مباني تعليم و تربيت
نويسنده:مريم شکريان
چکيده :
با توجه به فلسفه ي تعليم و تربيت دراين مقاله سعي شده است تا نظريات دو تن از مفسران و متکلمان بزرگ معاصر اسلامي يعني مرحوم علامه طباطبايي و استاد شهيد مطهري ( ره )تحت عنوان رئاليسم درفلسفه اسلامي مورد بحث قرار مي گيرد .(1)به اين نکته بايد توجه کرد که نه تنها اين دو فيلسوف بزرگ اسلامي رئاليست هستند ،بلکه تقريباً مي توان گفت که همه فيلسوفان مسلمان نيزرئاليست هستند و معتقدند اشياء مستقل ازما وجود دارند که بعضي ازطريق حواس درذهن تاثير مي کند و ذهن به درک آنها نائل مي شود و بعضي هم توسط عقل شناخته مي شود علاوه براين معتقدند غيرازجهان مادي نيزحقايقي وجود دارد که بهره ي آنها ازواقعيت کمترازماديات نيست بلکه بيشترو والاتراست و ازهمه بالاتر وجود حق تعالي است که درعين مادي نبودن،واقعيت بخش هرواقعي داري است .چون درمکتب رئاليسم اسلامي تعليم و تربيت ازنوع حکمت علمي ( ايدئولوژي ) و مقولات فلسفي (جهان شناسي،انسان شناسي،هستي شناسي،خدا شناسي ،ارزش شناسي و شناخت شناسي )به عبارت ديگرجهان بيني يا حکمت نظري رئاليسم اسلامي،اساس مسائل تربيتي دراين ديدگاه است و اين ارتباط يک ارتباط منطقي است که مي تواند برانسجام و هماهنگي نظام تربيتي آن تاثيربسزايي داشته آن را به عنوان يک نظام خاص تعليم تربيت مطرح کند يعني حکمت عملي که شامل اخلاق تعليم و تربيت حقوق و ...است برحکمت نظري (مقولات و مسائل نظري و فلسفي )مبتني است .بعداً به چگونگي اين ارتباط اشاره خواهد شد .با توجه به اين مقدمه مباني تعليم و تربيت رئاليسم اسلامي را مي توان به طورکلي زيرتعريف کرد :
ديدگاه هاي کلي رئاليسم اسلامي درباره ي هستي، خدا، انسان ابعاد وجود او،شناخت دانش (نگرشهاي کلي مقبولات و پيش فرض ها نسبت به جهان هستي )است که پايه و اساس تعليم و تربيت را تشکيل مي دهد .
اگربخواهيم تعريف خلاصه تري را بيان کنيم مي توان گفت مباني تعليم و تربيت ،ديدگاه هاي رئاليسم اسلامي ،نسبت به انسان،حقيقت و ابعاد وجودي ،هدف ازآفرينش کمال نهايي و کيفيت حرکت او به سوي مقصد نهايي (قرب الي الله ) است . (2)
واژگان کليدي :
فلسفه تعليم و تربيت رئاليسم اسلامي،انسان ،مقولات فلسفي
مقدمه :
با پيروزي انقلاب اسلامي درايران و تاسيس حکومتي ديني و اسلامي براساس تعاليم قرآني ضرورت تغييري بنيادين درتمام نظامات اجتماعي ،سياسي ،اقتصادي و فرهنگي ،بويژه درنظام تعليم و تربيت کشور،احساس مي شود .
اين ضرورت هم به لحاظ ماهيت فرهنگي و معنوي انقلاب و هم به لحاظ تاثيرپذيري سايرنظامات ازنظام تربيتي بود.اين در حالي بود که نظام آموزش و پرورش به جا مانده از دوران قاجاريه به ويژه دوران پهلوي،رو ساخت و تقليدي از نظام تعليم و تربيت کشورهاي غربي بود که با اعتقادات و فرهنگ اصيل مردم مسلمان هماهنگي نداشت،زيرا نظام تربيتي غرب براساس نوعي جهان بيني و فلسفه ي خاص شکل گرفته است و نمي تواند با اصول و مباني جامعه اسلامي هماهنگي داشته باشد .
