اقبال لاهوري (1292 ـ 1357 ه.ق‌)

بازدید : 3289
زمان تقریبی مطالعه : 5 دقیقه
تاریخ : 21 آبان 1392
اقبال لاهوري (1292 ـ 1357 ه.ق‌)

اقبال لاهوري (1292 ـ 1357 ه.ق‌)
اقبال بر اين باور بود که امت اسلامي به دليل اختلاف و فراموش کردن هويت خويش‌، نيازمند آن است که چون حيدر، صديق‌، فاروق و حسين (ع) با بازگشت به خويشتن خويش‌، هنگامه بيافرينند و جلال و عزت به مسلماني خويش بخشد:

امتي بودي امم گرديده اي‌ 
بزم خود را خود ز هم پاشيده‌اي‌

هر که از بند خودي وارست‌، مرد 
هر که با بيگانگان پيوست‌، مرد

آنچه تو با خويش کردي کس نکرد 
روح پاک مصطفي آمد بدرد

فقر چون عريان شود زير سپهر 
از نهيب او بلرزد ماه و مهر

فقر عريان گرمي بدرو حنين 
‌فقر عريان بانگ تکبير حسين‌

فقر را تا ذوق عرياني نماند 
دآن جلال اندر مسلماني نماند

گرمي هنگامه ي بدر و حنين‌ 
حيدر و صديق و فاروق و حسين‌

به اعتقاد اقبال‌، زن مسلمان مي‌تواند با اقتدا به حضرت زهرا (س‌) فرزنداني حسين گونه تربيت نمايد:

فطرت تو جذبه‌ها دارد بلند 
چشم هوش از اسوه ي زهرامبند

تا حسيني شاخ تو بار آورد 
موسم پيشين به گلزار آورد

يکي از جهاتي که سبب شرافت حضرت زهرا (س‌) نيز گرديد داشتن فرزنداني چون حسين (ع) که حسن (ع) درس وحدت به امت اسلامي آموخت و حسين درس حريّت و آزادگي‌:

مريم از يک نسبت عيسي عزيز 
از سه نسبت حضرت زهراعزيز

نور چشم رحمة للعالمين‌ 
آن امام اولين و آخرين‌

آن که جان در پيکر گيتي دميد 
روزگار تازه آيين آفريد

بانوي آن تاجدار هل اتي‌ 
مرتضي مشکل گشا شير خدا

پادشاه و کلبه ايي ايوان او 
يک حسام و يک زره سامان او

مادر آن مرکز پرگار عشق 
‌مادر آن کاروان سالار عشق‌

آن يکي شمع شبستان حرم 
‌حافظ جمعيت خير الامم‌

تا نشيند آتش پيکار وکين‌ 
پشت پازد بر سر تاج و نگين‌

وان دگر مولاي ابرار جهان 
‌قوت بازوي احرار جهان‌

در نواي زندگي سوز از حسين‌ 
اهل حق‌، حريّت‌آموز از حسين‌

سيرت فرزندها از امهات 
‌جوهر صدق و صفا از امهات‌

مزرع تسليم را حاصل بتول‌مادران را اسوه کامل بتول اقبال در باب قيام امام حسين (ع) بر اين باور بود که حضرت حسين (ع) در صحراي کربلا با تسليم نشدن در برابر غير خدا به تفسير عملي «لا اله الاالله» پرداخت و با خون خود و ياران و فرزندانش شهادت داد که جز خدا معبودي نيست‌. به اعتقاد او امام حسين  (ع) ترجمان عملي قيام موسي و هارون (ع) در قرآن کريم عليه فرعون بود و با هم نامي فرزندهارون يعني شبير، آيات مربوط به قيام موسي عليه فرعونيان را در مقابله با يزيديان عملي ساخت و به جهانيان آموخت که چگونه در برابر ظلم و استعمار فرعون و يزيديان به پا خيزند و با نفي طاغوت‌ها و شياطين بپردازند تا به حيات سعادت مندانه و آزادي نائل گردند:

آن امام عاشقان پور بتول 
‌سرو آزادي ز بستان رسول‌

الله الله باي بسم اله پدر 
معني ذبح عظيم آمد پسر

بهر آن شه زاده ي خيرالملل‌ 
دوش ختم المرسلين نعم الجمل‌

سرخ رو عشق غيور از خوان او 
شوخي اين مصرع از مضمون او

در ميان امت کيوان جناب‌ 
هم چو حرف قل هو اله در کتاب‌

موسي و فرعون و شبير و يزير 
اين دو قوت از حيات آمد پديد

زنده حق از قوت شبيري است‌ 
باطل آخر داغ حسرت ميري است‌

چون خلافت رشه از قرآن گسيخت‌ 
حريت را زهر اندر کام ريخت‌

خاست آن سر جلوه ي خيرالامم 
‌چون سحاب قبله باران در قدم‌

بر زمين کربلا باريد و رفت 
‌لاله در ويرانه‌ها کاريد و رفت‌

تا قيامت قطع استبداد کرد 
موج خون او چمن ايجاد کرد

بهر حق خاک و خون گرديده است 
‌پس بناي لااله گرديده است‌

ايشان در باب فلسفه قيام آن حضرت در ادامه مي‌افزايد: اگر قصد آن حضرت جمع آوري حکومت عشق را کنار مي‌گذاشت و اين چنين حرکت نمي‌کرد، بلکه به فکر جمع آوري لشکر و سپاه مي‌شد، در حالي که قيام آن حضرت فقط جهت اصلاح امت و احياي دين و امحاي مفسدين بود که اثر آن قيام تا به حال باقي است و تازگي ايمان ما نشأت گرفته از قيام آن حضرت مي‌باشد:

مدعايش سلطنت بودي اگر 
خود نکردي با چنين سامان سفر

دشمنان چون ريگ صحرا لاتعد 
دوستان او به يزدان هم عدد

سر ابراهيم و اسمعيل بود 
يعني آن اجمال را تفصيل بود

عزم او چون کوهساران استوار 
پايدار و تند سير و کامکار

تيغ بهر عزت دين است و بس 
‌مقصد او حفظ آيين است و بس‌

ما سواله را مسلمان بنده نيست‌ 
پيش فرعوني سرش افکنده نيست‌

خون او تفسير اين اسرار کرد 
ملت خوابيده را بيدار کرد

تيغ لا چون از ميان بيرون کشيد 
از رگ ارباب باطل خون کشيد

نقش الاالله بر صحرا نوشت‌ 
سطر عنوان نجات ما نوشت‌

رمز قرآن از حسين آموختيم 
‌ز آتش او شعله‌ها اندوختيم‌

شوکت شام و فر بغداد رفت‌ 
سطوت غرناطه هم از ياد رفت‌

تار ما از زخمه‌اش لرزان هنوز 
تازه از تکبير او ايمان هنوز

اي صبا اي پيک دور افتادگان 
‌اشگ ما بر خاک پاک او رسان‌

او اميدوار بود که بتواند چون حسين (ع) قيام کند و موجب براندازي حکام فاسد روزگار گردد و انسان‌هاي خفته را بيدار نمايد:

تير و سنان و خنجر و شمشيرم آرزوست‌ 
با من ميا که مسلک شبيرم آرزوست‌

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه