معروف ترین کنیه حضرت ابا عبدالله است كه در زبان روایات و احادیث منقول از سوی ایشان بدان بسیار بر می خوریم.
ابااسماعیل و اباموسی دو کنیه دیگر ایشان هستند که اباموسی را فقط شیعه به کار می برد، و این كنیهها به اعتبار فرزندان امام بوده كه این اسامی را دارا بودند.[۳]
برای آن حضرت القاب متعدد و متنوعی است که هر کدام بنحوی و نوعی صفت و حقیقتی را در ایشان نشان میدهد. معروف ترین لقب ایشان صادق است به معنی راستین و راستگو. و از دیگر القاب ایشان می توان موارد زیر را نام برد:
پیامبر (ص) فرموده: به هنگامی كه پسرم جعفر بن محمد بدنیا آمد او را صادق بخوانید بدان خاطر كه در تداوم امامت، فرزندی به دنیا می آید كه به همین نام (جعفر) موسوم می شود، بدون حقی دعوی امامت می كند و او را جعفر كذاب می نامند.[۴]
در مناقب ابن شهر آشوب آمده است: «آن حضرت قدى متوسط داشتند چهرهاى درخشان و مويهاى سياه و بينى بلند و زيبا، جلو سرشان مو نداشت و مويهاى سينه تا شكمش كم بود روى صورتش خالى سياه داشت و روى بدنش خالهاى قرمز داشت.»[۵]
حسن بن على الوشاء مىگفت: در مسجد كوفه نهصد نفر را ديده كه حدّثنى جعفر بن محمد [۶] مى گفتند. برخى منابع، شمار كسانى را كه از آن حضرت تلمذ كرده و حديث شنيدهاند، حدود چهار هزار نفر ياد كردهاند.[۷]
امام صادق عليه السّلام در ميان اهل سنت، از نظر روايت حديث و فقاهت و افتاء، از موقعيت شامخى برخوردار بوده به طورى كه او را از شيوخ مسلّم ابو حنيفه و مالك بن انس و شمار فراوانى از محدثان بزرگ زمان خود به شمار آوردهاند. مالك بن انس رئیس مکتب فقهی مالکی از جمله كسانى است كه مدتى در محضر امام صادق عليه السّلام تلمذ كرده است. ابن حجر هيثمى نيز در مقام تمجيد از شخصيت علمى امام اشاره به اين نكته دارد كه افرادى چون يحيى بن سعيد، ابن جريح، مالك، سفيان ثورى، ابو حنيفه و شعبه و ايوب فقيه از آن حضرت نقل روايت نمودهاند.[۸]
امام صادق علیهالسلام مدت 12 تا 15 سال (بنابر اختلاف) با امام زین العابدین علیهالسلام و بعد از شهادت جد بزرگوارش مدت 19 سال با امام باقر علیهالسلام زندگى كرد.[۹]
آن حضرت در سالهای پایانی حکومت عبدالملك بن مروان (65 - 86) به دنیا آمد. و تا پیش از امامت آن حضرت پنج نفر دیگر از حاکمان بنی امیه بر سر کار آمدند.
در سال 114 قمری امام باقر علیه السلام به شهادت رسید و امامت به آن حضرت منتقل شد. مطابق با ارشاد شیخ مفید، امام باقر علیه السلام آن حضرت را آشكارا و علنی به امامت منصوب نمود. هشام بن سالم از آن حضرت نقل كرده است كه چون هنگام وفات پدرم شد، فرمود پسرم جعفر به تو سفارش ميكنم كه نسبت به اصحاب من خوش رفتار باشى. عرض كردم چنان در پيشرفت و تعليم و تربيت آنها ميكوشم كه هر كدام از برجستهترين افراد جامعه شوند و احتياجى بدانش ديگران نداشته باشند.[۱۰]
امامت آن حضرت 34 سال به طول انجامید[۱۱] كه 18 سال در دوره اموى و 16 سال در دوره عباسى بوده است.[۱۲]
در دوران امامت امام صادق علیه السّلام حوادث سیاسی مهمی رخ داد که از جمله آنها جنبش علویان (قیام زید بن علی در سال 122 و قیام محمد بن عبد الله بن حسن و برادرش ابراهیم در سالهای 145 و 146 هجری) و جنبش عباسیان بود که به دنبال آن حکومت اموی سقوط کرده و عباسیان روی کار آمدند. جدایی عباسیان و علویان نیز که زمینههای آن قبل از به حکومت رسیدن آل عباس آماده شده بود، از جمله حوادثی است که در زمان آن حضرت به وقوع پیوست.
بخش امامت زندگانى امام جعفر صادق علیهالسلام را مى توان به دو بخش تقسیم نمود:
هشام بن عبدالملک پس از سرکوبی قیام زید بن علی بن حسین (ع)، دشمنى با آل على را آشكارتر كرد و به كارگزارانش دستور داد تا بر علويان سخت بگيرند، و نام آنان را از ديوان حذف كنند و زندانها را از آنان انباشته سازند. اما همین رفتارهای خصمانه امویان با شیعیان و پایداری شیعیان بر اعتقاداتشان از سوی دیگر، تودۀ مردم را نسبت به بنی امیّه بدبین می کرد و بر احساس و آگاهى مردم نسبت به آل محمد می افزود. در پرتو آن جلسات و اجتماعات مخفى، به قصد قيام عمومى و بر انداختن امويان و انتقال خلافت به آل على، تشكيل گرديد. پراكنده شدن مبلغان انديشه انقلاب و پيدايى اختلافات درونى دولت اموى را آشفته كرد و ناتوانى به پيكر آن دولت راه يافت و عوامل ويرانى و نابودى بر آن چيره شد.
اما با این وجود امام به علت کمبود یاران واقعی و مخلص[۱۴]، صلاح را در این می دید که به صورت مستقیم در قیامهای بر ضد حکومت شرکت نکند و در عوض در فرصت به دست آمده پایه های علمی مکتب شیعه را تقویت نماید و هویت فقهی و اعتقادی مذهب امامیه را روشن سازد به گونه ای که مذهب شیعه بخاطر فعالیت های علمی امام صادق علیه السلام با نام مذهب جعفری شناخته شد.
در جلسات درس امام صادق(علیه اسلام) گاه تا چهار هزار نفر شركت مى كردند. كسانى كه در جلسات درس امام حضور مىيافتند دانش طلبان و راويان حديث بودند كه معمولا از جاهاى دور به درس او حاضر می شدند.
در دوران ضعف بنی امیه، بنی عباس توانستند با وعده انتقام خون زید بن علی و فرزندش یحیی و شعار الرضا من آل محمد بر ضد امویان دست به قیام زدند. کار اصلى دعوت بنى عباس به دست دو نفر ابو سلمه خلال كه به عنوان وزير آل محمد شهرت داشت [۱۵] و ابو مسلم خراسانى انجام شد. آنچه كه مردم از اين شعار در مىيافتند اين بود كه قرار است شخصى از خاندان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كه طبعا جز علويان كسى نمىتوانست باشد، بايد به خلافت برسد. ولى ضعف سياسى علويان و تلاش بىوقفه بنى عباس، مسائل پشت پرده را به نفع دسته دوم تغيير داد. در عين حال تا آخرين روزها، در عراق كليد كار در دست ابو سلمه خلال بود كه در كوفه، سفاح و منصور را تحت نظر داشت تا آن كه به محض سقوط امويان از مردم براى سفاح بيعت گرفت. اما چندى بعد به اتهام دعوت براى علويان و اين كه تلاش مىكرده علويان را جايگزين عباسيان نمايد، كشته شد.
ماجرا از اين قرار بود كه ابو سلمه نامهاى به امام صادق عليه السّلام و دو نفر ديگر از علويان نوشت و ابراز تمايل كرد تا در صورت قبول آنها، براى ايشان بيعت بگيرد. امام صادق عليه السّلام آگاه بود كه چنين دعوتى پايهاى ندارد. حتى اگر پايه اى هم مى داشت، امام وضعيت را براى رهبرى يك امام شيعه مناسب نمى ديد. از نظر امام صادق عليه السّلام دعوت ابو سلمه نمى توانست جدى تلقى شود. از اين رو در پاسخ نامه او، حضرت به فرستاده او فرمود: «ابو سلمه، شيعه شخص ديگرى است.» [۱۶]
اولین خلیفه عباسی ابوالعباس سفاح بود. روزگار او روزگار انقلاب و شورش بود و مردم به سركوب و تعقيب بازماندههاى اموى سرگرم بودند. همچنین سياست دولت جوان و جديد چنين اقتضا داشت كه سفاح با پسر عموهايش نرم و مهربان باشد، و به خونخواهى از قاتلان امام حسين (ع) تظاهر كند. در این دوران امام صادق علیه السلام آزادی عمل خوبی برای تعلیم و تربیت شاگردان داشت.
در سال 136 هجرى منصور دوانیقى دومین خلیفه عباسى، به خلافت رسید و تا سال 158 هجرى حكومت كرد. دوران منصور یكى از پر اختناق ترین دوران هاى تاریخ اسلام است. به طورى كه حكومت ارعاب و ترور، نفس هاى مردم را در سینه خفه كرده و وحشت، همه را فراگرفته بود. او براى استحكام پایه هاى حكومت خود، افراد زیادى را به قتل رساند كه ابومسلم خراسانى را مى توان یكى از این افراد دانست.[۱۷]
مهمترین مسئله اى كه منصور را به رنج و زحمت مى انداخت، وجود علویان كه در راس آنان شخص امام جعفرصادق علیهالسلام قرار داشت، بود. وى براى این كه شخصیت و عظمت امام را بكاهد، شاگردان امام را رو در روى ایشان قرار مى داد تا با آن حضرت به مباحثه برخیزند[۱۸] و امام را مغلوب كنند ولى موفق نگردید.
از روزى كه منصور به حكومت رسید تا روز شهادت امام جعفرصادق علیهالسلام كه 12 سال به طول كشید، با وجودى كه بین امام و منصور فاصله زیادى وجود داشت، زیرا امام در حجاز بودند و منصور در عراق مى زیست ولى به انواع مختلف، امام را مورد آزار و اذیت خود قرار مى داد و چندین بار امام را نزد خود فراخواند تا او را به شهادت برساند ولى موفق به انجام نیت شوم خود نشد.-[۱۹]
منصور درباره امام صادق علیهالسلام تعبیر عجیبى دارد. مى گوید: جعفر بن محمد مثل یك استخوان در گلوى من است؛ نه مى توانم بیرونش بیاورم و نه مى توانم آن را فرو برم. نه مى توانم مدركى از او بدست آورم و كلكش را بكنم و نه مى توانم تحملش كنم.[۲۰]
امام صادق عليه السّلام در ميان بنى هاشم به عنوان يك شخصيت معنوى منحصر به فرد مطرح بود.[۲۱] او در زمان منصور از شهرت علمى برخوردار بوده و مورد توجه بسيارى از فقيهان و محدثان اهل سنت بوده است. طبيعى بود كه منصور با توجه به كينه شديدى كه نسبت به علويان داشت، آن حضرت را به شدت زير نظر گرفته و اجازه زندگى آزاد به او نمى داد. فعاليتهاى امام به طور عمده در پنهانى انجام مىگرفت و آن حضرت مكرر اصحاب خود را به كتمان و حفظ اسرار اهل بيت عليهم السّلام دستور مى داد.[۲۲]
امام معمولا از رفت و آمد به دربار منصور- جز در موارد سرباز مى زد و به همين سبب هم از طرف منصور مورد اعتراض قرار مى گرفت.[۲۳] چنانكه روزى به آن حضرت گفت: چرا مانند ديگران به ديدار او نمى رود؟ امام در جواب فرمود:ا كارى نكردهايم كه به جهت آن از تو بترسيم؛ و از امر آخرت پيش تو چيزى نيست كه به آن اميدوار باشيم؛ و اين مقام تو در واقع نعمتى نيست كه آن را به تو تبريك بگوييم و تو آن را مصيبتى براى خود نمىدانى كه تو را دلدارى بدهيم، پس پيش تو چهكار داريم؟[۲۴]
آن حضرت عالمانى را كه به دربار شاهان رفت و آمد داشتند، از اين كار بيم داده و مى فرمود: فقيهان امناى پيامبرانند، اگر فقيهى را ببينيد كه پيش سلاطين رفت و آمد دارد، او را متهم كنيد.[۲۵]
زيد بن على، برادر امام باقر عليه السّلام بود و با توجه به اهميت زيادى كه امام باقر از لحاظ علمى در جامعه داشت، موقعيت چشمگيرى براى زيد و حركت انقلابى او به وجود نيامد، گرچه در شمار محدثان بود و به سبب علوى بودنش مورد توجه فراوان مردم عراق قرار داشت. امام باقر عليه السّلام در سال 114 يا 117 رحلت فرمود و پس از آن امام صادق عليه السّلام به عنوان ششمين امام از امامان شيعه عليهم السّلام، نظرها را به سوى خود جلب كرد. اواخر دهه دوم قرن دوم، زيد پس از پشت سر گذاشتن يك سلسله اختلافات و مشاجرات لفظى با هشام بن عبد الملك، تصميم به اعتراض عليه قدرت حاكم گرفت و در صفر (سال 122) در كوفه دست به يك حركت انقلابى زده و پس از دو روز درگيرى نظامى به شهادت رسيد.
در برخى از روايات شيعه آمده است كه زيد از معتقدان به امامت امامان شيعه از جمله امام باقر و صادق عليهما السّلام بوده است، چنانكه از او نقل شده كه مى گفت: جعفر، امام ما در حلال و حرام است.[۲۶]
و در روايتى از امام صادق عليه السّلام دربارۀ زيد چنين آمده است:
خدا او را رحمت كند، مرد مؤمن و عارف و عالم و راست گويى بود، كه اگر پيروز مىشد وفا مى كرد و اگر زمام امور را به دست مىگرفت، مى دانست آن را به دست چه كسى بسپارد.
در نقل ديگرى آن حضرت در برابر كسانى از شيعيان كه از زيد تبرى مى جستند،آنها را تأييد فرموده است. هر دو قسم اين روايات در مصادر اهل سنت نقل شده است اما سر جمع رضايت امام را از اصل قيام نشان نمىدهد.[۲۷]
با اين همه، مسلم است كه حضرت به قيام زيد، به عنوان «قيامى بر ضد ستمگرى» مىنگريستند، چنانكه شخصيت اخلاقى زيد را نيز تأييد مىفرمودند و حاضر نبودند كسى به ايشان جسارت كند.
یحیی بن زید بن علی بن حسین یکی از چهار پسر زید بن علی است. بنا به نقل مشهور وی در سال ۱۰۷ هجری قمری در محلهٔ بنیهاشم شهر مکه به دنیا آمد.یحیی بن زید در قیام و خروج پدرش زید بن علی در مقابل هشام خلیفه حکومت اموی حضور داشته و پس از کشته شدن پدرش در سال ۱۲۱ در کوفه و دفن او، اصحاب و یاران زید متفرق شدند و فقط ده نفر از آنان باقی ماندند، یحیی که وضع را اینگونه مشاهده نمود شبانه از کوفه به نینوا و از آنجا به مدائن رفت و چون حاکم عراق در تعقیب او بودند از مدائن به ری و از ری به سرخس رفت.
یحیی به سرخس و سپس به بیهق رفت و با هفتاد نفر به جنگ عمرو بن زراره حاکم ابرشهر و ده هزار لشکر او شتافت و در پایان عمرو بن زراره را کشت و بر لشکر او پیروز شد و از آنجا به هرات و از هرات عازم جوزجان شد.
نصر بن سیار حاکم خراسان لشکری را به دفع او روانه جوزجان کرد که جنگ درگرفت. یحیی سه روز و سه شب با ایشان جنگ کرد تا همه یارانش کشته شدند و در پایان کار تیری بر پیشانی او رسید و کشته شد. سپاهیان نصر سر یحیی را جدا نموده و برای ولید فرستادند و بدن او را برهنه بر دروازه شهر سرپل آویختند و پیوسته بدن او بر دار بود تا حکومت اموی متزلزل و بنی عباس قدرت یافتند.
ابوعبدالله محمد «نفس زکیه» و ملقب به «صریح قریش» است در سال 100 هـ.ق به دنیا آمد. پدرش عبدالله فرزند حسن مثنی و نوه امام حسن مجتبی علیه السلام است.محمد را از جهت کثرت زهد و عبادت و فقه و دانایی و شجاعت و کثرت فضائل "نفس زکیه" می گفتند.او نامزد جمعی از بنیهاشم برای خلافت پس از امویان بود ولی با پیشیگرفتن بنیعباس به چنین مقامی نرسید.محمد در سال ۱۴۵ هـ. ق خروج کرد و با دویست و پنجاه نفر وارد مدینه شد و مردم به فتوای مالک بن انس با وی بیعت کردند. منصور او را ابتدا دعوت به صلح کرد، اما محمد نپذیرفت و با عدهای کمی از یارانش که هنوز بر بیعت خود پایدار بودند به نبرد سپاه خلیفه رفت و شکست خورد و مقتول شد. مدفن او در بقیع است.پس از مرگش بسیاری از پیروانش چنین میپنداشتند که او به غیبت رفته است و زمانی مجدد بازمی گردد. پیروان این فرقه شیعه را محمدیه مینامند.
اختلاف ميان فرزندان امام حسن و امام حسين عليهما السّلام از آنجا پديد آمد كه عبد الله بن حسن بن حسن فرزندش محمد را به عنوان قائم آل محمد [۲۸]معرفى كرد.
جريان بيعت علويان و عباسيان با نفس زكيه را، ابو الفرج اصفهانى به تفصيل نقل كرده است. بنا به نقل او، از عباسيان داود بن على، ابراهيم امام، صالح بن على، منصور و سفاح در اين بيعت حاضر بودند. زمانى كه در آن محفل از امام صادق عليه السّلام سخن به ميان آمد، عبد الله بن حسن پدر نفس زكيه گفت:حضور جعفر در اينجا لزومى ندارد؛ زيرا او كار شما را خراب مى كند.
زمانى هم كه امام مخالفت خود را با قيام آنها اعلام كرد، عبد الله بن حسن اين عمل او را حمل بر حسادت كرد.[۲۹]در جريان شورش نفس زكيه در مدينه، امام صادق عليه السّلام از مدينه خارج شده و به منطقه فرع در راه مدينه به مكه رفتند و پس از پايان ماجرا به مدينه بازگشتند.[۳۰]پيش از آن هم منصور از امام صادق به خاطر فتنهانگيزى عبد الله بن حسن و فرزندانش گله كرد. حضرت اختلاف ميان خود و آنها را به وى يادآور شد.
پس از نفس زکیه برخی از برادرانش راه او را ادامه دادند و اينها به تدريج گروهى از شيعيان را نيز به دور خويش جمع كردند كه عنوان زيديه بر آنان اطلاق گرديد.
زيديها، امام صادق عليه السّلام را آماج ايراد اتهاماتى قرار دادند.
در حديثى آمده است: زيديان امام صادق را متهم مىكردند كه ايشان اعتقاد به جهاد در راه خدا ندارد. امام اين اتهام را از خود رد كرده، فرمود:ولى من نمىخواهم علم خود را در كنار جهل آنان بگذارم.[۳۱]
از سال 129 هجرى تا 132 هجرى كه عباسیان روى كار آمدند؛ چون بنى امیه رو به ضعف و سقوط مى رفتند، فرصت این كه امام را تحت فشار قرار دهند، نداشتند و از طرفى عباسیان نیز كه شعار طرفدارى از خاندان پاك پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و گرفتن انتقام خون به ناحق ریخته آنان را مى دادند، به امام فشارى وارد نمى آوردند.
از این رو، این دوران، براى امام دوران آرامش و آزادى بود و فرصت بسیار خوبى براى فعالیت هاى علمى و فرهنگى به شمار مى رفت، فرصتى كه براى هیچ یك از امامان دیگر به غیر از امام باقر علیهالسلام كه اندكى از این فرصت براى ایشان به وجود آمد و فعالیت علمى را شروع كرده بود. و هم چنین براى امام رضا علیهالسلام فراهم نگشت. ولى امام صادق علیهالسلام هم عمر طولانى (حدود 70 سال) داشتند و هم محیط و زمان براى ایشان مساعد بود.[۳۲]
امام با استفاده از این فرصت نهضت علمی و فرهنگی بزرگی را شروع نمودند و پایه های علمی مکتب شیعه را محکم کردند.
حضرت در طول زندگی خود در مدينه زيست و تنها به قصد حج يا بنا به الزامات سياسی، سفرهايی کوتاه به مکه و عراق داشت. وی در مدينه که اصلیترين مرکز نشر سنت نبوی در آن عصر بود، مجلس و عبارتی دانشگاه پررونقی داشت که جدا ساختن پيروان مذاهب و فرق مختلف در آن به سختی امکانپذير بود. گسترۀ دانش حضرت از يک سو، و سعۀ صدر وی در تعامل با مذاهب گوناگون از سوی ديگر موجب شده بود تا طيف وسيعی از عالمان به عنوان طالب دانش جعفری به گرد آن حضرت درآيند.شاگردانی از خواص اماميه گرفته تا طيفهای متنوع عامه، از متکلم و فقيه گرفته تا مقری و محدث بر گرد حضرت ديده میشدند و از اقصى نقاط ماوراء النهر تا مغرب در شمار شاگردان او حضور داشتند. شيخ مفيد اشاره دارد که بر اساس آنچه اصحاب حديث احصا کردهاند، شمار شاگردان حضرت بالغ بر 4 هزار نفر بوده است.[۳۳]
در شمار راويان و شاگردان نامبُردار در منابع اهل سنت می توان اينان را برشمرد: از مدينه مالک بن انس ، ابوضمرۀ مدنی، حاتم بن اسماعيل حارثی، سليمان بن بلال تيمی، محمد بن اسحاق بن يسار، اسماعيل بن جعفر، سعيد بن سفيان اسلمی، عبدالعزيز بن عمران زهری، عبدالعزيز بن محمد دراوردی و عبدالله بن عمر عمری؛ از مکه ابن جريج، سفيان بن عيينه، عبدالله بن ميمون قداح و مسلم بن خالد زنجی؛ از کوفه ابوحنيفه، سفيان ثوری، شعبة بن حجاج، حفص بن غياث نخعی، حسن بن صالح بن حی، حسن بن عياش، ابان بن تغلب، معاوية بن عمار، زيد بن حسن انماطی و محمد بن ميمون زعفرانی؛ از بصره عبدالوهاب بن عبدالمجيد ثقفی، وهيب بن خالد باهلی، عثمان بن فرقد عطار، محمد بن ثابت بنانی، ابوعاصم ضحاک بن مخلد نبيل، روح بن قاسم عنبری و عبدالعزيز بن مختار دباغ؛ و از خراسان ابراهيم بن طهمان و زهير بن محمد تميمی.
در منابع اماميه نيز طيف وسيعی از رجال به عنوان اصحاب حضرت معرفی شدهاند.امام در رشته هاى مختلف، شاگردان بزرگى همچون «هشام بن حكم كندى»، «محمد بن مسلم»، «ابان بن تغلب »، «هشام بن سالم»، «معلى بن خنیس»، «محمد بن على بن نعمان بجلى كوفى » معروف به «مؤمن الطاق»، «مفضل بن عمر»، «ثابت بن دینار» معروف به «ابو حمزه ثمالى»، «زرارة بن اعین»، «جابر بن یزید جعفى كوفى»، «صفوان بن مهران جمال اسدى كوفى » معروف به «صفوان جمال»، «عبدالله بن ابى یعفور»، «حمران بن اعین شیبانى»، «حمزه طیار»، «برید بن معاویه عجلى»، و... تربیت نمود.[۳۴]
در ميان اصحاب حضرت، 12 تن به عنوان فقهای اصحاب وی و به اصطلاح رجاليان شيعه، به عنوان «اصحاب اجماع» شناخته شدهاند که فقاهت و وثاقت آنان مورد تأکيد اماميه بوده، و از ديدگاه اماميه، آنان معتبرترين مروجان تعاليم حضرت محسوب بودهاند.
امام صادق علیهالسلام در عصرى زیست كه علاوه بر حوادث سیاسى، یك سلسله حوادث اجتماعى و پیچیدگى ها و ابهام هاى فكرى و روحى پیدا شده بود كه اسلام را تهدید مى كرد.
از بحث هاى داغ آن روز، بحث هاى كلامى بود. متكلمین در اصول عقاید و مسائل اصولى همچون خدا، صفات خدا، آیات مربوط به خدا، درباره نبوت و حقیقت وحى، درباره شیطان، توحید، ثنویت، قضا و قدر، جبر و اختیار و... بحث مى كردند.
جبریه، مشبهه، تناسخیه و... از مکاتب کلامی آن عصر بودند
از خطرناكترین طبقه هاى این عصر، ظهور زنادقه بود. زنادقه طبقه متجدد و تحصیل كرده آن عصر بودند. كه با زبان هاى زنده آن روز سریانى، فارسى، هندى و... آشنا بودند. در راس این گروه افرادی از قبیل ابن ابى العوجاء، ابوشاكر دیصانى و حتى ابن مقفع قرار داشتند
امام صادق عليه السّلام همانند پدرشان، بشدّت در برابر انحراف غلو ايستادگى كردند. بايد گفت در طى سالها تلاش، از زمان امام على عليه السّلام تا امام باقر عليه السّلام محبوبيتى براى اهل بيت عليهم السّلام پديد آمد و نفوذ تشيع در عراق و برخى از نقاط ديگر، تعميق يافته بود. اينك غاليان مى كوشيدند تا با رخنه در درون شيعه، آن را از داخل متلاشى كرده و چهره خارجى آن را خراب كنند.[۳۵]
جريان غالى از جهاتى براى تشيع خطرناك بود، زيرا نه تنها از درون سبب ايجاد آشفتگى در عقايد شيعه شده و آن را منزوى مى كرد، بلكه شيعه را در نظر ديگران انسانهاى بى قيد و بند نسبت به فروعات دينى نشان داده و بدبينى همگانى را نسبت به شيعيان به وجود مى آورد.
از جمله اقدامات امام، دور كردن شيعيان اصيل از غاليان منحرف بود. بديهى است وجود ارتباط ميان شيعه و غاليان با جاذبههاى احتمالى موجود در غلات، مىتوانست كسانى از شيعيان را به سوى غلو بكشاند، به ويژه كه غاليان به دروغ خود را مرتبط با امامان عليهم السّلام معرفى كرده و در برابر تكذيب امامان، اظهار مىكردند كه اين تكذيب صرفا از روى تقيه است. اين امر در فريب شيعيان سادهدل مؤثر بود.
در روايتى مسند از قول امام صادق عليه السّلام آمده كه حضرت با اشاره به اصحاب ابو الخطاب و ديگر غاليان، به «مفضّل» فرمودند: يا مفضّل! لا تقاعدوهم و لا تؤاكلوهم و لا تشاربوهم و لا تصافحوهم [۳۶]، اى مفضل! با غلات نشست و برخاست نكنيد، با آنان هم غذا نباشيد و همراهشان چيزى ننوشيد و با آنان مصافحه نكنيد.
در روايتى ديگر امام بار ديگر همين مسأله را تأكيد كرده فرمود: و أما أبو الخطاب محمد أبى زينب الأجدع، ملعون و أصحابه ملعونون، فلا تجالس أهل مقالتهم فإنى منهم برئ و آبائى عليهم السّلام منهم براء [۳۷]، ابو الخطاب و اصحابش ملعونند، با معتقدين به مرام او همنشين نشويد، من و پدرانم از او بيزاريم.
امام به ويژه نسبت به جوانان شيعه حساسيت زيادترى داشته و مىفرمودند: احذروا على شبابكم الغلاة لا يفسدوهم، الغلاة شرّ خلق الله، يصغّرون عظمة الله و يدعون الربوبيّة لعباد الله [۳۸]، درباره جوانان خويش از اين كه غلاة آنان را فاسد كنند بترسيد. غلاة بدترين دشمنان خدا هستند، عظمت خدا را كوچك كرده و براى بندگان خداوند ادعاى ربوبيت مى كنند.
مدینه، كوفه، بصره و حتى اندلس هر كدام مركزى بشمار مى رفتند كه مالك ابن انس، ابوحنیفه و... رهبرى آن را بر عهده داشتند. [۳۹]
امام با روسای مکاتب انحرافی بحث و محاجه علمی می نمود به عنوان نمونه احتجاجات بسیار مفصل و طولانى آن حضرت با زنادقه به راستى اعجاب آور است. به عنوان نمونه کتاب «توحید مفضل» در اثر یك مباحثه با یك نفر دهرى مسلك و رجوع مفضل به امام صادق علیهالسلام پدید آمده است.
امام صادق علیه السلام همچنین برخی از شاگردان خود را چون هشام بن حکم برای بحث و مناظره با روسای مکاتب انحرافی تربیت خاص می کرد. و آنان خود به بهترین صورت در بحث ها بر مخالفین چیره می شدند.
در باب نحله هاى فقهى هم مكتبی که امام صادق علیهالسلام بنیانگذاری نمود قوى ترین و نیرومندترین مكتب هاى فقهى آن زمان بوده، به طورى كه اهل تسنن هم اعتراف نمودند. ابوحنیفه[۴۰] و مالك[۴۱] شخصاً از محضر امام استفاده كردند و مالك بارها از مدینه به خدمت امام مى رسید و از وجود ایشان استفاده مى برد. شافعى و احمد بن حنبل نیز از شاگردان امام هستند.-[۴۲]
از امام جعفر صادق علیهالسلام هفت پسر و سه دختر بر جاى ماند كه عبارتند از:
دختران امام صادق عليه السلام:
منبع - دانشنامه اسلامی