حضرت محمد

خلاصۀ زندگی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم

پیامبر اکرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم مؤلف: هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق ناشر: مؤسسه در راه حق
بازدید : 191
زمان تقریبی مطالعه : 178 دقیقه
تاریخ : 10 شهریور 1403
خلاصۀ زندگی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم

فهرست

سخن ناشر 10

خلاصۀ زندگی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم 11

جهان پیش از اسلام 14

بشریت در آتش 14

عربستان در شبانگاه ظهور اسلام 16

تولّد و دوران کودکی حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم 22

میلاد نور 22

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم نوزاد عجیب 24

حلیمه، دایۀ محمّد صلی الله علیه و آله و سلم 25

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم در طوفان حوادث 27

سیمای محمّد صلی الله علیه و آله و سلم 28

خاطراتی از کودکی و دوران جوانی حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم 31

سرپرستی و حمایت ابوطالب(ره) 31

مصاحبۀ بُحِیرا با محمّد صلی الله علیه و آله و سلم 32

شبانی و تفکّر محمّد صلی الله علیه و آله و سلم 35

عفت و پاکدامنی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم 36

نخستین ازدواج حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم 39

جوان و ازدواج 39

پیشنهاد خدیجه 40

خدیجه کیست؟ 41

ص:5

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم به سوی شام حرکت کرد 42

پیشنهاد ازدواج خدیجه 44

فلسفۀ ازدواجهای حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم 47

ایرادکنندگان استیضاح می شوند 48

تعداد همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم 49

شخصیت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم پیش از بعثت 55

اصل «محاکات» 55

محیط عربستان پیش از ظهور اسلام 56

نصب حجرالاسود 60

آغاز وحی 63

رسالت جهانی حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم 63

حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در چهل سالگی 64

وحی چیست؟ 66

وحی و علم امروز 67

دلایل نبوّت و پیامبری حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم 68

روش تبلیغی حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم 71

خدیجه در انتظار حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم 72

حضرت علی علیه السلام اوّلین مردی که ایمان آورد 73

تشریع نماز 74

سه سال تبلیغ عملی 75

دعوت خویشاوندان و نخستین معجزه 77

دعوت عمومی حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم 82

دعوت علنی 82

سخنرانی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در کوه صفا 82

ص:6

عکس العمل سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم 85

شکایت قریش 86

تطمیع قریش 88

مشکلات راه و شکنجه های قریش 91

آزارهای بی حدّ و حصر قریش 93

هجرت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم مبدأ تاریخ و تحوّل 99

ترک وطن در راه هدف 99

یثرب آمادۀ پذیرفتن اسلام 100

توطئۀ قتل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم 101

جانبازی علی علیه السلام 102

پیامبر به غار ثور می رود 102

به سوی یثرب (مدینه) 104

یثرب، چشم انتظار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم 105

درسی از هجرت 106

پی ریزی اخوّت اسلامی در مدینه 108

اجتماع زنده 108

ابتکار پیغمبر در ایجاد اخوّت اسلامی 109

اخوّت اسلامی، شعار وحدت و برادری 110

بخش اوّل: تعاون اقتصادی 112

بخش دوم: تعاون علمی و تربیتی 113

اخوت اسلامی در عصر حاضر 113

جهاد در اسلام 115

پیامبر رحمت 115

جهاد برای چیست؟ 116

ص:7

آیا اسلام با شمشیر پیش رفت؟ 118

انگیزۀ جنگهای زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و آماری از کشته شدگان 123

1 - جنگ بدر 125

2 - جنگ احُد 126

3 - جنگ احزاب (خندق) 127

4 - جنگ بنی قُرَیظه 127

5 - جنگ بنی المصطلق 128

6 - جنگ خیبر 129

7 - جنگ موته 129

8 - فتح مکّه 130

9 - حنین و طائف 132

رسالت جهانی حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم 136

اسلام دین شرق و غرب 136

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم از مکّه، مردم جهان را به اسلام دعوت کرد 137

شاهد دیگری برجهانی بودن اسلام 139

* به کسری؛ پادشاه ایران: 140

* به هرقل پادشاه روم: 141

* به زمامدار یمامه: 141

* به یهودیان 142

* به اسقف نجران 142

وظیفۀ ما، در ابلاغ رسالت اسلام 143

حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم آخرین پیامبر 145

جاودانگی اسلام و خاتمیت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم 145

اسلام آیین جاوید 147

ص:8

خاتمیت از نظر قرآن 150

خاتمیت از نظر روایات 152

حدیث غدیر و جانشین حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم 155

پیامبر با خانۀ خدا وداع می کند 155

راویان حدیث غدیر 161

معنای حدیث غدیر 163

اخلاق و رفتار حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم 167

نیاز جامعه به اخلاق 167

حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم در بین مردم 170

گذشت و بزرگواری محمّد صلی الله علیه و آله و سلم 173

نظافت و پاکیزگی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم 174

عبادت و پارسایی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم 175

مسألۀ خلافت و جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم 177

* چرا به جانشین پیامبر نیازمندیم؟ 178

* پیامبر اسلام جانشین خود را معین کرد؟ 182

* شورا در امامت و خلافت 185

نگرشی کوتاه به سیر تاریخی خلافت 187

تأکید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر خلافت و جانشینی علی علیه السلام بعد از خود 187

رحلت جانسوز 191

سقیفه، محل غصب خلافت 192

* سؤال 197

* پاسخ 197

ده گفتار از سخنان دُرر بار آن حضرت 201

فهرست منابع 203

ص:9

سخن ناشر

حرکت به سوی حق آرزویی است که هر انسان خداجویی بدان می اندیشد و در جهت آن تلاش می کند. لیک که این راه بسی پُر خطر می نماید.

مردانی بزرگ از سوی خداوند فرمان یافتند تا راه را هموار سازند و مسیر را روشن کنند و بیم ها را بزدایند و خطرها را یادآور شوند.

روش و منش آنان بهترین الگو برای حرکت به سوی حق است، که هم راه را می نماید و هم روش حرکت را و هم هر آنچه باید شناخت.

از این روی بود که مؤسسه در راه حق به بازشناسی زندگی و رفتار و تاریخ پیامبر اسلام، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم همت کرد تا در کنار دیگر آثار چراغ راه جویندگان حق باشد.

وفقنا الله لنشر الحق و بسط العدل

ص:10

خلاصۀ زندگی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم

معروفترین نامش: محمّد، احمد صلی الله علیه و آله و سلم

معروفترین کنیه اش: ابوالقاسم.

معروفترین القابش: رسول الله، خاتم النبیین، خاتم المرسلین، مصطفی، حبیب الله، رحمةٌ للعالمین و...

ولادتش: سحرگاه جمعه 17 ربیع الاوّل.

محل ولادتش: مکّه معظّمه

سال ولادتش: عام الفیل (سال هجوم سپاه ابرهه با فیلهای جنگی به مکّه، 40 سال قبل از بعثت و 53 سال قبل از هجرت و مطابق با 570 از میلاد مسیح)

پدر بزرگوارش: عبدالله (که پیش از تولّد آن حضرت درگذشت)

ص:11

مادر پارسایش: آمنه (که شش سال پس از ولادت آن گرامی از دنیا رفت)

جدّ بزرگوارش: عبدالمطلّب (که از عظمت و بزرگی ویژه ای برخوردار بود و به آن حضرت علاقه خاصی داشت).

عموی گرامیش: ابوطالب (که آن حضرت را در کفالت خود گرفت و پس از بعثت به او ایمان آورده و از هیچ گونه حمایتی دریغ نکرد).

دایه مهربان او: حلیمه سعدیه.

شمایل مبارک او: چهره ای باز و جبینی گشاده و نورانی و اندامی متناسب داشت و میان دندانهای او باز بود و از زیبایی و ملاحت خاصی برخوردار بود.

ازدواج: در سنّ 25 سالگی با خدیجه دختر خویلد ازدواج کرد.

بعثت: در چهل سالگی از سوی خدا به رسالت مبعوث شد.

هجرت: 13 سال پس از بعثت در سن 53 سالگی به مدینۀ منوّره هجرت فرمود.

ص:12

رحلت: در 28 صفر سال یازدهم هجرت در 63 سالگی رحلت فرمود.

مدفن: مدینه منوّره

فرزندان: فاطمه زهرا علیها السلام، امّ کلثوم، رقیه، زینب، قاسم و عبدالله معروف به طیب و طاهر همه از خدیجه بودند و از غیر خدیجه به جز ابراهیم که از ماریۀ قبطیه بود فرزندی نداشت و از هیچ یک از فرزندان به جز از فاطمه علیها السلام ذرّیه ای برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باقی نماند.

ص:13

جهان پیش از اسلام

بشریت در آتش

پیش از ظهور اسلام، مردم سراسر جهان، از نظر عقاید و افکار، و شؤون فردی و اجتماعی، در وضع اسف انگیز و نکبت باری بسر می بردند. گرچه همۀ نقاط عالم، در وضعی کاملا یکسان قرار نداشتند، ولی به طور کلی می توان گفت: که همۀ مردم دنیا در انحرافهای فکری، پندارهای موهوم، سنّت های غلط اجتماعی، خرافات و افسانه ها و گرفتاریهای اجتماعی و اخلاقی با هم شریک بودند!

پیش از ظهور اسلام، یهودیان، دین موسی علیه السلام را تغییر دادند و اصول آن را به صورت خشک و جامدی درآوردند و روح مادّیگری در زندگی مردم رخنه کرده بود و متأسفانه مسیحیت هم که برای تهذیب اخلاق و پاک ساختن روان مردم از آلودگیها آمده بود - و بنیان گذار آن عیسی مسیح علیه السلام این وظیفه را از جانب خداوند به عهده داشت - از طرف پدران روحانی تغییر ماهیت یافت

ص:14

و دکانی شد برای سوداگری اکثریت پدران روحانی مسیحی. و نیز، چون فاقد قوانین کامل برای سیستم های اجتماعی بود، از نجات و رهبری همه جانبۀ مردم، عاجز ماند.

در نتیجۀ این اوضاع بود که مردم جهان در پندارهای موهوم سنتهای اجتماعی، خرافات و افسانه ها و گرافتاریهای اجتماعی و اخلاقی با هم شریک بودند.

آتش فساد و تباهی می سوخت؛ خرافات و اوهام، به عنوان «مذهب» بر مردم حکومت می کرد؛ دوگانه پرستی و تثلیت، بر مردم تحمیل شده بود و گروه بسیاری نیز بت، آتش، گاو و ستاره را می پرستیدند و از همه شرم آورتر پرستش آلات تناسلی زن و مرد بود که رواج کامل داشت(1) و همین فساد و انحطاط اخلاقی و معنوی که بر همه جا سایه افکنده بود، موجب نادرستیها، تاریکیها، و انحرافهای جامعۀ بشریت گشته و خونریزی و

ص:15


1- (1) . تاریخ ویل دورانت؛ ج 1، ص 95 و ص 301، ج 4، ص 304، ج 7، ص 95.

آدمکشی، ظلم و تعدّی را در سراسر جهان گسترده و در واقع بشریت در پرتگاه سقوط ابدی قرار گرفته بود.

عربستان در شبانگاه ظهور اسلام

عربستان که «سرزمین سوخته» اش نامیده اند، وضع عجیبی داشت؛ بیابانهای تفتیده و درّه ها و تپه هایی از ریگ را عربستان می نامیدند که نه آبی داشت و نه گیاهی؛ خارهای تیز و داغ بیابانی را در آنجا «گیاه» می نامیدند.

خانه ها و منزل های آن را اگر خانه می نامیدند اشتباه بود؛ دخمه هایی بود که در آنها موجودی به نام انسان درهم می لولید و با خرما و آب گندیده سَدِّ جوع (رفع گرسنگی) می کرد. جنگ و نزاع قبیله یی، اصل اساسی نظام اجتماعی مرم عربستان بود و مکّه بتکده ای بیش نبود و ساکنان آن سوداگران و رباخوارانی بودند که جان انسان را با درهم و دینار می خریدند!

ص:16

زندگی عشیره ای بادیه نشینان و گله داری و شبانی، همراه با فئودالیسم خون آشام، مردم شبه جزیرۀ عربستان را رنج میداد. - بحران اقتصادی ناشی از استثمار طبقۀ حاکمه و باند رباخواران، مفهوم زندگی انسان را از بین برده و افق سعادت اجتماعی را تیره و تار ساخته بود.

آن گروه از پولدارانِ رباخواری که در مکّه به کار تجارت مشغول بودند، از راههای نامشروع ثروت کلانی به دست آورده و به استثمار طبقات ضعیف و پایین اجتماع پرداخته بودند و در واقع از راه رباخواری و بهره کشی های ظالمانه، بر اختلافات طبقاتی ضد بشری، می افزودند.

قبائل عرب به سبب جهل و نادانی، در آن دوران، بیشتر به پرستش مظاهر طبیعت و بت پرستی مشغول بودند و خانۀ کعبه، بتخانۀ اعراب شده بود.(1)

ص:17


1- (1) . نهج البلاغه خویی؛ ج 2، ص 173. تاریخ جامع ادیان؛ ترجمۀ علی اصغر حکمت، ص 479.

هر یک از سنن و نظامات اخلاقی و اجتماعی زشت و ناپسند عربستان به تنهایی برای نابود ساختن عظمت ملّتی کافی بود. کجرویهای ضد بشری عرب پیش از اسلام، وضعی را به وجود آورده بود که ثمره اش فساد و تبهکاری، غذایش گوشت مردار، شعارش ترس و خوف و منطق و دلیلش شمشیر بود.

مردم عرب به غلط گمان می بردند که فقط کسانی برتر و بالاترند که از نژاد عرب باشند و دارای اصالت عربی و خون عربی، و در واقع ملیت پرستی قرن بیستم و قومیت و ناسیونالیسم عصر ما، در آن زمان، در دوران جاهلیت نخستین، با رنگ خاص خود، آیین مردم عرب شده بود.

در بین خود اعراب هم به تناسب ثروت و اولاد زیاد، افتخارات موهوم و گوناگونی به وجود آمده بود که هر قبیله ای با داشتن آنها، بر خود می بالید و از امتیازات قبیلۀ خود می شمرد.

غارتگری، چپاول، وحشیگری، تعدی و تجاوز و خیانت از صفات بارز آنها بوده و آدمکشی در نزد

ص:18

آنان، شجاعت و قهرمانی تلقی می شد و چون دختر را ننگ می دانستند و یا از هزینۀ زندگی و فقر و تنگدستی می هراسیدند، دختران معصوم و بی گناه را می کشتند، و یا زنده به گور می کردند. و اگر به مردی عرب، خبر می دادند که همسرش دختر زاییده است، رنگش از خشم سیاه می شد و از مردم کناره می گرفت و فکر می کرد با آن دختر چه کند آیا ننگ را به خود بپسندد و او را نگهداری کند و یا زنده زیرخاک پنهان سازد و این ننگ را از دامن خود بشوید، زیرا گاهی وجود یک دختر حتی در یک خانواده ننگ شمرده می شد.(1)

حضرت علی علیه السلام وضع اجتماعی مردم عرب را چنین تشریح می کند:

«... و شما از گروه عرب، در آن هنگام پیرو بدترین کیشها (بت پرستی) بودید و در بدترین سرزمینها (صحرای سوزان) به سر می بردید. در زمینهای سنگلاخ و در میان مارهای پر زهری که

ص:19


1- (1) . مستفاد از قرآن مجید؛ سورۀ نحل، آیه 58 و 59 و سورۀ اسراء، آیه 31 و تفسیر المیزان؛ ج 12، ص 294.

از صدا نمی رمیدند، اقامت داشتید. آب تیره می نوشیدید و غذای نامطبوع و خشن می خوردید و خون یکدیگر را می ریختید و از خویشاوندان دوری می کردید و بتها در میان شما نصب شده بود. و از گناهان اجتناب نمی کردید...».(1)

بدین ترتیب مردم عرب در لجنزاری از فساد و تباهی می زیستند و بر اثر بدآموزیها و بی رشدی، به صورت مردمی وحشی و یغماگر و مفسده جو درآمده و همانند اکثر مردم جهان، خرافات و افسانه های واهی و موهومات بی پایه را به عنوان «مذهب» پذیرفته بودند.(2)

روشن است که برای اصلاح بنیادی چنین جامعه ای، یک انقلاب اساسی و دگرگونی همه جانبه ضروری و لازم بود. ولی می بایست راهبر این نهضت و انقلاب، مردی آسمانی و از جانب خداوند بزرگ باشد تا از هرگونه تجاوز و

ص:20


1- (1) . نهج البلاغه عبده؛ جزء اوّل، چاپ دمشق، ص 66 و نهج البلاغه فیض الاسلام؛ ج 1، ص 83، خطبه 26.
2- (2) . دائرة المعارف؛ چاپ سوم، ص 255.

تعدّی و سودپرستی دور بماند و به خاطر منافع شخصی، مخالفان خصوصی خود را با عنوان «تصفیه» نابود نسازد؛ بلکه در راه اصلاح آنان بکوشد و فقط در راه خدا و برای رفاه حال مردم و پیشرفت جامعه کار کند، زیرا بی شک راهبری که خود از معنویات و اخلاق بی بهره باشد و ملکات فاضلۀ انسانی در او وجود نداشته باشد، نمی تواند جامعه را اصلاح کند و ملتی را نجات بخشد و این تنها رهبران آسمانی و نمایندگانشان هستند که می توانند با الهام از خدای جهان، دگرگونی عمیق و ریشه داری در همۀ شؤون زندگی فردی و اجتماعی مردم به وجود بیاورند. اکنون باید دید که راهبر انقلاب جهانی جدید چگونه شخصی بود و چه دگرگونی هایی در جهان پدیدار کرد.

*

ص:21

تولّد و دوران کودکی حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم

میلاد نور

شهر مکّه در ظلمت و سکوت سنگینی فرو رفته بود و اثری از حیات و فعالیت به چشم نمی خورد؛ تنها ماه، مطابق معمول آرام آرام از پشت کوههای سیاه اطراف، بالا آمده و شعاع کمرنگ و لطیف خود را بر روی خانه های ساده و خالی از تجمّل و همچنین ریگزارهای دور شهر، پهن می کرد.

کم کم شب از نیمه گذشت و نسیم لذّت بخش و مطبوعی سرزمین تفتیدۀ حجاز را فرا گرفت و آن را برای مدّت کوتاهی آمادۀ استراحت ساخت؛ ستارگان هم در این هنگام به این بزم بی ریا، رونق و صفا بخشیده و به روی ساکنین شهر مکه لبخند می زدند.

اکنون سحر است و مرغان سحرخیز و شب زنده دار، با لحنی روح افزا در آن هوای بهشتی نغمه سر داده و گویا با معشوقی راز و نیاز می کنند.

ص:22

کرانۀ افق مکّه در آستانۀ سپیدۀ سحری است، ولی هنوز سکوت ابهام آمیزی بر شهر حکومت می کند، و همه در خواب هستند، فقط «آمنه» بیدار بود و دردی را که در انتظارش بود احساس کرد... درد رفته رفته شدیدتر شد... ناگهان چند بانوی ناشناس و نورانی را در اطاق دید که بوی خوشی از آنان به مشام می رسید. متحیر بود که ایشان چه کسانی هستند و چگونه از در بسته داخل شده اند؟!(1)

طولی نکشید که نوزاد عزیزش به دنیا آمد و بدین ترتیب دیدگان «آمنه» پس از ماهها انتظار در «سحرگاه» «هفدهم ربیع الاول»(2) به دیدن فرزندش روشن شد.

همه از این ولادت خوشحال بودند، ولی در این هنگام که «محمّد صلی الله علیه و آله و سلم» شبستان تاریک و خاموش آمنه را روشن می کرد جای همسر جوانش «عبدالله» خالی بود چون او در بازگشت از سفر

ص:23


1- (1) . بحارالانوار؛ ج 15، ص 325.
2- (2) . بحارالانوار؛ ج 15، ص 250.

شام در مدینه درگذشت و در همان جا به خاک سپرده شد و آمنه را برای همیشه تنها گذارد.(1)

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم نوزاد عجیب

«محمّد صلی الله علیه و آله و سلم» به دنیا آمد و همراه با ولادت او حوادثی در آسمان و زمین مخصوصاً در مشرق زمین که مهد تمدن آن روز بود، پدیدار گردید.

این حوادث به منزلۀ سریعترین وسیلۀ خبرگزاری امروز جهان بود که از حادثۀ مهمّی خبر می داد، و از آنجا که این نوزاد بایستی آداب و رسوم کهنه و خرافی ملّتها را درهم بکوبد و اساس و شالوده ای نو برای پیشرفت و ترقّی انسانها بریزد. از همان روزگار اول «زنگ بیدار باش» را به صدا درآورد.

کاخ با عظمت انوشیروان که شبحی از قدرت و سلطنت ابدی! را در نظرها مجسّم می کرد و مردم به آن و صاحبش چشم دوخته بودند، آن

ص:24


1- (1) . کامل التواریخ؛ جزء ثانی، ص 10 و طبقات؛ ج 1، ص 61 و بحارالانوار؛ ج 15، ص 125.

شب لرزید و چهارده کنگرۀ(1) آن فرو ریخت و آتشکدۀ فارس(2) که شعله های آتش هزاران سال زبانه می کشید به یکباره خاموش شد و خاکساران آن معبود خیالی و سوزنده که حجابهای تعصّب و تقلیدِ غلط به آنان مهلت فکر و مطالعه نمی داد، به حقیقت و جهت دیگری متوجه شدند؛ همچنین خشکیدن دریاچۀ ساوه، منطقۀ عظیم دیگری را بیدار ساخت.(3)

حلیمه، دایۀ محمّد صلی الله علیه و آله و سلم

نزد اعراب از سالها پیشتر مرسوم بود که [خانواده های با تشخّص] کودکان خویش را پس از تولّد به دایه ای در میان قبایل اطراف می سپردند تا هم در هوای آزاد و در محیط طبیعی صحرا پرورش یابند و هم تکلّم به لهجۀ فصیح عربی را -

ص:25


1- (1) . بحارالانوار؛ ج 15، ص 257.
2- (2) . بحارالانوار؛ ج 15، ص 258.
3- (3) . بحارالانوار؛ ج 15، ص 263.

که در آن زمان، اصیل ترین جلوۀ آن در صحرا یافت می شد - فرا گیرند.(1)

بدین منظور و نیز بدان جهت که آمنه برای تغذیۀ فرزندش شیر نداشت، «عبدالمطلب» پدربزرگ و کفیل «محمّد صلی الله علیه و آله و سلم» به فکر افتاد بانویی محترم و مطمئن برای نگهداری محمّد عزیز، یادگار فرزندش عبدالله، استخدام کند و پس از کاوش و تحقیق کافی «حلیمه» را که از قبیلۀ «بنی سعد» - قبیله ای که به شجاعت و فصاحت معروف بود - و از زنان پاکدامن و اصیل به شمار می آمد، برای این کار انتخاب کرد.

حلیمه، محّمد را به قبیلۀ خود برد و چون فرزند خویش در مراقبت او می کوشید. «قبیلۀ بنی سعد» مدّتی بود که در صحرا گرفتار قحطی بودند؛ صحرای خشک و آسمان خشک تر، فلاکت و فقر آنان را افزون ساخته بود.

ولی از آن روز که «محمّد صلی الله علیه و آله و سلم» به خانۀ حلیمه آمد، خیر و برکت به او رو آورد و زندگی

ص:26


1- (1) . سیرۀ حلبیه؛ ج 1، ص 99.

او که با فقر و تنگدستی می گذشت، رو به بهبود گذارد و چهرۀ رنگ پریدۀ او و فرزندانش نور و طراوتی پیدا کرد. پستان خشک او پر از شیر شد و مرتع گوسفندان و شتران آن ناحیه خرَّم گشت.

«محمّد صلی الله علیه و آله و سلم»، خود نیز بیش از دیگر کودکان رشد می کرد و از آنها چابکتر می دوید و مانند آنها شکسته حرف نمی زد.

چنان میمنت و برکت با او همراه بود که اطرافیانش به سهولت این حقیقت را در می یافتند و به آن معترف بودند؛ به طوری که «حارث» همسر حلیمه به او می گفت: «آیا می دانی چند فرزند مبارکی نصیب ما شده است؟».(1)

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم در طوفان حوادث

تازه شش(2) بهار از عمر «محمّد صلی الله علیه و آله و سلم» می گذشت که مادرش آمنه برای دیدار بستگان

ص:27


1- (1) . اقتباس از بحارالانوار؛ ج 15، ص 331-395 و سیرۀ ابن هشام؛ ج 1، ص 159-160 و سیرۀ حلبیه؛ ج 1، ص 99.
2- (2) . بحارالانوار؛ ج 15، ص 402 و 406.

خود و شاید زیارت قبر شوهرش عبدالله شهر مکّه را ترک کرد و به اتفاق «محمّد صلی الله علیه و آله و سلم» به سوی مدینه روان گشت و پس از دیدار از نزدیکان خویش و تجدید عهد با مزار همسرش، پیش از رسیدن به مکّه در محلی بنام «اَبواء» درگذشت.(1)

بدین ترتیب «محمّد صلی الله علیه و آله و سلم» در سنینی از عمر که هر کودکی احتیاج فراوان به محبّتهای سرشار پدر و دامان پر مهر مادر دارد هر دو را از دست داد.

سیمای محمّد صلی الله علیه و آله و سلم

همانطوری که ولادت پیامبر اسلام و حوادث بعد از آن خارق العاده بود و از شخصیت و عظمت او حکایت می کرد همچنین گفتار و کردار دوران کودکی آن حضرت او را از سایر کودکان ممتاز می ساخت به طوری که عبدالمطلب به این حقیقت واقف گشته و حضرتش را فوق العاده احترام می کرد.(2)

ص:28


1- (1) . سیرۀ ابن هشام؛ ج 1، ص 168.
2- (2) . بحارالانوار؛ ج 15، ص 366 و 382 و 402.

ابوطالب عموی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم می گفت: «هرگز از محمّد صلی الله علیه و آله و سلم دروغ و کار ناشایست و جاهلانه ندیدیم نه بیجا می خندید و نه سخنان بیهوده می گفت و بیشتر تنها بود».(1)

هنگامی که محمّد صلی الله علیه و آله و سلم هفت ساله بود، یهود گفتند: «ما درکتابهایمان خوانده ایم که پیامبر اسلام از غذای حرام و شبهه دار اجتناب می نماید خوبست او را امتحان کنیم لذا مرغی ربودند و برای ابوطالب فرستادند، همه از آن خوردند چون نمی دانستند، ولی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم به آن دست نزد وقتی علّت آن را پرسیدند در جواب فرمود: «آن حرام است و خداوند مرا از حرام حفظ می فرماید» سپس مرغ همسایه را گرفته و فرستادند؛ به خیال این که بعداً پولش را بپردازند. آن حضرت باز هم میل نکرد و فرمود: «این غذا شبهه ناک است و...» آنگاه یهود گفتند: «این طفل دارای شأن و مقام عالی و ارجمندیست».(2)

ص:29


1- (1) . بحارالانوار؛ ج 15، ص 366 و 382 و 402.
2- (2) . بحارالانوار؛ ج 15، ص 336.

بزرگ قریش «عبدالمطلب» با محمّد صلی الله علیه و آله و سلم مانند سایر کودکان رفتار نمی کرد؛ بلکه برای او مقام و مرتبه ای رفیع قائل بود.

هنگامی که برای عبدالمطلب جایگاهی در کنار کعبه ترتیب می دادند و فرزندانش اطراف جایگاه مخصوص را احاطه می کردند، عظمت و ابهت او مانع بود که شخصی به آنجا وارد شود، ولی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم مقهور آن جلال و جبروت نمی شد و یکراست به جایگاه مخصوص می رفت. عبدالمطلب به فرزندانش که مانع ورود محمّد صلی الله علیه و آله و سلم می شدند، می گفت: «پسرم را رها کنید، به خدا سوگند او دارای شأن عظیمی است».

آنگاه محمّد صلی الله علیه و آله و سلم با بزرگ قریش عبدالمطلب می نشست و با او به سخن می پرداخت.(1)

ص:30


1- (1) . بحارالانوار؛ ج 15، ص 142 و سیرۀ ابن هشام؛ ج 1، ص 168.

خاطراتی از کودکی و دوران جوانی حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم

سرپرستی و حمایت ابوطالب(ره)

دوران کودکی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم با رنج یتیمی در سایۀ حمایت نیای بزرگوارش عبدالمطلب و عموی مهربانش ابوطالب سپری شد. گویا این دورۀ سراسر رنج یتیمی - که از هر غمی جانکاهتر بود و روح لطیفش را آزار می داد - برای زیرسازی شخصیت عظیم محمّد صلی الله علیه و آله و سلم لازم بود و درس بردباری در برابر حوادث، و تحمّل بار گران رسالت را، که بعداً می بایست به عهده می گرفت، به او می آموخت.

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم کم کم بزرگ می شد و دوران جوانی زندگیش که دورۀ شکفتگی غرائز و نیروها است، فرا می رسید، او گرچه از مهر مادر و لطف و محبّت پدر محروم شده بود، ولی ابوطالب به حکم وظیفۀ اخلاقی و سفارش اکید پدرش عبدالمطلب از او نگهداری و حمایت می کرد محمّد صلی الله علیه و آله و سلم در حقیقت برای او سه چیز شده بود: پسر، یادگار

ص:31

برادرش عبدالله و پدرش عبدالمطلب. و لذا جزء عائلۀ او به شمار می رفت و مانند فرزندان دیگرش بر سفرۀ او می نشست و در خانۀ او به سر می برد. ابوطالب برای محمّد صلی الله علیه و آله و سلم پدری مهربان، عمویی با وفا و مربّی دل سوزی بود و این عمو و برادرزاده، آن چنان به یکدیگر علاقمند بودند که گویی رشتۀ حیات و عمر آنها به یکدیگر بسته بود. همین علاقمندی شدید آنها، موجب شد که ابوطالب هیچ وقت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را از خود دور نکند و حتی هنگامی که به بازارهای عمومی عرب مانند «عکاظ» و «مجنه» و «ذی المجاز» می رود او را با خود ببرد و هنگامی که می خواست با کاروان مکه برای تجارت به شام برود نتوانست مفارقت او را تحمل کند، و او را همراه خود برد.

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم درحالی که روی شترسوار بود. راه دور و دراز یثرب و شام را می پیمود.(1)

ص:32


1- (1) . سیرۀ ابن هشام؛ ج 1، ص 180.

مصاحبۀ بُحِیرا با محمّد صلی الله علیه و آله و سلم

روزی که قافلۀ قریش به «بُصری»(1) نزدیک می شد، زاهدی گوشه گیر به نام «بحیرا» در صومعۀ خود بود، ناگهان دید کاروانی می آید درحالی که تکۀ ابری بالای سر آنها سایه افکنده و همراه آنان حرکت می کند.

«بحیرا» از صومعه به زیر آمد و در گوشه ای ایستاد و به پیشکار خود گفت: «برو به آنان بگو امروز همۀ شما میهمان من هستید».

اهل کاروان، جز محمّد صلی الله علیه و آله و سلم که در کنار اثاثیه ایستاده بود، نزد او آمدند. بحیرا که می دید ابر بر جای خود ایستاده و حرکت نمی کند گفت: «آیا همۀ افراد قافله در اینجا حاضرند؟»

گفتند: «آری، مگر جوانی که از حیث سن از همه کوچکتر است».

بحیرا گفت: «او را هم بگویید بیاید». محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را هم آوردند، چون آمد، ابر هم با او به حرکت درآمد. راهب خیره خیره در او

ص:33


1- (1) . بُصری شهر کوچکی در شام بوده است.

می نگریست پس از صرف غذا به او گفت: «من از تو پرسشی دارم. تو را به «لات» و «عُزّی»(1) قسم می دهم که جواب مرا بدهی!»

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم: «مبغوض ترین چیزها در نظر من، همین دو اسم است که مرا به آنها قسم دادی».

بحیرا: «تو را به «الله» (خدا) قسم می دهم که پاسخ مرا بدهی».

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم: «سؤال خود را بگو!»

بحیرا پس از یک مصاحبۀ کوتاه با محمّد صلی الله علیه و آله و سلم بر دست و پای او افتاد و بر آنها بوسه زد و گفت: «اگر زمان تو را دریابم پیشاپیش تو با دشمنانت خواهم جنگید، تو بزرگ فرزندان بشری...».

پرسید: «این جوان فرزند کیست؟»

اهل کاروان به ابوطالب اشاره کردند، که فرزند اوست.

ص:34


1- (1) . «لات» و «عزی» نام دو بتی است که اعراب آنها را می پرستیدند و در مواقع لزوم به آنها سوگند می خوردند.

بحیرا: «نه، پدر این جوان نباید حیات داشته باشد!»

ابوطالب: «آری او برادرزادۀ من است».

بحیرا: «این جوان آتیۀ درخشان و مهمّی دارد؛ اگر آنچه را من در او می بینم یهودیان ببینند او را نابود خواهند ساخت، مواظب باش یهودیان به او آسیبی نرسانند!»

ابوطالب: «او مگر چه خواهد کرد، و یهود با او چه کاری خواهند داشت؟»

بحیرا: «او در آینده پیامبر خواهد بود و فرشتۀ وحی بر او فرود خواهد آمد».

ابوطالب: «خدا او را وا نمی گذارد و از شرّ دشمنان و یهودیان محافظت می کند».(1)

شبانی و تفکّر محمّد صلی الله علیه و آله و سلم

گرچه ابوطالب از بزرگان قریش بود ولی دارایی او برای مخارج سنگین عائله اش کافی نبود.

ص:35


1- (1) . اقتباس از سیرۀ ابن هشام؛ ج 1، ص 181 و اعلام الوری؛ ص 26 و بحارالانوار؛ ج 15، ص 193-204.

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم که به حد رشد و جوانی رسیده بود، طبعاً میل داشت مشغول کاری شود، و از مخارج سنگین عمویش بکاهد، ولی چه کاری انتخاب کند که با روحیۀ او بیشتر سازگار باشد؟

از آنجا که محمّد صلی الله علیه و آله و سلم می بایست بعدها پیامبری بزرگوار و پیشوایی عالیقدر گردد، و با مردم افسار گسیخته و لجوج روبرو شود و با عقاید خرافی و رسوم غلط دوران جاهلیت مبارزه کند و کاخ رفیع عدالت و مقرّرات صحیح زندگی انسانی را پایه گذارد، صلاح دید تا پیشۀ شبانی را اختیار کند.

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم گوسفندها و دامهای خویشاوندان خود و مردم مکّه را در بیابانهای اطراف مکّه می چرانید و از آنها محافظت می کرد و با مزدی که می گرفت به ابوطالب کمک می کرد.(1) و همچنین از محیط بیابانی که از تمام سر و صداها و جنگ و جدالهای مردم شهر به دور بود و از فرصت مناسبی که داشت تجربه ها آموخت که در دوران

ص:36


1- (1) . سیرۀ ابن هشام؛ ج 1، ص 167.

رسالت و زمامداریش ثمرات شیرین آن آشکار گردید.

او در این مدّت در جمیع فضائل؛ مروّت، نیکویی خلق، بزرگواری، همسایه داری، بردباری، راستگویی، امانت داری و فاصله گرفتن از رذائل اخلاقی، سرآمد مردم بود تا آنجا که به نام «محمّد امین» شهرت یافت.(1)

عفت و پاکدامنی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم

کودکان هنگامی که غرائز و نیروهای نهفتۀ آنان بر اثر بلوغ شکفته می شود، از مرحلۀ کودکی گذشته وارد مرحلۀ پرشور و پرهیجانی می شوند و خود را در عالمی دیگر می بینند؛ در این موقع حساس که انواع انحرافها، آلودگیها، بی عفتیها و بی بند و باریها به سراغ نسل جوان می آید، هرگاه از آنان مراقبت های صحیح به عمل نیاید و یا خود آنها در حفاظت و تعدیل غرائز نکوشند. آنچنان به درّۀ هولناک بدبختی سقوط خواهند کرد، که دیگر

ص:37


1- (1) . سیرۀ ابن هشام؛ ج 1، ص 183.

کمتر ممکن است رنگ خوشبختی و سعادت را ببینند.

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم در جامعۀ آلوده ای زندگی می کرد که فضای آن را انواع رذائل اخلاقی و گناه تیره ساخته بود، جوانان بلکه پیرهای حجاز به طرز شرم آوری به بی عفتی و انحرافات جنسی گرایش پیدا کرده بودند، تا جایی که به طور آشکار پرچم های سیاه، به علامت فساد، بالای برخی از خانه ها افراشته شده بود و اشخاص بی بند و بار را بدانجا دعوت می کرد.

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم در چنین جامعۀ ناپاکی از کودکی به جوانی رسید و با اینکه تا بیست و پنج سالگی ازدواج نکرده بود، تحت تأثیر محیط قرار نگرفت و کوچکترین عمل خلافی از او مشاهده نشد، بلکه دوست و دشمن او را عالیترین نمونۀ فضائل و اخلاق، معرفی کردند.

اشعاری که در جریان زناشویی آن گرامی با بانوی قریش (خدیجه) در توصیف و مدح حضرتش سروده شد، یادآور صفات برجسته از

ص:38

جمله حیای اوست؛ شاعر خطاب به خدیجه می گفت: «... ای خدیجه تو در بین جهانیان به مرتبه ای بزرگ رسیدی، و در میان همه سرافراز شدی؛ یعنی به وصال محمّد صلی الله علیه و آله و سلم رسیدی که زنان عالم مانند او نزاییده اند. مکارم اخلاق، عظمت ها و حیا در آن حضرت جمع است و همیشه چنین خواهد بود».(1)

سرایندۀ دیگری در اشعار خود چنین می گفت: «اگر احمد صلی الله علیه و آله و سلم با همۀ آفریده ها موازنه شود بر همه برتری دارد و به تحقیق فضایل او برای قریش واضح و هویدا است».(2)

ص:39


1- (1) . بحارالانوار؛ ج 16، ص 74 (خدیجة نلت العلابین الوری...)
2- (2) . بحارالانوار؛ ج 16، ص 75 (لوان یوازن احمد...)

نخستین ازدواج حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم

جوان و ازدواج

دوران جوانی، دوران شکفتگی غرایز، و بروز نیروهای جنسی افراد است.

هنگامی که پسر و دختر، به این مرحله می رسند، یک تمایل باطنی در خود، نسبت به یکدیگر، احساس می کنند و تا با هم تشکیل خانواده ندهند، آرامش روحی و سکون خاطر برای آنها حاصل نمی شود و آتش مشتعل درون آنها خاموش نمی گردد.

و لذا آیین اسلام، برای بهره برداری صحیح و پیشگیری از مفاسدی که ممکن است از راه طغیان غریزۀ جنسی، دامنگیر جامعه شود، دستور اکید می دهد که جوانان هر چه زودتر مراسم ازدواج را بر پا دارند، و به بهانۀ این که مبادا در آینده نتوانند از عهدۀ مخارج زندگی برآیند، از قانون ازدواج، شانه خالی نکنند.(1)

ص:40


1- (1) . استفاده از قرآن مجید؛ آیه 31 و 32 سورۀ نور.

ولی گاهی وضع زندگی آنچنان نابسامان است که شرائط اولیۀ ازدواج و مخارج زندگی غیر مقدور به نظر می رسد و بدون شک در اینگونه موارد، می توان به انتظار فراهم شدن شرائط مساعد زندگی، از ازدواج خودداری کرد و به پاک دامنی و عفّت گرایید.(1)

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم تا سن 25 سالگی(2) از اقدام به ازدواج خودداری کرد و به انتظار فراهم شدن شرایط لازم بود.(3)

پیشنهاد خدیجه

خدیجه که زنی ثروتمند بود، ثروت خود را در اختیار دیگران می گذاشت تا برای او تجارت کنند و در مقابل کار خود اجرتی دریافت دارند.

ص:41


1- (1) . بحارالانوار؛ ج 16، ص 3 و تاریخ یعقوبی؛ ج 2، ص 15.
2- (2) . اعیان الشیعه؛ ج 2، ص 8 و سیرۀ حلبیه؛ ج 1، ص 15.
3- (3) . سیرۀ ابن هشام؛ ج 1، ص 188، چاپ سال 1375 قمری و بحارالانوار؛ ج 16، ص 22.

موقعی که آوازۀ امانت و درستی و فضیلت و بزرگواری محمّد صلی الله علیه و آله و سلم در عربستان پیچید و به گوش خدیجه رسید، به فکر افتاد با محمّد صلی الله علیه و آله و سلم کار کند. و این موضوع را به او پیشنهاد کرد و اظهار داشت: «مالی را با یک غلام (که میسره نامیده می شود) در اختیار شما می گذارم و در مقابل بیش از آنچه به دیگران می دادم به شما می پردازم».

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم که از وضع زندگی ابوطالب با خبر بود و می دانست وضع مالی عمویش در اثر فرسودگی و پیری و کثرت عائله و کمی درآمد رضایت بخش نیست، این پیشنهاد را از خدیجه پذیرفت.(1)

خدیجه کیست ؟

«خدیجه» دختر «خویلد» زنی با شخصیت بود. دو بار شوهر کرده بود. «ابوهاله» و «عتیق

ص:42


1- (1) . سیرۀ ابن هشام؛ ج 1، ص 188، چاپ سال 1375 قمری و بحارالانوار؛ ج 16، ص 22.

مخزومی» شوهران متوفای او بودند. خدیجه با اینکه چهل سال از عمرش می گذشت. در اثر ثروت فراوان و محبوبیتش، خواستگاران زیادی از بزرگان قریش و رجال وقت داشت. امّا خدیجه دست رد به سینۀ آنها می زد و تن به ازدواج نمی داد؛ زیرا می دانست که آنان یا مرد زندگی نیستند و یا تنها به مال او چشم طمع دوخته اند.(1)

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم به سوی شام حرکت کرد

هنگامی که کاروان تجاری قریش، آماده حرکت به شام گردید و محمّد نیز شرایط سفر را فراهم کرد و خواست به کاروان بپیوندد، خدیجه به غلام خود «میسره» دستور داد: «تو هم همراه محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و در خدمت او به شام برو».

گرچه جزئیات این سفر تاریخی را در این زندگی نامه کوتاه نمی توان آورد، ولی همین قدر باید گفت که این سفر خیرها و برکتهایی مانند: سود فراوان در تجارت، آشکار کردن شخصیت شگفت انگیز محمّد صلی الله علیه و آله و سلم برای اهل کاروان،

ص:43


1- (1) . بحارالانوار؛ ج 16، ص 12 و تاریخ طبری؛ ج 3، ص 1127.

برخورد راهب مسیحی با آن حضرت و پیشگویی او از نبوّت و پیامبری آن بزرگوار(1) و فراهم شدن مقدمات یک وصلت فرخنده را، همراه داشت.

این سفر پس از مدتی خاتمه یافت و کاروان از شام برگشت.

«میسره» شرح جزئیات سفر، و سود فراوان و بی سابقه ای که عاید آنها شده بود، و همچنین بزرگواری ها و کرامتهایی که در این سفر از محمّد صلی الله علیه و آله و سلم آشکار شده بود، همه را برای بانوی قریش تعریف کرد.(2)

شنیدن این گزارشها و نیز سخنانی که از یک عالم یهودی دربارۀ شخصیت آسمانی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و تزویج وی با محترمترین زنان قریش (خدیجه) شنیده بود، باعث گردید که خدیجه نه تنها مهر و علاقۀ محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را در دل بپروراند، بلکه موجب شد که او را شوهر ایده آل خود

ص:44


1- (1) . سیرۀ ابن هشام؛ ج 1، ص 188، چاپ سال 1375 قمری، این راهب غیر از بحیرا است که آن حضرت را در کودکی ملاقات کرد.
2- (2) . کامل ابن اثیر؛ ج 2، ص 39، چاپ بیروت 1375.

بداند.(1) و همچنین مطالبی که عمویش «ورقة بن نوفل» به عنوان پیشگویی های پیامبران گذشته دربارۀ بشارت ظهور محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و همسری خدیجه با او گفته بود،(2) شوق خدیجه را فراوان تر کرد.

ولی چگونه با او در میان بگذارد؟ این خود برای او که با شخصیت ترین زن قریش بود، کار آسانی نبود.

پیشنهاد ازدواج خدیجه

خدیجه از «نفیسه» که دوست و محرم اسرارش بود، خواست تا در این زمینه با محمّد صلی الله علیه و آله و سلم گفتگو کند. نفیسه پیش محمّد صلی الله علیه و آله و سلم رفت و گفت: «چرا ازدواج نمی کنی؟» او جواب داد: «شرائط زندگی و بودجه ام اجازه نمی دهد».

نفیسه گفت: «هرگاه این اشکال از میان برود و زنی صاحب جمال و مالدار و شرافتمند و از

ص:45


1- (1) . بحارالانوار؛ ج 16، ص 20 و 21.
2- (2) همان.

خانواده ای معروف برای تو پیدا شود، آیا قبول می کنی؟»

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «چنین زنی که می گویی کیست؟»

نفیسه گفت: «خدیجه»، محمّد صلی الله علیه و آله و سلم گفت: «این چگونه می شود؛ او که خواستگاری اشراف و ثروتمندان قریش را رد کرده است، آیا با من ازدواج خواهد کرد؟!»

نفیسه گفت: «بلی این پیوند شدنی است و من انجام می دهم».(1)

هنگامی که محمّد صلی الله علیه و آله و سلم اطمینان پیدا کرد که خدیجه مایل است با او ازدواج کند، جریان را با عموهایش در میان نهاد. آنان با شنیدن این خبر مسرّت بخش بسیار خرسند شدند و رسم خواستگاری را بجا آوردند و سرانجام با تشریفات خاصّی جشن عروسی را برگزار کردند.(2)

ص:46


1- (1) . سیرۀ حلبیه؛ ج 1، ص 152 و اعیان الشیعه؛ ج 2، ص 8.
2- (2) بحارالانوار؛ ج 16، ص 56-73.

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم بهترین دورۀ زناشویی یعنی در حدود 25 سال از عمر خود را با خدیجه گذراند و با او که نه تنها برای محمّد صلی الله علیه و آله و سلم یک همسر خوب بود، بلکه بزرگترین یار و مددکارش به شمار می رفت، زندگی کرد.(1)

خدیجه نخستین بانویی است که به محمّد صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورد، و داراییش را برای ترویج آیین اسلام در اختیار او گذاشت.(2) محمّد از این ازدواج، دارای شش فرزند شد دو پسر به نام: قاسم و طاهر، که در همان اوان کودکی در مکّه مردند و چهار دختر به نام، رقیه، زینب، ام کلثوم، و فاطمه علیها السلام، که برجسته ترین آنها بود.(3)

خدیجه به خاطر از خود گذشتگی و فداکاری بی نظیری که نسبت به محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و آیین او نشان داد، نه تنها در زمان حیاتش مورد علاقۀ شدید

ص:47


1- (1) . بحارالانوار؛ ج 16، ص 7 و 10 و 11 و اعلام الوری؛ ص 146.
2- (2) . بحارالانوار؛ ج 16، 10-71 و اعیان الشیعه؛ ج 2، ص 8.
3- (3) . بحارالانوار؛ ج 16، ص 3 و اعلام الوری؛ ص 146 و اعیان الشیعه؛ ج 2، ص 18.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود، بلکه بعد از مرگ هم هرگاه یاد او می افتاد بسیار اندوهگین می شد(1) و گاهی در فراق او اشک می ریخت. هر چه بود آفتاب عمر خدیجه در سن 65 سالگی یعنی در سال دهم بعثت غروب کرد(2) و خانۀ محمد صلی الله علیه و آله و سلم برای همیشه از فروغ خدیجه خاموش گشت.

ص:48


1- (1) . بحارالانوار؛ ج 16، ص 8.
2- (2) . بحارالانوار؛ ج 16، ص 13.

فلسفۀ ازدواجهای حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم

تاریخ نویسان محقق و بی طرف، اعمّ از مسلمان و مسیحی نوشته اند که: «ازدواجهای رسول خدا برای شهوترانی نبوده است، زیرا اگر چنین بود آن حضرت در سن 25 سالگی که دوران شور و هیجان جوانان است، و افکار آنان را چیزی جز داشتن همسری جوان مشغول نمی سازد، با خدیجه، بانویی 40 ساله که جوانی خود را در خانۀ دو شوهر سابقش از دست داده بود، ازدواج نمی کرد».

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم قریب 25 سال(1) با خدیجه در کمال صفا و صمیمیت زندگی نمود و با این که دوشیزگان و زنان زیبای عرب، به همسری آن حضرت مباهات می کردند؛ ولی حضرتش حتی یکبار هم با دوشیزه و زن دیگری ازدواج نکرد. بی شک اگر پیامبر اسلام مرد هوسرانی بود، نمی توانست در این مدت طولانی، از همسری زنان جوان خودداری نماید.

ص:49


1- (1) . مروج الذهب؛ ج 2، ص 287.

ایرادکنندگان استیضاح می شوند

اگر کسی از ایرادگیران بپرسد: «چه شد که رسول اکرم در ابتدای جوانی، با بیوه ای سالخورده به سر برد و با زن دیگری ازدواج نکرد: ولی در 10 سال آخر زندگی خود که پیری و حفظ تعادل سیاسی داخلی و خارجی اسلام مجال ازدواج به او نمی داد، به ازدواجهای متعدد اقدام نمود؟ آیا نگهداری زنان یتیم دار و درمانده، خود ریاضتی بزرگ نبود؟ آیا معاشرت زنانی که دارای اخلاق و سلیقه های گوناگونی بودند، با عیش و نوش می سازد؟ و آیا زندگی یک مرد کامل که بیش از 50 سال دارد، با زن جوانی که هنوز حدود و مقام افراد را نمی داند کار آسانی بود؟»(1) پاسخی ندارند و در می مانند، و باید اعتراف کنند که هرگز محمّد صلی الله علیه و آله و سلم شهوت پرست نبود و از روی عناد و ستم او را متهم به شهوترانی نمودند، و این چقدر ستم و بی انصافی است.

ص:50


1- (1) . منظور عایشه است.

«جان دیون پورت» می گوید: «آیا ممکن است مردی که به شهوت توجّهی بسیاردارد، در چنان کشوری که تعدد زوجات عمل عادی شمرده می شد، برای مدت 25 سال به یک زن قانع باشد؟»(1)

تعداد همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

پیامبر اسلام بعد از خدیجه همسرانی دیگر اختیار کرد و از آن جمله اند: سوده، عایشه، غزیه، حفصه، ام حبیبه، ام سلمه، زینب دختر جحش، زینب دختر خزیمه، میمونه، جویریه، صفیه.(2)

اکنون لازم است موقعیت و شرایطی که ایجاب می کرد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ازدواجهای متعدد نماید بررسی کنیم.

اصولاً می توان گفت: «ازدواجهای پیامبر اسلام به چند منظور بوده است:

ص:51


1- (1) . عذر تقصیر به پیشگاه محمّد و قرآن؛ ص 35.
2- (2) . بحارالانوار؛ ج 22، ص 204-200.

1 - به خاطر محافظت یتیمان و درماندگان و نگهداری آبروی کسانی که قبلاً در وسعت و عزّت زندگی می کردند، ولی با از دست دادن سرپرست خود، آبرو، و ایمانشان در خطر بود؛ زیرا قبیلۀ آنان، آنها را به سوی خود می بردند و به کفر و ارتداد مجبورشان می کردند؛ مانند «سوده» که پس از مهاجرت به حبشه شوهرش وفات کرد و بدون سرپرست ماند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که خدیجه را از دست داده بود و همسری نداشت، با او تزویج کرد.(1)

دیگر «زینب دختر خزیمه» زن بیوه ای که پس از مرگ شوهر از یک طرف به بی سرپرستی و از طرف دیگر به فقر گرفتار شد؛ درحالی که زنی بخشنده و دلجو و معروف به امّ المساکین (مادر

ص:52


1- (1) . حیات محمّد صلی الله علیه و آله و سلم؛ تألیف دکتر هیکل، ص 319.

بینوایان) بود. رسول خدا به خاطر حفظ آبروی زینب با او ازدواج کرد، زینب در زمان حیات پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم درگذشت.(1)

«ام سلمه» نیز مسنّ و یتیم دار و با ایمان بود و به ازدواج پیامبر درآمد.(2)

2 - به خاطر وضع قانون و کوبیدن سنتّهای غلط جاهلیت؛ مانند «زینب، دختر جحش» دختر عمۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که با «زید بن حارثه» پسر خواندۀ آن حضرت ازدواج کرده بود، و این ازدواج که به دستور پیامبر اسلام صورت گرفت، خود نمونه ای از الغاء امتیازات غلط طبقاتی، در اسلام است؛ زیرا زینب یکی از نوادگان عبدالمطلب، بزرگ قریش، و زید از نظر خانوادگی «برده» که به وسیلۀ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آزاد گردید.

ص:53


1- (1) . حیات محمّد صلی الله علیه و آله و سلم؛ ص 320 و بحارالانوار؛ ج 22، ص 203.
2- (2) . حیات محمّد صلی الله علیه و آله و سلم؛ ص 321.

زینب به خاطر شخصیتی که داشت؛ به زید بزرگی می فروخت و بدین جهت زندگی خود را تلخ می کرد و هر چه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را نصیحت کرد، مؤثر نشد و سرانجام زید به زینب بی میل گردید و او را طلاق گفت.(1)

پس از آنکه زینب طلاق گرفت، پیامبر اسلام به فرمان خداوند او را به عقد خود درآورد؛ تا رسمی را که میان مردم جاهلیت بدون دلیل و مصلحت رواج داشت، از بین ببرد (چون آنها پسر خواندۀ خود را پسر واقعی می دانستند و همسر او را نمی گرفتند).(2)

3 - به خاطر آزادی اسیران و بردگان مانند «جُوَیریه».

«جویریه» از قبیلۀ بزرگ «بَنی الْمُصْطَلَق» بود که پس از نبرد با ارتش اسلام

ص:54


1- (1) . بحارالانوار؛ ج 22، ص 214-218.
2- (2) سورۀ احزاب؛ آیه 37.

مغلوب و اسیر شدند. پیامبر اسلام با جویریه دختر «حارث» که بزرگ آنها بود، ازدواج کرد. مسلمانها وقتی دیدند که اسیران از منسوبین آن حضرت شدند؛ بسیاری از آنها را آزاد ساختند، و به قول ابن هشام از برکت این ازدواج، صد خانوادۀ بنی المصطلق آزاد شد.(1)

4 - به خاطر پیوند با قبایل بزرگ عرب و جلوگیری از کارشکنیهای آنان و حفظ سیاست داخلی، پیامبر اسلام با عایشه، حفصه، ام حبیبه، صفیه، و میمونه ازدواج کرد.

«ام حبیبه» دختر ابوسفیان همان کسی است که خاندان او با دودمان رسالت، دشمنی آشتی ناپذیر داشتند و شوهر او در حبشه از اسلام برگشت و نصرانی شد و سپس درگذشت. ام حبیبه سخت در اضطراب و ناراحتی به سر می برد؛

ص:55


1- (1) . سیرۀ ابن هشام؛ ج 3، ص 295.

زیرا او مسلمان ولی پدرش ابوسفیان، دشمن شمارۀ یک پیغمبر بود و نمی توانست به او پناه ببرد؛ بنابراین، ام حبیبه زنی بی سرپرست و محروم بود که پیامبر اسلام برای جلب قلوب بنی امیه و همچنین سرپرستی ام حبیبه، با او ازدواج کرد.(1)

«صفیه» دختر «حی ابن اخطب» رئیس قبیله «بنی النضیر» بود و پس از آنکه اسیران یهود در میان مسلمین پخش شدند، حضرت برای حفظ شخصیت صفیه با او پیوند زناشویی بست و بدین وسیله با یکی از بزرگترین قبایل بنی اسرائیل طرح خویشاوندی ریخت.(2)

ص:56


1- (1) . اصابه و استیعاب؛ ص 305 و موسوعة آل النبی ص 369-374 و سیرۀ ابن هشام؛ ج 1، ص 223 و اعلام الوردی؛ ص 141.
2- (2) . موسوعة آل النّبی؛ ص 345 و اعلام الوری؛ ص 142.

«میمونه» از قبیلۀ بزرگ «بنی مخزوم» بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در سال هفتم هجری با وی ازدواج فرمود.(1)

زنهای پیامبر، جز عایشه، در موقع ازدواج با رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بیوه بودند و بیشتر آنان دوران جوانی و نشاطشان گذشته بود و این خود بزرگترین دلیل است که ازدواجهای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روی مصالح و اهداف مقدّس اسلام بوده است، و هرگز تهمت هوسرانی و غیره بر پیامبر اسلام نمی چسبد.

ص:57


1- (1) . بحارالانوار؛ ج 22، ص 203 و سیرۀ ابن هشام؛ ص 372 و موسوعة آل النبی؛ ص 404.

شخصیت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم پیش از بعثت

اصل «محاکات»

(1)

روان شناسان معتقدند: «محیط، سازندۀ زیربنای شخصیت و طرز تفکر افراد است و اصل «همرنگی و هماهنگی»، آنان را به دنبال افکار و کردار اجتماع می کشاند».

گرچه گروهی از آنان در این مسأله افراطی شده اند و این نظریه را یک «اصل کلّی و همه جانبه» پنداشته اند و تمام پدیده های اجتماعی را بدون استثناء با این قانون تجزیه و تحلیل می کنند؛ ولی اصل تأثیر «اجتماع» در روحیۀ افراد قابل انکار نیست.

بنابراین، محیط تقوی و فضیلت، فرزندان را با تقوی و منظم تربیت می کند و اجتماع فاسد و منحرف، نوعاً افراد را به پرتگاه فساد و انحراف می کشاند، پس کسانی که راه خود را از مسیر

ص:58


1- (1) . رهبران بزرگ و مسئولیتی بزرگتر؛ چ 2، ص 37.

اجتماع آلوده جدا می کنند، انسانهای عادی و معمولی نیستند.

محیط عربستان پیش از ظهور اسلام

جهان، به ویژه عربستان در دریای آشوب و جهل، غرق بود و تودۀ عرب در آتش فساد و خرافات می سوخت. ابرهای سیاه جهالت، افق زندگی اعراب را تاریک ساخته بود و در روزگاری سیاه به سر می بردند، چه مالها که به غارت می رفت و چه خونها که به ناحق ریخته می شد!

و از همه ننگین تر، مجسمه های بی جانی بود که مورد پرستش آنها واقع می شد.(1) موهومات و اختلافات طبقاتی با شدیدترین وضعی حکومت می کرد. چیزی که وجود نداشت، قانون و عدالت بود، توانگران بی عاطفه از دسترنج دیگران و خون دل یتیمان و بیوه زنان، سیم و زر می اندوختند و

ص:59


1- (1) . تاریخ تمدن ویل دورانت؛ کتاب چهارم، ترجمه ابوالقاسم پاینده؛ ج 11، ص ( 1-10) و الدرة البیضاء فی شرح خطبۀ فاطمة الزهراء؛ ص 27 و 54.

بزرگی و آقایی می فروختند و طبقۀ رنجبر و زحمتکش را استثمار می کردند.

برنامۀ آنان در کسب و تجارت، به اندازه ای نادرست بود که در مقابل بدهی شوهر ناتوان، زن را مسؤل می دانستند، و در برابر طلبی که از زن ناتوان و درمانده داشتند، شوهر او را بازداشت می کردند.(1)

عوض این که خود به کمال و تحصیل علوم بپردازند، به نیاکان و کثرت افراد افتخار می کردند و گاهی نیز برای این که ثابت کنند عدّۀ آنان از قبیلۀ دیگر بیشتر است، به گورستان می رفتند و قبرها را می شمردند و ضمیمه می کردند!(2)

شهوترانی، میگساری و خونریزی از کارهای روزمره و پیش پا افتادۀ آنان بود.(3)

امرؤالقیس شاعر معروف عرب، سرگذشت خود را با دختر عمویش عنیزه، که نموداری از یک

ص:60


1- (1) . دائرة المعارف فرید وجدی؛ ج 6، ص 250.
2- (2) . مجمع البیان؛ ج 10، ص 534؛ چاپ جدید.
3- (3) العصر الجاهلی؛ دکتر سوفی ضیف؛ چاپ پنجم در مصر، ص 70.

عشقبازی شیطانی و جنون آمیز است، با کمال بی شرمی در اشعارش شرح می دهد(1) و عجیب تر آنکه همان اشعار را جزو عالیترین آثار ادبی در خانۀ کعبه می آویختند!

این دورنمایی از وضع عمومی و اخلاق و رفتار جامعه ای بود که نور اسلام از افق تاریک آن ظاهر شد.

بدیهی است کسی که رنگ این اجتماع را به خود نگیرد؛ بلکه از آن رنج هم ببرد و به معارضه با آن برخیزد، شخصیتی عظیم و ملکوتی دارد.

همه به سوی بتکده می رفتند؛ ولی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم با این که از کسی درسی فرا نگرفته بود،(2) راه کوه «حرا» را در پیش می گرفت و آنجا در مقابل قدرت و عظمت آفریدگار جهان خاکسار می شد و او را می پرستید.(3)

ص:61


1- (1) . شرح المعلّقات السّبع؛ تألیف الزوزنی، ص 3.
2- (2) . سورۀ عنکبوت؛ آیه 48.
3- (3) . بحارالانوار؛ ج 18، ص 280.

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم در پرتو عنایات خداوند از همان ابتدا، راه خود را تشخیص داد و بدون هیچ اضطراب و تردید، روشهای نادرست قوم خود را تقبیح کرد و بر خلاف آن سنتهای غلط، گام برداشت.(1)

او نه تنها لحظه ای از عمر شریفش را به بت پرستی نگذراند بلکه از شنیدن نام آن ها هم بیزار بود. چنانکه پیشتر نیز گفتیم؛ هنگامی که دوازده ساله بود و (بحیرا) او را به نام دو بت معروف «لات و عزی» قسم داد، آن حضرت در غضب شد و گفت: «من هیچ چیز را به اندازۀ این دو دشمن ندارم».(2)

عظمت و پاکی او زبانزد خاص و عام بود، درستکاری و امانتش لقب «امین» به او بخشید و

ص:62


1- (1) . بحارالانوار؛ ج 18، ص 281-277 و نهج البلاغه فیض الاسلام؛ ص 802.
2- (2) . اعلام الوری؛ طبع نجف، ص 18-17 و بحارالانوار؛ ج 15، ص 410.

همین صفت پسندیده موجب شد، خدیجه کالای تجاری خود را به او بسپرد.

اخلاق و رفتار محمّد صلی الله علیه و آله و سلم با مردم به اندازه ای عالی و دلنشین بود که همه مجذوبش می شدند.

«عمار» می گوید: «پیش از بعثت، من و محمّد شبانی می کردیم، روزی به او پیشنهاد کردم: خوب است برویم در چراگاه «فخّ»، محمّد صلی الله علیه و آله و سلم اظهار موافقت کرد. چون فردا شد و به آنجا رفتم، دیدم محمّد صلی الله علیه و آله و سلم قبل از من به آنجا رفته است ولی گوسفندان خود را از چریدن باز می دارد. پرسیدم: چرا نمی گذاری گوسفندان بچرند؟ گفت: چون به تو وعده داده بودم، میل نداشتم پیش از تو گوسفندان من از این مرتع استفاده کنند».(1)

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم بدین ترتیب مسیر دیگری را طی می کرد و شیفتۀ سنن و عادات قومی نمی شد و تحت نظارت عامل غیبی به تکامل خود ادامه می داد. به همین جهت مردم نسبت به او احترام بیشتری قائل بودند و در حل مشکلات به رأی و

ص:63


1- (1) . بحارالانوار؛ ج 16، ص 224.

نظر او اهمیت زیادی می دادند و از وی پیروی می کردند.

نصب حجرالاسود

پیامبر اسلام 35 سال داشت که قریش تصمیم گرفتند کعبه یعنی خانۀ خدا را تجدید بنا کنند، و چون قبایل قریش همگی می خواستند افتخار این کار مقدس را داشته باشند، هر کدام قسمتی از ساختمان کعبه را به عهده گرفتند.

ابتداء «ولید» به خراب کردن خانه شروع کرد سپس دیگران او را کمک دادند تا پایه هایی که ابراهیم خلیل علیه السلام بنا کرده بود نمایان شد. آنگاه هر قبیله ساختمان قسمتی از خانه را به دست گرفت. موقعی که بنای خانه به جایی رسید که باید «حجرالاسود» در آنجا نصب شود، اختلاف شدیدی میان قبایل قریش رخ داد، زیرا هر دسته از آنان مایل بودند این کار به دست آنها انجام شود و این افتخار نصیب آنها گردد.

ص:64

رفته رفته دامنۀ اختلافات بالا گرفت تا از هم جدا شدند و مهیای کارزار گردیدند.

پسران «عبدالدار» کاسۀ بزرگی را پر از خون کردند و دستهای خود را در آن فرو بردند و بدین ترتیب از یکدیگر پیمان مرگ و کشته شدن گرفتند.

این اختلاف وحشت زا چهار شب یا پنج شب به طول انجامید، تا این که «ابوامیه» که سالخورده ترین افراد قریش بود گفت: «پیشنهاد من این است که اولین شخصی که از در مسجد وارد می شود، او را در این مسأله «داور» قرار دهید و نظریۀ او را همگی بپذیرید تا مشکل حل شود».

قریش پیشنهاد او را پذیرفتند و منتظر آن بودند که چه کسی از در مسجد وارد می شود؛ ناگهان پیامبر اسلام وارد شد، چشم آنان وقتی به او افتاد گفتند؛ «این امین است، این محمّد است، ما به رأی او راضی هستیم».

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم که از جریان اطلاعی نداشت. وقتی از قضیه آگاه شد، گفت: «جامه ای بیاورید».

ص:65

قریش با این که از منظور آن حضرت بی اطّلاع بودند، فوراً جامه ای حاضر کردند. پیامبر آن را پهن کرد و «حجر الاسود» را در میان آن گذارد و گفت: «هر یک از قبایل یک طرف این جامه را بگیرند تا همه دراین افتخار سهیم باشند» قریش اطراف جامه را گرفتند و بالا بردند تا به جایی رسید که باید حجرالاسود در آنجا نصب شود؛ آن وقت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم دید اگر نصب آن را به دیگری واگذارد، اختلاف و نزاع در می گیرد، لذا شخصاً حجرالاسود را برداشت و در جای خود گذاشت و با این تدبیر عالی، اختلاف را به کلی رفع کرد.(1)

این قضیه به خوبی شخصیت عظیم اجتماعی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را روشن می کند و از طرفی، حسن تدبیر و فکر صحیح او را که غائلۀ وحشتناکی را بدون خونریزی و نبرد، فیصل داد، آشکار می کند.

ص:66


1- (1) . سیرۀ ابن هشام؛ ج 1، ص 192-197، چ سال 1375 و بحارالانوار؛ ج 15، ص 337 و 412.

آغاز وحی

رسالت جهانی حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم

تاکنون از دفتر حیات حضرت «محمّد صلی الله علیه و آله و سلم» صفحاتی را ورق زده ایم و شمه ای از زندگی پرنشیب و فراز آن حضرت را خوانده ایم و اینک یکی از حساس ترین فرازهای تاریخ حیات او را می خوانیم.

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم چهل سال در میان اجتماعی بی سرپرست و لجام گسیخته می زیست که آثار تمدن و انسانیت، در آن به چشم نمی خورد، و این اوضاع روح لطیف آن حضرت را می آزرد.

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم در جامعه، جز تاریکی جهالت چیزی نمی دید؛ به کعبه می رفت، به جای خداپرستی، بت پرستی می دید، کعبه را ترک می کرد و به میان مردم می رفت؛ در آنجا هم از مشاهدات خود دلگیر می شد، از افکار و عادات پلید قوم خود اندوهگین می گردید، از وضع بی سامان رنجبران و فقرا، رنج می برد.

ص:67

از سقوط زنان به نازلترین موقعیت های اجتماعی، شیوع قمار و شراب، آدمکشی و جنایت، سخت متأثّر می شد.

زمانی که تجارت می کرد و با مردم معاشرت داشت تضادهای اخلاقی مردم روح لطیفش را رنج می داد و مجبور می شد برای استراحت و عبادت، به جایی برود که جانش رنج نبرد و روحش آرامش یابد و بدین منظور به کوه «حرا» می رفت و به مشاهدۀ آثار رحمت خدا و پدیده های عالم آفرینش می پرداخت.(1)

حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در چهل سالگی

«محمّد صلی الله علیه و آله و سلم» به چهل سالگی رسید و برای انجام رسالت جهانی و آسمانی خود آماده گردید.(2)

روزی در کوه حرا بود که ناگهان جبرئیل - فرشتۀ وحی - بر او نازل شد و گفت: «بخوان!...» محمّد صلی الله علیه و آله و سلم گفت: «چه بخوانم؟» و به حالتی

ص:68


1- (1) . بحارالانوار؛ ج 18، ص 206.
2- (2) . مناقب؛ ج 1، ص 40.

عجیب فرو رفت. دوباره همان صدا را شنید که آشکار و روشن گفت: «بخوان! ای محمّد».

و در مرتبۀ سوم جبرئیل تکرار کرد:(1) «بخوان بنام پروردگارت که آفرید * آفرید انسان را از خون بسته شده * بخوان و خداوند تو از همه کریمتر است * خدایی که نوشتن را تعلیم داد * و به انسان آنچه نمی دانست آموخت».(2)

شور و هیجان زاید الوصفی، سرتاسر وجودش را فراگرفت، زیرا با دنیای بزرگ و عالیتری ارتباط پیدا نموده بود... با فرشتگان... با جبرئیل... با ملکوت اعلی... روح او تکیه گاهی بزرگ و مقدّس و آشنایی صمیمی و همیشگی یافته بود، او در خود قوّت پیامبری می دید و هیچ اضطراب و نگرانی در قاموس وجودش مفهوم نداشت، هر چه بود اطمینان و آرامش بود.

ص:69


1- (1) . اقتباس از کامل التواریخ؛ ج 2، ص 48 و تاریخ طبری؛ ج 3، ص 1148.
2- (2) . سورۀ علق؛ آیات 5-1، که به قول مفسرین بزرگ اولین سوره ای بود که بر پیامبر اسلام نازل شد.

عبارات و جمله بندیهای زیبا و شگفت انگیز قرآن که بزرگترین ادیبان عصر قرآن و اعصار دیگر را به زانو درآورده است، اثبات می کند که پیامبر اسلام مستقیماً با مبدأ جهان ارتباط داشته است و بی شک این کلمات و جملات در هیچ کتابی وجود نداشته است تا پیامبر از آن اقتباس نماید و فراگیرد.

آیا هیچ عاقلی باور می کند که یک انسان درس نخوانده در محیطی جهل پرور و دور از علم و دانش و بی بهره از کتاب علمی، چنین کتاب جهانی را که مملو از معارف و حقایق است، به ارمغان بیاورد. آیا مردی که در تمام عمر به مکتب نرفت و معلّمی ندید، می توانست مطالبی را از گذشته و آینده خبر دهد؟!

این نیست مگر وحی و ارتباط با جهان غیب.

وحی چیست ؟

آنچه مسلم است، میان خداوند عالم و پیامبران ارتباطی برقرار بوده است و آنان حقایق را

ص:70

از مبدأ جهان می گرفته اند، و این ارتباط در اثر تکامل نفس و تقویت روح آنان بوده است.

البته توجه دارید که اگر این ارتباط از انبیاء گرفته شود، آنها هیچ ندارند. همۀ مقامات پیامبران در این است که قابلیت ارتباط با مبدأ جهان را دارا بودند؛ لذا هر چه می گفتند، هیچگونه ابهام و پیچیدگی در آن نبود، بلکه صد در صد می دانستند که چیست و از کجا آمده است، بر خلاف «کشف» ادعایی گروهی که ممکن است در اثر ریاضت و عوامل دیگر حاصل شود و صاحبان آن به مطالبی برسند که نمی دانند از کجا است. بلکه غالباً با گمان و خیال همراه و گاهی از اوقات هم مخالف واقع است و برای دیگران هیچ اعتباری ندارد. البته امتیاز انبیاء بر این گروه چنان روشن است که نیازی به توضیح ندارد؛ زیرا پیامبران الهی هر چه می گویند و می بینند، حقیقت است و هیچ تردیدی در آنها راه ندارد؛ بنابراین «وحی» ارتباطی بوده است میان خداوند و پیامبران و این ارتباط گاهی

ص:71

به وسیلۀ «جبرئیل» فرشتۀ مأمور وحی و گاهی بدون واسطه انجام می گرفت.

وحی و علم امروز

ظهور و پیشرفت اکتشافات علمی، بر خلاف آنچه بعضی تصور می کردند، نه تنها از موقعیت و اهمیت دین حنیف اسلام کم نکرد، بلکه بر عکس، مبانی و اصول آن را تأیید و تقویت نمود.

پیدایش رادارها، بی سیم ها و تله تایپ های مخابراتی ثابت کرد که موضوع وحی هیچگونه تعارض و مخالفتی با نوامیس طبیعت و اسرار آفرینش ندارد؛ زیرا خداوندی که این اسرار ارتباطی را در اختیار بشر قرار داده، می تواند میان خود و پیامبرانش نیز ارتباط ویژه ای برقرار سازد، گرچه از نوع این اختراعات و قابل مقایسه با آنها نیست.

و در نتیجه علم و تاریخ شهادت می دهد: که پیامبر اسلام برگزیدۀ خداوند برای هدایت و ارشاد بشر از گردابهای ژرف و خطرناکِ فساد و جهالت

ص:72

می باشد، و این همه افکار عالی و برنامه های مترقّی از دریچۀ «وحی» به او می رسید.

جهان اسلام به پیشوای بزرگ خود حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم افتخار می کند که نه تنها برنامۀ آسمانیش دنیای آنروز را حیات و سعادت بخشید، بلکه پس از گذشت 14 قرن، راهنمای جهان متمدن امروز است و دانشمندان جهان، هر روز به عظمت و عمق قوانین و دستورات آن حضرت، بیش از پیش پی می برند و راه سعادت جامعه ها و ملّت ها تنها همان راهی است که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم بیان کرده است...

دلایل نبوّت و پیامبری حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم

پیامبر عزیز اسلام درس نخوانده بود و خواندن و نوشتن نزد کسی نیاموخته بود. با این حال معجزات فراوان و بسیاری ارائه داد که ارتباط او را با جهان غیب تأیید می کرد که مهمترین آنها قرآن کتاب آسمانی و جاودان اسلام است.

ص:73

قرآن از جهات مختلف فصاحت، بلاغت، اسلوب بیان، اخبار از غیب، پیشگویی، هدایت، تربیت و مسائل مختلف علوم انسانی امتیاز روشن و فوق العاده ای دارد که هر کس آن را مورد بررسی قرار دهد، در می یابد که آن کتابی آسمانی است و بشر عادی هر چه هم درس خوانده باشد، نمی تواند نظیر آن را بیاورد.

پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله و سلم همین قرآن و سایر معجزات خود را دلیل پیامبری خود معرّفی می فرمود و از مردم می خواست اگر می توانند با آن مقابله کنند و نظیر آن را بیاورند امّا هیچ کس نتوانست همانند آن را ارائه دهد و از مقابلۀ با آن عاجز ماندند. به همین دلیل نبوّت و پیامبری آن گرامی بر همگان اثبات گردید.

قرآن خود به این ویژگی تصریح می فرماید:

«لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً ؛ اگر همۀ انس و جن فراهم آیند تا مانند این قرآن بیاورند،

ص:74

نمی توانند. هر چند برخی از ایشان دیگران را پشتیبانی کنند و یاری رسانند.»(1)

و در سورۀ هود آیۀ 15 از مردم خواست که ده سوره مثل آن بیاورید، و در سورۀ بقره آیۀ 23 فرمود:

«اگر نسبت به آنچه بر بنده خود (محمد صلی الله علیه و آله و سلم) فرود آوردیم، شک دارید یک سوره مانند قرآن بیاورید».

امّا به گواهی تاریخ با وجود فرزانگان ادب، فصاحت و بلاغت همه از آوردن مثل آن عاجز ماندند و این تحدّی همواره ادامه دارد که در هر عصر و زمان دلیل بر حقانیت رسالت پیامبر عزیز اسلام است.

ص:75


1- (1) . سورۀ اسراء؛ آیه 88.

روش تبلیغی حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم

هنگامی که محمّد صلی الله علیه و آله و سلم از کوه حرا پایین آمد و به سوی خانه رهسپار شد، خود را در عالم دیگری می دید، پیش از آنکه به کوه برود مبعوث نشده بود، اما اکنون به رسالت مبعوث شده است و آنچه را «بحیرا» «راهب مسیحی» و دیگران دربارۀ او بشارت داده بودند، مشاهده می کرد و دانست وظیفۀ خطیری را به دوش گرفته است و در پیرامون آن می اندیشد، اضطراب و وحشتی اگر داشت تنها از همین جهت بود، نه به خاطر این که هنوز نمی دانست مبعوث به رسالت شده است یا نه؛ زیرا بشارتها و پیشگویی هایی که از افرادی مانند «بحیرا» شنیده بود و دیدن جبرئیل و مژدۀ او که تو رسول خدایی،(1) برای قطعیت رسالت او صد در صد کافی بود. اضافه بر این، خداوند هر پیامبری را که برای هدایت انسانها برانگیخته، او را برهان های روشن و شاهدهای قوی به رسالت

ص:76


1- (1) . سیرۀ ابن هشام؛ ج 1، ص 237.

خود مطمئن می کند تا بتواند با عزمی راسخ در راه اصلاح و تکامل انسانها بکوشد.

بنابراین، چقدر بی جا و بدون تحقیق است که گفته می شود: «محمّد صلی الله علیه و آله و سلم نمی دانست مبعوث به رسالت شده تا با خدیجه تماس گرفت و او محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را بر مبعوث شدن به رسالت مطمئن ساخت!».(1)

خدیجه در انتظار حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم

ماجرای روز بعثت موجب شد محمّد صلی الله علیه و آله و سلم دیر به خانه برگردد؛ خدیجه که نسبت به این موضوع، بی اطلاع بود، ناراحت شد، ناگهان دید محمّد صلی الله علیه و آله و سلم با چهره ای دگرگون وارد خانه گردید. از او پرسید: «چرا امروز این قدر دیر آمدید؟» آن حضرت ماجرای خود را برای خدیجه شرح داد. خدیجه از مدتها پیش انتظار چنین روزی را داشت، زیرا از غلام خود «میسره» شنیده بود که راهب نصرانی در سفر شام راجع به

ص:77


1- (1) . اعلام الوری؛ ص 47، چاپ 1390.

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم گفت: «هذا نبی الامّة(1) ؛ این پیامبر مردم است» و نیز کاهنان و علماء یهود و نصاری به او بشارت داده بودند که محمّد صلی الله علیه و آله و سلم پیامبر است و شأنی عظیم دارد، لذا به پاخاست و پس از پرسشهای لازم؛ با «ورقة بن نوفل» که یکی از مردم با سواد و مسیحی بود، تماس گرفت و قصّه را به وی گفت. «ورقة» اظهار داشت: «به خدا سوگند، همان ناموس اکبر «جبرئیل» که پیش موسی می آمد نزد او آمده است، بدون هیچ تردیدی او پیامبر این امت خواهد بود».(2) سپس برای این که خدیجه موضوع را بهتر درک کند، نشانۀ نزول فرشته و وحی را به او اعلام داشت.(3) خدیجه برگشت و پس از یک بررسی کوتاه، نبوّت و پیامبری محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را پذیرفت و ایمان خود را اعلام کرد و بدین ترتیب در میان زنان افتخار سبقت در ایمان نصیب وی گردید.

ص:78


1- (1) . اعلام الوری؛ ص 47، چاپ 1390.
2- (2) . سیرۀ ابن هشام؛ ج 8، ص 238.
3- (3) . مناقب؛ ج 1، ص 42.

حضرت علی علیه السلام اوّلین مردی که ایمان آورد

همان سالی که در عربستان قحطی شدیدی رخ داد، وضع مالی ابوطالب خوب نبود، حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم برای این که گشایشی در امر معاش او به هم رسد، علی را به خانۀ خود آورد(1) و مانند یک پدر مهربان و دلسوز در تربیت او کوشید. علی علیه السلام که در خانۀ حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم می زیست و در هوش و استعداد سرآمد بود، با جان و دل از حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم پیروی می کرد و در این مدّت کاملاً به حقّیت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و صدق او آشنا بود و به همین جهت در سن ده سالگی با بصیرت کامل به پیامبری حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورد و بدین ترتیب گوی سبقت را در اسلام و ایمان از دیگران ربود.(2)

ص:79


1- (1) . سیرۀ ابن هشام؛ ج 1، ص 246 و بحارالانوار؛ ج 18، ص 208.
2- (2) . سیرۀ ابن هشام؛ ج 1، ص 245 و بحارالانوار؛ ج 18، ص 188 و الغدیر؛ ج 3، ص 219-241 و تاریخ طبری؛ ج 3، ص 1160.

تشریع نماز

اوّلین چیزی که پس از توحید و یکتاپرستی بر پیامبر اسلام و پیروان او واجب شد، نماز بود و از اینجا عظمت نماز که اساس ارتباط انسان با خدا و قدردانی نعمتهای بی پایان اوست، روشن می شود؛ لذا پیشوایان اسلام به ویژه پیامبر گرامی دربارۀ نماز سفارش های بسیار می کردند و می گفتند: «نماز ستون دین است.(1) اگر کسی نماز را سبک بشمارد در آخرت و سرای جاویدان به دستگیری و شفاعت ما نمی رسد».(2) به هر صورت، خداوند به وسیلۀ جبرئیل کیفیت نماز و شرایط آن را اعلام کرد و حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم آن را به خدیجه و علی علیه السلام یاد داد و نماز دسته جمعی را که نماز جماعت نامیده می شود، برپا نمود.(3)

ص:80


1- (1) . وسایل الشعیه؛ چاپ دوم، 1384 قمری، ج 3، ص 17 و 16.
2- (2) . وسایل الشعیه؛ چاپ دوم، 1384 قمری، ج 3، ص 17 و 16.
3- (3) . اعلام الوری؛ ص 37 و کتاب جامع احادیث شیعه؛ ج 2، ص 31. البته در آن موقع هر یک از نمازهای پنجگانه دو رکعت، بجای آورده می شد.

سه سال تبلیغ عملی

پیامبر اسلام پس از بعثت تا سه سال به دعوت پنهانی پرداخت؛ زیرا محیط فاسد عربستان که قرنها به بت پرستی و شرک آلوده بود، برای دعوت علنی هیچگونه آمادگی نداشت. حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم اگر در ابتدای بعثت، دست به این کار می زد، با مشکلات طاقت فرسایی روبرو می شد که او را از هدف اصلی دور می کرد؛ این بود که پیامبر اسلام در مقابل بت پرستان که خدایان متعدّدی را می پرستیدند و عبادت آنها، دست زدن و سوت کشیدن بود، خدای واحد را نیایش می کرد و نماز را که مجموعه ای از معارف معنوی و حمد و ثنای خدای واحد است، برپا می داشت.

حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم همراه حضرت علی علیه السلام و خدیجه علیها السلام در مراکز پر جمعیت مانند؛ «مسجد الحرام» و «منی» می آمد و برابر چشم مخالفین نماز را به جماعت (سه نفری) برپا داشته

ص:81

و بدین ترتیب با آیین چندگانه پرستی مبارزۀ عملی می کرد.(1)

«عفیف» یکی از بازرگانان آن زمان، چنین می گوید: «من برای امر تجارت نزد عباس پسر عبدالمطلب رفته بودم، ناگهان شخصی وارد مسجدالحرام شد، نگاهی به آسمان و خورشید کرد و روبه کعبه به نماز ایستاد. طولی نکشید که زنی با پسری وارد شدند و با وی نماز گذاردند؛ به عباس گفتم: این چه دینی است که من نسبت به آن بی خبرم؟ عباس گفت: این مرد محمّد صلی الله علیه و آله و سلم پسر عبدالله است؛ او عقیده دارد: پروردگارش همان پروردگار آسمانها و زمین می باشد و خداوند او را برای هدایت انسان ها برانگیخته است. این دین، فعلاً غیر از این سه نفر پیرو دیگری ندارد. این زن که می بینی خدیجه دختر خویلد و این پسر، علی پسر ابوطالب است که به وی گرویده اند».(2)

ص:82


1- (1) . تاریخ طبری؛ ج 3، ص 1122.
2- (2) . اعلام الوری؛ ص 38، چاپ 1390 و تاریخ طبری؛ ج 3، ص 1162.

حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم بدین شیوه ادامه داد تا این که رفته رفته مسلمین رو به افزایش نهادند و اسلام بر خلاف میل مخالفین گسترش یافت و چون زمینه برای دعوت علنی آماده گشت، محمّد در انجام آن، مأموریت یافت.

دعوت خویشاوندان و نخستین معجزه

تبلیغ عملی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و افزایش گروندگان او، زمینه را برای دعوت علنی آماده ساخت و خداوند پیامبر اسلام را به دعوت خویشان نزدیکش فرمان داد.(1)

تا یاوه گویان نگویند: «چرا خویشان خود را از عذاب خدا نمی ترسانی و آنان را به سوی یکتاپرستی نمی خوانی» و علاوه بر این برای آنکه با حمایت آنان زمینۀ بیشتری برای پیشرفت اسلام آماده شود؛ لذا پیامبر اسلام به علی علیه السلام دستور داد، غذایی تهیه کند و خویشاوندان را که تقریباً چهل نفر بودند، دعوت نماید. علی علیه السلام غذای کمی آماده

ص:83


1- (1) . «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» سورۀ شعرا، آیه 214.

ساخت و آنان را دعوت کرد و همگی حاضر شدند؛ آنگاه آن غذا را برای یک نفر آنان هم کافی نبود، آورد و تمام آن چهل نفر از آن غذا خوردند و سیر شدند و درعین حال چیزی از آن غذا کاسته نشد.

این امر موجب حیرت و تعجّب آنان گردید، ولی ابولهب بدون این که بیاندیشد اظهار کرد «این کار افسون و سحر است» غافل از آنکه سحر انسان را سیر نمی کند!

حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم در آن روز هیچ مطلبی را نگفت و شاید این سکوت به خاطر آن بود که فرق «معجزه» و «سحر» خودبه خود برای آنان آشکار شود؛ زیرا اگر سحر بود، وقتی آنان از منزل خارج شدند باید همگی گرسنه باشند.

باری، چون این مجلس به جایی نرسید پیامبر اسلام دوباره آنان را برای فردا دعوت کرد و همان پذیرایی در آن روز تکرار شد و همگی سیر شدند.

آن وقت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم گفت: «ای پسران عبدالمطلب! خداوند مرا برای

ص:84

شما بیم دهنده و بشارت دهنده قرار داده است؛ مسلمان شوید و از من پیروی کنید که به سعادت خواهید رسید. به خدا سوگند، من در عرب فردی را سراغ ندارم که بهتر از آنچه برای شما آوردم، چیزی برای قوم خود آورده باشد. من خیر دنیا و آخرت برای شما آوردم؛ خداوند بزرگ به من دستو داده است که شما را به سوی او بخوانم، کدام یک از شما مرا بر این امر کمک می کنید؟ هر کسی این امر را بپذیرد، او برادر، وصی و جانشین من در میان شما خواهد بود».