درراستاي همين امراقداماتي ازقبيل تشکيل شوراي عالي انقلاب فرهنگي،جهاد دانشگاهي و دفترهمکاري حوزه و دانشگاه و ...صورت گرفت .اين نکته بسيارآشکاراست که اگربنا باشد درمورد نظام تعليم و تربيت کشور،کاري اساسي صورت گيرد، قبل ازهرچيز لازم است فلسفه تربيتي مناسب با جهان بيني انقلاب اسلامي به وجود آيد و سايرجنبه هاي تعليم و تربيت ( هدفها روش و ... )مبتني برآن شکل گيرد تا بدين وسيله از استحکام و انسجام لازم برخوردارگردد و گرنه هرکاري که بدون توجه به اين نکته مهم و اساسي صورت گيرد، کاري سطحي غيرمنسجم و بي بنيان خواهد بود ؛برهمين اساس تبيين مباني و اصول اساسي نظام تعليم و تربيت اسلامي با استفاده ازمنابع اسلامي بسيارلازم و ضروري است اما با توجه به اينکه هرکسي نمي تواند مسائل اساسي جهان بيني را ازمنابع و متون ديني به آساني استخراج کند و نظامي فلسفي و تربيتي پديد آورد پس لازم است به نظرعالمان ديني و حکماي الهي و مسلمان که مقبوليت لازم را دارا باشند مراجعه کرد .
ارتباط بين مقولات فلسفي و جنبه هاي مختلف تعليم و تربيت :
ازديدگاه رئاليسم اسلامي چون بين جهان بيني (مقولات فلسفي ) و ايدئولوژي يک رابطه ي منطقي وجود دارد،درتعليم و تربيت ( که ازنوع ايدئولوژي است )نيزمي توان چنين ارتباطي را به خوبي نشان داد .همان گونه که درتعريف مباني مشاهده شد جهان بيني يک مکتب بويژه نوع نگرش آن به ( انسان ) تاثير بسيارعميقي درجنبه هاي تعليم و تربيت دارد،زيرا انسان موضوع تعليم و تربيت است پس درآغاز بايد به اين پرسش پاسخ گفت که انسان چيست داراي چه ويژگي هايي است؛شئون و استعدادهاي او کدام است ؟هدف نهايي وي چيست ؟اصولاً چه تيپ انساني مي خواهيم تربيت کنيم ؟ لذا پس از روشن شدن اين مسائل و سوالات است که مي توان به سراغ تعليم و تربيت رفت و نظام تربيتي مناسبي را تاسيس کرد .اصولا مرحوم علامه طباطبايي و استاد شهيد مطهري قبل از طرح مباحث اخلاقي و تربيتي و درآغاز به بحث درباره جهان بيني خود پرداخته و بويژه بحث ازانسان را به عنوان مرکز مباحث خويش قرارداده اند .(3)
تحليل مطلب :
درمورد ارتباط بين مقولات فلسفي و جنبه هاي مختلف تعليم و تربيت به طورکلي (درجهان بيني هاي گوناگون )بحث درباره ي اين مسئله به تفصيل صورت مي گيرد (چنانچه درکتابهاي فلسفه تعليم و تربيت درباره ي آن بحث مي شود )اما دراين مقاله به جهت رعايت اختصار، تنها به تحليل برخي ازموارد از ديدگاه رئاليسم اسلامي خواهيم پرداخت :(شناخت شناسي ... ) ازنوع حکمت نظري (جهان بيني )است لذا قبل ازبحث از چگونگي اين ارتباط لازم است ارتباط بين جهان بيني و ايدئولوژي از ديدگاه اين مکتب مورد اشاره قرار گيرد .
1-درمقدمه مقاله به ضرورت بحث فلسفه تعليم و تربيت در کشوراسلامي ايران و ارتباط منطقي بين جهان بيني و ايدئولوژي بطورکلي اشاره و سپس درادامه مقاله تلاش شده است ارتباط منطقي بين جهان بيني يا مقولات فلسفي (هستي شناسي ، خداشناسي،انسان شناسي ، شناخت شناسي و ارزش شناسي )با جنبه هاي مختلف تعليم و تربيت (اهداف محتوي، روش و ... )نشان داده شود .(4) درپايان مقاله نيزعنوان نتيجه گيري به اين سه مطلب اشاره گرديده است :
1-رئاليسم اسلامي يک نظام تعليم و تربيت ويژه دارد .
2-مقولات فلسفي رئاليسم اسلامي برجنبه هاي مختلف تعليم و تربيت تاثيرمستقيم دارد .
3-بين هستي شناسي رئاليسم اسلامي و علومي که درفرهنگ اسلامي به وجود آمده است ،ارتباط آشکاري وجود دارد .
ارتباط منطقي جهان بيني و ايدئولوژي :
ازديدگاه رئاليسم اسلامي يک رابطه ي کاملاً منطقي بين جهان بيني (ديدگاه هاي کلي نسبت به هستي )و ايدئولوژي برقرار است، چنان که استاد شهيد مطهري دربحث از جهان بيني اين مطلب را به خوبي بيان مي کند:
... مي دانيم که هرمکتب و ايدئولوژي براي نجات و رهايي بشريک سلسله ارزشها و بايد ها و نبايد ها در سطح فرد يا جامعه مي آورد ...ولي اين بايد ها و نبايد ها برفلسفه خاصي متکي است که آنها را توجيه مي نمايد؛يعني اگرمکتبي يک سلسله دستورها و فرمانها مقررمي دارد و ناچار بر نوعي فلسفه و جهان بيني درباره ي هستي ،جهان ،جامعه و انسان متکي است ....که چون هستي چنين است و جامعه چنان است، پس بايد اين چنين و آن چنان بود ... ايدئولوژي برپايه جهان بيني استواراست ...چراي ايدئولوژي درجهان بيني که آن ايدئولوژي که برآن استواراست ،نهفته است و به اصطلاح ايدئولوژي ازنوع حکمت عملي است و جهان بيني ازنوع حکمت نظري .هرنوع خاصي ازحکمت عملي برنوعي خاص ازحکمت نظري مبتني است .
توضيح وتعليم مباني تعليم و تربيت :
آنچه دراينجا به عنوان مباني تعليم و تربيت مورد نظراست در واقع همان مقولات فلسفي است.مقولات براساس حرکت جوهري دررئاليسم اسلامي ،انسان و جهان ،دائماً درحرکت و شدن به سوي تکامل خود ،وسيله ي اين تکامل نيزتعليم و تربيت است،بنابراين روابط انسان و کنش و واکنش متقابل او نيز دائماً دستخوش تغييراست .
تاثيرهستي شناسي بر تعليم و تربيت :
مي توان گفت مقوله ي هستي شناسي (جهان شناسي و خدا شناسي )رئاليسم اسلامي برهمه جنبه هاي تعليم و تربيت تاثير دارد اما تاثيرمستقيم آن برهدفها و درمرتبه بعدي بر محتواست .درباره هدف به اين نکته بايد اشاره کرد که هدف غايي و نهايي تعليم و تربيت دراين مکتب براساس هستي شناسي خاص آن،که هدف کلي همه آفرينش را قرب الي الله مي داند، تعيين مي شود؛يعني هدف تعليم و تربيت نيزقرب الي الله و پرورش عبد صالح است و اين هدف والا و مهم ،جهت هدفهاي کلي ( متوسط يا مرحله اي )وجزيي (اجرايي)تعليم و تربيت را تعيين مي کند؛لذا مي توان گفت نظام تربيتي رئاليسم اسلامي «خدا محور »است و توحيد (خدا محوري )برکل دستگاه تربيتي و جنبه هاي مختلف آن حاکم است .
درباره ي تاثيرمقوله هستي شناسي برمحتوي نيزمي توان گفت اصولاً محتواي تربيتي و آموزشي به آساني از هدفهاي تربيت قابل تفکيک نيست؛به همين جهت محتوي نيز بعد ازاهداف بيشترين و مستقيم ترين تأثير را از هستي شناسي مي پذيرد . منع و تحريم آموزش مسائلي مانند جادو و طلسم،صورت سازي و تکيه بررشد عقلاني و اخلاقي و ...مثالهايي است که مي توان بدان ها اشاره نمود که از ديدگاه متافيزيکي مکتب رئاليسم اسلامي متاثر است .(6)
تاثيرانسان شناسي برتعليم و تربيت :
چنانکه قبلاً اشاره شد انسان به عنوان موضوع تعليم و تربيت نقش بسياراساسي و تعيين کننده اي درنظام تربيتي دارد و هر گونه نگرشي به آن مي تواند تاثيرخاص و مستقيم و انکار ناپذيري داشته باشد .چون درديدگاه رئاليسم اسلامي انسان موجودي با دو ويژگي مهم و اساسي عقل (علم )و ايمان است، لذا برآموزش هاي معنوي و اخلاقي و رشد قدرت عقلاني و قوه تفکرانسان تاکيد فراواني شده است .(7)
همچنين ازآنجا که مساله ي فطرت انساني درنظر رئاليسم اسلامي ام المعارف ناميده شده است، درنظام تربيتي نيزاحياي فطرت انساني را آرمان تربيت دانسته آن را يکي از اصول اساسي تعليم و تربيت مي داند .(8)
اگرانسان داراي يک سلسله فطريات باشد قطعاً تربيت او بايد با درنظرگرفتن همان فطريات صورت گيرد و اصل لغت تربيت هم اگربکار برده شود برهمين اساس است .(مطهري، فطرت ،ص 51 ) چون درانسان شناسي اين مکتب نوع انسان در انسانيت يکسان است و تفاوتي ندارد و هرآنچه مي تواند رشد استعدادها و تواناييهاي انسان را فراهم آورد به همه نوع تعلق دارد و هيچ فردي ازافراد انساني نبايد ازآن محروم گردد و يکي ازاين موارد مشترک عموميت و همگاني بودن حق تعليم و تربيت است که به نوع انسان برمي گردد و متعلق به نوع انسان است لذا همگان بايد حق بهره مندي ازاين نعمت عظماي الهي را داشته باشند .دراين ديدگاه نه تنها همه انسانها حق بهره مند شدن ازآموزش پرورش را دارند بلکه بالاترازاين فراگيري علم و دانش مورد نيازجامعه، يک فريضه است .مرحوم علامه طباطبايي درهمگاني بودن کسب علم و دانش براي همه انسانها به جهت اشتراک درنوع (يعني اينکه نوع انسان ويژگي خاصي دارد )به طوراساسي و جوهري هرگونه تفکرتبعيض آميز را دراين باره طرد مي کند،زيرا ازنظرنوع بين هيچ گروهي از انسانها (زنان، مردان،بردگان و ... )تفاوتي وجود ندارد تا بتوان براساس آن اين حق را ازآنان سلب کرد .طبق اين نظريه هرگونه محروم کردن و روا داشتن تبعيض (درامرتعليم و تربيت )کاري غيراصولي و طبعاً با طبيعت انساني مخالف است .(9)
مزيت اصحاب صراط مستقيم بربقيه و نيزمزيت صراط آنان برسبيل سايرين،تنها به علم است نه عمل.آنان به مقام پروردگارشان علمي دارند که ديگران ندارند .زيرا درسبيل هاي پايين ترصراط مستقيم،اعمال صالح کامل و بدون نقص نيزوجود دارد و وقتي برتري اصحاب صراط مستقيم به عمل نيست،فقط علم باقي مي ماند .آيه (يرفع الله الذين آمنوا منکم ... )(10) به اين مزيت اشاره مي کند .زيرا نشان مي دهد ،آنچه خودش به سوي خدا بالا مي رود،کلمه طيب و علم است واما عمل صالح ،اثرش کمک به بالا رفتن علم است .(11)
تاثيرشناخت شناسي برتعليم و تربيت :
درزمينه تاثيرشناخت شناسي برتعليم وتربيت ،مي توان گفت اين مقوله تقريباً برهمه جنبه هاي تربيتي اثرمي گذارد . بويژه تأثيرمستقيمي برروش و متد دارد .اين مطلب مبرهن است که مسئله يادگيري و چگونگي آن به چگونگي حصول علم ؛ابزار و منابع علم برمي گردد و نهايتاً اينکه ماهيت شناخت چيست و ظرفيتهاي شناختي انسان چيست و ... رئاليسم اسلامي دربحث معرفت بر شناخت هاي فطري و علم حضوري تاکيد دارد و حصول علم و ادراک را در روند حسي (که از حس آغاز مي شود )و سازماندهي عقل (حالت ابداعي نفس )، توامان مي داند،لذا هم بر روش تجربي و هم استدلال در يادگيري تاکيد مي ورزد .ازطرفي چون ادراک در ديد گاه رئاليسم اسلامي،ازخواص روح است و روح نيزشامل قواي ادراکي و تحريکي است ،لذا دراين مکتب به پرورش عقل و تفکراهميت خاصي داده شده است ،چون علم را ارتجالي نمي داند بلکه معتقد است بايد ازطريق تعليم و تربيت حاصل گردد . (12)
تاثيرارزش شناسي برتعليم و تربيت :
مقوله ارزش شناسي نيزبرهمه جنبه هاي تعليم و تربيت اثر دارد .اصولاً ارزش هاي اخلاقي،روح نظام تربيتي دررئاليسم اسلامي را تشکيل مي دهد و مانند خوني درتمام پيکره دستگاه تعليم و تربيت جاري است. کمال انسان دراين دو ديدگاه در گرو کسب فضايل اخلاقي و دوري از رذايل و تقويت گرايشهاي فطري است (گرايش به زيبايي، خير و ... )لذا در تربيت نيزکمال انسان را قرب خداوندي مي دانند و اين است که به آموزشهاي اخلاقي بسياراهميت مي دهند و اصولاً تهذيب و تزکيه و پرورش اخلاقي را برآموزش و فراگيري دانش مقدم مي دانند (اين تقدم، تقدم رتبي است ) .(13)
علامه در اصول فلسفه رئاليسم بحث کوتاهي درباره ي حسن مطرح کرده است .ازديدگاه وي،اطلاق حسن به افعال (همانند اطلاق وجوب)اعتباري است.چنانکه مي دانيم ،مراد ازاعتبار دراينجا دادن حد چيزي است به چيزديگر،بنابراين ،اگر اتصاف افعال به حسن اعتباري باشد.ازعبارت علامه در اصول فلسفه ،چنين برمي آيد که مصداق حقيقي خوبي،ملائمت و سازگاري ميان اشياء و قواي احساسي است.علامه حسن اعتباري را نيزمانند وجوب اعتباري به دو بخش تقسيم کرده است.حسني که صفت فعل است ،في نفسه و حسني که صفت لازم و غيرمتخلف فعل صادراست،چون وجوب عام،بنابراين ممکن است فعلي برحسب طبع بد و قبيح بوده و بازار فاعل صادرشود و ولي صدورش ناچار با اعتقاد حسن صورت خواهد گرفت.(مطهري،ج6،ص234)کاراخلاقي ،درذهن و وجدان بشرداراي ارزش و قيمت است ولي نوع ارزش با ارزش هاي مادي متفاوت است.(مطهري ،فلسفه اخلاق،ص31).
نتيجه گيري :
ازمطلبي که دراين قسمت بيان شد مي توان چنين نتيجه گرفت که :اولاً :مقولات فلسفي رئاليسم اسلامي (هستي شناسي، خداشناسي و ... ) برتعليم و تربيت آن تاثيرمستقيم دارد به عبارت ديگر بين مقولات فلسفي (حکمت نظري ) وجنبه هاي مختلف تعليم و تربيت (حکمت عملي )ارتباط منطقي وجود دارد البته برخي ازمقولات بربعضي ازجنبه هاي تعليم و تربيت تاثير مستقيم ترو بيشتري دارد .
ثانياً :باتوجه به نظريات بررسي شده به اين مطلب نيز مي توان اشاره کرد که رئاليسم اسلامي داراي يک نظام ويژه تربيتي است ؛چنانکه استاد شهيد مطهري نيزبه اين مسئله اشاره دارند : «يک مکتب که داراي هدفهاي مشخص است و مقررات همه جانبه اي دارد و به اصطلاح سيستم حقوقي و اقتصادي و سياسي دارد نمي تواند يک سيستم خاص آموزشي نداشته باشد »« لذا رئاليسم اسلامي داراي يک نظام تربيتي خاص است که برجهان بيني آن مبتني است و کمال اين نظام تربيتي به کمال و برتري نظام فلسفي (جهان بيني ) آن برمي گردد که نظامي است که همه جانبه و عالي (حکمت متعاليه) .
ثانياً :ازمباحثي که گذشت به نکته بسيار مهمي درتاريخ و فلسفه علم مي توان دست يافت و آن ارتباط بين هستي شناسي .رئاليسم اسلامي و علومي است که دردنياي اسلام به وجود آمده که بخوبي نمايان است .طبق نظريه هستي شناسي مرحوم علامه طباطبايي و استاد شهيد مطهري که آن را جهان بيني « خدا محوري »ناميديم ،رابطه نزديکي بين نظريات کلي درباره هستي با علوم که درجامعه به وجود آمده است وجود دارد . اصولاً دراين ديدگاه، تحقيق درباره علوم بدون توجه به مباني تفکررئاليسم اسلامي درباره جهان و چگونگي خلقت و تکوين آن امکان ندارد .وحدت طبيعت (که خاستگاه قسمتي ازعلوم است) نتيجه مستقيم وحدت مبدا عالم است و آن چنان که از بررسي ديدگاه هاي مرحوم علامه طباطبايي و استاد شهيد مطهري استفاده مي شود،هدف نهايي جهان شناسي رئاليسم اسلامي در واقع نمايان ساختن وحدت و پيوستگي جميع کائنات و تمام مراتب وجود است .اين مسئله بسيارمهم و اساسي است و مي تواند راهگشاي علوم باشد ؛زيرا توحيد،اساس و پايه جهان بيني رئاليسم اسلامي است که درهرشأني از شئون و مرحله اي ازمراتب فرهنگ آن به صورت هاي مختلف ظهور و بروز داشته و دارد .
پي نوشت ها:
1-به اين علت فلسفه اين دو فيلسوف ،رئاليسم اسلامي ناميده شد که خود مرحوم علامه و استاد مطهري،روش خويش را روش رئاليسم ناميده اند تا وجه تمايزي با مکتب ايده اليسم داشته باشد و ازطرفي چون فلسفه اين دو فيلسوف با مکتب معروف به رئاليسن نيز تفاوتها و ويژگي هاي منحصر بفردي دارد.لذا مي توان آن را تحت عنوان رئاليسم اسلامي يا رئاليسم در فلسفه اسلامي (حکمت متعاليه به معني عام آن)ناميد.
2-استاد شهيد مطهري (ره ) ،مجموعه آثار، ج 2 ،ص 226 .
3-برهمين اساس بحث تعليم و تربيت دراين ديدگاه ،بحث ساختن انسان و به کمال رساندن اوست يعني پرورش عبد صالح که دراثر نزديکي به خدا حاصل مي شود و همين امر هدف اساسي فرستادن پيامبران و کتاب وحي ازجانب پروردگاراست .چنانچه قرآن مي فرمايد :(هو الذي بعث في الا ميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزکيهم و يعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفي ضلال مبين ) (سوره جمعه، آيه 3 )
4-(اين مسائل دربحث انسان شناسي مورد بررسي قرار مي گيرد و مقوله اي بسياراساسي و بنيادي است که بايد در بحث ازعلوم انساني به طورجدي و قبل ازهرمطلبي درنظرباشد ) .
5-(بايد اذعان کرد که صاحبنظران غربي تعليم و تربيت درباره فلسفه تربيتي کتابهاي فراواني نوشته و به تفصيل مطالب را بحث کرده اند ،اما متاسفانه درکشورما تاکنون کاري درخورو شايسته صورت نگرفته است . )
6-براي تعليم و تربيت سه نوع هدف مي توان درنظر گرفت: 1-هدف غايي (نهايي ) 2 -اهداف متوسط يا مرحله اي يا مقطعي 3-هدف جزئي (اجرايي )
7-استاد مطهري پس از نقد و بررسي تعريفهاي ارائه شده از انسان،اين تعريف را ارائه مي نمايد :انسان موجودي است داراي علم (عقل ) وايمان .
8-استاد شهيد مطهري مي گويد :موضوع فطرت تنها ارزش نظري ندارد ،يعني فقط مربوط به ذهن باشد و درعمل به کار نيايد بلکه مطلبي است که بدون شناخت دقيق آن بينش اسلامي درباره انسان مجهول خواهد بود و درجزء جزء ايدئولوژي اسلامي ردپايي ازفطرت باقي است و بدون توجه به آن ايدئولوژي اسلامي تبيين نمي گردد .(اهتزاز روح،نشرحوزه هنري سازمان تبليغات ،1369، ص 29 ) .
9-مرحوم علامه طباطبايي درذيل تفسيرآيه 32 سوره مائده ...(من قتل نفسا ... )اين مطلب را بحث مي کند (تفسير الميزان، ج 5،نشررجاء، ص 482 )
10-ترجمه تفسيرالميزان،ج 19، ص 327 .
11-ترجمه تفسيرالميزان، ج 17، ص 28 -30
12-استاد شهيد مطهري ،تعليم و تربيت اسلامي،انتشارات صدرا،1371 ،ص 16 .
13-اصول فلسفه و روش رئاليسم .
منابع و ماخذ :
1 -مطهري ،مرتضي ،مجموعه آثار،ج 6 و 13 ،تهران ،انتشارات صدرا، 1377 .
2 -مطهري ،مرتضي ،تعليم و تربيت اسلامي ،انتشارات صدرا،1371
3 -مطهري ،مرتضي، فطرت ،انتشارات صدرا، 1369.
4 -مطهري ،مرتضي ،مجموعه آثار،انتشارات صدرا، 1367.
5 -مطهري ،مرتضي ،فلسفه اخلاق،انتشارات صدرا، 1367 .
6 -علامه طباطبايي ،اصول فلسفه و روش رئاليسم ،ج پنجم،بدون تاريخ .
7 -مجله رشد معلم ،آموزش معارف اسلامي،دوره 18،شماره 1،پائيز86 .
8 -نشريه اخلاق،شماره نهم ودهم، انتشارات حوزه ،1386 .
9 -مطهري ،مرتضي ،گفتارهاي معنوي ،انتشارات صدرا ،1379 .
10 -علامه طباطبايي ،الميزان في تفسيرالقرآن،ج 5، ترجمه موسوي همداني .
11-علامه طباطبايي،دومين يادنامه علامه طباطبايي،1363.
منبع:نشريه کوثر،(فصلنامه قرآني)،شماره 30
lمنبع : سایت راسخون