایمان پاکیزه ساخت.»
علامه طباطبایی نیز در تفسیر و مفهوم واژه تزکیه می‌آورد:
«و التزکیه هی التطهیر، و هو إزاله الأدناس و القذارات، فیشمل إزاله الاعتقادات الفاسده کالشرک و الکفر، و إزاله الملکات الرذیله من الأخلاق کالکبر و الشح، و إزاله الأعمال و الأفعال الشنیعه کالقتل و الزنا.» (طباطبایی،۱/۳۳۰)
«تزکیه، پاکیزه ساختن به معنای پیراستن آلایش‌ها و آلودگی‌هاست که شامل پاکسازی باور‌های فاسد، همچون پیراستن شرک و کفر، و پیراستن اخلاق از ملکات رذیله‌ای چون کبر و حرص و کارهای زشت و ناپسند چون کشتن و زنا کردن می‌شود.»
شهید مطهری نیز پیرایش و پالایش را در معنا و مفهوم تزکیه نهفته دانسته و می‌گوید:
«یزکیهم در لفظ به معنای پاکیزه گردانیدن است و مشتمل بر پرورش و تربیت است.» (مطهری،/۱۰)
بدین سان باید گفت تزکیه، رشد دادن، شکوفا ساختن و افزودن بر چیزی از راه برطرف ساختن موانع و آسیب‌هایی است که در مسیر کمال آن چیز قرار دارد، به گونه‌ای که اگر آن موانع و آسیب‌ها بر سر راه قرار نگیرند، مسیر کمال و شکوفایی از سوی متربی و کمال‌پذیر به صورت طبیعی و تدریجی طی خواهد شد. از این رو، کاربست واژه تزکیه در تربیت نفس آدمی، ناظر بر پاکسازی جان از رذیلت‌هایی است که با نبود آنها، آراستگی به فضایل و رشدیابی در جهت صلاح و کمال شایسته انسانی هموار می‌گردد.
این تبیین از چیستی و حقیقت معنای تزکیه با نگره انسان شناختی قرآن بسی هماهنگ و سازگار است؛ چه انسان در نگره قرآن، در ذات و سرشت خویش، کمال‌خواه، زیبایی طلب و رونده به سمت نیکی‌ها و دوری گزین از بدی‌ها و زشتی‌هاست، مگر آن گاه که هواهای نفسانی و غرایز حیوانی (موانع) بر سر راه او قرار گیرد و مانع حرکت و سیر او به سمت رشد و کمال گردد. بر اساس این دیدگاه انسان شناختی قرآن، مهم‌ترین کار مربی در فرایند تزکیه و تربیت، شناساندن، زدودن و برطرف ساختن موانع و آفت‌هایی است که بر سر راه متربی قرار دارند و یا قرار می‌گیرند. آیات شریفه زیر بخشی از این واقعیت را باز می‌گوید:
(یَا أَیُّهَا الإنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا...) (انشقاق/۶)
«ای انسان! تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت می‌روی.»
(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ...)(روم/۳۰)
«پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن، این سرشتی است که خداوند انسان‌ها را بر آن آفریده است. دگرگونی در آفرینش الهی نیست.»
فطرت، گونه‌ای خاص از آفرینش است که پایه درک و شناخت حقایق و از سوی دیگر زمینه و بستر گرایش آدمی به ایمان و ارزش‌های اخلاقی به شمار می‌رود. ایمان به مبدأ، معاد، نبوت، پرستش، نیایش، آراستگی به اخلاق و فضایل، همه و همه در فطرت و سرشت آدمی ریشه دارد و از همین رو، مهم‌ترین کار مربیان و رسولان الهی برای پرورش انسان، بیدار کردن فطرت و تمایلات نهادی آنان و توجه دادن به آن بوده است. در سخنی از امام علی۷ آمده است:
«خداوند پیامبرانش را برانگیخت تا از مردم پایبندی به میثاق فطرت را طلب کنند و نعمت‌های فراموش شده خداوند را به یادشان آورند.» (نهج البلاغه، خطبه۱)
البته فطرت را نشیب و فراز است؛ چه بر اثر غفلت و غبار معصیت رو به خمول می‌نهد. از این رو، هدایت و بیداری و باروری آن به مراقبت و تربیت نیاز دارد. خداوند در بیان این واقعیت روانی انسان، و نیز عوامل زداینده غفلت و بازگشت به فطرت نخستین، در جای جای کتاب وحیانی قرآن سخن گفته و از این میان به دو عامل تشریعی و تکوینی اشاره کرده است. چه از یک سو، در کارکرد تربیتی قرآن در غفلت زدایی و بیدارسازی فطرت آدمیان می‌فرماید:
(وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ)(زمر/۲۷)
«ما برای مردم در این قرآن از هر نوع مثلی زدیم، شاید متذکر شوند.»
و از سوی دیگر، بلاها، تنگناها و فشارهای بسیار شدید و ناگهانی را زداینده غفلت و بیداری فطرت و عامل تربیت معرفی می‌کند؛
(وَإِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکَانَ الإنْسَانُ کَفُورًا)(إسراء/۶۷)
«و هنگامی که در دریا ناراحتی به شما برسد، جز او، تمامی کسانی را که (باعث حل مشکلات خود می‌پنداشتید و) می‌خواندید، از یاد می‌برید، اما زمانی که شما را نجات بخشید و به خشکی رهنمون شد، از او روی می‌گردانید، و انسان بسیار ناسپاس است.»
چنان که پیداست، در این آیه شریفه، هم از حالت رکود فطرت و هم از آنچه که مایه بیداری فطرت می‌شود، سخن رفته است. در آیه دیگر، به صورت بارزتر و شفاف‌تر، پیروی از تمایلات و هواهای نفسانی را مانع پرورش و تربیت انسان متعالی معرفی می‌کند و پیمودن راه کمال و دست یازیدن به مقام قرب الهی را بازداشتن نفس از خواسته‌های شهوانی و پست می‌شمارد؛
(وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى*فَإِنَّ الْجَنَّهَ هِیَ الْمَأْوَى)(نازعات/۴۰-۴۱)
«و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوا باز دارد، قطعاً بهشت جایگاه اوست.»
دو: عرصه دوم گسست و جدایی مفهومی تعلیم و تزکیه را می‌توان در این ساحت به مشاهده نشست که تعلیم و تربیت، هر دو، پاسخ به نیازهای وجودی و کاربست استعدادهای انسانی است، لکن علم و دانش، از مقوله بینش‌هاست، حال آنکه تربیت از اقسام گرایش‌هاست.
در انسان گرایش‌های مختلف و گوناگون وجود دارد؛ گرایش‌های مادی چون گرایش و میل جنسی، میل به خوراک و غذا. و گرایش‌های معنوی همچون میل به نوع دوستی، زیبایی خواهی، کمال طلبی و... . کار تربیت، تعدیل این غرایز و گرایش‌ها و رهنمون کردن آنها به سوی تعالی از راه مهار و هدایت کردن نوع نخست، و رشد و پرورش دادن گروه دوم است. وضوح این مدعا چنان است که نیازمند استشهاد به نصوص قرآنی نیست. با این همه، به یادکرد یک نمونه می‌پردازیم:
(أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لا تَعْمَى الأبْصَارُ وَلَکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ)(حج/۴۶)
«آیا آنان در زمین سیر نکردند تا دل‌هایی داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند، یا گوش‌های شنوایی که با آن (ندای حق را) بشنوند؟! چرا که چشم‌های ظاهر نابینا نمی‌شود، بلکه دل‌هایی که در سینه‌‌هاست، کور می‌شود.»
در این آیه شریفه، معرفت افزایی از رهگذر مطالعات میدانی و جهانگردی، مایه رشد نیروی عقلانی و گشایش افق‌های جدید بر روی پژوهشگر قلمداد شده است که می‌تواند به حق‌گرایی بینجامد و از سوی دیگر، فرو بستن نیروی عقلانی و حواس افزاینده معرفت، عامل تنگنایی دید و گرفتاری در حصار جهل و نابینایی توصیف شده است.
بر اساس آنچه یاد شد، می‌توان دریافت که کارکرد تفکیک‌ناپذیر دانش و تعلیم، گشایش دید و فزونی بینش‌هاست. اما کارکرد نخستین و مورد انتظار تزکیه و تربیت معنوی، رشد نیروهای معنوی، خدا باوری، تقوا، پرهیز از نبایسته‌ها و پیرایش رذیلت‌ها معرفی شده است؛
(فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى)(نجم/۳۲)
«خود را پاک و پیراسته نشمارید، چه خداوند، پرهیزکاران را بهتر می‌شناسد.»
گذشته از این مطلب که ستوده و بایسته است انسان خود را مزکی و متقی بینگارد و یا چنان انگاره‌ای ناپسند و مذموم است، سیاق آیه شریفه نشانگر آن است که تزکیه و پیراستگی، به مفهوم دست یازیدن به تقوا و مدارج والای معنوی است. انسانی که ادعای مزکّی بودن را دارد، الزاماً مدعی دست یازیدن به تقواست.
شاید بر پایه آنچه آمد، کسانی چون ارسطو، فارابی، بوعلی، مسکویه، خواجه نصیر، ابن خلدون و پاره‌ای از تربیت پژوهان امروزین، تربیت را فن خوانده‌اند. (رفیعی،۳/۹۸)

ج) قبض و بسط تعلیم و تربیت

بر اساس آموزه‌های قرآنی، تزکیه و تربیت معنوی، مرتبت و مقامی است دایر بین نفی و اثبات که انسان یا بدان مرتبت نایل می‌شود و یا نمی‌شود. چنان نیست که فردی تنها بهره‌ای اندک از آن را داشته باشد و فرد دیگر بهره افزون‌تر، آن گونه که صفت تقوا چنین است.
در این نگاه، انسان‌ها به دو گروه تزکیه شد‌گان و تزکیه ناشدگان قابل تقسیم و گروه بندی هستند. آن دسته از کسانی که خود را به آرایه تزکیه آراسته‌اند، به نیکوترین ساختار و منزلت «احسن تقویم» (تین/۴) دست یافته‌اند. و آنان که از رسیدن به این مقام و مرتبت فرو مانده‌اند، در «اسفل سافلین» (تین/۵) اند. اما علم و تعلیم یافتگان چنان نیستند؛ علم خود مقوله‌ای ذو مراتب و تشکیک پذیر است. به دنبال آن، تعلیم و آموزش نیز دارای مراتب و قابل محاسبات کمی است. از این سبب در ادبیات قرآن کریم، از فزونی و یا اندک بودن دانش سخن گفته شده و علم و آگاهی، در قلمرو محاسبات کمّی و اندازه گیری جای داده شده است. خداوند به هنگام مقایسه دانش انسان و خدا، آگاهی انسان را ناچیز و اندک برشمرده است؛
(...وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلا قَلِیلا)(اسراء/۸۵)
«و جز اندکی از دانش به شما داده نشده است.»
چنان که پاره‌ای از انسان‌ها را نیز دارای گستره علمی افزون‌تر نسبت به دیگران برشمرده است؛
(وَزَادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ...)(بقره/۲۴۷)
«و او (طالوت) را در علم و جسم وسعت بخشیده است.»
بر پای بست همین نگاه تشکیکی و بسط و قبض پذیری دانش است که خداوند به آخرین و دانشمندترین پیامبران خود می‌آموزد تا افزونی بیشتر علم و آگاهی را از پروردگار خویش بخواهد؛
(وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا)(طه/۱۱۴)
«و بگو: پروردگارا! علم مرا افزون کن!»

۲. گسست قلمروهای تعلیم و تربیت

آنچه در وجود انسان بستر و زمینه دانش پذیری را فراهم می‌آورد، نیروی ادراکی و یا به دیگر سخن، عقل و ذهن آدمی است. ولی استعدادهایی که با تربیت و تزکیه مواجه است، تمامی نیروهایی است که از آنها با عنوان گرایش‌های تعالی خواه، فطرت الهی، سرشت خدا آشنا و یا نفس و تمام هویت انسان یاد می‌شود. از این رو، در خطاب‌های قرآنی، برای تزکیه و تربیت معنوی، همواره از رشد و تعالی نفس از راه زدودن و برطرف ساختن موانع سخن به میان آمده است، چندان که هر جا سخن از تزکیه است، سخن از نفس و پیراستن و بالندگی آن است؛
(وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا* فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا* قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا* وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا) (شمس/۷-۱۰)

۳. تفاوت کانون‌های تربیت و تعلیم

محیط خانواده، نخستین و مهم‌ترین کانون پرورش و تربیت کودک است. کودک در این کانون، می‌آموزد و تربیت می‌شود. اما از میان دو گزینه کارکرد آموزشی و تربیتی خانواده، مهم‌ترین آن دو و آنچه در ابتدا از خانواده انتظار می‌رود، رسالت آن در تربیت معنوی و تعالی و پرورش روحی و روانی کودک است. آیه شریفه (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا)(تحریم/۶) و نیز روایت قرآن از نصایح لقمان به فرزندش (لقمان/۱۲-۱۹) بیانگر آن است که محیط خانواده در گام نخست، محیط و کانون تربیت کودک است. در رساله حقوق امام سجاد۷ نیز آمده است:
«حق فرزندت آن است که بدانی او از تو است و خوب و بد او در این دنیا به تو وابسته است. تو مسئول و سرپرست او در تربیت درست و رهنمونی وی به سوی پروردگار و یاری رساندن به او در اطاعت خداوند هستی.» (امین العاملی، ۱/۶۴۱)
این در حالی است که در هیچ یک از آیات و آموزه‌های صریح قرآنی، فرمان و یا سخنی در مسئولیت و الزام خانواده به علم آموزی و دانش افزایی کودک مشاهده نمی‌شود. این بدان معناست که سال‌های آغاز کودکی و مدت زمان حضور کودک در خانواده را می‌باید سال‌های تربیت و پرورش روحی فرزندان نامید، تا هنگامی که کودک در محیط‌های اجتماعی و تعلیمی پا می‌گذارد، از شخصیت استوار و مستحکم تربیتی و روحی برخوردار باشد. راز تعیین سن تعلیمی ـ هفت سالگی ـ برای کودک در اندیشه دینی را شاید بتوان در همین نکته نهفته دانست و نتیجه گرفت که سالیان کودکی و حضور تمام وقت کودک در خانواده ـ پیش از هفت سالگی ـ، سال‌های تربیت است و پس از این سال‌ها که کودک در محیط‌های دیگر پا می‌گذارد، دوره تعلیم و آموزش او فرا می‌رسد.

۴. گسست عوامل و اسباب تعلیم و تربیت

یکی دیگر از عرصه‌های گسست تعلیم و تربیت، حوزه اسباب و عوامل تربیتی و تعلیمی است، چرا که قرآن پاره‌ای از عوامل و اسباب را در شمار عوامل تزکیه و تربیت انسان برشمرده است که این دسته از عوامل را به شکل معمول و متعارف، نمی‌توان از اسباب دانش طلبی محسوب داشت؛ عواملی چون صدقه دادن مال، برپا داشتن نماز، رعایت و پاسداشت احکام خانواده؛
(خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِهَا...)(توبه/۱۰۳)
«و از اموال آنها صدقه‌ای بگیر تا به وسیله آن، ایشان را پاک سازی و پرورش دهی.»
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می‌نویسد:
«تطهیر و تزکیه خطاب به پیامبر است و نه صفت صدقه، چون ضمیر «بها» به صدقه بر می‌گردد و معنا چنین می‌شود که: با گرفتن صدقه از اموال ایشان، جان و نفس ایشان را پاک و مزکی گردان.» (طباطبایی، ۹/۳۷۷)
(وَسَیُجَنَّبُهَا الأتْقَى* الَّذِی یُؤْتِی مَالَهُ یَتَزَکَّى)(لیل/۱۸-۱۷)
«و به زودی با تقواترین مردم از آن [آتش جهنم] دور داشته می‌شود، همان کس که مال خود را (در راه خدا) می‌بخشد تا پاک شود و رشد یابد.»
(إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَأَقَامُوا الصَّلاهَ وَمَنْ تَزَکَّى فَإِنَّمَا یَتَزَکَّى لِنَفْسِهِ...) (فاطر/۱۸)
«تو فقط کسانی را بیم می‌دهی که از پروردگار خود در پنهانی می‌ترسند و نماز را برپا می‌دارند و هر کس راه رشد و پاکی در پیش گیرد، نتیجه آن به خودش باز می‌گردد.»
(وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَیْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذَلِکَ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کَانَ مِنْکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکُمْ أَزْکَى لَکُمْ وَأَطْهَرُ...) (بقره/۲۳۲)
«و هنگامی که زنان را طلاق دادید و عدّه خود را به پایان رساندند، مانع آنها نشوید که با همسران (سابق) خود ازدواج کنند، اگر در میان آنها به طور پسندیده‌ای تراضی برقرار گردد. این دستوری است که تنها افرادی از شما که ایمان به خدا و روز قیامت دارند، از آن پند می‌گیرند (و به آن عمل می‌کنند.) این (دستور) برای رشد و شستن آلودگی‌های خانواده شما مؤثرتر است.»
همان سان که هویداست، از یک سو در سه آیه شریفه، انفاق و بخشش مال و برپا داشتن نماز و در آیه چهارم رعایت و اجرای قوانین الهی درباره خانواده ـ که جملگی از مقوله عمل و رفتار و بیرون از کاربست استعدادها و نیروهای درونی انسانی است ـ، مایه پرورش و تربیت انسان قلمداد شده است. از سوی دیگر، پیداست که دانش و آگاهی را نمی‌توان از این معبر تحصیل کرد؛ به این معنا که هرگز کسی به جای به کار انداختن نیروی عقلانی و ذهنی، با دادن و بخشش مال ـ هر چند در راه خدا و بهترین موارد ـ نمی‌تواند به کسب مدارج علمی (البته علوم اکتسابی) نایل آید. تعلیم و آگاه کردن متعلم، نیازمند بکارگیری مستقیم استعداد و توان ذهنی شخص و عملیاتی است که می‌باید مستقیماً بر روی خود فرد و نیروی ذهنی او انجام پذیرد تا فرآیند دانش‌ورزی تحقق بپذیرد. (ناگفته نباید گذاشت که تأثیر انجام عمل صالح بر دانش افزایی و دریافت‌های ویژه، جای خود دارد که ما در مباحث آینده بدان خواهیم پرداخت. سخن کنونی، ناظر به جریان عادی دانش افزایی است.)