هیچ کس از آنها پاسخ مثبت نداد، تنها علی علیه السلام که سن او از همه کمتر بود به پا خواست و گفت: «ای پیامبر خدا، من یاور تو هستم» حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم علی علیه السلام را نشاند و همان گفتار را تا سه بار تکرار کرد ولی کسی جز علی علیه السلام به او پاسخ مثبت نداد، آنگاه

ص:85

اشاره به علی علیه السلام کرد و گفت: «این برادر، وصی و جانشین من در میان شما می باشد، به سخنان او گوش فرا دهید و از وی پیروی کنید».(1)

در همین روز بود که جماعتی به پیامبر اسلام ایمان آوردند،(2) ولی «جهل» و «تعصّب» نگذاشت همۀ خویشان وی به او ایمان آورند؛ اگر چه این مجلس برای حمایت و طرفداری آنان از پیامبر اسلام بی تأثیر نبود.

در این قضیه علاوه بر سیر شدن چهل نفر، با غذایی کم، نکتۀ دیگری نیز قابل توجه و دقّت است و آن این که جملاتی که پیامبر اسلام در آن روز نسبت به پسر عمّ خود علی علیه السلام اظهار داشت، با کمال صراحت می رساند که خلافت و جانشینی

ص:86


1- (1) . تاریخ طبری؛ ج 3، ص 1171-1173 و تفسیر مجمع البیان؛ ج 7، ص 206 و بحارالانوار؛ ج 18، ص 192. اساساً این موضوع مورد قبول مورّخین اسلامی و غیره می باشد و جزو حقایق ثابت تاریخ به شمار می آید، الغدیر؛ ج 2، ص 278.
2- (2) . تاریخ یعقوبی؛ ج 2، ص 22.

آن حضرت با علی علیه السلام است و او را باید جانشین بلافصل پیامبر اسلام، و اولین امام دانست.

بدین ترتیب زمینه برای دعوت عام و تبلیغ علنی مردم آماده گردید و آن حضرت با پشتکار خستگی ناپذیر، ساعتی آرام ننشست و از همین موقع بود که پرچم اسلام به اهتزاز درآمد و حقیقت شروع به پیشروی کرد.

ص:87

دعوت عمومی حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم

دعوت علنی

سه سال از بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گذشت. او در این مدت به طور پنهانی از ارشاد و نجات گمراهانی که شایستگی راهنمایی داشتند، کوتاهی نمی کرد و هرگاه می دید بینوایی در منجلات مفاسد اخلاقی و انحرافات عقیده در شرک غوطه ور است، برای نجات او می کوشید. از در مهر و محبّت وارد می شد و با منطق جذاب خود، او را به آیین یکتاپرستی و توحید دعوت می کرد.(1)

ولی چون آیین او یک آیین جهانی است و بایستی به جهانیان ابلاغ گردد؛ دست به دعوت علنی زد و آشکارا هدف و برنامۀ خود را اعلام کرد.

ص:88


1- (1) . سیرۀ ابن هشام؛ ج 1، ص 262 و تاریخ یعقوبی؛ ج 2، 19؛ چاپ نجف؛ سال 1384 هجری قمری.

سخنرانی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در کوه صفا

پیامبر اسلام به منظور نشر آیین خود و اعلام آن به همۀ قبایل عرب، به فرمان خدا، تصمیم گرفت دعوت را علنی و عمومی سازد و در مقابل انبوه جمعیت حقیقت آیین خود را تشریح نماید.

بدنبال این تصمیم راه کوه صفا را پیش گرفت و در نقطۀ مرتفعی از آن ایستاد و با صدای بلند گفت: «یا صباحاه».(1)

صدای حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم در کوه صفا طنین انداخت و جلب توجه کرد. جمعیت زیادی از قبایل مختلف به سویش شتافتند، و برای شنیدن سخن حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم چشم به او دوختند. پیامبر رو به آنان کرد و گفت: «ای مردم! هرگاه به شما خبر دهم که دشمنان می خواهند، صبحگاه و یا شبانگاه غفلتاً بر شما بتازند، آیا تصدیقم می کنید؟»

ص:89


1- (1) . این جمله نزد عرب، در موقع متوجه ساختن مردم به امر مهمی به کار می رفته است (مجمع البحرین؛ کلمه صبح)

همگی گفتند: «ما در سراسر دوران زندگیت از تو دروغ نشنیده ایم».

پیامبر فرمود: «ای گروه قریش! من شما را از عذاب خدا بیم می دهم، خود را از آتش نجات دهید...».(1)

و افزود: «موقعیت من، موقعیت همان دیدبانی است که دشمن را از دور می بیند و قوم خود را از خطر آنان باخبر می سازد؛ آیا چنین شخصی هرگز به قوم خود دروغ می گوید؟».(2)

ابولهب از بیم آنکه مبادا سخنان آن حضرت در دل حاضران اثر کند سکوت را شکست و خطاب به آن حضرت چنین گفت:

«وای بر تو! ما را برای شنیدن همین حرفها در اینجا گرد آورده ای؟»

او با کلمات تند و بی ادبانه اش گفتار حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را قطع کرد و او را از ادامۀ سخنانش بازداشت و به پاداش این جسارت ها و انکارها و

ص:90


1- (1) . تاریخ طبری؛ ج 3، ص 1170.
2- (2) . سیرۀ حلبیه؛ ج 1، ص 311، چاپ 1382.

همکاری با دشمنان و مشرکین، خداوند در مذمت او سورۀ «تَبَّتْ یدا ابی لَهَبٍ» را نازل فرمود.(1)

عکس العمل سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

سخنان منطقی و گرم حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم در بسیاری از شنوندگان اثر بخشید و در بیشتر مجالس و محافل صحبت از آیین جدید حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم بود.

گروهی که پشتشان زیر بار اجحاف و تعدّی خم شده و از اوضاع بی سامان مکه و بی عدالتی ها جانشان به لب آمده بود، کلمات حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم روزنۀ امیدی به سویشان باز کرد و جانی بر پیکر نیمه جانشان دمید؛ ولی سران بد اندیش قریش زیر بار نرفتند و چون دیدند، پیامبر اسلام نقص و انحراف عقاید آنان را در هر فرصتی توضیح می دهد؛ تصمیم گرفتند از هر راهی که ممکن است جلوی این انقلاب فکری را بگیرند. آخر آنها به خوبی دریافته بودند که هرگاه بساط شرک و بت پرستی برچیده شود و تمام مردم در

ص:91


1- (1) . تاریخ طبری؛ ج 3، ص 1170 و مناقب؛ ج 1، ص 44-43.

برابر خدای یکتا سر تعظیم فرود آورده و به آیین سعادت بخش اسلام رو آورند، دیگر جایی برای فرمانروایی و سودجویی آنان باقی نخواهد ماند. از این جهت انجمنی تشکیل دادند و دربارۀ اوضاع روز و راه خاموش کردن صدای حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم به مذاکره پرداختند.

نتیجه ای که از آن مذاکرات و تبادل نظرها گرفتند این بود که همه به خانۀ ابوطالب، بزرگ قریش - که سِمَتِ پدری نسبت به پیامبر داشت - بروند و از او بخواهند هرطور که صلاح می داند، محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را از ادامۀ راه خویش باز دارد.

بدین منظور نزد ابوطالب رفتند و پس از گفتگوهایی ابوطالب آنان را آرام ساخت.

شکایت قریش

بار دیگر سران قریش به خانۀ ابوطالب رفتند.

سخنگوی مجلس چنین گفت: «تو در میان ما و قبیلۀ قریش مقام و منزلتی بس بزرگ داری. تو رئیس ما، بزرگ ما و پیر ما هستی. به شرافت و

ص:92

مقام بلند تو همه احترام می گذاریم، پیش از این از تو خواستیم که از رفتار و کردار برادرزاده ات جلوگیری نمایی.

به تو گفتم: «محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را از بدگویی به دین پدران ما وعیب جویی از خدایان ما و تخطئۀ عقاید و افکار ما بازدار، تو به این درخواستهای ما توجّهی نکردی و او را باز نداشتی. سوگند به خدا ما نمی توانیم بر دشنام به پدرانمان و پست شمردن افکارمان و عیب گیری از خدایانمان صبر کنیم، باید محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را از این کار بازداری وگرنه با او و تو - که حامی او هستی - پیکار خواهیم کرد تا یکی از دو گروه از بین برود».

ابوطالب از در مسالمت وارد شد و پس از رفتن آنها جریان را با حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم در میان نهاد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به ابوطالب چنین گفت: «به خدا سوگند هرگاه آفتاب را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند و بخواهند من

ص:93

از تبلیغ آیین اسلام و تعقیب هدف خود دست بردارم، هرگز چنین نخواهم کرد؛ مگر آنکه در این راه جان دهم و یا به مقصد نائل آیم».

آنگاه با حال تأثر از نزد عمویش خارج شد.

ابوطالب او را صدا کرد و گفت: «به خدا که دست از حمایت تو برنخواهم داشت و به آنها اجازه نخواهم داد که دست به سوی تو دراز کنند».(1)

بار دیگر قریش، عمارة بن ولید را نزد ابوطالب آوردند و گفتند: «این جوانی است نیرومند و زیباروی، ما حاضریم او را به تو واگذاریم تا به پسری خود برگزینی و دست از حمایت برادر زاده ات برداری».

ابوطالب سخت ناراحت شد و گفت: «بد تکلیفی می کنید، من فرزند شما را نگهداری کنم؛

ص:94


1- (1) . سیرۀ ابن هشام؛ ج 1، ص 266-265، چاپ مصر، سال 1375.

ولی فرزند خودم را به شما بدهم که او را بکشید! سوگند به خدای چنین چیزی نخواهد شد».(1)

تطمیع قریش

قریش، پنداشتند که می توانند به وسیلۀ خواسته های مادّی و درهم و دینار، پیامبر عزیز اسلام را از کار باز دارند.

بدین منظور نزد آن گرامی آمدند و گفتند: «اگر پول و ثروت می خواهی، تو را ثروتمندترین فرد عرب خواهیم ساخت، اگر طالب ریاست و سیادت هستی، ما حاضریم تو را رئیس مطلق خود قرار دهیم و اگر طالب سلطنت هستی ما تو را پادشاه خودمان می گردانیم و اگر این حالتی را که به تو دست می دهد و آن را وحی می خوانی، نمی توانی از خود دورسازی؛ بهترین طبیب را برای معالجۀ تو حاضر خواهیم کرد؛ به شرط آنکه از تبلیغ مرام خود دست برداری و بیش از این، میان مردم تفرقه نیاندازی و به خدایان و عقاید و افکار نیاکان ما خرده نگیری».

ص:95


1- (1) . سیرۀ ابن هشام؛ ج 1، ص 267-266.

پیامبر اسلام در پاسخ آنان فرمود: «من نه به مال شما نظر دارم و نه خواستار ریاست و سلطنت برشمایم؛ خداوند مرا به پیامبری برگزیده و بر من کتاب نازل فرموده و از جانب او مأمورم که شما را بیم و بشارت دهم. من مأموریت خود را انجام دادم؛ اگر از من پیروی کنید سعادتمند خواهید شد، و اگر قبول نکنید آن قدر صبر و مقاومت خواهم کرد تا خدا میان من و شما حکم کند».(1)

سرانجام سران قریش حاضر شدند که محمّد صلی الله علیه و آله و سلم دست از خدایان آنان بردارد و آنها نیز کاری به او نداشته باشند. لذا نزد ابوطالب آمدند و از او خواستند تقاضایشان را با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در میان گذارد.

پیامبر اسلام در جواب فرمود: «آیا من آنان را به کلمه ای که از هر جهت برایشان بهتر است و در سایۀ آن سیادت و سعادت پیدا خواهند کرد؛ نخوانم؟»

ص:96


1- (1) . سیرۀ ابن هشام؛ ج 1، ص 296-295.

ابوجهل گفت: «یک کلمه که چیزی نیست، ما حاضریم ده کلمه بگوییم».

آنگاه پرسیدند: «آن یک کلمه کدام است؟»

پیامبر فرمود: «بگویید: لا الهَ الاَّالله؛ معبودی شایسته عبادت و خدایی جز خدای یگانه نیست».

سخن حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم سران قریش را به شدت ناراحت و ناامید کرد.

ابوجهل گفت: «غیر از این کلمه چیز دیگری بخواه».

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با قاطعیت جواب داد: «اگر خورشید را در دست من بگذارید، جز این چیزی از شما نخواهم خواست».(1)

سران قریش چون دریافتند، گفتگو با حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم نتیجه ای ندارد و تهدید و تطمیع، او را از راهی که در پیش گرفته بازنمی دارد، تصمیم گرفتند در برابر آن حضرت شدت عمل به خرج دهند.

ص:97


1- (1) . تاریخ طبری؛ ج 3، ص 1176.

مشکلات راه و شکنجه های قریش

مشکلات راه

از روزی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، به دعوت عمومی پرداخت. سران قریش برای ساکت کردن آن حضرت به هر وسیله ای که امکان داشت پناه بردند.

طبق معمول، آنان نخست از «تطمیع» و وعدۀ مقام، مال و امور مادی دیگر، شروع کردند و پس از مدتی که از این راه مأیوس شدند؛ راه «تهدید» و سپس «آزار و شکنجه» را در پیش گرفتند. بدین ترتیب فصل تازه ای در زندگی حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم آغاز گردید.

مراعات احترام و مراسم اخلاقی و انسانی به دست فراموشی سپرده شد و سلاح دشمنی و کینه به میدان آمد تا ناجوانمردانه، از گسترش آیین اسلام جلوگیری به عمل آید و منافع سران قریش و بزرگان قوم همچنان از خطر محفوظ بماند!

البته نمی توان انکار کرد که عدم رشد فکری مردم آن عصر، یکی از علل مخالفت با راه راست

ص:98

و دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود؛ ولی مخالفت قریش از روزی شدت یافت که شنیدند؛ پیامبر جدید بتها و مجسمه های سنگی و چوبی آنان را بی ارج می نامد و می گوید: «از این تکه سنگهای بی روح چه می خواهید؟»

اعتراض به خدایان چوبی و سنگی قریش که از نیاکان به یادگار داشتند و جزء افتخارات باستانی خود می شمردند آنان را بیشتر ناراحت ساخت.

از طرف دیگر، تعلیمات نوین پیامبر جدید، با «منافع» و «مصالح طبقاتی» آنان سازگار نبود. سران قریش و بزرگان قوم می خواستند همچنان به استثمار طبقۀ ضعیف و گروه بی شمار بردگان ادامه دهند. سرمایه داران رباخوار می خواستند، با ادامۀ رباخواری، خون طبقۀ زحمتکش را بمکند. زورمندان و قلدران می خواستند به زور شمشیر و سرنیزه مال و ناموس مردم بی دفاع و ناتوان را به دست آورند... و خواهی نخواهی، این آیین جدید که با این سیستم اجتماعی غلط مبارزه می کرد، با

ص:99

مخالفت شدیدی از جانب آنها که منافعشان در خطر می افتاد، روبرو می شد.

در کادر رهبری مخالفان افراد سرشناسی مانند: ابوجهل، ابوسفیان، ابولهب، اسود بن عبد یغوث، عاص بن وائل، عتبه، شیبه، ولید بن مغیره و عقبة بن ابی معیط، قرار داشتند.

آزارهای بی حدّ و حصر قریش

تهمتهای ناجوانمردانه، آزارهای بدنی، فحشهای رکیک، فشارهای اقتصادی و مالی، از جمله وسایل بی شرمانه ای بود که سران قریش بر ضد حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و یارانش به کار می بردند و ذیلاً به چند نمونه از آنها اشاره می شود:

1 - روزی عده ای از قریش، بچه دان(1) کثیف و آلودۀ گوسفندی را به دار و دستۀ خود دادند تا آن را بر سر و روی حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم که در گوشه ای

ص:100


1- (1) . پوستی که جنین در آن قرار دارد.

نشسته بود بیاندازند و آنان نیز دستور رهبران خود را اجرا کردند.(1)

2 - طارق محاربی می گوید: «پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دیدیم که در میان مردم به صدای بلند می فرمود:

«یا ایُّهَا النّاسُ قُولُوا لا الهَ الاَّ اللهُ تُفْلِحُوا» و مردم را به اسلام و یگانه پرستی دعوت می نمود، و ابولهب، قدم به قدم وی را دنبال می کرد و به طرف آن حضرت سنگ می انداخت؛ به حدی که پای آن گرامی خونین بود، ولی پیامبر همچنان مردم را ارشاد می فرمود، و ابولهب فریاد می زد: مردم این مرد دروغگوست، به حرفهای او گوش ندهید!»(2)

علاوه بر خود رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، یاران و افراد با ایمانی که تازه مسلمان

ص:101


1- (1) . اعلام الوری؛ چاپ جدید، ص 57.
2- (2) . مناقب؛ ج 1، ص 51.

می شدند، مورد وحشیانه ترین شکنجه های ضد بشری قرار می گرفتند.

3 - رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، روزی عمّار یاسر و خانواده اش رادید که تحت شکنجۀ دشمنان اسلام قرار گرفته اند. حضرت فرمود: «بر شما ای خاندان عمار بشارت باد که بهشت جایگاه شماست».(1)

ابن اثیر می نویسد: «که عمّار و پدر و مادرش تحت فشار و شکنجۀ شدید مشرکان قرار داشتند. مشرکان آنان را در هوای گرم، از خانه شان بیرون می بردند و در زیر آفتاب گرم و سوزان آزار می دادند تا دست از دین جدید بردارند. «سمیه» مادر عمّار، نخستین شهید راه اسلام، با ضربه ای که ابوجهل به او زد، به شهادت رسید؛ و یاسر پدر عمار نیز، سرانجام زیر شکنجه جان سپرد. خود عمار نیز به شدت مورد شکنجه قرار

ص:102


1- (1) . علام الوری؛ ص 58.

گرفت، ولی تقیه کرد و از مرگ نجات یافت».(1)

4 - بلال حبشی برده و غلام و از جملۀ یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود که اربابش او را سخت مورد شکنجه قرار می داد، درگرمای نیم روز او را روی ریگهای داغ و تفتیدۀ بیابان می خوابانید و سنگ بسیار بزرگی را روی سینۀ او می نهاد تا دست از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بردارد و به پرستش بتها بپردازد.

بلال در مقابل تهدیدها و شکنجه های او مقاومت می ورزید و در پاسخ فقط یک کلمه را تکرار می کرد: «اَحدْ، احدْ! یعنی یگانه، یگانه، یعنی، خدای یکی است و هرگز به آیین شرک و بت پرستی برنمی گردم».

متأسفانه در این مجال کوتاه نمی توان همۀ داستان های غم انگیز مسلمانان صدر

ص:103


1- (1) . کامل ابن اثیر؛ چاپ بیروت، ج 2، ص 66-67.

اسلام و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را، مشروحاً مورد بررسی قرار داد ولی باید به طور کلی گفت که دشمنان اسلام در مبارزه با اسلام و هوادارانش از هرگونه وسیله ای استفاده می کردند که به طور فهرست وار می توان به چگونگی آنها اشاره کرد:

1 - مبارزۀ اقتصادی؛ قریش جنگ اقتصادی شدیدی را بر ضدّ حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و یارانش آغاز کردند، فشار اقتصادی و تحریم هرگونه معامله با مسلمانان، یکی از حربه های ناجوانمردانۀ آنان، بر ضد اسلام و مسلمانان بود.

2 - مبارزۀ روانی؛ تحریم زناشویی با مسلمانان و قطع هرگونه رابطه با آنان از طرف قریش و متهم ساختن رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، به جادوگری و دروغگویی و غیره، یک مبارزۀ روانی، برای از بین بردن استقامت مسلمانانِ نخستین بود.

ص:104

3 - آزار و شکنجه های بدنی؛ وسیلۀ ضد انسانی دیگری بود که قریش برای کوبیدن نهضت جدید و رهبر و هواداران آن، از آن استفاده می کردند این وسیلۀ ناجوانمردانه که منجر به مرگ عده ای از افراد با ایمان صدر اسلام گردید؛ در واقع راه دیگری برای مبارزه با پیشرفت اسلام بود.

علی رغم همۀ وسایل ضد انسانی که قریش در مبارزۀ با اسلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان به کاربرد، اسلام همچنان پیش رفت. حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم مردم را به راه راست دعوت کرد و مسلمانان به راه خود ادامه دادند.

آنان در این راه پرافتخار متحمّل مشکلات فراوان، زجرها، شکنجه ها، ناگواریها، سختیها و مهاجرتها شدند؛ تا عقیده و ایمان خود را از دست ندهند.

ص:105

نکتۀ قابل توجهی که از وضع مسلمانان صدر اسلام به دست می آید؛ آن است که بر خلاف شایعۀ دشمنان اسلام، اسلام به زور شمشیر، پیش نرفته است بلکه مدت سیزده سالِ تمام، در زیر فشارِ سرنیزه و شمشیر دشمنان، و آزار و شکنجۀ آنان، مقاومت نموده و پیش رفته است.

ص:106

هجرت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم مبدأ تاریخ و تحوّل

ترک وطن در راه هدف

پیامبر اسلام مخالفتها و کارشکنی های شدید و دسته جمعی مکّیان را از پیشانی و خطوط چهرۀ آنان می خواند و می دانست مردمی که در تعصّب های غلط، خرافات و جهالت ها غرقند، به این آسانی ها از عقاید و اعمال خود دست بردار نیستند و نجات آنان محتاج فداکاریها، زحمات طاقت فرسا و مبارزات دامنه دار می باشد.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با دید وسیع خود، این دورنمای تاریک و پر پیچ و خم را می دید و با چنین بصیرتی پرچم رسالت و تبلیغ را به دوش گرفت و صبر و بردباری را پیشۀ خود ساخت. پیامبر اسلام در برابر کارشکنی های مخالفین سیزده سال در مکّه مبارزه کرد؛(1) ولی دشمنان اسلام دست از عمل شیطانی خود برنداشتند و با تمام قوا علیه آن حضرت و اسلام کوشیدند. در این موقعیت،

ص:107


1- (1) . کامل ابن اثیر؛ طبع بیروت 1385 قمری، ج 2، ص 108.

رسالت جهانی پیامبر ایجاب می کرد که محل فعالیت و اردوی تبلیغ را تغییر دهد و به محیطی آرام و مناسب کوچ نماید.

یثرب آمادۀ پذیرفتن اسلام

بعضی از بزرگان قبیلۀ «خزرج» در موسم حج به مکّه آمدند و در مسجدالحرام با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ملاقات کردند. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آنان را به اسلام، که دین صلح و برادریست، دعوت کرد و آنها که از اختلافات ریشه دار خود با طائفۀ «اَوْس» به جان آمده بودند، گمشدۀ خود را یافتند و از جان و دل اسلام را پذیرفتند.

خزرجیان در هنگام مراجعت از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، مبلّغ و راهنمایی خواستند و حضرت، «مصعب بن عمیر» را همراه آنان روانه کرد و بدین ترتیب اهل شهر یثرب، از طلوع خورشید اسلام، با خبر شدند و برای بررسی آیین جدید شتافتند. آنچه بیش از هر چیز مردم را برای گرویدن به اسلام آماده می ساخت؛ شنیدن آیات نورانی و جذاب قرآن بود.

ص:108

«مصعب» گزارش اسلام آوردن بزرگان اوس و خزرج را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نوشت و بعداً عدّۀ زیادی از کسانی که از یثرب برای شرکت در مراسم حج به مکّه آمده بودند، پنهانی با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، نیمه شب ملاقات کردند. مسلمانان یثرب در راه به ثمر رسیدن نهال اسلام، با پیامبر بیعت کردند و متعهّد شدند همانطور که از زن و فرزند خود حمایت و جانبداری می کنند، از پیامبر حمایت نمایند.(1)

توطئۀ قتل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

هنوز سپیدۀ سحر، قلب سیاه شب را نشکافته بود که قریشیان از پیمان مسلمانان یثرب باخبر شدند و برای خنثی کردن آن و جلوگیری از پیشروی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، به جنب وجوش افتادند.

بدین منظور در دارالندوه(2) شورایی تشکیل گردید و پس از مشورت فراوان قرار شد از هر

ص:109


1- (1) . اعلام الوری؛ طبع نجف 1390 قمری، ص 55-61.
2- (2) . دارالندوه: محل اجتماع قریش برای داوری.

قبیله یک نفر انتخاب شود و شبانه به خانۀ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بریزند و او را به قتل برسانند، تا اساس دعوت اسلامی متلاشی گردد.(1)

خداوند متعال، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از نقشۀ دشمنان آگاه ساخت و به او فرمان داد که شبانه از مکّه خارج شود.(2)

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم، پس از رسیدن وحی دایر بر هجرت، تصمیم گرفت زادگاه خود را ترک گوید.

جانبازی علی علیه السلام

پس از آنکه پیامبر مأمور شد به یثرب حرکت کند، علی علیه السلام را طلبید و اسرار خود را به او گفت و امانتهای مردم را بدو سپرد تا به صاحبانش برگرداند و آنگاه فرمود: «من باید هجرت کنم؛ ولیکن تو لازم است در بستر من بخوابی». علی علیه السلام پذیرفت و در بستر رسول خدا

ص:110


1- (1) . تاریخ طبری؛ ج 3، ص 1229 و اعلام الوری؛ ص 61-62.
2- (2) . تاریخ طبری؛ ج 3، ص 1231 و بحارالانوار؛ ج 19، ص 60.

صلی الله علیه و آله و سلم خوابید و خطرهایی که پیامبر را تهدید می کرد برخود هموار کرد.(1)

جانبازی علی علیه السلام به اندازه ای خالصانه و پراهمیت بود که خداوند آنرا در قرآن مجید ستوده است.

پیامبر به غار ثور می رود

هنگامی که پاسی از شب گذشت، دشمنان دور خانۀ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را محاصره کردند تا نقشۀ شیطانی خود را پیاده کنند؛ ولی از آنجا که خداوند یار و پشتیبان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است، او را از این مهلکه هم نجات داد.

پیامبر درحالی که آیاتی از سورۀ «یس» می خواند، از منزل خارج گردید و از بیراهه به طرف غار ثور که در بیرون مکه بود رفت. ابوبکر

ص:111


1- (1) . سیرۀ ابن هشام؛ ج 1، ص 481 و تاریخ طبری؛ ج 3، ص 1232.

نیز از جریان باخبر گشت و با پیامبر همراه گردید.(1)

کفّار با شمشیرهای برهنه به طرف بستر پیامبر هجوم آوردند؛ ولی با کمال تعجّب علی علیه السلام را به جای آن حضرت دیدند و با حالتی آشفته پرسیدند: «محمّد صلی الله علیه و آله و سلم به کجا رفت؟» علی علیه السلام فرمود: «مگر من از جانب شما نگهبان او بودم، شما قصد اخراج او را داشتید، او هم از شهر خارج شد».(2)

قریش که همۀ نقشه های خود را، نقش بر آب دیدند، به اقدامات حادّ دست زدند، و با ردّپایی که به دست آوردند او را تعقیب و تا درب غاری که حضرت در آن رفته بود، رفتند. اما خداوند رسول گرامی خود را حفظ کرد و تلاش شیطانی آنان به جایی نرسید.

ص:112


1- (1) . تاریخ طبری؛ ج 3، ص 1234.
2- (2) . اعلام الوری؛ ص 63.

به سوی یثرب (مدینه)

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از سه روز توقف در غار ثور، به سوی یثرب حرکت کرد.(1)

شخصی از مکّیان به نام «سراقة بن مالک» رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را تعقیب کرد؛ ولی پس از آنکه پای اسب او سه بار به زمین فرو رفت و او را به زمین افکند؛ توبه کرد و برگشت.(2)

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دوازدهم ربیع الاول به «قُبا» رسید(3) و چند روزی(4) در آنجا بسر برد.

ابوبکر خیلی اصرار کرد که آن حضرت به یثرب حرکت کند؛ ولی پیامبر نپذیرفت و به ابوبکر فرمود: «علی مرا با جان خود حفظ کرده است و بهترین اهل بیت من و پسر عمّ و برادر من است،

ص:113


1- (1) . سیرۀ ابن هشام؛ ج 1، ص 486 و بحارالانوار؛ ج 19، ص 69.
2- (2) . سیرۀ ابن هشام؛ ج 1، ص 489 و بحارالانوار؛ ج 19، ص 88.
3- (3) . کامل التواریخ؛ جزء دوم، طبع بیروت 1385 قمری، ص 106 قبامکانی است نزدیک مدینه.
4- (4) . تاریخ طبری؛ ج 3، ص 1245.

از این جا حرکت نمی کنم تا علی به من ملحق گردد».(1)

علی علیه السلام پس از انجام مأموریتی که به او واگذار شده بود، خود را در «قبا» به پیامبر رسانید، درحالی که پایش چنان صدمه دیده بود که قدرت راه رفتن نداشت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با مهربانی او را در آغوش کشید و از آب دهان خویش به پای او مالید و ورم و صدمۀ پای او برای همیشه برطرف گردید و همراه او به طرف یثرب حرکت کرد.(2)

یثرب، چشم انتظار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

یثرب غیرعادی شده بود و شور و هیجانی بر شهر حکومت می کرد، مردم هر روز در کوچه ها و محله ها به انتظار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند.

ص:114


1- (1) . بحارالانوار؛ ج 19، ص 116.
2- (2) . کامل التواریخ؛ طبع بیروت، ج 2، ص 106.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روز جمعه(1) وارد شهر یثرب شد. مردم سر از پا نمی شناختند و چشم از چهرۀ نورانی پیامبر بر نمی داشتند.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در یثرب استقرار یافت و شالودۀ اسلام و تمدنی عظیم را، بر اساس عدالت و ایمان ریخت.

یثرب پس از ورود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تغییر نام داد و «مدینة النّبی؛ یعنی شهر پیامبر»(2) لقب یافت و این سال به خاطر این واقعۀ مهم تاریخی یعنی پیروزی حق پرستی و عدالت، مبدأ تاریخ قرار گرفت و مردم در پرتو خورشید اسلام گویا از نو متولّد شدند. اخلاق، رفتار و عقاید فرسوده و پوسیده، همه عوض شد و برنامه و فرهنگ کامل و حیاتبخش، جانشین آن گردید.

ص:115


1- (1) . سیرۀ ابن هشام؛ ج 1، ص 494 و بحارالانوار؛ ج 9، ص 122.
2- (2) . معجم البلدان؛ ماده یثرب و مجمع البحرین ماده ثرب.

درسی از هجرت

اکنون بیش از چهارده قرن از واقعۀ عظیم هجرت می گذرد؛ تاریخ را ورق بزنیم و کوششها و سختی های مسلمانان را برای هجرت و بنیان گذاری اسلام، مشاهده کنیم.

مسلمانان که از آزارها و شکنجه های قریش نجات پیدا کرده و محیطی آرام و موافق یافته بودند. به تن آسایی و خوش گذرانی روی نیاوردند، بلکه شب و روز، برای به وجود آوردن تمدّن اسلام و گسترش آن کوشیدند.

همین فداکاری ها و زحمات پیگیر مسلمانان بود که آنان را از بی سر و سامانی و اسارت، نجات بخشید و به آنها سعادت و عظمت داد.

این خاطره باید هر سال به مناسبت سالگرد هجرت زنده شود و کوششها و زحمات صدر اسلام - که به اتّکاء ایمان به خدا و پیروی از دستورات پیامبر عالیقدر صلی الله علیه و آله و سلم، توانستند انقلاب مقدّس و ترقّی عظیمی به وجود آورند - گوشزد شود و سرمشق ملت های مسلمان قرار گیرد.

ص:116

اکنون که ملت مسلمان ایران به رهبری یکی از نوّاب عامّ امام زمان علیه السلام (امام خمینی رحمه الله) بر اساس تعلیمات اسلامی دست بیگانگان را از کشور خویش دور ساختند و پرچم حکومت اسلامی را در سال 1357 هجری شمسی در ایران به اهتزاز درآوردند و در راه تحکیم آن مال و جان خود را در طَبَق اخلاص گزاردند، باید متوجه و مراقب باشند که برنامه ها از خطّ اصیل اسلام و مکتب اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم منحرف نشود تا بتوانند سایر ملت ها به ویژه ملت های مسلمان را نیز هوشیار و بیدار نموده تا از زیر بار استعمار، ذلت و بدبختی بیرون آیند و مجد و عزّت خود را بازیابند.

ص:117

پی ریزی اخوّت اسلامی در مدینه

اجتماع زنده

اجتماع زنده در سایۀ همفکری، هماهنگی و صمیمیت به وجود می آید، و در همین اجتماع است که همه می توانند سعادت و پیشرفت خود را دریابند و با هم صمیمی و یکدل باشند.

اسلام برای به وجود آمدن چنین اجتماعی کمترین توجّهی به نژاد، زبان، رنگ پوست و منطقۀ جغرافیایی نکرده است؛ بلکه همه را مسلمان، هماهنگ و همبسته می داند،(1) و تنها نظرش به ایمان به خدا است که ریشۀ همۀ همبستگی ها و هماهنگی ها است.

«اخوّت اسلامی» بهترین جمله ایست که این وحدت و هماهنگی همه جانبه را نشان می دهد. قرآن با بیانی جالب و رسا می گوید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ؛ همانا مؤمنان برادر یکدیگرند».(2)

ص:118


1- (1) بحارالانوار؛ ج 73، ص 293 و روضه کافی؛ ص 246.
2- (2) . سورۀ حجرات؛ آیه 10.

ابتکار پیغمبر در ایجاد اخوّت اسلامی

پیامبر اسلام پس از ورود به مدینه و ساختن مسجد؛ یعنی قرارگاه نظامات مسلمین، دست به یک ابتکار عالی زد و آن، پی ریزی اخوّت اسلامی بود. تا وحدت و صمیمیت، بیش از پیش در اجتماع مسلمانها به وجود آید و بدانند که اگر وطن و دوستان خود را از دست داده اند ولی در عوض برادرانی که از هر جهت باوفاتر و دلسوزترند، بدست آورده اند؛ لذا اضافه بر اخوّت و برادری عمومی که هر مسلمانی با مسلمان دیگر دارد، بین پیروان خود عقد اخوّت بست و هر دو نفر را با هم برادر قرار داد و نیز علی علیه السلام را به عنوان برادر خود انتخاب کرد و فرمود: «علی هم برادر من است».(1)

اخوت اسلامی است که قرآن از آن به عظمت و احترام یاد می کند و می فرماید: «... و به یاد آورید نعمت خدا را بر خودتان، آن هنگام که با هم دشمن بودید و خدا به لطف خود دلهایتان را با

ص:119


1- (1) . سیرۀ ابن هشام؛ ج 2، ص 505-504.

یکدیگر مهربان و با الفت قرارداد و با هم برادر دینی و ایمانی گشتید، درحالی که پیشتر بر لب پرتگاه آتش (جنگ و اختلاف) بودید، و خدا نجاتتان داد...»(1)

اخوّت اسلامی، شعار وحدت و برادری

اشاره

اخوت اسلامی، یک مطلب تشریفاتی نیست؛ بلکه حقیقتی است که ممزوج با روح ایمانست و آثار آن یکی پس از دیگری ظاهر می شود.

پیشوای معصوم ما، امام صادق علیه السلام گوشه ای از این آثار را توضیح می دهد: «مؤمن، برادر و راهنمای مؤمن دیگر است و به او ظلم و خیانت نمی کند؛ او را فریب نمی دهد و هیچگاه خلف وعده نمی کند».(2)

یکی از آثار اخوت اسلامی این است که، آنچه مسلمان برای خود می خواهد، باید برای برادر خود نیز بخواهد و او را با مال، دست و زبان کمک کند.

ص:120


1- (1) . سورۀ آل عمران؛ آیۀ 103.
2- (2) . اصول کافی؛ ج 1، ص 166 و 167.

اسلام می گوید: از اخوت اسلامی به دور است که تو سیر و سیراب و پوشیده باشی؛ ولی مسلمانی چون تو، گرسنه و تشنه و برهنه باشد.

حضرت صادق علیه السلام فرمود: «اگر تو پیشکار و پیشخدمتی داری، ولی برادرت ندارد، لازم است پیشکارت را بفرستی تا برادرت را در تهیۀ غذا و شستشوی لباس و سایر نیازمندیها یاری کند».(1)

اخوت اسلامی تمام بستگی ها، حتی نسبت خویشاوندی را تحت الشعاع قرار داده است. قرآن با صراحت می گوید: «نمی یابی گروهی را که ایمان آرند به خدا و روز جزا، و با دشمنان خدا و رسول او دوستی کنند؛ هر چند آنان پدرانشان یا فرزندانشان یا برادرانشان یا خویشاوندانشان باشند».(2)

اخوت اسلامی، سلمان فارسی و بلال حبشی را برادر و در ردیف نزدیکترین یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرار داد. در پرتو اخوت اسلامی، چه

ص:121


1- (1) . اصول کافی؛ ج 2، ص 169.
2- (2) . سورۀ مجادله؛ آیۀ 22.

دشمنی های ریشه دار، اصلاح شد و جمعیتهای متفرق با یکدیگر دوست شدند. این اتحاد و همبستگی ایجاب می کند که همۀ مسلمانان همچون یک خانوادۀ بزرگ در شادی و اندوه یکدیگر شریک، و مردمی با صفا و مهربان و شعارشان وحدت و برادری باشد.

اخوت اسلامی، یک مسؤلیت عمومی برای تمام مسلمانها، نسبت به یکدیگر، به وجود می آورد؛ به طوری که آنان نمی توانند خود را فارغ از مشکلات و گرفتاری های دیگران بدانند؛ بلکه هر کس به اندازۀ توانایی خود باید در راه رفع مشکلات و ایجاد امکانات بکوشد.

این مسؤلیت شامل دو بخش است:

بخش اوّل: تعاون اقتصادی

و آن همکاری براساس رفع نیازمندیهای اقتصادی از قبیل: تأمین بهداشت، فرهنگ عمومی، تهیۀ مسکن و تولید کار و غیر اینها می باشد؛ که قسمتی از دستورهای قرآن و پیشوایان مذهبی در

ص:122

این زمینه وارد شده و برنامه های اساسی و جالبی به عنوان؛ زکاة، خمس، صدقه، انفاق و... طرح شده است.

بخش دوم: تعاون علمی و تربیتی

تبلیغ، ارشاد و راهنمایی است؛ که همه به سهم خود وظیفه دارند آنچه فرا گرفته اند به دیگران ابلاغ کنند و نیز در تربیت دیگران سستی نورزند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند.

ولی با کمال تأسف مسلمانان به خاطر ترسهای موهوم و به دست آوردن منفعت های خیالی، این سنّت بزرگ را ترک نموده، از گناه جلوگیری نکردند و به کارهای پسندیده، تشویق ننموده و در نتیجه روح تربیتی اخوت اسلامی از میان رفت و به دنبال آن سایر مزایای یک اجتماع زنده، خداحافظی کرد.

اخوت اسلامی در عصر حاضر

مسلمانان در عصر حاضر، بیش از هر دوره و زمانی، نیاز به اتحاد و همبستگی واقعی دارند؛ زیرا

ص:123

خداوند به کشورهای اسلامی منابع زرخیز و گرانبهایی بخشیده که چشم دیگران به دنبال آن است؛ بدین منظور سعی می کنند مسلمانان را از یکدیگر دور و بی خبر، نگه دارند.

ما باید بیدار و هوشیار باشیم و برای استقرار اخوت اسلامی که شالودۀ آن به دست توانای پیامبر عالیقدر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، ریخته شد از برنامه های اسلامی پیروی کنیم.

مسلمانان هر چه قوی باشند، باز هم نیاز شدید به وحدت دارند؛ پس برنامۀ وحدت و اخوّت اسلامی باید در مدارس، به طور مؤثّری به دانش آموزان تعلیم داده شود تا در دوره های بالاتر، به وسیلۀ برنامه های عملی و تربیتی، مستحکم گردد و نیز پدران و مادران هم وظیفه دارند که فرزندان خود را مسلمانانی برادر و غمخوار یکدیگر تربیت کنند.

ص:124

جهاد در اسلام

پیامبر رحمت

بیش از یک میلیارد مسلمان در نقاط مختلف جهان، طلیعۀ قرن پانزدهم بعثت را جشن گرفتند.

این جشن به خاطر بزرگداشت روزیست که پیامبر ما پرچم صلح و برادری را به دوش گرفت و با شعار«وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ»1 پایه های عدالت جهانی و همزیستی مسالمت آمیز را استوار ساخت.

اسلام، اختلاف طبقاتی و نژادی را، که عامل بسیاری از جنگها و حوادث نامطلوب است، به بهترین وجهی حل کرد؛ ولی دنیای متمدن کنونی، هنوز گرفتار آن است و هر روز آتش جنگ را به بهانه ای شعله ور می سازد.

صلح جویی و عدالت خواهی اسلام به اندازه ای است که با کمال صراحت، اهل کتاب را به سوی

ص:125

وحدت و هماهنگی دعوت می کند و با بیانی دلپذیر می گوید: «ای پیامبر ما، به اهل کتاب - یهود و نصاری - بگو در حصار توحید بیایید تا یکدل و یک زبان خدای واحد را پرستش کنیم و به او شرک نورزیم».(1)

هنگامی که مسلمانان به مدینه هجرت کردند و پرچم پیروزی بالای سر آنان به اهتزاز درآمد پیشنهادهای صلح از طرف مخالفین تقدیم پیامبر می شد و آن حضرت از آنها استقبال می کرد. شاهد زندۀ آن، صلح با چند طایفه از یهود بود که در سال اول هجرت انجام گرفت.(2)

اسلام، خواهان صلح و همزیستی عمومی است و در این زمینه برنامه های عالی و مفیدی طرح می کند.

ص:126


1- (1) . سورۀ آل عمران؛ آیۀ 74.
2- (2) . اعلام الوری؛ چاپ سوم سال 1390، ص 69.

جهاد برای چیست ؟

اسلام مکتبی زنده و جهانی است که اصلاح نظامات اجتماعی و اقتصادی دنیا را به شیوۀ خاصّی دنبال می کند.

اسلام مانند آیین رومیان قدیم و یهود و نازیها در چارچوب یک جامعه و نژاد محصور نیست؛ بلکه برای عموم جهانیان است و مسلمانان به پیروی از تعالیم اسلام وظیفه دارند، در راه نجات توده های محروم و ستمدیده و استقرار صلح و عدالت و آشنا شدن مردم جهان نسبت به برنامه های زندگی بکوشند.

مجاهدان اسلام در صدد آن نیستند که از راه جهاد به قطعه زمینی دست یابند و یا رژیمی را واژگون کنند و رژیمی همانند آن یا ظالمانه تر، بر ویرانه اش بپا دارند. بلکه جهاد، تلاش بشردوستانه و بی شائبه ای است که در راه خدا و تکامل انسانها و نجات توده های ضعیف انجام می یابد. تا فتنه ها زدوده شود و عدالت عمومی برقرار گردد. این هدف بزرگ و این تعلیمات زنده به خواب آلودگی

ص:127

و ذلّت جمعیتی بی شمار خاتمه می دهد و نیز خودکامگی و سودجویی عده ای عزیز بی جهت را؛ که از خون دل بیچارگان، زندگی افسانه ای می سازند، تعطیل می کند.

فطرت انسان حکم می کند که علفهای هرزه و عضوهای فاسد اجتماع باید قطع شوند تا زمینه برای نجات و سعادت توده های محروم فراهم آید. بشر دوستان، عدالتخواهان و آزادگان به چنین مبارزه ای مبادرت می کنند و آن را می ستایند.

چه نیکوست کلام خدا: «اگر خدا برخی از مردم را بوسیلۀ برخی دیگر جلوگیری نمی کرد، زمین تباه و فاسد می شد».(1)

در تئوری قانون گذاری اسلام، جنگ، خود هدف نهایی نبوده است، بلکه برای جلوگیری از تجاوزها و ستمگریها و نیز باز شدن راه برای سعادت انسان های شایسته، وسیلۀ نهایی شناخته شده است.

ص:128


1- (1) . سورۀ بقره؛ آیۀ 251.

نمایندۀ مسلمانان عرب به رستم فرخ زاد سردار ایرانی گفت: «خدا ما را برانگیخت تا مردم را از بنده پرستی به خداپرستی، از تنگنای جهان به فراخنای آزادگی و از جور آیین ها (ی باطل) به عدل اسلام، دعوت کنیم. هر کسی دعوت ما را بپذیرد سرزمین او را به خودش واگذار می کنیم و می رویم...»(1)

آیا اسلام با شمشیر پیش رفت ؟

هدف اصلی مسلمین از جنگ این بود که ارتباطی بین خود و توده های محروم برقرار سازند؛ تا بدین وسیله آنان از قوانین اسلام مطلع گردند و عظمت و اصالت آن را از نزدیک ببینند.

مسلمانان در پیکار خود با کفار (اهل کتاب) کسی را مجبور به اسلام نمی کردند. آنان می توانستند با قبول شرایط صلح، به دین خود باقی بمانند. در عوض، دولت اسلامی از ایشان حمایت می کرد.

ص:129


1- (1) . تاریخ طبری؛ ج 5، ص 2271.

پیامبر اسلام در صلح حدیبیه تعهد کرد که اگر فردی از کفّار مکه مسلمان گردد و به مدینه نزد مسلمین بیاید؛ مسلمین او را نپذیرند و به مکّه برگردانند(1) و همانطور که تعهّد داده بود، عمل کرد.(2) در صورتی که اگر می خواست، می توانست متقابلاً از دشمنان تعهّد بگیرد که افرادی که از دین اسلام خارج می شوند و نزد کفار مکّه می روند، آنان را به مدینه بازگردانند

پیامبر اسلام در فتح مکّه، قریش را آزاد گذاشت و هیچ فردی را به قبول اسلام وادار نساخت تا بلکه خود ایشان دین صحیح را بشناسند، و با مسلمانان عهد بست که در مکه کسی را، جز چند نفر که کارشان اذیت و اخلال بود، نکشند.(3) و نیز موقعی که کفار امان می خواستند، امانشان می داد تا خود پس از تحقیق اسلام را آزادانه بپذیرند، مثلاً؛ صفوان بن امیه پس

ص:130


1- (1) . بحارالانوار؛ ج 20، ص 350.
2- (2) . بحارالانوار؛ ج 20، ص 362.
3- (3) . اعلام الوری؛ ص 110.

از فتح مکّه به جدّه فرار کرد. وقتی از پیامبر اسلام برایش امان خواستند، حضرت، عمامۀ خود را برای او فرستاد تا با این نشانه در امان باشد و به مکه وارد شود. صفوان از جدّه برگشت و به پیامبر عرض کرد: «دو ماه به من اختیار و مهلت بده» پیامبر پذیرفت و او را چهار ماه مهلت و اختیار داد. و او همراه حضرت به حنین و طائف رفت. با این که هنوز کافر بود و سرانجام به اختیار خود مسلمان شد.(1)

و بدین ترتیب معلوم می شود؛ که به کار بردن شمشیر، هنگامی است که حق روشن شده ولی با آن مبارزه می کنند و از سعادت و خوشبختی دیگران جلوگیری می کنند.

شمشیر برای زدودن فتنه ها، نجات توده های محروم و ایجاد زمینه های مساعد برای ترقّی و تکامل بشر می باشد.

ایمان مسلمانان صدر اسلام و استقامت آنان بهترین دلیل است بر این که؛ اسلام به زور شمشیر

ص:131


1- (1) . کامل ابن اثیر؛ چاپ 1385، ج 2، ص 249-248.

پیش نرفته است. مسلمانان صدر اسلام به اندازه ای نسبت به دین خود علاقه مند بودند که در برابر تمام مشکلات استقامت می ورزیدند و حتّی زادگاه خود را ترک می گفتند و هجرت می کردند.

بلال حبشی از کسانی بود که نسبت به قبول اسلام پیشی گرفت. ابوجهل او را روی ریگهای گرم حجاز می انداخت و سنگ بزرگی روی او می گذارد تا حرارت آفتاب او را بیازارد و به او می گفت: «به پروردگار محمّد کافر شو» ولی بلال پی در پی می گفت: «احد، احد»(1) او با این شکنجه ها و آزارها از آیین پاک اسلام دست نمی کشید و استقامت می ورزید. آیا با این وضع باز هم می توان گفت که اسلام به زور شمشیر پیش رفته است؟!

دشمنان اسلام چون نقطۀ ضعفی در اسلام ندیدند؛ خواستند از این راه اسلام را لکّه دار کنند. غافل از اینکه اسلام به خاطر سهولت و سادگی، پناه دادن به توده های محروم و ستمدیده و

ص:132


1- (1) . اسدالغابه؛ ج 1، ص 206.

جامعیت خود نسبت به مسائل زندگی، پیش می رود.

دکتر گوستاولوبون فرانسوی می نویسد: «اسلام با طریق سهل و ساده ای پیش می رود؛ که واقعاً حیرت انگیز است و باید آن را جزو اختصاصات اسلام شمرد. هر جا مسلمین قدم گذاردند، اسلام برای همیشه در آنجا باقی مانده است».(1)

یکی دیگر از نویسندگان مسیحی می نویسد: «بسط و توسعۀ جهان اسلام، به وسیله تماس های بازرگانی و فرهنگی در ماوراء مرزهای اسلامی، بسیار بیشتر از فتوحات نظامی بوده است».(2)

ص:133


1- (1) . تمدن اسلام در عرب؛ صفحۀ 807.
2- (2) . کتاب جنگ و صلح در اسلام؛ ترجمۀ سید غلامرضا سعیدی، ص 345.

انگیزۀ جنگهای زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و آماری از کشته شدگان

اشاره

پیامبر اسلام بر خلاف زمامدارانِ خودسرِ جهان، که به منظور کشورگشایی و استثمار نیروهای انسانی و به دست آوردن ثروت ملل دیگر به جنگ اقدام می کنند، دست به شمشیر نمی زد؛ بلکه با مشعل کتاب و قانون پیش می رفت و تنها شمشیر را در مورد ضروری، برای جلوگیری از ظلم و ستم، از بین بردن خارهای سر راه و برافراشتن پرچم حق و عدالت به کار می برد.

نبردهای زمان پیامبر اسلام به جهت بر کنار کردن مردمان سودجو بود که بر بندگان پاک خدا ستم روا می داشتند و از نشر حقایق و عقاید اسلامی جلوگیری می کردند. و نیز برای آنکه بشر بتواند در سایه حکمت عدل و انصاف به حقوق خود دست یابد.

آیا چنین جنگی را می توان نامشروع دانست؟! بدیهی است؛ این مبارزات برای هر پیامبری ضروری و لازم است و هر خردمندی آن را

ص:134

می ستاید؛ زیرا رسیدن به هدف به جز این، راه دیگری ندارد.

اگر حضرت عیسی علیه السلام دست به شمشیر نزد چون مدت رسالتش کوتاه بود و شرایط، مساعد نبود، وگرنه او هم علف های هرزۀ اجتماع را نابود می ساخت.

«دستگاه تبشیری مسیحیت» برای آنکه روحیه ملل اسلامی را ضعیف کند و روح مبارزه با استعمار و فساد را در آن بمیراند و از گسترش روز افزون اسلام جلوگیری به عمل آورد؛ جنگهای پیامبر اسلام را واژگونه تفسیر می کند و آمار مقتولین را هولناک نشان می دهد؛ تا بدین وسیله جنایات ارباب کلیسا را در محاکم تفتیش عقاید و جنگهای صلیبی - با میلیونها کشتۀ بی گناه آن - کوچک و طبیعی جلوه دهد.

ما نخست انگیزۀ نبردهای معروف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و سپس آمار کشتگان تمام جنگهای زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را به طور اختصار بیان می کنیم؛ تا حقیقت روشن گردد و خوانندگان عزیز، فلسفۀ

ص:135

جنگ های اسلامی را دریابند و نیز بدانند که تعداد مقتولین چه رقم کوچکی را تشکیل می دهد.

1 - جنگ بدر

پیامبر اسلام و یارانش پس از بعثت، سیزده سال در مکه مورد شکنجه و آزار قریش قرار گرفتند و سرانجام پیامبر زادگاه خود را ترک گفت و به مدینه هجرت کرد؛ ولی کفار مکه دست از کارشان برنداشتند و مسلمانان بی دفاع مکه را آزار می دادند و نمی گذاشتند آنان را از مکّه هجرت کنند،(1) و از طرف دیگر تصمیم گرفته بودند، مدینه را در یک محاصرۀ شدید اقتصادی قرار دهند؛ آنها قدغن کردند که هیچ یک از کاروانها آذوقه برای مدینه حمل نکنند. این محاصره مدتی طول کشید، اهالی مدینه به زحمت و عسرت افتادند و برای آوردن آذوقه مجبور بودند تا سواحل دریای سرخ بروند.(2)

ص:136


1- (1) . بحارالانوار؛ ج 19، ص 143.
2- (2) . محمّد ستاره ای که در مکه درخشید؛ ص 92.

ابوجهل نیز پس از هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم طی نامۀ خشونت آمیزی به آن حضرت اخطار کرد که در انتظار حملۀ قریش باشد.(1)

این جا بود که خداوند فرمود: «آنان که مورد هجوم و تجاوز واقع شده اند، می توانند در برابر به جنگ و دفاع بپردازند، خداوند قادر است آنان را که از شهر و دیار خود به جرم یکتاپرستی بیرون رانده شده اند؛ یاری کند».(2)

پیامبر اسلام در سال دوم هجری برای حفظ اسلام و دفاع از حقوق حیاتی مسلمانان و خنثی کردن نقشه های شوم قریش به پا خاست و سرانجام در «بدر» در برابر لشکریان قریش قرار گرفت و مسلمانان با این که جمعیتشان یک سوم کفار بود، با نیروی ایمان و یاری خداوند، آنها را شکست دادند.(3)

ص:137


1- (1) . بحارالانوار؛ ج 19، ص 266-265.
2- (2) . مضمون آیۀ 39-40؛ سورۀ حج.
3- (3) . کامل ابن اثیر؛ ج 2، ص 118 و اعلام الوری؛ ص 76.

2 - جنگ احُد

چون گروهی از کفار در جنگ بدر کشته شده بودند، قریش ساز و برگ را فراهم کرد و به عنوان انتقام در سال سوّم هجرت رهسپار مدینه شد. و با ارتش اسلام در احد روبرو گردید. در این جنگ چون عده ای از مسلمانان به راهنمایی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گوش ندادند؛ به نفع اسلام انجام نشد.(1)

3 - جنگ احزاب (خندق)

در سال پنجم هجری، گروهی از یهودیان «بنی النضیر» به مکه رفتند و قریش را بر ضد اسلام و مسلمین تحریک کردند. قریش از فرصت استفاده کرد و لشکر انبوهی از گروههای مختلف تشکیل داد و به سوی مدینه حرکت کردند.

مسلمانان برای حفظ مرکز اسلام - مدینه - دور شهر خندق کندند و در برابر ده هزار دشمن صف بستند. حضرت علی علیه السلام سردار آنان را از پا درآورد و سرانجام جنگ به نفع مسلمین تمام شد.(2)

ص:138


1- (1) . طبقات؛ قسمت اول، ص 27-29.
2- (2) . طبری؛ ج 3، ص 1463-1476.

4 - جنگ بنی قُرَیظه

«بنی قریظه»(1) با پیامبر اسلام پیمان صلح بسته بودند ولی در جنگ خندق پیمان شکنی کردند و به کمک قریش پرداختند(2) و چون از نظر پیامبر، افرادی خطرناک شناخته شدند، چاره ای جز این نبود که از میان برداشته شوند.

پس از جنگ احزاب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور دادند لشکر اسلام به سوی بنی قریظه حرکت کند. مدت بیست و پنج روز آنان در محاصرۀ مسلمانان بودند و سرانجام تسلیم شدند. طایفۀ اوس از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خواهش کردند تا از خونشان درگذرد، حضرت فرمود: «آیا راضی هستید، سعد معاذ که یکی از بزرگان شماست، دربارۀ آنها حکم کند؟» همه پذیرفتند؛ به امید این که سعد، از آنها جانبداری خواهد کرد. ولی سعد معاذ به کشتن مردان جنگی و تقسیم اموال و اسیری زنانشان حکم کرد. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «حکم سعد، همان

ص:139


1- (1) . از یهودیان اطراف مدینه.
2- (2) . بحارالانوار؛ ج 20، ص 191 و طبری؛ ج 3، ص 1472.

حکمی است که خداوند دربارۀ این افراد صادر فرموده است». و تمام جنگجویان آنان کشته شدند.(1)

5 - جنگ بنی المصطلق

«بنی المصطلق» گروهی از قبیلۀ خزاعه بودند که برضد مسلمانان به اقداماتی دست زدند. پیامبر اسلام از توطئۀ آنها با خبر شد و با لشکری به سویشان حرکت کرد تا از خطر آنان جلوگیری کند و در محلی به نام «مریسیع» با آنان جنگید و در این پیکار پیروز شد. این جنگ در سال هشتم هجری اتفاق افتاد.(2)

6 - جنگ خیبر

در قلعه های خیبر گروه زیادی از یهودیان زندگی می کردند که با مشرکین روابط نظامی و اقتصادی داشتند و چون امنیت مسلمانان از سوی

ص:140


1- (1) . طبری؛ ج 3، ص 1487-1493.
2- (2) . کامل ابن اثیر؛ ج 2، ص 192 و طبری؛ ج 3، ص 1511.

آنان تهدید می شد؛ در سال هفتم هجری مسلمانان به سوی خیبر که ستاد مرکزی دشمن به شمار می آمد، حرکت کردند و پس از محاصره و جنگ، یهودیان تسلیم حکومت اسلامی شدند.(1)

7 - جنگ موته

در سال هشتم هجری پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم حارث بن عمیر را با نامه ای به سوی پادشاه بصری(2) فرستاد؛ ولی هنگامی که نامه رسان حضرت به موته رسید، او را کشتند. مسلمانان به دستور پیامبر خدا به طرف دشمن حرکت کردند و سرانجام در موته با لشکر هرقل پادشاه روم که از صدهزار نفر رومی و غیر رومی تشکیل شده بود، برخورد کردند و جنگ سختی میان آنان در گرفت. در این جنگ «زید بن حارثه» و «جعفر بن ابیطالب» و «عبدالله بن رواحه» سرداران لشکر

ص:141


1- (1) . کامل ابن اثیر؛ ج 2، ص 216 و طبقات؛ ج 2، قسمت اول، ص 77-78 و طبری؛ ج 3، ص 1575-1584.
2- (2) . محلی است در شام.

اسلام شهید شدند و مسلمانان نتوانستند در برابر کفار مقاومت کنند و به مدینه بازگشتند.(1)

8 - فتح مکّه

قریشی ها در پیمان صلح حدیبیه با پیامبر قرار بسته بودند که نسبت به مسلمانان و هم پیمانان آنها تجاوز و تعدّی نکنند؛ ولی آنان پیمان خود را شکستند و با قبیلۀ «بنی بکر» همکاری کردند تا قبیلۀ «خزاعه» را که از هم پیمانان مسلمین بودند، نابود سازند.

پیامبر اسلام برای جلوگیری از تجاوزات آنان بپا خاست و سرانجام بی خبر به طرف مکه حرکت کرد و باتدبیر صحیحی وارد مکه شد و شهر مکه را فتح کرد و به زیارت خانۀ خدا رفت و خطابۀ تاریخی خود را ایراد نمود و اعلام داشت: «آگاه باشید که شما برای پیامبر خدا، بد همسایگانی بودید، به تکذیب او پرداختید و اذیت کردید و ما را از دیارمان بیرون راندید و به آن هم راضی

ص:142


1- (1) . طبقات؛ ج 2، قسمت اول، ص 94-92.

نشدید، حتی در مدینه و غیر آن، از ما دست برنداشتید و با ما مقاتله کردید، بروید همۀ شما آزادید».(1)

این گذشت و بزرگواری موجب شد که مردم مکه به اسلام رو آوردند. در این فتح، پیامبر اسلام به مسلمانان دستور داد که جنگ نکنند؛ مگر به عنوان دفاع و جلوگیری از تجاوز مشرکین، ولی هشت نفر مرد و چهار زن را مهدورالدّم(2) اعلام فرمود، از این عده چهار نفر کشته شدند، تنها زد و خوردی که رخ داد بین سپاه خالد و عده ای از مشرکین بود که به سرکردگی عکرمة بن ابی جهل می جنگیدند و عده ای کشته شدند.

9 - حنین و طائف

قبیلۀ هوازن لشکری بر ضد اسلام تشکیل دادند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از موضوع باخبر شد و با دوازده هزار نفر به سراغ آنان رفت و در وادی حنین جنگ شروع شد و سرانجام کفار شکست خوردند

ص:143


1- (1) . اعلام الوری؛ ص 112-104 و بحارالانوار؛ ج 21، ص 106.
2- (2) . مهدور الدّم؛ کسی که به حکم اسلام باید به قتل برسد.

و تسلیم شدند.(1) پس از این جنگ حضرت متوجه طائف شد تا قبیلۀ ثقیف را که با هوازن، هم دست شده بودند، سرکوب کند؛ ولی پس از مدتی محاصره از فتح آنجا صرف نظر کرد و به مکه مراجعت فرمود.(2)

جز این جنگها، چندین سفر تبلیغی و جنگهای کوچک دیگری، در زمان پیامبر اسلام پیش آمد و اینک ارقام مقتولین (مسلمان و کافر) در همۀ جنگهایی که در زمان پیامبر عزیز اسلام اتفاق افتاد، بنا بر مدارک معروف و مشهور تاریخ، در جدول صفحۀ بعد ملاحظه می کنید:

ص:144


1- (1) . بحارالانوار؛ ج 21، ص 149.
2- (2) . سیرۀ ابن هشام؛ جزء 3 و 4، ص 482.

آمار مقتولین در جنگهای زمان پیامبر اسلام طبق مدارک ذیل:

ص:145

توضیح:

این آمار در هر یک از مدارک فوق با مراعات اعداد حداکثر، در موارد اختلاف، تنظیم شده است و هر جا که نتوانسته ایم اعدادی پیدا کنیم جایش خالی مانده است.

تاریخ الخمیس که یکی از مدارک آمارگیری ما می باشد مجموعه ای است که از دهها کتاب تفسیر و حدیث و تاریخ انتخاب شده است.

ارقام ناچیزی که در جدول آمار ملاحظه می شود، هیچگاه قابل مقایسه با ارقام مقتولین جنگهای مذهبی و صلیبی مسیحیان نمی باشد.

خواننده محترم ملاحظه فرمودید که هیچ یک ازجنگهای زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به خاطر کشورگشایی، انتقام و تجاوز صورت نگرفته بود؛ بلکه فقط برای پیشرفت اسلام و جلوگیری از تجاوز پیمان شکنان، حفظ استقلال و دفاع از حریم مسلمین و اعتلای کلمه حق بوده است. دکتر گوستاولوبون از قول «میشود» نقل می کند: «اسلام که جهاد را واجب کرده است، مردم را نسبت به

ص:146

پیروان مذاهب دیگر، به انصاف، عدالت و گذشت دعوت می کند و به آنان آزادی مذهبی می دهد».(1)

ص:147


1- (1) . تمدن اسلام وعرب؛ ص 148.

رسالت جهانی حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم

اسلام دین شرق و غرب

اسلام از روز اوّل چون چشمه صاف و زلالی، ظاهر شد و آنگاه رفته رفته بر پهنا و ژرفای آن افزوده گشت و سرانجام هم به صورت جویبار و رودخانۀ عظیمی در آمد که در سرزمین های مختلف، بشریت را آبیاری می کرد و انسانها را سیراب می ساخت و هم اکنون نیز هر چه پیشتر می رود، عمیق تر و وسیع تر می گردد و به راستی می تواند چرکینی همۀ سنتهای غلط را بشوید و مردم را در هر زمان و مکان، به راه هدایت رهنمون باشد.

اسلام، علی رغم سیاستهای استعماری جهان به پیش می رود و وارونه گویی ها و فعالیت دشمنان، برای درهم کوبیدن پایه های اسلام، نتوانسته است کاری از پیش ببرد.

اسلام، رمز پیروزی و عمومیت را به دست دارد و با توجه به آن قوانین؛ برنامه های خود را پی ریزی کرده است.

ص:148

آن راز بزرگ و آن رمز، «مطابقت اسلام با فطرت انسانهاست» که همه به طور کلّی از آن برخوردارند و اساس زندگی بر آن استوار است.

بنابراین کسانی که می گویند: «شرق، شرق است و غرب، غرب، پیامبر شرقی نمی تواند راهبری غرب را به عهده بگیرد». سخت در اشتباهند؛ زیرا شرق و غرب از نظر فطرت، یکسان است و همانگونه که شرقی محتاجِ دینِ فطریست، غربی هم نیازمند به آن است.

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم از مکّه، مردم جهان را به اسلام دعوت کرد

آن روز که شعار توحید، به وسیلۀ پیامبر اسلام، در فضای تاریک مکّه، طنین انداخت؛ تنها نظر پرچمدار این نهضت، اصلاح منطقۀ حجاز و گروه عرب نبود؛ بلکه مأموریت داشت رسالت جهانی خود را از محیط عربستان شروع کند.

شاهد آن، جمله ای که آن حضرت در آغاز دعوت عمومی خویش به نزدیکانش فرمود:

«اِنّی

ص:149

رَسُولُ اللهِ الَیْکُمْ خاصَّةً وَ الَی النّاسِ عامَّةً...؛ همانا من فرستادۀ خدایم به سوی خصوص شما و به سوی عموم مردم».(1)

همچنین آیاتی از قرآن این حقیقت را تأیید می کند. به سه آیۀ زیر توجه کنید:

1 - «قُلْ یا أَیُّهَا النّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً ...؛ بگو، ای مردم! همانا من فرستادۀ خدایم به سوی همۀ شما».(2)

2 - «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ ؛ نفرستادیم تو را مگر به منظور رحمتی - گسترده - برای جهانیان».(3)

3 - «... وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ ...؛ این قرآن به من وحی شده است تا به آن شما و هر کس دیگر را که قرآن به او برسد، بیم دهم».(4)

ص:150


1- (1) . کامل التواریخ ابن اثیر؛ ج 2، ص 61.
2- (2) . سورۀ اعراف، آیه 158.
3- (3) . سورۀ انبیاء؛ آیه 107.
4- (4) . سورۀ انعام؛ آیه 19.

از آیات بالا آشکارا معلوم می شود که رسالت جهانی پیامبر، پس از ورود به مدینه و گسترش اسلام، طرح ریزی نشد؛ بلکه دعوت آن حضرت از روز اوّل برای عموم مردم، در همۀ زمان ها و مکان ها، آغاز گردید.

پیشوای ششم امام صادق علیه السلام، در پاسخ مردی که پرسید: «چرا قرآن هرچه خوانده و درس داده می شود تازه است؟» فرمود: «خداوند قرآن را برای زمان و گروهِ ویژه ای نفرستاده است؛ بدین جهت تا رستاخیز در هر زمانی نو و پیش هر گروهی تازه است».(1)

شاهد دیگری برجهانی بودن اسلام

اشاره

پیامبر اسلام در سال ششم هجرت، نمایندگان خود را به سوی زمامداران عالم فرستاد و با نامه هایی که «محمّد رسول الله» بر تارک آن می درخشید، آنان را به اسلام دعوت کرد.

ص:151


1- (1) . سفینة البحار؛ ج 2، ص 413.

این نامه ها، همه معنای واحدی را در بر داشتند و آن دعوت به توحید و اخوّت اسلامی بود؛ و چون دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، به فرمان خداوند متعال و برای هشدار دادن به مردم بود، اثر عمیق و قابل توجهی در آنان می گذاشت؛ به طوری که افراد حق جو و با انصاف اسلام را پذیرفتند؛ مانند نجاشی، مقوقس و دیگران....(1)

تحقیقاتی که در زمینۀ جمع آوری نامه های قبلی تبلیغی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شده است، نشان می دهد که آن حضرت حدود 62 نامه به پادشاهان، بزرگان قبایل و دیرنشینان، برای دعوت به اسلام فرستاده است که متن 29 عدد آنها در اختیار است.(2)

ص:152


1- (1) . کامل ابن اثیر؛ چاپ 1385، ج 2، ص 210 و مکاتب الرسول؛ ج 1، ص 31-30، چاپ اوّل.
2- (2) . مکاتیب الرسول؛ ج 1، ص 41-35 و ص 182-90.

و اینک نظری به قسمتی از نامه های پیامبر اسلام:

* به کسری؛ پادشاه ایران:

«بِسم الله الرَّحْمنِ الرَّحیمِ؛

از محمّد فرستادۀ خدا، به کسری بزرگ فارس، درود بر رهرو هدایت و گروندۀ به خدا و رسولش؛ آنکه شهادت به یکتاپرستی و رسالت بندۀ خدا محمّد، بدهد.

همانا من تو را به فرمان خدا به سوی اسلام می خوانم، و من فرستادۀ خدا به سوی تمام مردم هستم تا دلهای زنده را بیم دهم و کافران هم عذری نداشته باشند. اسلام را بپذیر تا در حصار صلح و سلامت قرارگیری و چنانچه روی برتابی، گناه مجوس بر توست».(1)

ص:153


1- (1) . مکاتیب الرسول، ج 1، ص 90 و سیرۀ حلبی؛ ج 3، ص 277.

* به هرقل پادشاه روم:

«بِسم الله الرَّحْمنِ الرَّحیمِ؛

... من تو را به اسلام دعوت می کنم، چنانچه در حصار اسلام داخل شوی؛ در نفع و ضرر با مسلمانان شریکی... وگرنه مردم را آزاد بگذار تا اسلام را بپذیرند و یا جزیه بپردازند و مانع آنها مباش».(1)

* به زمامدار یمامه:

«بِسم الله الرَّحْمنِ الرَّحیمِ؛

نامه ای است از محمّد پیام آور خدا، به سوی هوذه، درود بر کسی باد که هدایت و راهنمای راهنمایان دین را متابعت نماید.

- تو ای زمامدار یمامه - بدان که دین من تا آخرین نقطه که بشر می تواند بدان

ص:154


1- (1) . محمّد و زمامداران؛ ص 162.

دست یابد پیشرفت می کند، پس دین اسلام را بپذیر تا سالم بمانی...»(1)

* به یهودیان

«نامه ای است از محمّد، فرستادۀ خدا، برادر و همراه موسی بن عمران، خداوند او را به همان رسالتی که حضرت کلیم را مأمور ساخته بود، فرستاده است. شما را به خدا و آنچه - الواح مقدسی که - در طور سینا بر موسی فرود آورد... سوگند می دهم: آیا رسالت مرا به سوی جامعۀ یهود و جمیع مردم، در کتاب آسمانیتان یافته اید؟! اگر چنین است، پس از خدا بترسید و اسلام را بپذیرید و اگر هم چنین چیزی را نیافته اید معذورید».(2)

ص:155


1- (1) . سیرۀ حلبی؛ ج 3، ص 285.
2- (2) . مکاتیب الرسول؛ ج 1، ص 172.

* به اسقف نجران

«به نام خدای معبود (و خدای) ابراهیم... نامه ای است از محمّد پیامبر خدا به اسقف نجران... همانا من شما را از پرستش بندگان به بندگی و پرستش خداوند معبود حقیقی می خوانم...»(1)

(نامه های پیامبر منحصر به پادشاهان نبود؛ بلکه برای ملتها و مذاهب مختلف هم می فرستاد تا همه از طلوع خورشید اسلام با خبر باشند).

وظیفۀ ما، در ابلاغ رسالت اسلام

پیشرفت سریع اسلام، بیش از هر چیز مدیون فعالیتهای پی گیر و شبانه روزی پیامبر عزیز ما و یاران وفادارش می باشد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در راه تبلیغ اسلام، از دو نیروی مجهز استفاده کرد؛ یکی گویندگان زبردستی که حقیقت اسلام را یافته بودند و به آن حضرت عشق و ایمان داشتند، و دیگر نامه هایی که نشان

ص:156


1- (1) . البدایة و النهایة؛ ج 1، ص 53.

دهندۀ تعلیمات حیات بخش و آیینۀ تمام نمای اسلام بود.

پیامبر اسلام با نداشتن وسایل لازم پیکهای خود را به اطراف جهان فرستاد.

اکنون روح پیامبر ما، نگران جامعۀ مسلمانان است که چگونه در راه رسالت اسلام فعالیت می کنند و آیا برای عمومی کردن تعلیمات اسلام از وسایل جدید و طرحهای نو استفاده می کنند؟

ما باید برای ابلاغ رسالت جهانی اسلام همه نیروهای خود را متمرکز کنیم و از فداکاریهای لازم در راه گسترش اسلام دریغ ننماییم؛ باشد که برادران و خواهران شرقی و غربی را به این چشمۀ حیات بخش رهنمون گردیم تا از دنیایی فضیلت و خدمت برخوردار شویم. همانطور که پیامبر عزیز ما به علی علیه السلام فرمود: «... به خدا سوگند اگر انسانی را خدا به دست تو هدایت کند، از آنچه خورشید بر آنها می تابد و غروب می کند، برای تو بهتر است...»(1)

ص:157


1- (1) . بحارالانوار؛ ج 21، ص 361.

امروز در سایۀ حکومت اسلامی ایران باید در گسترش فرهنگ اسلام و قرآن و اهل بیت علیهم السلام همه ما به ویژه رسانه های تبلیغی تلاش بیشتری کنند تا حدّاکثر توجه مردم جهان را به اسلام جلب نمایند.

ص:158

حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم آخرین پیامبر جاودانگی اسلام و خاتمیت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم

اشاره

خاتمیت پیامبر اسلام مانند یگانگی خدا نزد تمام فرقه های مسلمان ثابت و روشن است و باید گفت: «قولی است که جملگی برآنند».

دین اسلام همیشه تازه است و هر چه افق بینش ها وسیع تر می گردد، جامعیت آن روشن تر می شود و شگفتیهای آن پایان نمی یابد.

اکنون باید حقیقت این مسألۀ اعتقادی بررسی شود.

نخست مهمترین علل ابدی یک آیین را تشریح می کنیم و پس از آن به بررسی اسلام می پردازیم.

1 - فطری بودن یک مذهب مهمترین عامل بقاء و دوام آن است؛ دینی که اساس تعلیماتش بر پایۀ فطرت و سرشت انسان استوار باشد، همیشه پا به پای گامهای پیش روندۀ زمان به پیش می رود و دست فنا و زوال به آستانش راه ندارد و هرگز کهنه و از کارافتاده نخواهد شد.

ص:159

2 - دستوراتی که مربوط به زمان و مکان معینی نیست؛ با هر پیشرفتی سازش دارد و هیچگاه گذشت زمان نمی تواند بر آن خط بطلان بکشد.

به عکس قانونی که مربوط به زمان معین و خاصی است، نمی تواند نیازمندیهای بشر را در همه وقت پاسخ دهد؛ مثلاً اگر گفته شود: «مردم وظیفه دارند در حمل و نقل و مسافرتها تنها از مرکب های طبیعی؛ مانند اسب و شتر استفاده کنند»، این قانون نمی تواند باقی بماند و خودبه خود از بین می رود، چه آنکه نیازمندیهای نو، ایجاب می کند، بشر از وسایل جدید نیز بهره برداری کند.

3 - جامعیت؛ دین جاوید باید همه جانبه باشد و تمام مسائل مورد نیاز بشر را پاسخ دهد. روح تشنه و متلاطم بشر با یک سلسله تشریفات غلط و بی اثر آرامش واقعی نمی یابد؛ بلکه نیازمند قوانین و دستورات همه جانبه ای است که او را در سراسر زندگی راهنما باشد و مشکلات اجتماعی وی را حل کند.

ص:160

4 - راهنمایی در بن بستها؛ مقررات عمومی گاهی در اثر برخورد با یکدیگر یا پیش آمدن ضرورت و ناچاری، بشر را در بن بستی قرار می دهد که نمی تواند بداند چه کند!

از این رو دین ابدی و جاوید، باید اضافه بر این مقررات عمومی، قوانین دیگری داشته باشد که توضیح دهد هنگام ضرورت و برخورد با مشکلات چه باید کرد؛ در آن صورت است که با هر زمان و هر حالی می سازد و می تواند برای همیشه مفید باشد.

موضوعات فوق مهمترین علل بقاء و دوام به شمار می آید که در قوانین اسلام رعایت شده است.

اینک توضیح آنرا می خوانیم:

اسلام آیین جاوید

1 - اسلام در سیستم قانون گذاری خود فطرت و سرشت بشر را که همواره ثابت است، در نظر گرفته و به نیازمندی های او پاسخ مثبت داده است.

ص:161

برنامه های اسلامی آن چنان تنظیم شده که تمام غرائز انسان را تعدیل می کند؛ مثلاً برای اعمال غریزۀ شهوت طرح های مختلف و ساده ای پیشنهاد می کند که می تواند آن را ارضا کند و از سوی دیگر از آزادی بی حد و حساب آن جلوگیری می کند تا مفاسد و بدبختی های آن دامنگیر اجتماع نگردد.

2 - قوانین اصلی اسلام مربوط به زمان خاصی نیست تا با گذشت زمان، تحوّل و تکاملِ موجودات تغییر آن لازم باشد؛ بلکه با تمام زمانها و هر حالتی هماهنگ است و می تواند آنچه برای جامعه ها مفید و لازم است تعیین کند.

در برنامه های جهاد اسلامی هیچ دیده نمی شود روی وسایل موجود در آن زمان، مثلاً جنگ با شمشیر، تکیه کرده باشد. بلکه به طور کلی دستور می دهد: «در برابر دشمن تحصیل نیرو و قوا کنید

ص:162

تا بتوانید از حقوق حیاتی خود دفاع نمایید و بر آن چیره و پیروز شوید» این یک اصل کلّی و جامعی است، که با هر پیشرفتی می سازد و می تواند همیشه راهنما باشد، در سایر برنامه ها نیز چنین است.

3 - اسلام برای بن بستها و ضرورتهایی که پیش می آید، قوانینی به نام قانون اضطرار، قانون لاحرج و قانون لاضرر(1) و غیره... دارد که می تواند هر مشکلی را حل کند. علاوه بر آن، پیامبر و جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ولی فقیه و مراجع تقلید، می توانند در بن بستهای اجتماعی، راه حل قطعی را تعیین کنند.

ص:163


1- (1) . قانون اضطرار؛ در مورد ناچاری، قانون لاحرج؛ در مورد مشقّت و ناراحتی شدید و قانون لاضرر؛ در مورد ضرر، جاری می شود؛ البته شرایط و خصوصیات آن در کتاب های فقه و اصول بیان شده است.

4 - برنامۀ اسلام از تمام برنامه های مکتبهای دیگر دامنه دارتر است. در اسلام مسائل حقوقی، اقتصادی، نظامی، اخلاقی، و غیره به عالی ترین صورت طرح شده است و در این زمینه ها، دانشمندان علوم اسلامی، هزاران کتاب تألیف کرده اند که منابع آن همان قرآن و گفتار پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و خاندان پاک او می باشد.

با توجه به نکات فوق هر خردمندی می داند اسلام آیین کاملی است که می تواند همیشه نیازمندی های بشر را پاسخ مثبت دهد و با این وضع، نیازی به آیین جدید و پیامبر نوین نیست.

خاتمیت از نظر قرآن

جامعیت شریعت اسلامی و خاتمیت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم در ضمن آیاتی بیان شده است که برخی از آن ها را به شرح زیر می خوانید:

ص:164

1 - «وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ؛ کلام پروردگار تو از روی راستی و عدالت، کامل شد؛ کسی را توانایی تغییر دادن آنها نیست، او شنوا و داناست».(1)

2 - «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ ...؛ محمّد پدر هیچ یک از مردان شما نیست؛ همانا او فرستادۀ خدا و آخرین پیامبران است».(2)

کلمۀ خاتَم به فتح تاء یا کسر آن هرگاه به کلمه ای که جمع است اضافه شود، به معنای آخر می باشد و «خاتَم النَّبیین» در این آیه، یعنی: «آخر النَّبیین»(3) و نبی اعمّ از رسول است.(4)

ص:165


1- (1) . سورۀ انعام؛ آیۀ 115 و تفسیر المیزان؛ ج 7، ص 348 و تفسیر منهج الصادیقین؛ ج 3، ص 439.
2- (2) . سورۀ احزاب؛ آیه 40.
3- (3) . لسان العرب؛ مادۀ ختم.
4- (4) . مفسرین و دانشمندان بر اساس لغت و آیات قرآن و روایات معتبر عامّه و خاصّه تصریح کرده اند؛ که نبی اعم از رسول است. خواستاران می توانند به کتابهای جوامع الجامع؛ ص 275 و تفسیر المیزان؛ ج 2، ص 144 و تفسیر الکشاف؛ ج 3، ص 164 و تفسیر بیضاوی؛ ص 447 و مجمع البیان؛ ج 7، ص 91 و روح المعانی؛ ج 22، ص 32 و غیره. مراجعه کنند.

بنابراین تمام پیامبران نبی بودند، پس آیۀ شریفه که می فرماید: «محمّد خاتم النبیین است؛ یعنی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم آخر همۀ پیامبران است و پس از او نه نبی می آید و نه رسول و نه صاحب کتاب و نه غیر آن».

3 - «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ ...؛ این قرآن راهنمای پابرجاترین و استوارترین برنامه هاست».(1)

بدیهی است با این کیفیت نیازی به برنامه های دیگر نیست.

خاتمیت از نظر روایات

موضوع خاتمیت آنقدر در مدارک اسلامی آمده است که از روشن ترین مسائل اعتقادی به شمار می آید.

ص:166


1- (1) . سورۀ اسراء؛ آیه 9.

اینک نظر شما را به چند نمونه از روایات جلب می کنیم:

1 - پیامبر اسلام خود فرمود: «بدانید پس از من پیامبری نخواهد آمد و شریعت دیگری پس از شریعت من نمی آید...»(1)

2 - امام باقر علیه السلام فرمود: «خداوند به کتابتان کتابها را و به پیامبرتان پیامبران را خاتمه و پایان داد».(2)

3 - علی علیه السلام فرمود: «خداوند حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم... را بعد از همۀ رسل و فرستادگان آورد و به او وحی را پایان داد».(3)

4 - پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام فرموده است: «تو نسبت به من، مانند هارون نسبت به موسی

ص:167


1- (1) . قالَ النَّبیُ صلی الله علیه و آله و سلم: «اَیُّهَا النّاسُ انَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدی وَ لا سُنَّةَ بَعْدی...» مستدرک؛ ج 2، ص 262.
2- (2) . اصول کافی؛ ج 1، ص 177.
3- (3) . «... فَقَفَّی بِهِ الرُّسُلَ وَ خَتَمَ بِهِ الْوَحْی» نهج البلاغه فیض الاسلام خطبه 133، ص 403.

هستی، فرقی که هست در این است که بعد از من پیامبری نخواهد آمد».(1)

5 - حضرت رضا علیه السلام فرمود «شریعت محمد صلی الله علیه و آله و سلم تا رستاخیز نسخ نمی گردد و نیز پیامبری پس از او تا رستاخیز نخواهد آمد...»(2)

این ها و بسیار احادیث دیگر یادآور خاتمیت پیامبر و اشاره کننده به جاودانگی آیین پاک و جامع و راستین اسلام است.

شکوه محتوای این دین و بلندی مفاهیم آن و گستردگی و عمومیت قواعد آن، ضامن تازگی و جاودانگی آنست که تا به روز قیامت ادامه دارد.

ص:168


1- (1) . قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم «اَمَا تَرْضَی انْ تَکُونَ مِنّی بِمَنْزَلَةِ هارونَ مِنْ مُوسَی الاّ انَّه لا نَبِیَّ بَعْدی» کامل ابن اثیر: چاپ 1385، جلد 2 ص 278.
2- (2) . قالَ عَلُّی بْنُ مُوسَی الرَّضا علیه السلام: «... وَ شَریعَةُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم لا تُنْسَخُ الی یَوْمِ الْقیامَةِ وَلا نَبِیَّ بَعْدَهُ الی یَوْمِ الْقیامَةِ...» عیون اخبار الرضا؛ ط قم، ج 2، ص 80.

پس چه بهتر آنکه در راه گسترش اسلام بکوشیم و همگان را از این آیین جامع و کامل بهره مند سازیم.

ص:169

حدیث غدیر و جانشین حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم

پیامبر با خانۀ خدا وداع می کند

سال دهم هجرت است، و موسم حج، بیابان حجاز شاهد جمعیت انبوهی است که همه، با یک شعار به سوی یک هدف گام بر می دارند.

امسال، منظرۀ حج، شور و هیجان دیگری دارد و مسلمانان با اشتیاق و شتاب، منزلهای بین راه را، پشت سر می گذارند و خود را به مکه می رسانند.

طنین پرتپش لبیک... لبیک، از بیابان مکه به گوش می رسد. قافله ها یکی پس از دیگری به شهر نزدیک می شوند و حاجیان با لباس احرام، یکرنگ و یکنواخت، غبارآلود و اشک ریزان، خود را به حرم امن پروردگار می رسانند و به گرد خانه ای که به دست قهرمان توحید ابراهیم خلیل بنا شده است طواف می کنند.

ص:170

فرید وجدی، حاجیان سال دهم هجرت را نود هزار می نویسد(1) ولی تا صد و بیست و چهار هزار نفر هم گفته شده است.(2)

پیامبر اسلام، نگاه می کند؛ مسجدالحرام از اجتماع مسلمان موج می زند و همه به حکم«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» برادروار و فرشته صفت مشغول نیایشند.

پیامبر خوشحال است که توانسته چنین قدم بزرگی بردارد و به بهترین وجه رسالت خود را به انجام رساند. ولی هاله ای از غم و اضطراب، گاه و بیگاه چهرۀ پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را فرا می گیرد و شادی را در کامش ناگوار می سازد؛ او می ترسد پس از مرگ، این اجتماع از هم بگسلد و روح برادری و وحدت از میانشان رخت بر بندد و دوباره به قهقرا برگردند.

پیامبر اسلام خوب می داند که امّت اسلام، به راهبری امام عادل و عالم، نیاز شدید دارد و در

ص:171


1- (1) . دائرة المعارف فرید وجدی؛ ج 3، ص 542.
2- (2) . الغدیر؛ ج 1، ص 9.

غیر این صورت، زحمات گرانبها و چندین سالۀ او به هدر خواهد رفت.

به همین جهت آن حضرت در مسافرت ها و جنگها که از مدینه بیرون می رفت، هر چند هم مدت مسافرت کوتاه بود، زمام امور را به دست شخصی امین و با کفایت می سپرد و مردم مدینه را بدون سرپرست نمی گذاشت.(1)

بنابراین چگونه می توان تصور کرد که پیامبر دلسوز و مهربان، زمام امور امّت عظیم اسلامی را پس از درگذشت خود به دست حوادث سپرده باشد.

و باز خوب می داند که این مقام، شایستۀ کیست و لباس خلافت، به قامت رسا و لایق چه انسانی بریده و دوخته شده است.

او همان است که در حضور عدۀ زیادی از بزرگان قریش و بستگان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که به خاطر

ص:172


1- (1) . کامل ابن اثیر؛ ص 242 و 278 و 216.

دعوت به اسلام، گرد آمده بودند، به جانشینی آن حضرت منصوب گردید.(1)

او مردی پاک و خداپرست بود، لحظه ای به خدا شرک نیاورد و به بت سجده نکرد.

او در راه پیشرفت دین مبین اسلام، سربازی فداکار است. کانون علمش از سرچشمۀ دانش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است، دادرسیش؛ عالی ترین قضاوت به شمار می آید.(2)

او دیده و شناخته شده است، او علی فرزند ابوطالب است.

فریضۀ حج، به پایان رسید و مردم به سوی شهرهای خود حرکت می کردند که ناگهان صدای «منادیان» پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، در صحرای حجاز، طنین افکند و مسلمانان را دستور توقف داد؛ زیرا فرشتۀ وحی به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد و این آیه را ابلاغ کرد: «ای پیامبر، آنچه به سوی تو، از

ص:173


1- (1) . تاریخ طبری؛ ج 3، ص 1173-1171.
2- (2) . فضائل الخمسه؛ چاپ دارالکتب الاسلامیه؛ ج 1، ص 186-178.

پروردگارت فرود آمده است، به مردم ابلاغ کن و اگر کوتاهی کنی، رسالت او را نرسانده ای و خداوند تورا از شر مردم نگهداری می کند».(1)

موضوعی که خداوند، پیامبرش را با لحنی تند مخاطب ساخته بود، چیزی جز اعلام رسمی خلافت علی علیه السلام نبود، که پیامبر به خاطر برخی نگرانی ها از آن خودداری می کرد، و منتظر زمینۀ مساعدی بود تا آن را اظهار کند و پس از نزول این آیه دانست، هم اکنون موقع آن است؛ لذا مردم را در نقطه ای از آن بیابان سوزان و خالی از آب و آبادی به نام «غدیر خم» نگه داشت تا «روح اسلام» یعنی مسألۀ خلافت و جانشینی را کاملاً روشن سازد.

مردم نمی دانستند که چرا این دستور صادرشده و چه موضوع مهمی پیش آمده است؛ ولی طولی نکشید که نماز جماعت اعلام گردید و پس از ادای فریضۀ ظهر، انبوه جمعیت قیافۀ جذاب و آسمانی پیامبر اسلام را بر فراز منبر

ص:174


1- (1) . سورۀ مائده؛ آیه 67.

بلندی که از جهاز شترها درست شده بود، مشاهده کردند.

سکوت عمیقی حکمفرما بود... در این موقع سکوت صحرای حجاز را کلمات پرمغز و جالب پیامبر شکست و پس از ستایش پروردگار، خبر جانگداز در گذشت زودرس خود را اعلام کرد و آنگاه فرمود: «مردم! من برای شما چگونه پیامبری بودم؟»

همه یک صدا گفتند: «یا رسول الله، از پند و اندرز ما فرو نگذاشتی و از موعظه و تربیت ما، غفلت ننمودی، خدا تو را پاداش نیکو دهد».

... پیامبر فرمود: «کتاب خدا و پیشوایان معصوم بعد از من، دوش به دوش هم، راهبر شما هستند و شما باید کاملاً پیرو آنها باشید تا گمراه نشوید».

آنگاه دست علی علیه السلام را برافراشت؛ به طوری که همۀ حاضرین او را دیدند سپس فرمود: «مردم! چه کسی به مؤمنان از خودشان سزاوارترست و بر آنان ولایت و سرپرستی دارد؟»

ص:175

مردم گفتند: «خدا و رسولش داناترند».

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «خدا، مولای من است و من، مولای مؤمنان و به آنان از خودشان سزاوارترم - آنگاه بدون فاصله و تأمل فرمود: - به هر که مولا، منم و سمت ولایت و سرپرستی بر او دارم، علی هم بعد از من همین منصب را دارد؛

مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذا عَلِیٌّ مَوْلاهُ- و این جمله را سه بار تکرار کرد؛ و در پایان سخنان خود فرمود: - این مطلب را حاضرین به دیگران برسانند».

جمعیت، هنوز پراکنده نشده بود که این آیه نازل شد: «امروز دین شما را کامل گردانیدم، و نعمت خویش را بر شما تمام کردم، و به این که اسلام دینتان باشد، راضی گشتم».(1)

پس از پایان مراسم رسمی تعیین جانشین، مردم از دور و نزدیک بر یکدیگر سبقت می گرفتند تا به حضرت علی علیه السلام به عنوان جانشین پیغمبر اسلام تبریک بگویند.

ص:176


1- (1) . «اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً» سورۀ مائده؛ آیه 3.

اوّلین کسی که آمد و خلافت را به علی علیه السلام تبریک گفت، «ابوبکر» و سپس «عمر» بود، که این کلمات را گفتند: «خوشا به حال تو ای پسر ابی طالب که مولای من و هر مرد و زن با ایمان شده ای».(1)

راویان حدیث غدیر

در حقیقت راویان حدیث غدیر، ده ها هزار می باشند؛ زیرا تمام حاضرین در غدیر، طبق دستور پیامبر اسلام که فرمود: «به دیگران اطلاع دهید»، حدیث غدیر و مسألۀ جانشینی علی علیه السلام را به عنوان مهمترین حادثۀ سفر، تلقّی و برای دیگران بیان کردند.(2) و به همین جهت بود که خاطرۀ غدیر در مجامع عمومی مسلمانان هر چند یکبار تازه می شد.

تقریباً بیست و پنج سال پس از روز غدیر؛ یعنی زمانی که بسیاری از صحابۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفته و عدۀ معدودی از آنها

ص:177


1- (1) . الغدیر؛ ج 1، ص 11-9.
2- (2) . الغدیر؛ ج 1، ص 61-60.

باقی مانده بودند؛ علی علیه السلام از مردم خواست هرکس روز غدیر حاضر بوده است و حدیث غدیر را از دهان مبارک پیامبر شنیده است، شهادت دهد. فی المجلس سی نفر، از جا برخاستند و حدیث غدیر را نقل کردند.(1)

امام حسین علیه السلام یک سال پیش از مرگ معاویه، یعنی سال 58 یا 59 هجری، بنی هاشم و انصار و سایر حاجیان را در سرزمین «منی» جمع کرد و پس از جملاتی گفت: «شما رابه خدا سوگند آیا می دانید که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز غدیر علی علیه السلام را برای ولایت - و رهبری امت اسلام - بگماشت و دستور داد این موضوع را حاضر به غایب برساند؟»

... همه گفتند: «آری».(2)

دانشمندان اهل تسنن نام صد و ده نفر از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که این حدیث را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شنیده و برای دیگران بازگو کرده اند؛

ص:178


1- (1) . الغدیر؛ ج 1، ص 166-174.
2- (2) . الغدیر؛ ج 1، ص 199-198.

درکتابهای معتبر خود یادآوری کرده اند(1) و عده ای از دانشمندان نیز در پیرامون حدیث و حادثۀ غدیر کتاب ویژه ای نوشته اند.(2)

معنای حدیث غدیر

شواهدی که در دست است روشن می کند منظور از کلمۀ «مولی» و «ولی» همان «جانشین و سرپرست امت اسلامی» است و با معانی دیگر نمی سازد اینک به نکات زیر توجه فرمایید:

1 - دانستیم که پیامبر اسلام از مطرح کردن حدیث غدیر بیم داشت و تا فرمان صریح و شدید از طرف خدا صادر نشد، آن را اعلام نداشت. آیا می توان گفت: «منظور از حدیث غدیر، تذکر دوستی علی علیه السلام بوده است؟» اگر هدف این بود، اعلام آن ترسی نداشت پس باید منظور

ص:179


1- (1) . الغدیر؛ ج 1، ص 61-14.
2- (2) . در جلد اول الغدیر؛ ص 157-152، 26 نفر از آنان را ذکر می کند و در تحقیقات بعدی ده ها کتاب به آن افزوده شده است.

همان مسألۀ خلافت و جانشینی باشد که بیم آن می رفت، یادآوری آن موجب سرکشی و طغیان سودجویان گردد.

2 - پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پیش از آنکه جملۀ

«مَنْ کَنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیُّ مَوْلاهُ» را بگوید، این نکته را یادآوری کرد که خود، نسبت به آنان سزاوارتر است و مقام سرپرستی و زمامداری دارد، آنگاه همان مقام را برای علی علیه السلام قرار داد و بلافاصله فرمود: «هر کس که من مولی و سرپرست او هستم، علی مولا و سرپرست اوست».

4 - حسان بن ثابت، واقعۀ غدیر را با اجازۀ پیامبر به شعر درآورد و انتشار داد و مورد تأیید آن حضرت قرار گرفت. در اشعار حسان به مقام خلافت و امامت علی علیه السلام تصریح شده است و هیچ کس از آن جمعیت انبوه به حسان اعتراض نکرد که چرا کلمۀ «مولی» را غلط معنی کردی؛

ص:180

بلکه مورد تشویق و تأیید قرار گرفت و اینک قسمتی از آن اشعار:

فَقالَ لَهُ قُمْ یا عَلیُّ فَاِنَّنی رَضیتُکَ مِنْ بَعْدی اماماً و هادِیا

فَمَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَهذا وَلِیُّهُ فَکُونُو لَهُ اتْباعَ صِدْقٍ موالِیا(1)

یعنی - آنگاه که پیامبر اسلام به ولایت و ریاست دینی و الهی از مردم اعتراف گرفت - به علی علیه السلام فرمود: «برخیز، ای علی، که من به امامت و رهبری تو، پس از خودم رضایت دارم؛ پس هر کس که من مولی و رئیس دینی و الهی او هستم، این علی هم مولی و سرپرست او است؛ پس همگی از پیروان راستین و صمیمی علی علیه السلام باشید».

ص:181


1- (1) . الغدیر؛ ج 2، ص 41-34.

4 - پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از برگزاری مراسم غدیر با حضرت علی علیه السلام در خیمه ای نشست و دستور داد که مسلمانان و حتّی زنان خودش به علی علیه السلام تبریک بگویند و با او بیعت کنند و به او به عنوان امیرالمؤمنین سلام دهند.(1)

بدیهی است این مراسم فقط با مسألۀ خلافت و رسیدن او به مقام امامت و امارت مناسبت دارد.

5 - پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دوبار فرمود: «هَنِّئُونی؛ یعنی به من تبریک بگویید، چون خداوند مرا به نبوّت و پیامبری و خاندانم را به امامت اختصاص داد».(2)

با ذکر این شواهد، هیچگونه ابهامی در مورد حدیث غدیر باقی نخواهد ماند.

ص:182


1- (1) . الغدیر؛ ج 2، ص 271-270.
2- (2) . الغدیر؛ ج 1، ص 274.

اخلاق و رفتار حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم نیاز جامعه به اخلاق

اشاره

هر چه علم و صنعت پیش می رود، نیاز بشر به اخلاق افزایش می یابد و لازم است به موازات آن دستورات اخلاقی پیامبران کاملاً مورد عمل و نظر قرار گیرد؛ زیرا دنیای دانش و صنعت فقط وسایل و ابزارهایی در اختیار بشر می گذارد اما هیچگونه تضمینی ندارد تا جلو سوء استفاده از آن را بگیرد.

بالا رفتن آمار جرائم، جنایات، فساد، تبهکاری، قتل، خودکشی و... روشنگر همین حقیقت است. اگر اخلاق که بخشی از مکتب پیامبران خداست، به جامعه حکم فرما نباشد، علم و صنعت، نمی تواند سعادت و آرامش بشر را تضمین کند بلکه استعمارگران علم و صنعت را به نفع خود استخدام نموده و میلیونها نفر را بی خانمان می کنند؛ چنانکه می کنند و حقوق ملتهای ضعیف را پامال می سازند و آنان را به خاک و خون می کشند.

ص:183

تنها عاملی که می تواند روح سرکش انسان و غرایز طوفانی و عصیانگر او را مهار کند و علم و صنعت را در راه آرامش عمومی و زندگی مسالمت آمیز به کار اندازد، اخلاق واقعی است که از ایمان حقیقی به خدا، سرچشمه می گیرد.

تعلیمات اخلاقی پیامبران و رفتار آنان بهترین وسیله ای است که می تواند بشر را به زندگی ایده آل برساند. اخلاق برای تمام افراد بشر چه در زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی لازم است؛ امّا برای کسانی که بار مسؤلیت رهبری و هدایت جامعه را به عهده دارند، ضروری تر به نظر می رسد؛ زیرا، اولاً: کسی که مربّی اجتماع است، باید خود نمونه ای از اخلاق و صفات برجستۀ انسانی باشد تا بتواند آلودگی های اخلاقی را از لوح دل مردم بشوید؛ و چنانچه خود از این سرمایۀ بزرگ محروم باشد موفقیت کاملی پیدا نخواهد کرد.

ثانیاً: مسؤلیت هدایت جامعه، به قدری سنگین است که انسان بدون داشتن اخلاق کامل

ص:184

نمی تواند آن را تحمل کند. از همین رو خداوند پیامبران خود را از میان افرادی انتخاب کرد که دارای روحی بلند؛ حوصله ای زیاد، حلم و گذشت و سایر صفات اخلاقی بودند و با همین سلاح اخلاق بود که توانستند جامعه های منحط و مستغرق در فساد را دگرگون سازند و مردم آلوده و محروم را نجات بخشند.

در قرآن کریم نسبت به پیامبر اسلام آمده است: «به لطف خدا تو با مردم نرمش داشتی و اگر آدمی خشن و تندخود می بودی مردم از گرد تو می پراکندند...»(1)

اخلاق عالی پیامبر اسلام امواج انقلاب مقدس اسلام را نخست در جامعۀ عرب و سپس در جهان پدید آورد و در سایۀ این رستاخیز عظیم معنوی، پراکندگی به یگانگی، بی پروایی به عفت و پاکدامنی، بیکارگی به کار و کوشش، خودخواهی به نوع دوستی و تکبر عرب به تواضع و مهربانی

ص:185


1- (1) . فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ...» سورۀ آل عمران؛ آیۀ 159.

تبدیل گردید و انسانهایی تربیت شدند که همه تا همیشه نمونه های اخلاق به شمار می آیند. اخلاق محمّد صلی الله علیه و آله و سلم آنقدر عالی و پر ارزش است که خدا آن را خُلق عظیم یاد کرده است: «وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ».1

اینک فرازهایی از اخلاق او را می خوانیم:

حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم در بین مردم

* «پیامبر ما مقام شکوهمند رسالت و سرپرستی داشت؛ ولی زندگی و معاشرت او در اجتماع آنچنان ساده و بی پیرایه بود که اگر در میان جمعی می نشست؛ ناشناس مجبور بود بپرسد: کدام یک از شما محمّد صلی الله علیه و آله و سلم است».(1)

* «دنیا او را مغرور نکرد و گرفتار تجمل و فریفتۀ ظاهر فریبای آن نگشت؛ بلکه با چشمی عفیف و پرهیزکار به آن می نگریست».(2)

ص:186


1- (2) . بحارالانوار؛ ج 16، ص 229-220، چاپ آخوندی.
2- (3) . بحارالانوار؛ ج 16، ص 229-220، چاپ آخوندی.

* «پیامبر اسلام با جملات کوتاه پر معنی سخن می گفت و هیچگاه سخن دیگری را قطع نمی کرد».(1)

* «هنگام سخن گفتن ترشرو نبود و کلمات ناهنجار و خشن به کار نمی برد. آنگاه که در برابر مخاطب قرار می گرفت، به رسم جبّاران به گوشۀ چشم نگاه نمی کرد».(2)

* «هرگاه در مجلسی وارد می شد در اولین جای خالی می نشست و مقید نبود که برفراز مجلس بنشیند».(3)

* «اجازه نمی داد کسی پیش پایش بایستد؛ ولی نسبت به دیگران احترام می کرد؛ البته پرهیزکاران در نزد او احترام بیشتری داشتند».(4)

* «محمّد صلی الله علیه و آله و سلم تنها به خاطر خدا و دین غضب می کرد و نیز به همان جهت خشنود می شد؛

ص:187


1- (1) . کحل البصر؛ ص 69.
2- (2) . بحارالانوار؛ ج 16، ص 28-226، چاپ آخوندی.
3- (3) . بحارالانوار؛ ج 16، ص 240، چاپ آخوندی.
4- (4) . بحارالانوار؛ ج 16، ص 229 و 282 و 281.

هنگامی که سوار بود، اجازه نمی داد کسی با او پیاده راه برود؛ اگر مایل بود با خود سوارش می کرد و اگر نه، در محل معینی وعدۀ ملاقات می گذاشت و تنها می رفت.

در مسافرتهای دسته جمعی به سهم خود کار می کرد و هیچگاه سربار دیگران نبود در مسافرتی به عرض رساندند «ما خودتمام کارها را انجام می دهیم». پیامبر فرمود: «دوست ندارم که امتیازی بین من و شما باشد؛ زیرا خداوند دوست ندارد که بنده اش را جدا و ممتاز از دیگران ببیند» و برخاست و هیزم جمع آوری کرد».(1)

* «به پیمانهای خود وفادار بود؛ صلۀ رحم می کرد و بی جهت از آنان حمایت نمی کرد؛ به کسی اجازه نمی داد ضد دیگری سخن بگوید و می فرمود: «دوست دارم با مردم با قلبی سالم معاشرت داشته باشم». در حیا و شرم حضور، بی مانند بود؛ پر حوصله، با حلم و گذشت بود».(2)

ص:188


1- (1) . کحل البصر؛ ص 68.
2- (2) . بحارالانوار؛ ج 16، ص 232-226، چاپ آخوندی.

انس بن مالک که خادم آن حضرت بود می گوید: «برای افطار و سحری رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، شیر فراهم می کردم؛ یک شب پیامبر دیر به خانه آمد، من فکر کردم آن حضرت به مهمانی رفته و افطار کرده است؛ شیر را خوردم. چیزی نگذشت آن حضرت آمد از همراهان او پرسیدم: «پیامبر افطار کرده است؟» گفتند: «نه».

وقتی آن حضرت از جریان اطلاع پیدا کرد به روی مبارک خود نیاورد و با خوشرویی و گرسنگی شب را به روز آورد و همچنین روزه را گرفت».(1)

* «پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به عبادت و نماز علاقۀ زیادی داشت؛ ولی موقعی که مردم با او کار داشتند، نماز را کوتاه می کرد و به کار آنان می رسید و در برآوردن حاجتهای مردم از چیزی دریغ نداشت. همه را احترام می کرد؛ فضیلت و بزرگی را به ایمان و عمل می دانست و نظری به ثروت و جاه و

ص:189


1- (1) . کحل البصر؛ ص 68-67.

مقام نداشت. با بردگان مهربانی می کرد و در اصلاح کار آنان می کوشید».(1)

گذشت و بزرگواری محمّد صلی الله علیه و آله و سلم

* «هرگاه به شخص او بی احترامی می شد در صدد انتقام برنمی آمد و از خطا و بدرفتاری دیگران چشم پوشی می کرد و در مقابل آزار و اذیتهای آنان عفو و گذشت و بزرگواری نشان می داد».(2)

* «با آنهمه اذیت و آزاری که قریش به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کرده بودند؛ هنگامی که مکّه را فتح کرد آنها را بخشید و آزاد ساخت».(3)

* «در جنگ احُد شخصی به نام «وحشی» عموی پیامبر، «حمزه» را کشته بود؛ ولی پیامبر اسلام او را مورد عفو و بخشش خود قرار داد و از گناه او درگذشت. همچنین از «ابوسفیان» و «هند»

ص:190


1- (1) . بحارالانوار؛ ج 16، ص 229-228، چاپ آخوندی.
2- (2) . بحارالانوار؛ ج 16، ص 265-264، چاپ آخوندی.
3- (3) . کامل ابن اثیر؛ ج 2، ص 252، چاپ 1385 هجری.

با آن همه آزارها که کرده بودند، درگذشت و در صدد انتقام برنیامد». اما با بسیاری عفو و گذشتی که داشت هنگامی که به حریم دین تجاوز می شد نرمش نشان نمی داد و حکم خدا را جاری می کرد و به وساطت کسی اعتنا نمی کرد.

موقعی که مطلع شد «فاطمه مخزومیه» دزدی کرده است، به وساطت «اسامة بن زید» گوش نکرد و گفت: «هلاکت و انقراض اقوام پیش، به این علّت بوده که قانون حدّ را بر اشراف جاری نمی کردند. سوگند به کسی که جانم در اختیار اوست، اگر فاطمه دختر محمّد چنین کاری را می کرد، دستش را قطع می کردم».(1)

نظافت و پاکیزگی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم

* «پیامبر عزیز اسلام عطر را زیاد دوست می داشت»(2) «و برای خرید آن، بیشتر از غذا خرج

ص:191


1- (1) . ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری؛ ج 9، ص 56، چاپ 1305 هجری.
2- (2) . وسائل؛ ج 1، ص 442، چاپ جدید.

می کرد»(1) * «از هر راهی که عبور می کرد، بوی خوش عطرش می وزید و بعداً هر کس از آن راه می گذشت، می فهمید که پیامبر از آن راه گذشته است».(2)

* «زیاد مسواک می زد»(3) «و پیش از غذا و بعد از آن دست خود را می شست».(4) * «به هنگام بیرون آمدن از منزل در آینه و یا آب نگاه می کرد و با سر و وضعی مرتب از خانه بیرون می آمد».(5)

عبادت و پارسایی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم

* «پیامبر عزیز اسلام به نماز علاقۀ زیادی داشت؛ و در دل شبها چند بار برمی خواست و مسواک می زد و نماز می گذارد(6) و با خدای خود

ص:192


1- (1) . وسائل؛ ج 1، ص 443، چاپ جدید.
2- (2) . سفینة البحار؛ ج 1، ص 419.
3- (3) . وسائل؛ ج 1، ص 349، چاپ جدید.
4- (4) . وسائل؛ ج 16، ص 472.
5- (5) . وسائل؛ ج 3، ص 344.
6- (6) . وسائل؛ ج 1، ص 365.

راز و نیاز می کرد؛ به طوری که در اثر زیاد ایستادن در عبادت پاهای مبارکش متورم شده بود».(1)

* «او از نگاه به آسمان و زمین و خورشید و همه جهان عبرت می گرفت و بیشتر به عظمت آفرینندۀ آنها توجه می کرد و به قدری پارسا بود که هرگز شیفته مظاهر زودگذر دنیا نمی گردید».

حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم در تمام صفات اخلاقی نمونه بود و شیوه و اخلاق پاک او را نمی توان در یک نوشتار کوتاه به آخر رسانید، تنها کار ما این است که شبحی از سیمای نورانی او، در اینجا ترسیم کنیم؛ تا مسلمانان که خود را پیرو اسلام می دانند، کردار و رفتار آن حضرت را سرمشق قرار دهند و برنامۀ زندگی و اخلاق صحیح را از او بیاموزند.

همانطور که قرآن مجید دستور می دهد: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛2 اخلاق و رفتار رسول خدا برای شما سرمشقی نیکو است».

ص:193


1- (1) . کحل البصر؛ ص 78.

سلام خدا بر او باد، که برترین بود و بهترین، و درود فرشتگان و پاکان و نیکان.

و از ما هم بر او باد سلام هایی گرم و احترام آمیز و از شما نیز.

ص:194

مسألۀ خلافت و جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

اشاره

تمام جوامع بشری نیازِ به سرپرست و زمامداری، که چرخ جامعه را به کار اندازد، درک می کنند و به همین دلیل موقعی که زمامداری از دنیا برود، لازم می دانند شخصی به جای او بنشیند تا زمام امور را به دست گیرد و هرگز حاضر نیستند جامعه بدون سرپرست و زمامدار باقی بماند؛ زیرا می دانند که پیکرۀ آن به زودی از هم می پاشد و به هرج و مرج دچار می شوند.

جامعۀ مسلمانان نیز که خود یکی از جوامع بزرگ بشری است، ضرورت و لزوم این موضوع را درک کرده و می داند که پس از رحلت پیامبر اسلام زمامدار می خواهد تا ضامن بقای آن جامعه باشد. ولی چون این نیاز انگیزه های مختلفی دارد، هر جمعیتی دربارۀ خصوصیات زمامدار، نظری ویژۀ خود دارد و براساس آن انگیزه، قضاوت می کند. لذا گروهی از مسلمانان که فکر می کنند وظیفۀ زمامدار فقط تشکیل دادن حکومت است، می پندارند که خلافت و جانشینی پیامبر اسلام

ص:195

انتخابی است و خود مسلمانان می توانند شخصی را به جای پیامبر انتخاب کنند.

در مقابل، پیروان مذهب تشیع که براساس براهین علمی و فلسفی و نیز آیات قرآن و روایات زیاد، با دید وسیعتری به این مسأله می نگرند و انگیزۀ نیاز به زمامدار و جانشین پیامبر را تکامل همه جانبۀ بشر می دانند، می گویند: «زمامداری که از عهدۀ این کار برمی آید، کسی است که برگزیدۀ خدا باشد و همانند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، نیازهای مادّی و معنوی مردم را کاملاً تشخیص داده و به وسیلۀ احکام واقعی الهی آنها را برطرف سازد تا بتواند راه تکامل واقعی و سعادت همه جانبۀ انسان ها را هموار سازد».

اینک دلیل نیاز به جانشین پیامبر اسلام از دیدگاه تشیع، توضیح داده می شود تا این مسأله روشن تر گردد.

ص:196

* چرا به جانشین پیامبر نیازمندیم ؟

انگیزۀ نیاز به جانشین پیامبر، همان انگیزۀ نیاز به پیامبر یا متمم همان اصل اساسی است؛ چه آنکه طبق قانون ثابت و ضروری هدایت عمومی، هر موجودی از موجودات جهان از راه تکوین و آفرینش، وسایل تکامل آن فراهم شده و به سوی کمال و سعادت نوع خود هدایت و رهبری می شود.

نوع انسان نیز که یکی از موجودات جهان آفرینش است، از حکم این قانون عمومی مستثنی نیست و می باید به وسیلۀ قوانینی که بر طبق ناموس آفرینش و درخور احتیاجات واقعی او اعمّ از مادی و معنوی و روحی و جسمی تنظیم شده و از هرگونه پیرایه و اغراض شخصی و انحراف به دور است، هدایت شود تا سعادت دنیا و آخرتش تأمین گردد. و درک این برنامه کار عقل نیست؛ زیرا بینش عقل انسان از خطر اشتباه و انحراف فکری و عاطفی در امان نیست و نمی تواند برنامه ای همه جانبه و صد درصد مفید عرضه

ص:197

نماید؛ بلکه می باید پیامبران به وسیله وحی آن برنامه را از خدا دریافت کنند و بدون کوچکترین انحراف یا اشتباه به مردم تعلیم دهند، تا راه تکامل برای همه هموار گردد.

بدیهی است که این دلیل همچنانکه لزوم و ضرورت پیامبران را در میان افراد بشر اثبات می کند؛ همچنین لزوم و ضرورت پیدایش افرادی را به عنوان امام و جانشین پیامبر به ثبوت می رساند، که پیکرۀ دست نخوردۀ این برنامه را حفظ کنند و بدون کم و زیاد آن را به مردم تعلیم دهند، و نیز با کردار و رفتار صحیح خویش مردم را به سوی کمال و سعادت واقعی سوق دهند؛ زیرا بدون این کار، بشر به کمال واقعی خود نمی رسد و نمی تواند از استعدادهای نهفته و خداداد خود به طور کامل بهره برداری نماید و سرانجام، این استعدادها که مورد استفاده قرار نمی گیرد، لغو و بیهوده می گردد و خداوند چنین نخواهد کرد؛ زیرا صحیح نیست، استعداد ترقّی و

ص:198

تکامل را در انسانها بیافریند ولی وسایل بهره برداری از آن را فراهم نسازد.

بوعلی سینا در کتاب شفا می گوید: «خدایی که از ابروان و گودی کف پا هم، که به نظر می رسد در زندگی انسان ضرورتی ندارد، دریغ نداشته، ممکن نیست جامعه را بدون راهنما و راهبر قرار دهد که نتواند به سعادت واقعی خود برسند».(1)

این است که شیعه می گوید: «کمک های غیبی، پیوسته ادامه دارد و بین عالم ربوبی و عالم انسانی همیشه ارتباط برقرار است. و همین دلیل است که به خوبی روشن می کند که جانشین پیامبر باید برگزیدۀ خدا و از هرگونه گناه و اشتباه، پاک و معصوم باشد؛ چه آنکه کسی که برگزیدۀ خدا نباشد، مجهولات بیشماری خواهد داشت و نیز از اشتباه و خطا مصونیت ندارد و در نتیجه نمی تواند سعادت همه جانبۀ بشر را تشخیص دهد و دین واقعی و دست نخورده را به مردم بیاموزد تا در اثر

ص:199


1- (1) . کتاب شفا؛ ج 2، مقالۀ دهم، فصل 2.

به کار بستن آن مردم به سعادت واقعی خود برسند و تکامل یابند».(1)

لذا خداوند بزرگ در قرآن کریم می فرماید: «مسلمانان وظیفه دارند که در تمام مسایل زندگی از برگزیدگان او پیروی کنند».

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ...؛ ای کسانی که ایمام آورده اید، خدا را اطاعت و فرمانبرداری کنید و از رسول خدا و اولی الامر پیروی و اطاعت کنید...»(2)

بدیهی است که مقصود از اولی الامر که خداوند اطاعت و پیروی آنان را، همانند پیامبر اسلام، لازم و واجب می شمارد و به طور کلی دستور می دهد در تمام مسایل زندگی از آنها پیروی کنید، همان افراد برگزیدۀ الهی هستند که اشتباه و اغراض شخصی در وجودشان راه ندارد و پیوسته بشر را به واقعیات راهنمایی می کنند؛ نه

ص:200


1- (1) . تفصیل این بحث را می توانید در کتاب شیعه در اسلام مطالعه بفرمایید.
2- (2) . سورۀ نساء؛ آیۀ 59.

افرادی که در گفتار خود هزاران خطا دارند و پیرویشان موجب هدایت و تکامل واقعی انسان نمی گردد.(1)

* پیامبر اسلام جانشین خود را معین کرد؟

پیامبری که اسلام عزیز را از جان خود بیشتر دوست داشت و بهتر از همه می دانست که اسلام واقعی باید در جهان، پیوسته محفوظ بماند، تصوّر نمی رود که رحلت کند و برگزیدۀ خدا را معرفی نکرده باشد.

پیامبر گرامی اسلام از ابتدای رسالت خویش به این موضوع اهمیت زیادی داد و در موارد مختلفی جانشین واقعی خود را به طور روشن معرفی کرد.

هر کس در گفته های پیامبر اسلام بیاندیشد، به خوبی می یابد که نظر پیامبر اسلام به علی علیه السلام و

ص:201


1- (1) . برای توضیح بیشتر به تفسیرالمیزان؛ ج 4، ص 427-412 مراجعه شود.

دودمان پاک او بوده است و در این امر به دیگران هیچ نظری نداشته است.

پیشتر داستان غدیر و اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، علی علیه السلام را به امامت منصوب نمود را خواندیم. اینک نظر شما را به نمونه های دیگر از آنچه پیامبر اسلام در این زمینه فرموده، جلب می کنیم:

1 - پیامبر اسلام در آغاز دعوت به اسلام، خویشان خود را در مکّه جمع کرد و فرمود: «علی وصی و جانشین من در میان شما خواهد بود و باید از او پیروی کنید».(1)

2 - دانشمندان شیعه و سنی نقل کرده اند که پیامبر اسلام در مجامع عمومی آن هم در چند مورد فرمود: «من دو چیز گرانبها بین شما می گذارم چنانچه از آنها پیروی کنید هرگز گمراه نمی شوید:

1) قرآن کتاب خدا

2) عترت و اهل بیت خودم

ص:202


1- (1) . تاریخ طبری؛ ج 3، ص 1171-1173؛ این حدیث در کتابهای معتبر شیعه و علماء مشهور بزرگ و اهل تسنن مذکور است.

«مبادا از آنان فاصله بگیرید و یا جلو بیافتید که منحرف می شوید».(1)

منظور از اهل بیت، کانون وحی و الهام است که علی علیه السلام و دودمان پاک او باشند؛ زیرا آنان را پیامبر اسلام معرفی کرد و آنان بودند که هیچگونه خطا و اشتباهی نداشتند و پیرویشان هرگز به گمراهی کشیده نمی شود.

3 - احمد بن حنبل که از علمای بزرگ اهل تسنن است می نویسد: پیامبر اسلام به علی علیه السلام فرمود: «تو پس از من از جانب من بر هر مؤمنی ولایت داری».(2)

4 - دانشمندان و علمای حدیث عموماً ذکر کرده اند که پیامبر اسلام فرمود: هر که من ولی و سرپرست او هستم علی مولی و سرپرست او خواهد بود».(3)

ص:203


1- (1) . در کتاب غایة المرام، به این مضمون، 39 حدیث از اهل تسنن و 82 حدیث از شیعه نقل کرده است؛ ص 211-235.
2- (2) . مسند احمد بن حنبل؛ ج 1، ص 331.
3- (3) . این حدیث قسمتی از حدیث غدیر است که قبلاً یاد شد.

5 - روایات زیادی در دست است که پیامبر اسلام فرمود: «جانشینان من از قریش و دوازده نفر هستند». و حتی در برخی از آنها خصوصیات ائمّۀ اطهار و نام مبارک آنها را ذکر نموده است.(1)

نمونه های فوق، که برخی از آنها هنگام مرگ و سال آخر عمر آن حضرت به مردم ابلاغ شده است، به خوبی روشن می کند که پس از پیامبر گرامی چه شخصی باید زمام امور مسلمانان را به دست بگیرد.

* شورا در امامت و خلافت

برخی از نویسندگان می گویند: «امامت و خلافت هم با شور و اکثریت آراء ممکن است تعیین شود» و در این مطلب به چند آیه از قرآن کریم که دستور می دهد در کارها مشاوره کنید استدلال کرده اند، غافل از این که:

1 - مسألۀ امامت متمّم اصل اساسی نبوّت است و همچنانکه نبوت انتخابی نیست؛ امامت نیز، که جانشینی همان مقام است، انتخابی نخواهد بود.

ص:204


1- (1) . منتخب الاثر؛ ص 141-10.

2 - اصل مشاوره در موردی قابل استفاده است که وظیفه از جانب خدا و رسول او معین نشده باشد و چنانکه ملاحظه شد، پیامبر اسلام طبق روایات صریح و روشن جانشین خود را معین کرد و با این وصف دیگر موردی برای آن باقی نمی ماند.

3 - فرضاً اگر مشاوره در این امر درست می بود، حتماً پیامبر اسلام خصوصیات آن را ذکر می کرد و شرایط انتخاب کننده و انتخاب شونده را، به طور واضح بیان می کرد تا مردم در مسئله ای که اساساً بقاء و رشد جامعۀ اسلامی و حیات دین به آن توقف دارد، بیدار و هوشیار باشند، ولی می بینیم که چیزی دربارۀ آن نفرموده؛ بلکه بالعکس هنگامی که بنی عامر نزد پیامبر اسلام آمدند یک نفر از آنان به پیامبر عرض کرد: «اگر ما با تو بیعت کنیم تا خدا تو را بر دشمنانت پیروز و غالب گرداند؛ آیا ممکن است پس از تو امر خلافت با ما باشد؟»

ص:205

آن گرامی فرمود: «امر خلافت به دست خداست؛ آن را هر کجا که بخواهد می گذارد...؛

اَلْأَمَرُ الَی اللهِ یَضَعُهُ حَیْثُ یَشاءُ...»(1)

شیعه بر اساس همین نمونه های فوق، معتقد است که جانشینان پیامبر اسلام که وی ایشان را معرفی کرده است، همه برگزیدۀ خدا هستند، و نیز لازم می داند که در تمام مسایل زندگی از آنان که دین واقعی و دست نخورده در اختیار دارند، پیروی کند، و خوشبختانه در اثر این عقیده و این گرایش ذخایر علمی و حقایق و معارف زیادی از امامان و پیشوایان معصوم خود جمع آوری کرده است که می تواند در تمام مسایل زندگی جوابگو باشد و از این نظر غنی ترین مکتب مذهبی به شمار می آید.

ص:206


1- (1) . سیرۀ ابن هشام؛ ج 1، ص 444، چاپ سال 1375 هجری.

نگرشی کوتاه به سیر تاریخی خلافت

تأکید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر خلافت و جانشینی علی علیه السلام بعد از خود

پیامبر گرامی اسلام از خدا الهام گرفته بود که پس از خود علی ابن ابیطالب علیه السلام را خلیفه و جانشین خود قرار دهد، و این پیام بزرگ را به مردم برساند.

در آغاز دعوت به اسلام؛ خویشان خود را جمع کرد و به آنان گفت: «علی وصی و جانشین من است و همه باید از او پیروی کنید».(1)

هنگامی که به جنگ تبوک می رفت به علی فرمود: «تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی هستی، با این تفاوت که تو پیامبر نیستی. سزاوار نیست من بروم مگر که تو جانشین من باشی».(2)

در سال آخر عمر پس از انجام حجّ و زیارت خانۀ خدا، در بین راه، در غدیر خم، مقابل

ص:207


1- (1) . تاریخ طبری؛ ج 3، ص 1173-1171.
2- (2) . مسند احمد بن حنبل؛ ج 1، ص 331.

ده ها هزار نفر ایستاد و فرمود: «هر که من مولای او هستم، علی علیه السلام نیز مولا و سرپرست او خواهد بود».(1)

همچنین در آخر عمرش به مردم و صحابه و یاران خود فرمود: «من در میان شما دو چیز گرانبها می گذارم:

1) قرآن؛ کتاب خدا

2) عترت؛ دودمان پاکم

اگر از آنها پیروی کنید؛ هیچگاه گمراه نخواهید شد».(2)

و نیز ضمن ده ها روایت دیگر در می یابیم که آن گرامی این موضوع را بیان فرموده و زمینه را آن چنان آماده ساخته است که رهبری جهان اسلام به طور طبیعی از آن علی ابن ابیطالب علیه السلام باشد.

حتی به این مقدار هم اکتفا نکرد؛ در آخرین روزهای زندگیش، برنامۀ بسیار جالبی را

ص:208


1- (1) . الغدیر؛ ج 1.
2- (2) . غایة المرام؛ ص 235-211.

عملی ساخت تا نقشه های آنانکه در پی ربودن خلافت اسلامی بودند خنثی شود.

سپاهی به فرماندهی «اسامة بن زید» که جوان لایق و رشیدی بود به سوی سرزمین روم فرستاد و دستور داد مردم مدینه از مهاجر و انصار؛ از جمله ابوبکر و عمر، در آن سپاه شرکت کنند و از مدینه خارج شوند و چندین بار این دستور را تکرار کرد و به هر کدام از آنان که برمی گشتند، دوباره توصیه می فرمود که: «به لشکر اسامه ملحق شوید».(1)

تشکیل این سپاه با گزینش اسامه به سپهسالاری، در آن موقع که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به شدت بیمار بود و ساعات آخر عمرش را می گذرانید؛ تنها به این منظور بود که شهر مدینه از عناصر مخالف خالی باشد و رهبری جهان اسلام به طور طبیعی نصیب حضرت علی علیه السلام شود. و نیز برای آنکه همه بدانند؛ سالخوردگی شرط رهبری نیست؛ بلکه شرط آن لیاقت است و نتوانند کم

ص:209


1- (1) . طبقات کبیر؛ ج 2، قسمت اول، ص 136 و شرح نهج البلاغه این ابی الحدید؛ ج 1، ص 160-159، چاپ 1378.

بودن سن حضرت علی علیه السلام را برای مقام خلافت بهانه قرار دهند و نیز به این منظور بود که موقع مرگ، آن حضرت بتواند بی مخالفت مخالفین وصیت کند و سند کتبی خلافت را در اختیار مردم بگذارد. ولی مخالفین از سپاه اسامه جدا شدند و به مدینه برگشتند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به جمعی از صحابه و یاران خود فرمود: «دوات و کاغذی برای من بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از من - با رعایت آن - هرگز گمراه نشوید». همان ها که با خلافت علی علیه السلام مخالف بودند هیاهو بپا کردند و گفتند: «این مرد هذیان می گوید: کتاب خدا برای ما بس است». و با همین حرف ایجاد اختلاف کردند.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از این نسبت ناروا ناراحت شد و دانست که نوشتۀ او با این وضع نمی تواند اختلاف را بر طرف سازد؛ حتی ممکن است موجب شود، عده ای با اساس اسلام مبارزه کنند؛

ص:210

لذا از آنان تبرّی و بیزاری جست و فرمود: «از نزد من بیرون روید...»(1)

آنانکه این نسبت را به حضرت دادند از موازین دینی بی اطلاع بودند یا خود را به نادانی زدند و نمی خواستند زیر بار حق بروند وگرنه هر مسلمانی می داند که خدا پیامبر خود را پیوسته از خطا و اشتباه محفوظ می دارد و هیچگاه نمی توان هذیان و بیهوده گویی را به او نسبت داد.

رحلت جانسوز

پس از بازگشت آن حضرت از سفر حجّ بر ایشان معلوم بود که رحلتشان به جهان دیگر نزدیک شده است. در این فرصت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مردم را از فتنه های آینده و مخالفت با فرموده هایش بر حذر می داشت. چند روز به آخر عمر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بیماری آن حضرت شروع و کم کم شدید شد. به طوری که مردم را از ملاقات

ص:211


1- (1) . طبقات؛ ج 2، قسمت دوم، ص 36-38 و صحیح مسلم؛ ج 5، ص 76-75.

او منع کردند و علی علیه السلام ملازم خدمت آن بزرگوار بود و چون هنگام رحلت او به عالم بقا رسید به علی علیه السلام فرمود: یا علی سر مرا در دامن خود گذار که امر خداوند رسیده است... چون حضرت سر مبارک آن سرور را در دامان خود نهاد، آن حضرت بی هوش شد و سپس از دنیا رحلت فرمود. این حادثۀ جانگداز روز دوشنبه بیست و هشتم ماه صفر سال یازدهم هجری واقع شد.

امیرمؤمنان علی علیه السلام پس از غسل و حنوط و کفن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بر آن حضرت نماز گزارد و در همان حجره که از دنیا رفته بود ایشان را به خاک سپرد.

سقیفه، محل غصب خلافت

اشاره

روز بیست و هشتم ماه صفر سال یازده هجری پیامبر اسلام، از دنیا رحلت کرد، مدینه در سوگ نشست.

عده ای از مسلمانان، یعنی همان ها که حُبّ ریاست و جاه طلبی در دلشان موج می زد و از لشکر اسامه به خاطر همین موضوع خارج شده

ص:212

بودند و نگذاشتند پیامبر اسلام سند کتبی را بنویسد، فرصت مناسبی بدست آوردند؛ لذا جسد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را رها کردند و در سقیفۀ بنی ساعده جمع شدند و بر خلاف آنچه در داستان غدیر دیده و شنیده بودند به فکر غصب خلافت افتادند.

انصار می خواستند بزرگ خود سعد بن عباده را به عنوان جانشین پیامبر انتخاب کنند؛ عمر و ابوبکر با این کار موافقت نکردند. ابوبکر ضمن سخنان خود، مقام مهاجرین را توضیح داد و گفت: «آنان زودتر به اسلام گرویده و از بستگان رسول خدا هستند و باید امیر از ما و وزیر از شما باشد» سپس یکی از انصار گفت: «شما برای خود امیر انتخاب کنید؛ ما هم برای خود امیر دیگری انتخاب می کنیم» سخنان ابوبکر در عده ای اثر گذاشت و حاضر شدند که امیر از مهاجرین انتخاب شود. آنگاه بدون این که در انتخاب امیر با سایر مهاجرین و انصار که در مجلس حاضر نبودند، مشاوره کنند و آنان را نسبت به این موضوع مهم

ص:213

اسلامی آگاه سازند، خودشان همه کارۀ اسلام شدند؛ عمر با ابوبکر بیعت کرد(1) و به دنبال او دیگران نیز که نمی خواستند سعد بن عباده امیر گردد، با ابوبکر بیعت کردند(2) و فکر نکردند که اگر ملاک فضیلت قرابت و خویشی با رسول خداست؛ از ابوبکر نزدیکتر هم وجود دارد که برای این کار از هر جهت شایسته تر است. این بیعت ناگهانی و اتفاقی؛ سعد بن عباده و طرفداران او را شکست داد و عمر و ابوبکر غالب شد و برخی از مخالفین را به بهانۀ این که با جماعت مسلمین نباید مخالفت کرد، به بیعت مجبور ساختند.(3) سپس ابوبکر و عمر و طرفداران آنان از سقیفه بیرون آمدند و به طرف مسجد پیامبر رهسپار شدند. در

ص:214


1- (1) . طبری؛ ج 4، ص 1843-1839.
2- (2) . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید؛ ج 6، ص 10.
3- (3) . طبری؛ ج 4، ص 1845.

بین راه به هر که بر می خوردند، دست او را می گرفتند و می کشیدند تا با ابوبکر بیعت کند.(1)

بنی هاشم و بزرگان مهاجرین و انصار، مانند؛ عباس عموی پیامبر و پسرانش، زبیر، حباب بن المنذر، مقداد، ابوذر غفاری، سلمان فارسی، عمار، براء بن عازب، ابی بن کعب، عتبة بن ابی لهب، خالد بن سعید، خزیمة بن ثابت و فروة بن عمرو که از موضوع بی خبر بودند؛ ناگهان پی بردند که وضع دگرگون شده است. چون از جریان مطلع شدند، در تعجب و حیرت فرو رفتند و بیعت نکردند. اینان فکر نمی کردند با آن همه روایات و تصریحات پیامبر اسلام، خلافت به این زودی غصب گردد و از خاندان پاک پیامبر بیرون رود؛ لذا همه به این بیعت نابجا و غاصبانه صریحاً اعتراض کردند.

علی علیه السلام نیز به ابوبکر و عمر اعتراض کرد و در پاسخ ابوعبیده حامی ابوبکر که می گفت: «تو

ص:215


1- (1) . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید؛ ج 1، ص 219، چاپ 1378 هجری.

هنوز جوانی و تجربۀ کافی برای خلافت نداری» فرمود: «از خدا بترسید، حکومت اسلامی حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را از خانۀ او به خانۀ خودتان انتقال ندهید و این مقام را از اهلش غصب نکنید. ای مهاجرین سوگند به خدا که ما - اهل بیت پیامبر - به این امر سزاوارتریم... مگر آنکه به کتاب خدا محیط، و در دین خدا فقیه و در سنت پیامبر عالم و آگاه و بر رتق و فتق امور مسلمانان قادر و تواناست؛ از ما نیست؟ سوگند به خدا که این مقام از ماست از هوی و هوس پیروی نکنید که از حق و حقیقت دور می گردید»(1)

بررسی تاریخ قبل از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و روزهای نخستین درگذشت آن حضرت، یک دسیسه و توطئۀ عمیقی را در برابر انسان مجسم می سازد.

ص:216


1- (1) . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید؛ ج 6، ص 13-11، چاپ 1379 هجری.

مبنای این توطئه همان جاه طلبی و حبّ ریاست بود که داستانی است بسیار تلخ که از شرح و بسط آن فعلاً صرف نظر می کنیم.

اگر آنان بی نظر بودند؛ چرا به بنی هاشم و بزرگان اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نگفتند و پنهانی به سقیفه رفتند؟

بر فرض که در مسألۀ خلافت؛ پیامبر کسی را تعیین نکرده بود، آیا باید سرنوشت جهان اسلام بدون مشاوره با حضرت علی علیه السلام و همراهان او و بنی هاشم و بزرگان صحابه مانند؛ سلمان و ابوذر و مقداد تعیین شود؟!

آیا آنان بهتر از علی علیه السلام فکر می کردند؟

مگر پیامبر دربارۀ علی علیه السلام نگفته بود: «علی از حق و حق از علی، هرگز جدا نمی شود.(1) علی از همۀ شما بهتر قضاوت می کند.(2) من شهرِ علم هستم و علی دَرِ آن می باشد».(3)

ص:217


1- (1) . تاریخ بغداد؛ ج 14، ص 321.
2- (2) . فضائل الخمسه من الصحاح السته؛ ج 2، ص 262.
3- (3) . فضائل الخمسه من الصحاح السته؛ ج 2، ص 250.

مگر علی علیه السلام کانون علم و فضیلت نبود؟

پس چرا با او بیعت نکردند و حتی حاضر نشدند با او در این امر مهم مشاوره کنند.

آیا می توان جوان بودن او را بهانه قرار داد، پیامبر اسلام ملاک تقدیم را شایستگی و تقوی می دانست؛ لذا اسامه را به ابوبکرها مقدم داشت، پس چرا حضرت علی علیه السلام بر دیگران مقدم نباشد؟

آنان به بهانۀ اینکه عدّه ای به علت خون هایی که علی علیه السلام در جنگهای اسلامی ریخته است زیر بار او نمی روند و از خلافت علی علیه السلام سرپیچی می کنند، تمام روایات و تصریحات پیامبر اسلام را که دربارۀ او رسیده بود نادیده گرفتند. در صورتی که طبق موازین دینی باید کسانی را که زیر بار حق نمی روند به حق وادارند نه آنکه حق را کنار بگذارند!

به علاوه، اگر این بهانه اساسی داشت و درست بود، خداوند علی علیه السلام را برنمی گزید و پیامبر اسلام هم او را جانشین خود قرار نمی داد.

ص:218

* سؤال

بعضی از برادران مسلمان که منصفانه قضاوت می کنند می گویند: «مسأله غدیر و سایر دلایلی را که خلافت علی علیه السلام را به ثبوت می رساند. نمی توان انکار کرد؛ ولی چرا حضرت علی علیه السلام پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از حقّ مسلّم خویش دفاع نکرد؟ در صورتی که در زمان خلافتش با آنانکه ضد او قیام می کردند و می خواستند حکومت او را غصب کنند؛ به نبرد پرداخت».

* پاسخ

علی علیه السلام حکومت ابوبکر را به رسمیت نمی شناخت و به همین منظور در نماز جماعت و جمعۀ او حاضر نمی شد و از مردم کمک می خواست تا حق از دست رفتۀ خود را بازگیرد؛ حتی آن حضرت شبانه با فاطمه علیها السلام، دختر پیامبر، به در خانۀ انصار رفت و از آنان خواست او را یاری کنند تا حق خود را بگیرد؛ ولی انصار به او جواب مثبت ندادند.(1)

ص:219


1- (1) . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید؛ ج 6، ص 13، چاپ 1379.

پیداست که علی علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، یاوری نداشت تا بتواند قیام کند؛ وگرنه حق خود را می گرفت و جهان اسلام را رهبری می کرد.

چنانکه موقعی که مردم از ستمگری های عثمان، به جان آمدند و او را به قتل رساندند و سر آسیمه به نزد علی علیه السلام رفتند و دستهای خود را برای بیعت با او دراز کردند؛ آن حضرت فرمود: «اکنون که کمک و پشتیبان پیدا کردم، چاره ای جز این ندارم که رهبری را قبول کنم»؛ لذا زمام امور را به دست گرفت و جهان اسلام را رهبری کرد.(1)

ولی پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می دید اگر بخواهد با نداشتن کمک و پشتیبان دست به شمشیر بَرَد و قیام کند، اختلافات داخلی زیاد می شود و به صلاح اسلام نیست؛ زیرا دشمنان اسلام در کمین بودند تا بر ضد اسلام بشورند و خطر، جهان اسلام را تهدید می کرد.

علی علیه السلام به خاطر حفظ اسلام که آن را از جان خود بیشتر دوست می داشت قیام نکرد، تا نهال

ص:220


1- (1) . نهج البلاغه فیض الاسلام؛ خطبه 3، ص 43-37.

اسلام ریشه گیرد و ببالد و بر دهد. حضرت علی علیه السلام آن شجاع بی همتا که پهلو به پهلوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می جنگید، صلاح اسلام و مسلمین را در این می دید که دست از جنگ بشوید و در تلخیهای زندگی شکیبا باشد.

حضرت علی علیه السلام در پی آن نبود که ریاست کند وگرنه این ملاحضات را نمی کرد و از هر راهی که می شد می رفت تا به منافع شخصی برسد؛ ولی می بینیم موقعی که ابوسفیان به او گفت: «دستت را بده تا با تو بیعت کنم، سوگند به خدا اگر بخواهی مدینه را از سواره و پیاده پر خواهم ساخت». آن حضرت نپذیرفت و فرمود: «به خدا سوگند تو خیرخواه اسلام نیستی و جز فتنه و فساد نظر دیگری نداری...»(1)

انگیزۀ این که ما به این بحث پرداختیم آن است که برادران اهل سنّت ما، در این حقایق تاریخی که از مدارک معتبر خودشان استفاده شده، کاوش و تحقیق بیشتری نمایند تا در آینده بتوانیم

ص:221


1- (1) . کامل ابن اثیر؛ ج 2، ص 326، چاپ 1385 هجری.

با همفکری و همکاری صمیمانه، گذشتۀ تلخ را جبران کنیم و صادقانه در راه وحدت کامل مسلمانان جهان بکوشیم.

ص:222

ده گفتار از سخنان دُرر بار آن حضرت

1-اَلْیَدُ الْعُلیا خَیْرٌ مِنَ الْیَدِ السُّفْلی.

دست دهنده بهتر از دست گیرنده است.

2-رَأْسُ الْحِکَمِ مَخافَةُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ.

سر همه ی حکمتها ترس از خدای عزوجل است.

3-شَرُّ الْمَکاسِبِ کَسْبُ الرِّبا.

بدترین کسبها درآمد ربوی است.

4-لا یُلْسَعُ الْمُؤْمِنُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَیْنِ.

شخص مؤمن از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود.

5-اَلشَّدیدُ مَنْ غَلَبَ نَفْسَهُ.

نیرومند (پهلوان) کسی است که بر نفس و امیال خود غالب باشد.

6-لا یَحِلُّ لِلْمُؤمِنِ انْ یَهْجُرَ اخاهُ الْمُؤْمِنِ فَوْقَ ثَلاثٍ.

ص:223

روا نیست که مؤمن برادر ایمانی خود را بیش از سه روز ترک کند و با او قهر نماید.

7-اَلدّالُّ عَلَی الْخَیْرِ کفاعِلِهِ.

دلالت کننده بر کار خوب (از نظر اجر و پاداش) مانند انجام دهنده آن است.

8-اِسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ.

با دادن صداقت طلب نزول روزی و رزق کنید.

9-مَنِ اعْتَدَلَ یَوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ.

کسی که دیروز و امروز یا امروز و فردای او یکسان باشد (و به افزایش علم و عمل و قرب الی الله نپرداخته باشد) مغبون شده است.

10-جالِسْ اهْلَ الْخَیْرِ تَکُنْ مِنْهُمْ.

با خوبان همنشین باش از آنان خواهی شد.(1)

ص:224


1- (1) . روضة المتقین؛ ج 13، ص 50-1.

فهرست منابع

قرآن مجید

ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری/ چاپ 1305

الاستیعاب

اسدالغابة/ابن اثیر/ چاپ اسلامیه

الاصابة فی معرفة الصحابه

اعلام الوری/شیخ طبرسی/چاپ نجف و چاپ سوم

اعیان الشیعه

بحارالانوار/علامه مجلسی/چاپ کمپانی و چاپ جدید

البدایة و النهایة/ابن کثیر/چاپ اول

تاریخ بغداد

تاریخ طبری

تاریخ ویل دورانت

تاریخ یعقوبی

تمدن اسلام و عرب

جامع احادیث الشیعة/ آیة الله بروجردی

جنگ و صلح در اسلام/ سیدغلامرضا سعیدی

حیات محمد/ دکتر هیکل

دائرة المعارف/ فرید وجدی/ چاپ سوم

ص:225

الدرة البیضاء فی شرح خطبة الزهراء

رهبران بزرگ و مسئولیتهای بزرگتر/ آیة الله مکارم شیرازی

روضة الواعظین (با واسطه)

سفینة البحار/ محدّث قمی/ چاپ سنگی

سیره ابن هشام/ چاپ 1375

سیره حلبیه/ چاپ 1382 ق

شرح معلّقات سبع/ زوزنی

شرح نهج البلاغه/ ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه/ خوئی

شفا/ ابوعلی سینا

صحیح/ مسلم

طبقات/ ابن سعد

عذر تقصیر به پیشگاه محمد صلی الله علیه و آله و سلم و قرآن

العصر الجاهلی/ دکتر سوفی ضیف/ چاپ پنجم

عیون اخبارالرضا/ شیخ صدوق

غایة المرام/ بحرانی

الغدیر/ علامه امینی/ چاپ بیروت

فضائل الخمسة/ فیروز آبادی

کامل التواریخ/ ابن اثیر/ چاپ 1385 ق

ص:226

کحل البصر/ محدّث قمی

کشاف زمخشری = تفسیر

لسان العرب

مجمع البیان/ طبرسی

محمد ستاره ای که در مکه درخشید

محمد و زمامداران / صابری / چاپ اول

مروج الذهب/ مسعودی

مستدرک الوسائل/ حاجی نوری

مسند احمد بن حنبل

معجم البلدان/ یاقوت حموی

مکاتیب الرسول/ احمدی/ چاپ اول

مناقب ابن شهر آشوب/ چاپ قم و نجف

منهج الصادقین/ ملافتح الله کاشانی

موسوعة آل النبی

المیزان/ علامه طباطبایی

نهج البلاغه/ با حاشیه عبده

نهج البلاغه/ ترجمه فیض الاسلام

وسائل الشیعه/ شیخ حرّ عاملی/ چاپ سنگی و چاپ 20 جلدی

ص:227

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه

مطالب و مقالات مرتبط

نگاهی به زندگی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله
رسول اکرم صلی الله علیه و آله بهترین اسوه و الگوی زندگی یک مسلمان
اشعار در رثای رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله
بعثت تا غدير در سيره پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم
چهل حدیث سیره نبوی صلی الله علیه وآله
زندگی حضرت فاطمه (س) دردوران بعد از رحلت پیامبر (ص)
هجرت پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله وسلم
گفتگوی دیار آفتاب با حجت الاسلام عباس جعفری فراهانی پیرامون زندگی امام جواد علیه السلام
امام رضا علیه السلام - زندگی و اقتصاد.
گذری بر زندگی امام حسن عسکری علیه السلام
نگاهی به زندگی حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام
نگاهی کوتاه به زندگی امام جواد علیه السلام
تاریخ زندگی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
شهادت نامه امام حسين (علیه السلام) بر پايه منابع معتبر برگرفته از دانشنامه امام حسين (علیه السلام) جلد 1
نگاهی به زندگی حمزة بن عبدالمطلب (سیدالشهداء)
پیامهای زندگی حقیقی
خلاصه ای از زندگی نامه حضرت ابالفضل العباس(ع)
فضیلت صلوات بر پیامبر و آل او
بخشی از آداب و اخلاق ارزنده پیامبر به روایت ابوالبحتری
خلاصه ای از سیره پیامبر اکرم (ص)

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی