شهید عبدالعلی فغانی

بازدید : 3462
زمان تقریبی مطالعه : 3 دقیقه
تاریخ : 09 آبان 1390
شهید عبدالعلی فغانی
شهید عبدالعلی فغانی

باسمه تعالی

شهید عبدالعلی فغانی

زندگی نامه

وی در آذر ماه 1333 در خانواده ای مؤمن و عاشق و ذاکر اهل البیت (ع) ( مرحوم حاج  عباسعلی فغانی ) چشم به جهان گشود وبا توجه به جو مذهبی خانواده از دوران قبل از دبستان  علاقه شدیدی به نوحه خوانی اهل البیت (ع) داشت . دوران ابتدایی و سیبکل اول متوسطه را در عشق آباد  تحصیل نمود و برای ادامه تحصیل به شهرستانهای طبسو سبزوار عزیمت نمود و در سال 1353 موفق به اخذ مدرک دیپلم علوم طبیعی گردید .وی در دانشکده افسری پذیرفته شد و در سال 1355 در قسمت ارتباطاط و الکترونیک فارغ التحصیل و برای انجام خدمت به جزیره کیش منقل گردید . وی همراه با انجام وظایف شغلی خود به فعالیتهای مذهبی پرداخت و همزمان با خروش ملت ایران علیه طاغوت زمان او نیز به مبارزه با رژیم منحوس پهلوی مبادرت ورزید و در راهپیمائیها  شرکت می نمود .

 بعد از انقلاب اسلامی خود را به تهران منتقل کرد و با پیوستن به انجمن اسلامی  فصل تازه ای در زندگی خود باز نمود . او که از جمله بزرگترین آرزوهایش دیدار امام  (ره) بود در بهمن ماه 1358 با همراهی اعضای انجمن اسلامی نیروی هوایی به محضر امام (ره) مشرف وبه آرزوی خود رسید .

با شروع جنگ تحمیلی عراق  علیه ایران  تمایل شدیدی به حضور در جبهه های نبرد حق علیه با طل پیدا کرد اما به واسطه موقعیت کاری هر بار با عدم موافقت فرماندهان خود روبرو می شد .وی چاره را در انتقال به نیروی زمینی دید و هرطور شده خود را به نیروی زمینی ارتش منتقل و در اوایل آذرماه 1359 توانست به آرزوی خود  (حضور در جبهه) نائل آید. وی  به جبهه میمک اعزام شد  و در عملیا ت آزادسازی  تپه های استراتژیک میمک شرکت کرد و سرانجام در 18 بهمن ماه 1359 شربت گوارای شهادت را نوشید و روح بلندش به ملکوت اعلی پر گشود . عبد العلی اولین شهید شهرستان طبس و بخش دستگردان بود . پیکر پاک او با استقبال بی نظیر  تشیع کنندگان شهرستان طبس و بخش دستگردان در محلی که هنگام آمدن به مرخصی از جبهه خودش تعیین کرده بود به خاک سپرده شد .

خاطره ای از شهید فغانی به نقل از برادرش  محمد علی فغانی

 در اوایل محرم سال 1359 ( ه ش) نامه ایاز او رسید که حتما برای مراسم نوحه خوانی روز عاشورا  خودم را     می رسانم  و در روز عاشورا یک دفعه متوجه شدیم که با همان لباس خاکی بسیجی و بدون اینکه حتی به خانه بیاید و خبر آمدنش را بگوید در میان دسته های سینه زنی  حاضر و این نوحه را می خواند .

کفن بدوز بهر تنم مادرم ، مادرم   -   به فرمان خمینی آن رهبرم ، مادرم، مادرم   - مگر که  بهتر ز علی اکبرم ، مادرم ، مادرم

خواندن نوحه شور و هیجان عجیبی در عزاداران ایجاد کرد  که همه اشک ریختند .مراسم تمام شد . به او گفتم : تو که می دانی مادر مریض است  چرا این نوحه را انتخاب کردی ؟  گفت : می خواستم آمادگی روحی و روانی در مادرم ایجاد کنم و از شما نیز می خواهم که مادر را برای خبر شهادت من آماده کنی ، چون خواب دیدم  و به یقین شهید می شوم . روز آخر هم محل دفن خود را در زیرک آباد  مشخص کرد .

فرازی از وصیت نامه شهید

برادران عزیزم امیدوارم شما هر هفت نفر سربازان امام خمینی و امام زمان (عج)   باشید و دست از تبعیت با امام خود بر ندارید و در راه پیشرفت اهداف اسلامی و کمک به جامعه ثابت قدم باشید .

خواهران ، شماهم امیدوارم که برای تحقق اسلام مانند زینب پیام خون را به جهان برسانید . هر انقلابی دو چهره دارد : خون و پیام و من شهادت می دهم با خون خود و شما باید پیام آور خون شهیدان باشید .

منبع : کتاب عاشورائیان نوشته عزیز ا... ذبیحی  ( برخی از قسمتها خلاصه شده است

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه