مبانی حقوق زن در اسلام

بازدید : 4796
زمان تقریبی مطالعه : 25 دقیقه
تاریخ : 08 فروردین 1391
مبانی حقوق زن در اسلام
مبانی حقوق زن در اسلام

پدید آورنده : آیة اللّه جوادی آملی ،نشريه پاسدار اسلام - شماره 314 صفحه 6

برای تبیین حقوق زن در اسلام در آغاز لازم است به مبانی آن پرداخته شود در ابتدا به شناخت انسان می پردازیم زیرا برای ترسیم حقوق زن بررسی دو عنصر محوری لازم است.

1ـ شناخت اصل نسانیت که حقیقت مشترک زن و مرد است.

2ـ شناخت هویت صنفی زن که واقعیت مختص به اوست.

از شناخت اصل انسانیت که مشترک است حقوق مشترک و از هویت خاص حقوق ویژه استنباط می شود.

انسان شناسی

اولین مبنایی که برای تبیین حقوق زن باید به آن توجه داشت نگاه به انسان و ابعاد وجودی و نیازها و استعدادهای حقیقی اوست با توجه به این که انسان مخلوق خدای جهان آفرین است، جامع ترین بیان را در این رابطه باید از کلام انسان آفرین استنباط کرد انسان موجودی است مرکب از روح و جسم و نفس و بدن که نفس او مجلای حق است و خدای سبحان فقط او را از میان مخلوقات خویش، نماینده خویش قرار داد و برای خلافت و جانشینی خود از زمین برگزید.

حقیقت انسان به صورت و شاکله ظاهری او نیست بلکه به سیرت و نفس باطنی وی است و معنای انسان بدون لحاظ جنبه باطنی و نفسانی او حدّ تام و تعریف کامل نخواهد بود.

ابعاد وجودی انسان

هویت حقیقی انسان دارای ابعاد و لایه های سه گانه است و توجه به او بدون لحاظ این سه ابعاد نقص در شخصیت انسان به شمار می آید. یعنی زمانی می توان انسان را به معنای واقعی آن شناخت و درباره مسائل حقوقی وی اظهار نظر کرد که لایه های سه گانه او مورد نظر باشد و آن ابعاد عبارتند از ابعاد حیوانی و انسانی و الهی.

قرآن درباره لایه بُعدِ حیوانی انسان که در شهوت و غضب و برخی آرزوها و امیال نفسانی خلاصه می شود، می فرماید: «والذین کفروا بتمتعون و یأکلون کما تأکل الانعام»(1) کافران از متاع زود گذر دنیا بهره می گیرند و همچون چارپایان می خورند. یعنی کافران تمام هدفشان همین خوردن و خوابیدن و تتمع بدن از لذات دنیوی است ولی مؤمنان حرکتی آگاهانه دارند و از هدف مثبت بهره مندند و از مواهب حیات در جهت آن هدف مهم بهره برداری می کنند و در جای دیگری خطاب به پیامبر(ص) فرمود: «ذرهم یأکلوا و تمتعوا ویلههم الامل فسوف یعلمون»(2) ترک کن آن ها که بخورند و برخوردار شوند و آرزو آن ها را مشغول کند، پس در آینده خواهند دانست، یعنی عدّه ای از انسان ها از زندگیشان جز خوردن و سرگرمی به لذات مادی و دل خوش داشتن به صرف آرزوها و خیالات واهی بهره ای ندارند یعنی در حقیقت مقام خود را تا افق حیوانیت و چارپایان پایین آورده اند. در واقع انسان با داشتن حیوانی و توجه به آن با تأمین خوراک و پوشاک و لذایذ آن، نباید به آن بسنده کند و خود را در آن حد محدود کند بلکه باید به هدف اعلا و انسانی توجه کند و خود را در بُعدِ حیوانی محدود نکند.

بعد انسانی

بعد انسانی انسان از بُعدِ حیوانی او برتر است، انسان در این مرتبه گذشته از مرحله حیوانی، صاحب مقام تفکر و تعقّل و عزم و اراده است که بخشی از قرآن به این لایه و بعد وجودی آن پرداخته است قرآن در سوره انفال فرمود: «ان شرّ الدواب الصم البکم الذین لایعقلون»(3) بدترین جنبندگان نزد خدا افرادی هستند که نه گوش شنوا دارند و نه زبان گویا و نه عقل و درک (کر و لال و بی عقلند) با توجه به این آیه اگر انسانی بخواهد از حالت حیوانی خارج شود باید با استفاده صحیح از گوش و زبان و عقل خود را در وادی انسانیت وارد کند. برای همین است که انسان در آیات فراوانی به تعقل و تفکر در نظام هستی و آیات الهی فراخوانده شده است از جمله فرمود: «انّ فی ذلک لآیة لقوم یتفکرون»(4) در زندگی زنبور عسل نشانه هایی است برای آنان که اهل تفکر باشند و فرمود: «و من آیاته یریکم البرق خوفا و طمعاً و ینزل من السماء ماء فیحیی به الارض بعد موتها انّ فی ذلک لآیات لقوم یعقلون»(5) از آیات و نشانه های خدا آن است که برق را که هم مایه ترس است و هم مایه امید به شما نشان می دهد و از آسمان آبی نازل می کند که زمین را بعد از مرگش حیات می بخشد. در این امور آیات و نشانه هایی است برای جمعیتی که تعقل و اندیشه می کنند.

قرآن درباره اراده انسان فرمود: «من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید ثم جعلناله جهنّم یصلیها مذموموا مدحورا و من اراد الآخرة وسعی لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کان سعیهم مشکوراً»(6) آن کس که تنها زندگی زودگذر دنیای مادی را بخواهد و اراده کند آن مقدار از آن را که بخواهیم به هر کس اراده کنیم می دهیم سپس دوزخ را برای او قرار خواهیم داد که در آتش سوزانش می سوزد در حالی که مذموم و رانده درگاه خداست و آن کس که سرای آخرت را بطلبد و سعی کند و کوشش خود را برای آن انجام دهد در حالی که ایمان داشته باشد، سعی و تلاش او از سوی خدا پاداش داده خواهد شد.

از این آیه استفاده می شود که اولاً انسان با اراده و خواست خود تلاش می کند حال این اراده به سمت دنیا و زندگی دنیا باشد یا به سوی آخرت و جاودانگی و آن ها که برای رسیدن به سعادت جاویدان تلاش می کنند، باید سه شرط را رعایت کنند.

اول: اراده انسان، آن هم اراده ای که به حیات ابدی تعلّق گیرد و به لذات زودگذر و نعمت های ناپایدار و هدف های صرفاً مادی تعلّق نگیرد، همتی والا و روحیه ای عالی پشتوانه آن باشد که او را از پذیرفتن هرگونه رنگ تعلّق و وابستگی آزاد سازد.

دوم: سعی و تلاش، این اراده به صورت ضعیف در روحیه و فکر و اندیشه او نباشد بلکه تمام ذرات وجود انسان را به حرکت وا دارد و آخرین تلاش خود را در این رابطه به کار گیرد.

سوم: همراهی با ایمان، اراده و تلاش توأم با ایمانی ثابت و استوار باشد چرا که تصمیم و تلاش هنگامی به ثمر می رسد که از انگیزه صحیحی سرچشمه گیرد و آن انگیزه چیزی جز ایمان به خدا نخواهد بود...

وجود تعقل و اراده در انسان از بعد انسانی او حکایت می کند.

بُعدِ الهی

برترین لایه وجود انسان بعد الهی وجود اوست که به صاحب اصلی و خالق او تعلّق دارد و انسان متعارف به آن امانت دار الهی است، این بعد در واقع فطرت الهی انسان است این بعد است که او را به سوی محبت خدا می کشاند و همه اعضاء و جوارح بیرونی و جوانح درونی او را مسؤول قرار می دهد: «ولاتقف ما لیس لک به علم انّ السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤولاً»(7) از آن چه نمی دانی پیروی مکن، چرا که گوش و چشم و دل همه مسؤولند. در این آیه می فرماید: اولاً انسان لازم است در همه چیز تحقیق کند یعنی در امور اعتقادی، در گفتار، در رفتار، شهادت دادن، قضاوت و داوری و غیر آن تحقیق کند و به علم و یقین دست یابد. چرا که ظن و گمان و حدس و تخمین و شک و احتمال به دلیل این که انسان را از حق بی نیاز نمی کنند نباید مورد توجه قرار گیرند و به آن اعتماد کرد و تنها علم و یقین است که می توان به آن اعتماد کرد و ثانیاً انسان باید توجه داشته باشد که مسؤول است و در واقع علاوه بر سؤال از اعضاء و جوارح ظاهری از قلب و دل انسان سؤال می کنند که آن را چه کردی و در چه راه به کار گرفتی و آن را به که سپردی آیا به دلدار سپردی یا غیر آن.

حیطه حیات انسان

علاوه بر توجه به ابعاد سه گانه وجود انسانی لازم است به محدوده حیات و زندگی انسان نیز توجه کرد یعنی باید بدانیم که حیطه حیات آدمی محدود به زندگی دنیا نمی شود بلکه او موجودی ابدی و جاودانه است و این ابدیت از واقعیت های زندگی انسان است قرآن می فرماید: «یا ایّها الانسان انک کادح الی ربّک کدحاً فملاقیه»(8) ای انسان تو موجودی ابدی هستی و هرگز نابود نمی شوی وقتی انسان موجودی ابدی بود و حیطه حیات او به عالم ماده محدود نشد بلکه معاد را حق و مؤاخذه و حساب پس از مرگ را حتمی دانست قطعاً اعمال و رفتار او باید بر اساس همین عقیده تنظیم شود.

نتیجه گیری

با توجه به این، انسان دارای ابعاد سه گانه است و زندگی او محدودبه حیات و زندگی عادی نیست بالطبع حقوق او نیز متناسب با ابعاد وجودی و حیات ابدی انسان تنظیم می شود که با واقعیت وجودی او هماهنگ باشد.

اشتراک زن و مرد در هویت انسانی

در اصل هویت انسانی و برخورداری از ابعاد سه گانه وجودی و محدود نبودن حیات انسان به حیات مادی و دنیوی، زن و مرد مشترکند و لذا هر دو به طور مساوی و برابر می توانند با عبودیت الهی به تکامل انسانی و قرب الهی نائل شوند، هر دو می توانند جناح حق یا باطل، کفر یا ایمان، ترقی یا انحطاط را انتخاب نمایند از باب مثال در سوره توبه در مقام بیان ویژگی های منافقان و مؤمنان هم از زنان منافق و مؤمن و هم از مردان منافق و مؤمن سخن به میان می آورد و سپس ویژگی های منافق و مؤمن را بیان می کند «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض»(9) مردان منافق و زنان منافق، همه از یک گروهند و فرمود: «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض»(10) مردان و زنان با ایمان ولی و یار و یاور یکدیگرند.

در سوره احزاب هنگامی که از عرضه امانت به انسان سخن می گوید به دنبال آن می فرماید: علت عرضه امانت به انسان آن است که افراد انسان پس از عرضه امانت سه دسته شدند برخی منافق و برخی مشرک و برخی مؤمن و در کنار مردان منافق و مشرک و مؤمن از زنان منافق و مشرک و مؤمن نیز یاد می کند و می فرماید: «لیعذب اللّه المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکات و یتوب اللّه علی المؤمنین و المؤمنات و کان اللّه غفوراً رحیماً»(11).

هدف این بود که خدا مردان منافق و زنان منافق و مردان مشرک و زنان مشرک را عذاب کند و نیز خداوند بر مردان با ایمان و زنان با ایمان رحمت فرستد و خدا همواره غفور و رحیم است. یعنی همه انسان ها چه زن و چه مرد در معرض آزمایش الهی قرار می گیرند تا معلوم شود که چه چیزی را انتخاب می کنند.

بر اساس مطالب گفته شده از نظر انسانی و الهی فرقی میان زن و مرد نیست هر دو در پیشگاه خدا یکسانند و هر دو می توانند راه قرب الهی را تا بی نهایت ادامه دهند چرا که راه تکامل برای هر دو به طور یکسان گشوده است و جنسیت در آن نقشی ایفا نمی کند.

استقلال زنان در تحصیل علم

از بعد علمی و فرهنگی نیز میان زن و مرد فرقی وجود ندارد یعنی راه فراگیری علم و دانش به روی هر دو یکسان باز است و حدیث معروف: «طلب العلم فریضة علی کلّ مسلم و مسلمة»(12) طلب دانش بر هر زن و مرد مسلمان فریضه و واجب است و هیچ محدودیتی در هیچ مرحله ای برای فراگیری علم و دانش برای زنان وجود ندارد و آن ها می توانند تمام مدارج کمال علمی را طی کنند.

استقلال اقتصادی زنان

از نظر استقلال اقتصادی نیز بین زنان و مردان فرقی نیست یعنی آن ها می توانند مالک ثمره و نتیجه کار خود شوند، همان گونه که مردان می توانند. به ویژه زنان از استقلال اقتصادی برخوردارند قرآن کریم در این رابطه فرمود: «ولا تمنوا ما فضل اللّه به بعضکم علی بعض للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن واسئلوا اللّه من فضله انّ اللّه کان بکل شی ء علیماً»(13) برتری هایی که خدای سبحان برای بعضی از شما بر بعضی دیگر قرار داده، آرزو نکنید مردان نصیبی از آن چه بدست می آورند دارند و زنان نیز نصیبی از آن چه بدست می آورند، دارند و از فضل خدا طلب کنید و خدا بر هر چیز دانا است.

از این آیه استفاده می شود که گرچه تفاوت های طبیعی و حقوقی وجود دارد و این تفاوت برای حفظ نظام زندگی است و اگر هر کس با تلاش و کوشش مالی تحصیل کرد مال اوست و از نظر جنسیت بین آن تفاوتی وجود ندارد از این رو همچنان که مرد می تواند با تجارت، تولید و فعالیت های اقتصادی کسب درآمد کند و پس از تحصیل درآمد مالک آن می شود زن نیز می تواند با تجارت و تولید و ارائه خدمات سازگار با عفت کسب درآمد کند و پس از تحصیل مالک آن گردد.

استقلال اجتماعی، سیاسی

از آیات قرآن استفاده می شود همانطور که مردان از نظر اجتماعی و سیاسی استقلال دارند و حق دارند به فعالیت های اجتماعی و سیاسی بپردازند زنان نیز می توانند به فعالیت های اجتماعی و سیاسی اقدام کنند. از این رو یکی از مظاهر حضور آدمیان در صحنه های اجتماعی و سیاسی و تعیین سرنوشت خود انتخاب و بیعت با حاکم واجد شرایط است از این رو هم مردان بیعت می کنند و هم زنان بیعت می کنند پیامبر اسلام در روز فتح مکه با آمدن بر فراز کوه صفا از مردان بیعت گرفت زنان مکه که ایمان آورده بودند برای بیعت خدمت پیامبر آمدند و با آن حضرت بیعت کردند. و لذا قرآن خطاب به پیامبر فرمود:

«یا ایّها النبی اذا جائک المؤمنات یبایعنک علی الّا یشرکن بالله شیئا و لا یسرقن و لا یزنین و لا یقتلن اولادهن ولا یأتین ببهتانٍ یفترینه بین ایدیهن و ارجلهن ولایعصینک فی معروف فبایعهن و استغفر لهن اللّه انّ اللّه غفور رحیم»(14)

ای پیامبر، هنگامی که زنان مؤمن نزد تو آیند و با این شرائط با تو بیعت کنند که چیزی را شریک خدا قرار ندهند، دزدی نکنند، آلوده زنا نشوند، فرزندان خود را به قتل نرسانند، تهمت و افترایی پیش دست و پای خود نیاورند و در هیچ دستور شایسته ای نافرمانی تو نکنند، با آن ها بیعت کن و از جانب خدا طلب آمرزش نما، که خدا آمرزنده مهربان است.

از این آیه استفاده می شود که زنان همانند مردان در این پیمان الهی وارد شده و با پیامبر بیعت کردند که شرائطی را رعایت کنند و آن شرائط عبارت است:

1ـ ترک هرگونه شرک و بت پرستی، و پذیرش توحید چرا که اساس اسلام و ایمان ترک بت پرستی و پذیرش توحید است.

2ـ ترک سرقت، چه سرقت مال شوهر و چه سرقت اموال دیگران.

3ـ رعایت عفت و پاکدامنی و ترک آلودگی به زنا.

4ـ ترک قتل اولاد چه به صورت سقط جنین و چه به صورت زنده به گور کردن.

5 ـ ترک بهتان و افترا نسبت به هر کس.

6ـ نافرمانی نکردن در برابر دستورات سازنده پیامبر اسلام(ص).

بیعت در این موارد نشان می دهد که در آن عصر جامعه گرفتار این نوع انحرافات بوده است و لذا از آن ها بیعت گرفته شد تا گرد این امور نگردند.

زنان پیشتاز در صحنه سیاست

قرآن کریم از ملکه خردمند سبأ به عنوان زنی یاد می کند که صلاحیت و شایستگی آن را داشت هم بر اریکه قدرت سیاسی تکیه بزند و

هم در زمینه امور سیاسی و قدرت و حاکمیت سخن بگوید.

زمانی که حضرت سلیمان با اخبار هدهد دریافت زنی در سبأ بر مردم حکومت می کند نامه ای برای وی نوشته که در آن نامه وعده با وعید و تهدید و نوید همراه بود و او وقتی این نامه را دریافت کرد برای پذیرش حق آماده شد زیرا از عقل و خردمندی بالایی برخوردار بود. در روزگار حضرت سلیمان در فاصله دورتری از فلسطین و در سرزمین یمن، بانویی سلطنت می کرد که قرآن از زبان هدهد سلطنت او را چنین تصویر می کند:

«انی وجدت امرأة تملکهم و اوتیت من کل شی ء و لها عرش عظیم، وجدتها و قومها یسجدون للشمس من دون اللّه و زین لهم الشیطان اعمالهم فصدّهم عن السبیل فهم لایهتدون»(15) من زنی را یافتم که بر آن ها سلطنت می کرد و از هر چیزی به او داده شده بود و تختی بزرگ داشت، او و قومش را چنین یافتم که به جای خدا برای خورشید سجده می کردند و شیطان اعمال آن ها را زیبا جلوه داده بود و آن ها را از راه خدا باز داشته پس آن ها هدایت نشدند.

پس از دریافت این گزارش حضرت سلیمان در نامه کوتاهی چنین نوشت:

«انّه من سلیمان و انه بسم اللّه الرحمن الرحیم ان لا تعلوا علیّ و أتونی مسلمین»(16) نامه ای است از سوی سلیمان و عنوانش به نام خدای بخشنده بخشایشگر است بر من برتری نجویید و تسلیم امر من شوید.

وقتی این نامه توسط هدهد به دربار آن زن رسید، او خطاب به رجال دربارش گفت: «انّی القی الیّ کتاب کریم»(17) کتاب کریمی به من

رسیده است. در واقع این زن نامه را به کرامت ستود وی در مشورت با درباریانش گفت: نظر شما چیست، آن ها در جواب گفتند: «واولوا قوة و اولوا بأس شدید الامر الیک فانظری ماذا تأمرین»(18) ما از نظر مسائل سیاسی و نظامی قدرت مندیم و کمبودی نداریم اما تصمیم نهایی با شماست که مسؤول کشورید، این بانو نیز با تفکیک تهوّر از شجاعت، ترس از احتیاط و جهل از عقل و این که تسلیم نشدن در برابر حق، تهور و درندگی است نه شجاعت و قدرت، برای آزمودن سلیمان و این که بفهمد هدف کسب قدرت دنیایی است یا راه انبیاء را طی می کند، گفت: هدیه ای برای آن ها می فرستم آن گاه منتظر پاسخ می مانم، اگر آن ها در ازای مال و باج و خراج، دست از دعوت ما بردارند، لازم نیست مکتب آن ها را بپذیریم و گرنه تصمیم دیگری می گیریم، وقتی هدایا را فرستاد و سلیمان آن ها را رد کرد و فرمود: شما به ارمغان خود شادمانی می کنید، آن بانو بعد از دریافت این سخن فهمید که تطمیع سلیمان و نظام او ممکن نیست و نمی توان با دادن قدرت و اختیار و منافع کشور، او را از دعوت به اسلام منصرف کرد و از طرفی می دانست که اگر قدرت مندان وارد منطقه ای شوند، عزیزان را ذلیل می کنند : «انّ الملوک اذا دخلوا قریة جعلوا اعزّة اهلها اذلة»(19) بدین جهت گفت: برای دیدار و ملاقات با سلیمان آماده ام، به پیشنهاد سلیمان تخت ملکه سبأ را به حضورش آوردند. سرانجام پس از یک سلسه مناظره و سؤال و جواب حضوری، این زن گفت: «ربّ انیّ ظلمت نفسی و اسلمت مع سلیمان للّه ربّ العالمین»(20) بار الها، پروردگارا من سخت بر نفس خویش ستم کردم و اینک با سلیمان تسلیم خدای پروردگار عالمیان گردیدم.

یعنی من مسلمان سلیمانی نیستم بلکه با سلیمان مسلمانم و در واقع مسلمان تو هستم، قرآن کریم این داستان را برای نمونه بیان کرده و آن را بدون هیچ گونه نقدی به پایان می برد. بیان کردن نگاه مثبت قرآن به نقش و جایگاه ملکه سبأ است و نشان می دهد زن از دیدگاه قرآن می تواند در بالاترین موقعیت سیاسی قرار گیرد.

زنان و حق نظارت عمومی بر حکومت

یکی از اشکال مشارکت سیاسی و فعالیت اجتماعی در قالب نظارت و کنترل بر مواضع و رفتار حکومت و نقد آن یا تلاش در تأثیر گذاری یا تغییر آن ظهور می کند قرآن کریم این نظارت را در قالب امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یکی از مسؤولیت های مهم و اساسی جامعه اسلامی می شمارد و اجرای آن را از همه مسلمانان خواسته است و زن و مرد در این رابطه سهم مساوی دارند چنان که فرمود: «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر»(21) مردان و زنان با ایمان دوستان یکدیگرند که به کارهای پسندیده امر می کنند و از کارهای ناپسند باز می دارند.

بر اساس این آیه نظارت و کنترل نه تنها حق بلکه وظیفه و تکلیف مردان و زنان است.

سوده همدانی نمونه ای از زنان در این عرصه

سوده دختر عمار بن الاسک همدانی که قصه اش در تاریخ اسلام معروف است زنی بود که از هوش اجتماعی بالایی برخوردار بوده و شرکت در صحنه سیاست را با نظارت وظیفه خود می دانست.

سوده همدانی بعد از شهادت حضرت علی بن ابیطالب(ع) بر اثر ستم گری های بسر بن ارطاط، جهت شکایت به دربار معاویه رفت و با وی سخن گفت و گفت: مسؤول اداره جامعه در دستگاه قسط و عدل الهی مسؤول است و نباید به خلقی ستم و حق خدا ضایع شود ولی بسر بن ارطاط که به نمایندگی شما به دیار ما آمده است نه حق خلق و نه حکم خدا، هیچ یک را مراعات نمی کند اگر او را عزل کنی آرام خواهیم بود و گرنه ممکن است ضد تو قیام کنیم.

معاویه که خوی درندگی و طغیان در جان او تعبیه شده بود گفت: ما را به قیام تهدید می کنی آیا می خواهی تو را با وضع دردناکی از همین جا پیش همان حاکم بفرستم تا درباره ات تصمیم بگیرد، سوده این شعر معروف را خواند :

صلّی اللّه علی جسم تضمنّه

قبر فاصبح فیه العدل مدفوناً

قد حالف الحق لایبقی به بدلا

فصار بالحق و الایمان مقرونا

درود خدا بر روح کسی که قبر با در بر گرفتن او، عدل را در بر گرفت و عدالت را در آغوش کشید و در خود مدفون ساخت. سوگند یاد کرد که حق فروشی نکند و بهایی در برابر حق دریافت نکند. او در جان خود، حق و ایمان را هماهنگ و همتای هم ساخت.

معاویه پس از شنیدن این دو بیت گفت: این شخص کیست؟ سوده گفت: «ذلک علی بن ابیطالب امیرالمؤمنین» او علی بن ابیطالب امیرالمؤمنین است و سپس به بیان فضائل پرداخت تا جایی که معاویه را وادار کرد تا بپرسد: چه امری از علی دیده ای که این چنین به ستایش او زبان می گشایی: سوده گفت: مشابه همین صحنه در زمان خلافت علی بن ابیطالب پیش آمد و ما جهت شکایت از یک کارگزار به مرکز حکومت علوی مراجعه کردیم و من به عنوان نماینده قوم خود وارد منزل علی شدم، او در حال عبادت و مشغول نماز بود، نماز را رها کرد و با نگاهی مهربانانه و عطوفانه به من فرمود: کاری داری؟ عرض کردم، آری کارگزار شما در مسائل عملی قسط و عدل را رعایت نمی کند و بر ما ستم روا می دارد. وقتی این گزارش به اطلاع علی(ع) رسید آن حضرت گریه کرد و دست به آسمان برداشت و عرض کرد: «اللّهم انی لم آمرهم بظلم خلقک ولابترک حقّک» خدایا من کارگزارانم را چنان تربیت نکردم که به آن ها اجازه ظلم داده باشم یا ترک حق را مجاز شمارم، آن گاه قطعه پوستی از جیبش درآورد و بر آن نوشت: «بسم اللّه الرحمن الرحیم، قد جائتکم بیّنه من ربّکم فاوفوا الکیل و المیزان، بالقسط و لا منحسوا الناس اشیائهم ولاتعثوا فی الارض مفسدین، بقیّة اللّه خیرلکم ان کنتم مؤمنین و ما انا علیکم بحفیظ، اذا قرأت کتابی فاحتفظ بما فی یدیک من عملنا حتی یقدم علیک من یقبضه منک و السلام؛ بیّنه روشن از طرف پروردگار آمده است پس پیمانه و ترازو را به طور کامل وفا کنید و عدالت را رعایت کنید و به مردم کم نفروشید و در زمین به فساد برنخیزید که آن چه خدا برای شما باقی گذارد برای شما بهتر است اگر مؤمنید و من نگهبان شما نیستم، وقتی کتاب و نامه مرا خواندی آن چه در دست داری نگهدار تا کسی که آن را از تو بگیرد بر تو وارد شود.

من این نامه را گرفتم و بردم و مشکل ما حل شد، اکنون مشابه آن مشکل پیش آمد و آن را به تو گزارش می دهم اما تو مرا تهدید می کنی، معاویه با شنیدن این سخنان دستور داد مشکل آن زن را برطرف کنند و حق او را به او برگردانند اما سوده گفت: اگر به فکر خود باشم این قبیح است و خدا از کار قبیح نهی کرده است.

من آمده ام که حیثیت جمعی را محترم شمارم و حق جامعه را احیاء کنم.

آن گاه معاویه به وی گفت: این شهامت و شجاعت را علی در شما زنده کرده است که شما به فکر خود نباشید و در پی حقوق قبیله و عشیره و جامعه باشید در نهایت معاویه دستور داد تا آن کارگزار ظالم برکنار شود.(22)

با توجه به آیه قرآن و داستان سوده روشن می شود که حضور زن در مسائل سیاسی و اجتماعی مانند مرد است که می تواند از حقوق خود و جامعه دفاع کند و با ستمگران به مبارزه برخیزد.

تفاوت های ساختاری زن و مرد

زن و مرد در عین اشتراک در انسانیت اختلافاتی نیز با یکدیگر دارند که در این جا به نظر آلکسیس کارل اشاره می کنیم وی می نویسد: اختلافی که بین زن و مرد موجود است تنها مربوط به شکل اندام های جنسی آن ها، و وجود زهدان و انجام زایمان نزد زن و طرز تعلیم خاص آن ها نیست بلکه نتیجه علتی عمیق تر است که از تأثیر مواد شیمیایی مترشحه غدد تناسلی در خون ناشی می شود.

به علت عدم توجه به این نکته اصلی و مهم است که طرفداران نهضت زن فکر می کنند که هر دو جنس می توانند یک قسم تعلیم و تربیت یابند و مشاغل و اختیارات و مسؤولیت های یکسانی به عهده گیرند، زن در حقیقت از جهات زیادی با مرد متفاوت است یکایک سلول های بدنش همچنین دستگاه های عضوی و مخصوصاً سلسله عصبی، نشانه جنس او را بر روی خود دارد، قوانین فیزیولوژی نیز همانند قوانین جهان ستارگان سخت و غیر قابل تغییر است و ممکن نیست تمایلات انسان در آن ها راه یابد ما مجبوریم آن ها را آن طوری که هستند بپذیریم، زنان باید به بسط مواهب طبیعی خود در جهت و مسیر سرشت خاص خویش بدون تقلید کورکورانه از مردان بکوشند وظیفه ایشان در راه تکامل بشریت خیلی بزرگتر از مردهاست و نبایستی آن را سرسری گیرند و رها کنند.(23)

وی در نهایت می نویسد: نبایستی برای دختران جوان نیز همان طرز تفکر و همان نوع زندگی و تشکیلات فکری و همان هدف و ایده آلی را که برای پسران جوان در نظر می گیریم، معمول داریم. متخصصین تعلیم و تربیت باید اختلافات عضوی و روانی جنس مرد و زن و وظائف طبیعی ایشان را در نظر داشته باشند و توجه به این نکته اساسی در بنای آینده تمدن ما حائز کمال اهمیت است.(24) در مقاله پیشین نیز از تفاوت های زن و مرد و راز آن مطالبی مطرح گردید.

ناگفته نماند که این تفاوت ها نشانه نقص یا کمال برای زن یا مرد نیست بلکه لازمه تکامل نظام هستی است و برای مصالح نوعی انسانی شکل گرفته است.

تفاوت طبیعی و ساختگی

تفاوت هایی که بین زن و مرد وجود دارد برخی طبیعی و لازمه آفرینش انسان است یعنی یک جامعه اگر هم از عدالت اجتماعی کامل برخوردار باشد، تمام افرادش همانند مصنوعات یک کارخانه یک شکل و یک جور نخواهد بود و طبعاً با هم تفاوت هایی دارند ولی باید دانست که معمولاً مواهب الهی و استعدادهای جسمی و روحی انسان ها آن چنان تقسیم شده است که هر کس قسمتی از آن را دارد برخی از هوش و استعداد ویژه ای برخوردارند و دیگری از استعداد خاص دیگر و جامعه و اشخاص باید این استعدادها را کشف کنند و آن ها را در محیط سالمی پرورش دهند تا هر انسانی بتواند نقطه قوت خویش را آشکار سازد و از آن بهره برداری کند، تفاوت زن و مرد نیز به همین نکته بر می گردد به گونه ای که اگر تمام افراد بشر مرد و یا همه زن باشند نسل بشر به زودی منقرض می شود و در واقع این تفاوت طبیعی است که لازمه نظام هستی و زندگی انسانی است.

قسمی از تفاوت های جسمی و روحی مردم با یکدیگر معلول اختلافات طبقاتی و مظالم اجتماعی یا سهل انگاری های فردی است که هیچ گونه ارتباطی با دستگاه آفرینش ندارد از باب مثال فرزندان ثروتمندان از فرزندان مردم فقیر از نظر جسمی قوی تر و احیاناً از نظر استعداد پیشرفته ترند و این به دلیل بهره مندی این دسته از تغذیه و بهداشت کافی است در حالی که فرزندان فقیر در محرومیت قرار دارند و یا افرادی بر اثر سهل انگاری و تنبلی نیروی جسمی و روحی خود را از دست می دهند، این دسته از اختلافات و تفاوت ها ساختگی است که با از بین بردن نظام طبقاتی و تعمیم عدالت اجتماعی از میان خواهد رفت و اسلام و قرآن نیز بر آن تفاوت ها صحه نمی گذارد.

نتیجه گیری

آن چه در این مقال مطرح شده، اصل انسان شناسی به عنوان مهم ترین مبنای حقوق بود که: اولاً به حقیقت انسان و ابعاد وجودی او از نظر حیوانی و انسانی و الهی پرداخته شده نتیجه توجه به حقیقت انسانیت و اشتراک زن و مرد در آن، تکامل پذیری هر دو برای نیل به قرب الهی و برابری آن ها در برابر خدای سبحان است و ثانیاً چون هر دو در هویت انسانی یکسانند زنان در تحصیل علم و فعالیت های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی از استعداد برخوردارند. به خصوص از نظر اجتماعی و سیاسی حق تعیین سرنوشت خود را داشته و می توانند در صحنه های گوناگون سیاسی حضور پیدا کنند که به نمونه ای از آن ها اشاره شده است و از نمونه های آن حضور حضرت حضرت زهرا(س) در صحنه های اجتماعی و دفاع آن حضرت از ولایت و حضور حضرت زینب(س) در صحنه کربلا و تکمیل نهضت اباعبداللّه(ع) با رساندن پیام کربلا به مردم که موجب بیداری مردم گردید و همچنین حضور زنان در صحنه های اجتماعی و سیاسی پیش از انقلاب و بعد از انقلاب اسلامی است.

و ثالثاً به تفاوت های تکوین زن و مرد اشاره شد که این تفاوت لازمه ضروری نظام و تکامل زندگی اجتماعی انسان است که با این تفاوت نسل انسانی تداوم پیدا کند.

پی نوشت ها ـــــــــــــــــــــــ

25. سوره محمد، آیه 12.

26. سوره حجر، آیه 3.

27. سوره انفال، آیه 22.

28. سوره نحل، آیه 11.

29. سوره روم، آیه 24.

30. سوره اسراء، آیه 18 و 19.

31. همان، آیه 36.

32. سوره انشقاق، آیه 61.

33. سوره توبه، آیه 67.

34. سوره همان،آیه 77.

35. سوره احزاب، آیه 73.

36. بحارالانوار، ج 2.

37. سوره نساء، آیه 32.

38. سوره ممتحنه، آیه 12.

39. سوره نمل، آیات 23 ـ 24.

40. همان، آیه 21.

41. همان، آیه 19.

42. همان، آیه 33.

43. همان، آیه 34.

44. همان، آیه 44.

45. سوره توبه، آیه 71.

46. اعیان الشیعه، ج 7، ص 324.

47. انسان موجود ناشناخته، آلکسیس کارل، ترجمه پرویز دبیری، ص 101 و 102.

48. همان، ص 104.

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه