شيعه پاسخ مي گويد: تحقيقي در مورد 10 مسئله مهم مورد بحث ميان پيروان اهل بيت و اهل سنت/ ناصر مكارم شيرازي.
مشخصات نشر : قم مدرسه الامام علي بن ابيطالب(ع) 1385.
شيعه پاسخ مي گويد: تحقيقي در مورد 10 مسئله مهم مورد بحث ميان پيروان اهل بيت و اهل سنت/ ناصر مكارم شيرازي.
مشخصات نشر : قم مدرسه الامام علي بن ابيطالب(ع) 1385.
شيعه پاسخ مي گويد: تحقيقي در مورد 10 مسئله مهم مورد بحث ميان پيروان اهل بيت و اهل سنت/ ناصر مكارم شيرازي.
مشخصات نشر : قم مدرسه الامام علي بن ابيطالب(ع) 1385.
شيعه پاسخ مي گويد: تحقيقي در مورد 10 مسئله مهم مورد بحث ميان پيروان اهل بيت و اهل سنت/ ناصر مكارم شيرازي.
مشخصات نشر : قم مدرسه الامام علي بن ابيطالب(ع) 1385.
شيعه پاسخ مي گويد: تحقيقي در مورد 10 مسئله مهم مورد بحث ميان پيروان اهل بيت و اهل سنت/ ناصر مكارم شيرازي.
مشخصات نشر : قم مدرسه الامام علي بن ابيطالب(ع) 1385.
شيعه پاسخ مي گويد: تحقيقي در مورد 10 مسئله مهم مورد بحث ميان پيروان اهل بيت و اهل سنت/ ناصر مكارم شيرازي.
مشخصات نشر : قم مدرسه الامام علي بن ابيطالب(ع) 1385.
شيعه پاسخ مي گويد: تحقيقي در مورد 10 مسئله مهم مورد بحث ميان پيروان اهل بيت و اهل سنت/ ناصر مكارم شيرازي.
مشخصات نشر : قم مدرسه الامام علي بن ابيطالب(ع) 1385.
شيعه پاسخ مي گويد: تحقيقي در مورد 10 مسئله مهم مورد بحث ميان پيروان اهل بيت و اهل سنت/ ناصر مكارم شيرازي.
مشخصات نشر : قم مدرسه الامام علي بن ابيطالب(ع) 1385.
شيعه پاسخ مي گويد: تحقيقي در مورد 10 مسئله مهم مورد بحث ميان پيروان اهل بيت و اهل سنت/ ناصر مكارم شيرازي.
مشخصات نشر : قم مدرسه الامام علي بن ابيطالب(ع) 1385.
سلام وقت بخیر ، من یکبار در تنهایی ، در طبقه پایین خونه ،داشتم فکر میکردم که با عده ای دارم صحبت میکنم و درمورد خودم به اونها توضیح میدم ، از طبقه پایین اومدم بالا ، دیدم کسی از اتاق به من اشاره میکنه میگه بیا پیشم ، من نرفتم پیشش ، گفتم بذار اول برم آشپزخونه بعد برم پیش پدرم(چون فکر کردم پدرمه) ، رفتم سمت آشپزخونه و بعد درمورد پدرم از مادرم پرسیدم ، مادرم گفت پدرت خونه نیست ! گفتم مامان مطمئنی ؟ گفت اره رفتم اتاق دیدم کسی نیست ....
یکبار هم تنها بودم طبقه پایین خونه مون و چند باری هم به شیطان فکر کردم چون من تنهایی میترسم گفتم نکنه بیاد و اینا ... بعد میخواستم از اونجا بیام بیرون با عجله اومدم بیرون چون کارم تموم شده بود گفتم خب سریع برم بیرون که دیگه اینجا نباشم ، یه چیزی منو به سمت داخل میکشید ، حتی بسم الله هم گفتم دفعات اول اثر نکرد ، بار دیگه بسم الله گفتم و سریع فرار کردم ..
چرا اینطوری شد ، یعنی من آدم خیلی بدی ام ؟