۵. گسست روش‌های تعلیم و تربیت

تعلیم و تربیت را در شیوه‌های تعلیمی و تربیتی نیز می‌توان دوگانه و متفاوت دریافت. رهیافت روشن‌تر به این تفاوت، با نگاه از منظر برون‌زا بودن تمامی گونه‌های علم و دانش انسان‌ها و درون‌زایی تعلیم و تزکیه میسر است؛ بدین معنا که تقسیم دانش بر دو گونه ضروری و اکتسابی و تعیین مصادیق هر یک، از دیر زمان جای گفتگو و معرکه آرای اندیشمندان و فیلسوفان مسلمان و غیر مسلمان بوده است. لکن پژوهنده در آیات قرآنی، به سهولت می‌تواند دریابد که تعلیم و فراگیری دانش، فرآیندی است که از بیرون به انسان تزریق می‌شود. این ساز و کار و قانون‌مندی، حتی شامل آنچه که خودآگاهی پیامبرانه نامیده می‌شود و نیز آگاهی‌های پیشینی و معرفت‌های فطری انسان نیز می‌شود، زیرا آن دو، عطیه و موهبتی از ورای خواست و اراده انسان معرفی می‌گردد که در قلب نبی سرازیر و یا به وسیله آموزگار غیبی بدو آموخته می‌شود.
معرفت‌های پیشینی انسان‌ها نیز دانسته‌هایی است که از ورای وجود او به نهاد آدمیان راه یافته و به ودیعت گذاشته شده است. این دگرآموزی را حتی درباره فرشتگان نیز می‌توان دید. به هر روی، در قرآن کریم موردی را نمی‌توان سراغ گرفت که دانش و معرفت حصولی نامیده شود و نه اکتسابی. برای رهیافت روشن‌تر به این موضوع، به یادکرد نمونه‌هایی از آیات شریفه قرآنی که بیانگر مدعای پیش گفته است بسنده می‌کنیم.

الف) تعلیم دانش‌های سرشتی به انسان

خداوند در قرآن تمامی دانش و آگاهی‌های بشری را یافته‌هایی می‌داند که از ورای وجود انسان بر ذهن و عقل او وارد می‌شود؛ چه قرآن، از یک دسته آگاهی و دانش‌هایی سخن می‌گوید که انسان‌ها پیشاپیش آنها را می‌دانند. این دانش‌ها، یافته‌های درونی و خود جوش نیستند، بلکه آگاهی و دانش‌های تعلیمی و راه یافته از بیرون آدمی به ذهن و نیروی ادراکی اوست؛
(وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْمَاءَ کُلَّهَا...)( بقره/۳۱)
«سپس علم اسماء [=علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات] را همگی به آدم آموخت.»
(عَلَّمَ الإنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ)(علق/۵)
«و به انسان آنچه را که نمی‌دانست، آموخت.»
(خَلَقَ الإنْسَانَ*عَلَّمَهُ الْبَیَانَ)(الرحمن/۳-۴)
«انسان را آفرید و به او بیان را آموخت.»
دسته دیگر از دانش‌ها، دانش‌هایی است که بعداً و در جریان زندگی افراد حاصل می‌شود. ناگفته پیداست که آنها نیز اکتسابی و دریافت‌های بیرونی است؛
(وَاللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالأبْصَارَ وَالأفْئِدَهَ) (نحل/۷۸)
«و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج کرد، در حالی که هیچ چیز نمی‌دانستید، و برای شما، گوش و چشم و عقل قرار داد تا شکر نعمت او را به جای آورید.»
در این آیه شریفه، سخن از تمامی دانش‌هایی است که انسان‌ها در مسیر زندگی به دست می‌آورند (دانش‌های اکتسابی). خداوند یادآور می‌شود که این دانش‌ها نیز از بیرون و به وسیله ابزار و تجهیزات دانش‌آموزی، که دست آفرینش در وجود آدمیان تعبیه کرده است، حاصل می‌شود. چنان که آگاهی داوود پیامبر به دانش زره سازی ـ که می‌تواند نماد و نمونه‌ای از دانش‌های تجربی و اکتسابی باشد ـ، یافته بیرونی و تعلیمی از سوی خداوند قلمداد شده است؛
(وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَهَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ)(انبیاء/۸۰)
«و ساختن زره را به خاطر شما به او تعلیم دادیم، تا شما را در جنگ‌هایتان حفظ کند.»
از این قبیل است تمامی دانش‌های تجربی و علمی که از رهگذر مطالعه در پدیدارهای طبیعت و یا تحولات و تأملات عقلانی در تاریخ و سرنوشت امت‌های گذشته نصیب انسان می‌گردد.

ب) دانش‌های پیامبرانه

آگاهی پیامبران الهی نیز فرآیند عمل و القای از بیرون بر ذهن و قلب آنهاست. آیات بسیاری بر این معنا دلالت دارد که تنها می‌توان به نمونه‌ای از آنها که از تعلیم دانش به داوود، یوسف، عیسی و پیامبر خاتم۹سخن می‌گوید، اشاره کرد:
(وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَهَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ...)(بقره/۲۵۱)
«و داوود، جالوت را کشت، و خداوند حکومت و دانش را به او بخشید.»
(وَکَذَلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَیُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الأحادیث...)(یوسف/۶)
«و این گونه پروردگارت تو را بر می‌گزیند و از تعبیر خواب‌ها به تو می‌آموزد.»
(وَإِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَالتَّوْرَاهَ وَالإنْجِیلَ...)(مائده/۱۱۰)
«و هنگامی که کتاب و حکمت و تورات و انجیل را به تو (عیسی) آموختم.»
(وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ...)(نساء/۱۱۳)
«و خداوند کتاب و حکمت بر تو (پیامبر) نازل کرد و آنچه را نمی‌دانستی، به تو آموخت،»
ارتباط دانش‌ورزی با بیرون از وجود آدمی، و انحصار علم و آگاه شدن به مکانیزم دیگر آموزی، به اندازه‌ای واضح و روشن است که حتی مشرکان عرب جاهلی که درباره دانش پیامبر۹ ابراز تردید می‌کردند، تردید آنان بر اصل آموخته بودن دانش نبوی نبود و مدعی نبودند که دانش پیامبر نوعی جوشش درونی و یافته‌های خود اوست، بلکه تردید و شک آنان به منبع دانش نبوی بود که آن را فرآیند تعلیمی از جانب جنیان و یا بشر و انسانی که با پیامبر در ارتباط بود، قلمداد می‌کردند و نه وحیانی و آسمانی؛
(وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ...)(نحل/۱۰۳)
«ما می‌دانیم که آنها می‌گویند این آیات را انسانی به او تعلیم می‌دهد.»
و خداوند نیز در پاسخ مشرکان، وحیانی و فرا انسانی بودن دانش پیامبر را گوشزد می‌کند و تعلیم و آموختن آن یافته‌ها از افراد بشر را انکار می‌کند و نه اصل آموخته بودن آن را؛
(إِنْ هُوَ إِلا وَحْیٌ یُوحَى*عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى)(نجم/۴-۵)
«آنچه می‌گوید، چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست. آن کس که قدرت عظیمی دارد [= جبریل أمین]، او را تعلیم داده است.»

ج) تعلیم یابی فرشتگان

فرشتگان الهی نیز که موجودات مجردند و امکان دسترسی آنان به دانش خودآموخته و درون‌زا بیشتر قابل قبول و تصور می‌نماید، داشته‌های علمی خود را رهین اعطا و تعلیم الهی هستند؛
(قَالُوا سُبْحَانَکَ لا عِلْمَ لَنَا إِلا مَا عَلَّمْتَنَا...)(بقره/۳۲)
«فرشتگان گفتند: پروردگارا! تو پاک و منزّهی، اما ما دانشی غیر از آنچه به ما آموختی نداریم.»

د) دانش‌های نابایسته

قرآن کریم، شماری از دانش‌های قابل دسترسی برای انسان را به دلیل کاربرد‌های زیان‌آور آن، نکوهیده و نبایسته می‌شمارد، از این رو، در همان حال که دانش و دانش‌ورزی را به غایت می‌ستاید، انسان‌ها و جامعه انسانی را از آموختن چنان دانش‌هایی بر حذر می‌دارد، و یا از کاربردهای ویرانگر و زیان بخش آن پرهیز می‌دهد. این واقعیت نشان می‌دهد که دانش‌های مخرب و زیان‌آور نیز منشأ و خاستگاه برون انسانی دارد و نیازمند تعلیم و فراگیری است؛
(وَلَکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى...)(بقره/۱۰۲)
نتیجه نصوص یاد شده وحیانی آن است که دانش تمامی موجودات و آفریده‌هایی که قابلیت و ظرفیت دانشوری و علم آموزی را دارند، منشأ بیرونی دارد. آن منشأ بیرونی می‌تواند خدا باشد، یا شیطان، یا فرشتگان و یا دیگر منابع شناخته شده علم آموزی.
این در حالی است که تزکیه و تربیت بیش از آنکه ره‌آورد عوامل بیرونی باشد، دستاورد اراده، نیت، انگیزه و تلاش‌های درونی به معنای پیراستن جان و نفس از آلایش‌ها و رذیلت‌هاست. آیات شریفه زیر را می‌توان شاهد روشن این مدعا برشمرد:
(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا)(شمس/۹)
(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى)(اعلی/۱۴)
(وَمَنْ تَزَکَّى فَإِنَّمَا یَتَزَکَّى لِنَفْسِهِ)(فاطر/۱۸)

گو اینکه عوامل بیرونی به عنوان اسباب و عوامل پیرایشگر و یا کمک رسان به اراده و تصمیم انسانی می‌تواند در پالایش و تزکیه انسان ایفای نقش کند، اما کارکرد و نقش محوری از آن خود انسان است. به همین سبب در بیشتر آیات شریفه قرآنی که ناظر بر تربیت انسان‌هاست، و از جمله آیاتی که واژه تزکیه در آنها به کار رفته است، تزکیه به خود انسان نسبت داده شده است. در آن موارد هم که تزکیه به خداوند و یا پیامبران الهی نسبت داده شده، بدان معناست که تزکیه کنندگان، مقدمات، راهبردها و پیش‌نیازهای تزکیه را در اختیار آدمی قرار می‌دهند و نه اصل کار پیراستن و تزکیه جان و نفس خویشتن را، چرا که تزکیه، تکلیف و مسئولیتی است بر عهده خود فرد.
به عنوان نمونه، در آیات ۴۴ تا ۵۱ سوره مبارکه نساء، خداوند پس از سرزنش اهل کتاب به دلیل اعراض ایشان از هدایت و راهبردهای قرآنی و ابراز این نکته که اگر آنها به جای اعراض می‌گفتند «سمعنا واطعنا...» برایشان بهتر بود، این واقعیت را باز می‌گوید که آنها برای دست‌یابی به رشد، تربیت و پاکی، به بیراهه می‌روند، زیرا که رسیدن به سعادت، رشد و تزکیه، تنها در پرتو هدایت و راهبردهای وحیانی و الهی قرآن میسر است؛
(أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشَاءُ وَلا یُظْلَمُونَ فَتِیلا)(نساء/ ۴۹)
«آیا ندیدی کسانی را که خودستایی می‌کنند؟ (و پاک و پیراسته نشان می‌دهند، این خودستایی‌ها بی‌ارزش است) بلکه خدا هر کس را بخواهد، پاک و پاکیزه می‌کند و به رشد و نمو می‌رساند.»
قابل توجه اینکه موارد و مصداق‌های خارج از این قانون‌مندی را به صورت انگشت شمار می‌توان یافت. بدین معنا که در پاره‌ای از موارد، پیش از اراده و عمل خود انسان، تربیت و تزکیه فراارادی و فراانسانی به شماری از انسان‌ها نسبت داده شده است. مانند:
(قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَ

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه