کلمات بزرگان و نويسندگان دربارهي علي
حساسترين فراز تاريخ يا داستان غدير، ترجمه و نگارش جمعي از دبيران، قم: مرکز
انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزهي علميهي قم، 1362، ص 304 -275.
در اينجا متفکران و نويسندگاني با ما سخن آغاز ميکنند که شخصيت علمي و فکري آنان مورد بزرگداشت همگان است، و هنگامي که به گفتارشان گوش فرا ميدهيم مييابيم که ماوراي آن، احساسي عميق نسبت به موضوع سخن وجود دارد که عبارات آن را ادا نکرده است، و چنانکه نويسنده گاهي از چند نقطه کمک ميگيرد تا خواننده را همراه تصورات پردامنهي خود به فضايي وسيعتر بکشاند، اينان نيز هر يک جملات خود را به سان چند نقطه قرار دادهاند تا به جهاني نامتناهي از معنويت و بزرگي و دادگري و فضيلت و انسان دوستي و... رهنمون گردد.
آري ميکوشند شايد بتوانند پردهاي از اسرار اقيانوس ژرفي را که در آن غور کردهاند نشان دهند، و به دامن الفاظ و عبارات نغز و شيوا چنگ ميزنند تا شور دروني خود را بدان وسيله آشکار سازند و عظمت آن روح بلند را که چون راز مقدس آفرينش بر همه چيز دامن کشيده است بنمايانند، و با اينکه نيروي سخن و زيبايي بلاغت از چهرهي تعبيراتشان پيداست، باز نمودار است که آن هنگامهي عجيبي که سازمان فکرشان را به خود سرگرم داشته، و آن عواطف پاکي که تا اعماق روانشان را تسخير کرده است، هنوز خود را به دست اين عبارات نسپرده است و خود گويندگان، چه دربارهي امام سخن گفته باشند يا دربارهي کلامش، باز بدين گفتار در برابر درک و مقصودي که دارند قانع نشدهاند، و با اين همه، اين خود نمونهي بسيار اندکي است از آنچه که نويسندگان و نوابغ بزرگ پيرامون عظمت بيکران دومين پيشواي آسماني ما حضرت علي (ع) اظهار داشتهاند.
اگر چه هر يک از اين کلمات بسنده است که شناسانندهي بزرگترين شخصيت تاريخ بشريت باشد، ولي مقصود ما نشان دادن بزرگي حضرت علي (ع) با اين گفتهها نيست؛ چون شخصيت به خود متکي علي (ع) احتياج به استمداد از گفتار و افکار ديگران ندارد و عظمت خود ساختهي او به هيچ گونه پشتوانهاي نيازمند نيست.
وجود علي (ع) چون وجود عقل است که هر چيز بايد بدو سنجيده شود، و ارج و قابليت هر پديده به پايگاه عالي او منتهي گردد، و او را تنها بايد به خود و فروغ ذات خود شناخت.
افکار تابنده و نوابغ بزرگ به وسيلهي او شناخته ميشوند، و هر فضيلت و انديشه و مکتب با فضائل و انديشهها و مکتب جاويد علي (ع) به سنجش در ميآيد، تا در حدود شرف و گوهر خود با اين مقياس نهايي عظمتها، ارزيابي گردد.
آيا با کدام گفتار و افکار، شخصيتي را ميتوان سنجيد که به احتمال اينکه کودکي در کنار بيابانهاي يمامه، گرسنه باشد از غذا چشم ميپوشد و به اميد اينکه کنيزکي خرسند به خانه باز گردد در بحران گرفتاريهاي روزانهاش همه گونه تلاش ميکند. شب آذوقه کش يتيمان و روز سد مستحکم و نگهبان حقوق ضعيفان است. نه پير زني در گوشهي کلبهي تاريک خود از نظر محبت بار او دور ميماند، و نه جوان بي ادبي که به ناموس مسلمين چشم ميدوزد از نوازش سيلي محکمش رهايي مييابد....
شب همه شب با چشم بيدار و سيلاب اشک با آفريدگار هستيها به راز و نياز به پا ميايستد و با زمزمههاي مقدسي که از درون قلب سراپا حقيقتش بيرون ميآيد، نغمهي خدا پرستي و شور ذکر و تسبيح را در تار و پود کائنات ميافکند و روز با وجدان قهار خود به رفع آلام و ناراحتيهاي انسان و آموزش و پرورش افکار توجه ميکند و روي ناچيزترين حق هر کس دقيق شده از صيانت آن نميگذرد.
شعلهاي اين همه ممتد؟! زيستي سرچشمهي اين همه فضايل؟! روحي اين گونه درياسان و توفان خيز؟! مغزي هماره منور و کانون اشراق، دلي مبدأ ارتباط مستقيم با عاليترين مبادي وجود، عواطفي که جز محبت به انسان و اعتقاد به ارزش انسان آميزهاي ندارد، چشمي که به کائنات با نظر فروتني و تواضع در برابر آفريدگار آنها نگاه کرده تا زواياي اسرار آميزشان را ميبيند، دستي که گاهي در قبضهي شمشير فشرده شده و گاهي بر سر اطفال يتيم گشاده ميگردد، ديدي که تمام پديدههاي هستي در شعاع نافذش مجسم است، و خلاصه انساني که جهان است يا جهاني است به صورت انسان. يعني علي بن ابي طالب (ع) سرچشمهي دانش و دادگري، پرهيزگاري و دلاوري، پاکدامني و آزادگي، دانايي و سخنوري، نيرومندي و پارسايي، بخشش و فداکاري، رادمردي و از خود گذشتگي، آموزش و پرورش و اصلاح و نجات بخشي.
اين شخصيت، اين انسان، که آيينهي صفات خداوندي است، به هيچ معرفي جز نشان دادن شخصيتش با بيان ارزشهايي که خدا و رسول برايش بيان کردهاند، نيازمند نيست.
علي (ع) موجودي است که همچون آفريدگار خويش وصف بزرگي و عظمتش از افق توانايي بشر خارج است و فکر محدود انساني حقيقت بي منتهاي او را درک نخواهد کرد و به گفتهي فردوسي: در انديشهي سخته کي گنجد او؟
علي (ع) اقيانوس بيکرانهاي است که دست يافتن بر اعماق ذخاير و گنجينههاي فضيلت و دانشش کار هيچ شناور و غواصي نيست، و پي بردن به اندازه و قدرش را هيچ گونه پيمانه و وسيلهي سنجشي نيست.
در عين حال ما بايد بکوشيم که در پيمودن راه زندگي، اين انسان مقدس را که همهي دقايق عمرش را با درخشانترين برنامه به پايان برده است درست بشناسيم، تا او و طرز انديشه و کار او در روان ما تجسم يابد، و ما را دايم به پيروي و اقتداي به او وادار کند، و فضايلش براي ما سرچشمهي توليد فضايل باشد.
از اين رو ما در اينجا خواستهايم که به سوي اين اقيانوس به وسائل گوناگون راه يابيم، و در پي بردن به اين موجود شگفتانگيز از نيروي فکري ديگران استمداد جوييم و به وسيلهي رشتههاي تابندهي افکار با اين خاور تابناک بيشتر آشنا شويم. در اينجا بويژه نظر ما متوجه طبقهي جوان تحصيل کرده است که نوعاً با گفتار و افکار گوناگون سر و کار دارند.
در اين گونه نظرها، که بسيار از گذشتگان و معاصران از مذاهب مختلف دربارهي حضرت علي (ع) اظهار شده است. تنها عظمت و سرافرازي براي صاحبان اين نظرهاست که توانستهاند هر يک در حدود امکان خود اين روح بيکران را بشناسند و اين فروغ پايدار را با چشم بصيرت خود بنگرند و به اين شعاع آسماني با ديدهي اعجاب و حقيقتشناسي خيره شوند، و با نور افکن عقل و احساسات مردي نوراني را در خلال تاريخي تاريک و پر حوادث جستجو کنند، تاريخي که به وسائل گوناگون دست ميزد تا شايد بتواند از گسترش اين فروغ بکاهد، و در برابر آن ابرهاي تيره و پوشانندهاي به وجود آورد.
ولي تلألؤ شگفت آور حقيقت به پهن شدن و نفوذ خود ادامه داد، و انديشههاي بلند انسانهاي آزاد و متفکر را به خود جلب کرد، تا در ظلمات تاريخ سرچشمهي حيات فضايل، و بخشندهي بقاي انسانيت را بيابند.
عَلِيٌ بَيْنَ النَّاسِ کَالْمَعقُولِ بَيْنَ الْمَحْسُوسِ
علي (ع) در ميان انسانها چون پديدهاي معقول بود، در ميان محسوسها. [1] .
ابن سينا: طبيب و فيلسوف اسلامي مشهور
علي (ع) داناتر از همگان بود. او حدسي نيرومند داشت و هميشه همراه رسول (ص)بود. بخششي از همه افزون داشت، و پس از پيغمبر (ص)، پارساتر و عابدتر و فرزانهترين مردم بود.
ايمانش بر همه مقدم، و سخنش از همه فصيحتر، و رأيش از همه محکمتر بود، و به حفظ کتاب خدا و اجراي احکام آن از همه بيشتر توجه داشت. دوستي و ياريش واجب، و در رتبه با پيامبران مساوي است. و او سرچشمهي فياضي بود که دانشمندان دانشهاي خود را بدو استناد دادند. [2] .
خواجه نصير الدين طوسي: خداوند فکر رياضي و فيلسوف اسلامي مشهور
من که «نهجالبلاغه» را گرد آوردم، تنها به اين قصد بودم که مقام اميرالمؤمنين علي (ع) را در سخن و بلاغت نشان دهم. با اينکه او را نيکوييها و برتريهاي بي شماري است که در آنها به آخرين درجهي کمال رسيده و از همهي انسانهاي بزرگ پيشين که از آنان سخناني حکمتآميز به يادگار مانده، پيشي گرفته است.... [3] .
شريف رضي: نمونهي بارز اخلاق وانسانيت، حافظ ومفسر قرآن، نقيب اشراف علوي، و گرد آورندهي «نهجالبلاغه»
اِسْتِغناؤُهُ عَنِ الْکُلِّ وَ اْحتِياجُ الْکُلِّ اِلَيْهِ، دَليلٌ عَلي اَنَّهُ اِمامُ الْکُلِّ؛ [4] .
بي نيازي او از همه و نياز همگان بدو، دليل است که او امام همگان است.
خليل بن احمد فراهيدي: دانشمند و نحوي بزرگ، واضع دانش «عروض» واز پيشروان فرهنگنويسي
او جوانمردي بود که در مقام بزرگداشتش هر چه ميخواهي بگو، جز آنچه عيسويان دربارهي مسيح گفتند. همو بود که پيامبر (ص) در روز غدير به امر خداوند او را به پيشوايي خلق برگزيد و بدان تصريح کرد. او گراميترين آفريدگان و پر جلالترين انسانها بود. او در نسب و دودمان پاکيزهترين فرزندي بود که در دامن قريش پرورش يافت. او سِر کشي نوح و پرتو آتش کليم و راز بساط سليمان بود. [5] .
شيخ بهأ الدين عاملي: دانشمند ذوفنون و نابغهي اسلامي مشهور
عَلِيُّ حُبُّهُ جُنَّة
اِمامُ النَّاسِ وَ الجِنة
وَصِيُّ الْمُصْطَفي حَقاً
قَسيمُ النَّارِ وَالْجَنة [6] .
دوستي علي (ع) سپر آتش دوزخ است. او امام انسانها و پريان است. او در حقيقت وصي مصطفي و تقسيم کنندهي بهشت و دوزخ است....
محمد بن ادريس شافعي: پيشواي مذهب شافعي
آن همه فضيلتها که براي علي بن ابي طالب (ع) بوده و نقل شده، براي هيچ يک از اصحاب رسول الله نبوده است.... [7] .
احمد حنبل شيباني: پيشواي مذهب حنبلي
من چه بگويم دربارهي مردي که فضايل او را دشمنانش از راه کينهجويي و حسد انکار کردند، و دوستانش از ترس و بيم پنهان داشتند، باز ازين ميان آن قدر فضيلتهاي وي انتشار يافت که خاور و باختر را فرا گرفت.... [8] .
زمخشري: دانشمند و اديب معروف، مؤلف «تفسير کشاف» و «اساس البلاغة» و...
عالم برين و جهان ملکوت، همان تربت پاکي است که جثهي مقدس تو را در بر گرفته است. اگر آثار حدوث در وجود تو آشکار نگشته بود، ميگفتم: تو بخشندهي روان به کالبدها و گيرندهي جان جانداراني!
اگر عوامل مرگ طبيعي در وجود تو اثر نگذاشته بود، ميگفتم: تو روزي ده همگاني! تويي که کم و زياد هر گونه بخواهي ميبخشي!
من همي دانستم که ناگزير بايد براي به اهتزاز در آوردن پرچم دين و دادگري بر فراز آباديهاي گيتي، فرزند تو «مهدي» بيايد، و من در آرزوي آن روزم که حکومت عدل مطلق در جهان استقرار يابد.... [9] .
ابن ابي الحديد معتزلي: فيلسوف مورخان و شارح «نهجالبلاغه»
هر کس در دين، علي بن ابي طالب (ع) را پيشواي خود قرار دهد، همانا رستگار شده است، به دليل گفتهي پيغمبر (ص): خداوندا! علي هر گونه باشد، حق را بر محور وجودش بچرخان. [10] .
فخر رازي: دانشمند متبحر مشهور، نويسندهي تفسير «مفاتيحالغيب»وشرح بر «اشاراتابنسينا» و...
آيا چون ابوتراب جوانمردي هست؟ آيا چون او پيشواي پاک سرشتي روي زمين وجود دارد؟
چشم مرا هرگاه درد فرا گيرد، توتيايش خاکي است که پاي او بدان رسيده باشد. علي (ع) همان کسي است که شبانگاه در محراب از دل ميخروشيد و ميگريست. و روز با چهرهاي خندان در گرد و غبار ميدان جنگ فرو ميرفت، او از زرد و سرخ بيت المال مسلمين دستش تهي بود. او همان شکنندهي بتها بود هنگامي که بر دوش پيامبر (ص) پا نهاد.
گويا همهي مردم بسان پوستند و مغز، مولاي ما علي (ع) است.... [11] .
خطيب خوارزمي: فقيه، اديب، حافظ، و خطيب مشهور حنفي ...
هنگامي که پارهاي از عبارات نهج البلاغه را به دقت ميخواندم، صحنههايي در نظرم مجسم ميگشت که شاهد زندهاي براي پيروزي نيروي سخن و بلاغت بود: آنجا که دلها به برهان حقايق آميخته ميگشت، و سپاه سخنان محکم و نيرومند، چنان به در هم شکستن باطل و ياري حق به پا ميخاست، که هر شک و باطلي را نابود ميکرد. قهرمان اين ميدان که اين پرچم پيروزي را به اهتزاز در آورده بود «اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (ع)» بود.
من هرگاه در مطالعهي اين کتاب از فصلي به فصل ديگر ميرسيدم، حس ميکردم که پردههاي سخن عوض ميشود، و آموزشگاههاي پند و حکمت تغيير مييابد. گاهي خودم را در جهاني مييافتم که ارواح بلند معاني بازيور عبارات تابناک آن را آباد ساخته است. اين معاني بلند، پيرامون روانهاي پاک و دلهاي روشن ميگردد، تا بدآنها الهام رستگاري بخشد، و به مقصد عاليي که دارند برساند، و از لغزشگاهها دورشان کرده به شاهراه محکم فضيلت و کمال بکشاند.
و گاه مييافتم که عقلي نوراني که هيچ شباهتي با اجسام ندارد، از عالم الوهيت جدا گشته است، و به روح انساني اتصال يافته او را از لابلاي پردههاي طبيعت بيرون آورده تا سراپرده ملکوت اعلي بالا برده است و تا شهودگاه فروغ فروزندهي آفرينش رسانده است.... [12] .
شيخ محمد عبده: دانشمند و مصلح مشهور و از پيشوايان نهضت فکري مصر.
صفاتي در وجود علي (ع) گرد آمده بود که در ديگر خلفا نبود: دانشي فراوان و شجاعتي عالي و فصاحتي درخشان. اين صفات با نيکوييهاي اخلاقي و شرافتهاي ذاتي آميخته بود، بدان سان که جز در افراد کامل پيدا نميشود.
و همانا علي (ع) را ياراني بود که از دوستي و دلبستگي به دنيا خود را تهي کرده بودند. ياراني که از انصار پيغمبران کم نبودند، و علي (ع) را از جان شيريني که کالبدشان را زنده نگه ميداشت، دوستتر داشتند. [13] .
محمد فريد وجدي: دانشمند مشهور مصري و مؤلف دائرةالمعارف قرن بيستم
خداوند «نهج البلاغه» را دليل روشن قرار داد بر اينکه علي (ع) همانا نيکوترين نمونهي زندهي نور و حکمت و دانش و رهنمايي و اعجاز و فصاحت قرآن است. علي (ع) را در اين کتاب آن قدر آيات حکمت پر ارج و قواعد سياست صحيح و پند روشن و دليل رسا گرد آمده، که حکماي بزرگ و فيلسوفان يگانه و خدا شناسان عاليقدر را نبوده است. علي (ع) در اين کتاب در درياي دانش و سياست و دين فرو رفته، و در همهي اين مسائل نابغهاي مبرز گشته است.
اگر بخواهيد موقعيت کتابش را پس از اينکه از نظر علمي شناختهايد از نظر ادبي بشناسيد، اين خود از توانايي نويسندهي زبر دست و سخنران بليغ و شاعر توانا بيرون است که بتواند آن طور که در خور است آن را توصيف و تعريف کند، و ما را بس است که بگوييم: کتاب او يگانه برخوردگاهي است که در آن زيبايي تمدن با فصاحت طبيعي باديه نشينان به هم رسيده است، و حقيقت تنها جايي که براي خود يافته و با اطمينان خاطر در آن خانمان کرده، کلام اوست پس از آنکه در هر لغت منزلگاه خود را از دست داده بود.... [14] .
نائل مرصفي: استاد ادبيات عالي مصر
در هر گوشهاي از روان انسان برخورد گاهي است به زندگي علي بن ابي طالب (ع)؛ زيرا از بين زندگاني تمام بزرگان و دلاوران، تنها زندگي اوست که جهان انسانيت را در همه جا با گفتار بليغ، مخاطب قرار ميدهد، و نيرومندترين انواع محبتها و عوامل پنديابي و انديشه که سراسر تاريخ بشر ممکن است در روح انسان برانگيزد، در صفحات تاريخ اوست.
زندگي پسر ابي طالب هميشه با عواطفي شعله ور، و احساساتي نگران به جانب مهرورزي و بزرگداشت رو بروست. چه او شهيد و پدر شهيدان است، و تاريخ علي (ع) و فرزندانش را سلسلهاي طولاني از ميدانهاي شهادت و پيروزي تشکيل ميدهد که براي جوينده يکي پس از ديگري نمايان ميشوند، گاهي در چهرهي سالخوردگاني که وقار پيري از رخسارشان هويداست و شمشيري بي باک بر جلالشان افزوده است، و گاه در چهره جواناني که روزگار به شتابزدگي با آنان رفتار کرده و هنوز در بهار جواني بودهاند که بين آنان و زندگاني دنيا حائل به وجود آورده است، و گاهي بين آنان و توشه و آب نيز حائل بوده که با لبان تشنه به آبشخوار مرگ پا نهادهاند و نزديک است از داغ شهادت آنان، مظاهر طبيعت با رنگ خونشان رنگين گردد.... [15] .
عباس محمود عقاد: نويسندهي دانشمند و شخصيت مشهور علمي و اجتماعي مصر
من هماره اخلاق و موهبتهاي الهي و آنچه را که تشکيل دهندهي شخصيت است، مقياس شناختن عظمت انساني قرار ميدهم. از اين رو بعد از محمد (ص) کسي را نديدهام که شايسته باشد پس از او قرار گيرد، يا بتواند در رديفش بيايد، جز پدر فرزندان پاک و برگزيدهي پيغمبر (ص) «يعني علي بن ابي طالب (ع)» و من در اين سخن به طرفداري تشيع وادار نشدهام، بلکه اين رأيي است که حقايق تاريخ به آن گوياست.
امام برترين مردي است که مادر روزگار تا پايان عمر خود چون او نزايد، و اوست که هرگاه هدايت طلبان به جستجوي اخبار و گفتارش برآيند، از هر خبري براي آنان شعاعي ميدرخشد. آري او مجسمهاي از کمال است که در قالب بشريت ريخته شده است ... [16] .
عبدالفتاح عبدالمقصود: استاد دانشگاه اسکندريه، نويسنده و دانشمند مشهور مصري، ومؤلفکتاب «الامام علي بن ابي طالب»
در سراسر روزگار از خون دو شهيد علي (ع) و فرزندش، دو گواه باقي است: فجر که در پايان شبها سينهي تاريک مشرق را ميشکافد، و شفق سرخ فام که غروبها افق خاور را در خون ميکشد.
اين دو نقش خونين هميشه بر پيراهن زمان ثابت است تا در محشر به پيشگاه خداوند رحمان برسد، و دست تظلم برآورد.... [17] .
ابوالعلاء معري: فيلسوف و شاعر معروف عرب
اَلامْامُ عَلِيُّ بْنُ اَبي طالِب عَظيمُ الْعُظَماء، نُسْخٌَْة مُفْرَدٌَْ لَمْ يَرَلَها الشَّرْقُ وَ لاَ الْغَرْبُ صُورًَْ طِبْقَ الاْصْلِ، لا قَديماً وَ لا حَديثاً؛
امام علي بن ابي طالب (ع)، بزرگ بزرگان و يکتا نسخهاي است که خاور و باختر، در گذشته و حال، صورتي به سان آنکه مطابق با اصل باشد، به خود نديده است. [18] .
شبلي شميل: پيشواي مکتب مادي
آيا علي (ع) پسر عموي پيامبر (ص) و جانشين و داماد او نبود؟ آيا او آن دانشمند پرهيزگار و دادگر نبود؟
آيا او آن مرد با اخلاص و غيور نبود که در پرتو مردانگي و غيرتش اسلام و مسلمانان عزت يافتند؟ [19] .
جرجي زيدان: مورخ پرکار و پر اثر، نويسندهي مشهور مصري و مدير مجله «الهلال»
ولتر در کتاب «رسالهاي دربارهي آداب و رسوم ملتها» خلافت حضرت علي (ع) را مستند شناخته و معتقد است که پيامبر اسلام وصيت کرده، و حتي از صحابه قلم و دوات خواسته [20] که حضرت علي (ع) را به جانشيني خود، کتباً منصوب کند، و ولتر از اجرا نشدن اين وصيت متأسف است، و ميگويد:
«آخرين ارادهي پيامبر اسلام اجرا نشد؛ زيرا او علي (ع) را به جانشيني خود منصوب کرده بود، و حال آنکه پس از مرگش، عدهاي ابوبکر را برگزيدند».
ولتر: نويسنده و فيلسوف قرن هيجدهم فرانسه
اما علي (ع)، ما را جز اين نرسد که او را دوست بداريم و بدو عشق بورزيم. چه او جوانمردي بلند قدر و بزرگ نفس بود. از سرچشمهي وجدانش مهر و نيکويي سيل آسا سرازير ميگشت. از دلش شعلههاي نيرومندي و دلاوري زبانه ميکشيد. شجاعتر از شير ژيان بود، اما شجاعتي ممزوج با مهرباني و لطف و رأفت و دل نرمي....
در کوفه ناگهان به حيله کشته شد، و شدت عدلش موجب اين جنايت گشت چه او هر کس را چون خودش عادل ميپنداشت. هنگامي که دربارهي قاتلش گفتگو ميشد، گفت: «اگر زنده ماندم، خودم ميدانم و اگر در گذشتم کار با شماست. اگر خواستيد قصاص کنيد، ضربت شمشيرش را به يک ضربت سزا دهيد. و اگر درگذريد، به تقوا نزديکتر است...». [21] .
توماس کارلايل: فيلسوف و نويسندهي مشهور انگلسيي
به عقيدهي من فرزند ابي طالب نخستين کسي بود از عرب که با روح کلي جهان ارتباط و پيوستگي يافت و با او همنشين گشت و شب با او دمساز بود. او اوّلين کسي بود که لبانش آهنگ نغمههاي آن روح را بگوش مردمي رسانيد که پيش از آن چنان نغمههايي را نشنيده بودند. از اين رو ميان راههاي پر فروغ گفتار او و تاريکيهاي گذشتهي خويش سرگردان شدند. پس هر کس شيفتهي آن نغمهها گشت، شيفتگيش وابسته به فطرت است، و هر که به دشمني او پرداخت از ابناي جاهليت است.
علي (ع) از جهان در گذشت، در حالتي که شهيد عظمت خود شد. در حالي که نماز ميان دو لبش بود و دلش از شوق پروردگار لبريز بود. عرب حقيقت مقام و قدر علي (ع) را نشناخت، تا از ميان همسايگان پارسي آنان، مردمي به پا خاستند و گوهر و سنگ ريزه را فرق گذاشتند.
علي (ع) هنوز پيام خود را به طور کامل به سراسر جهان نرسانده بود که به سراي جاويدان شتافت. ولي من مينگرم که پيش از اينکه چشم از اين خاکدان ببندد، تبسم شادي نقش رخسارهاش بود.
مرگ علي (ع) مانند مرگ پيامبران روشن بين بود، همان پيامبراني که به شهري که رو ميآوردند، و با مردم و زماني که زيست ميکردند، شايستهي آنان نبود. و سرنوشتي جز غربت و تنهايي نداشتند...
جبران خليل جبران: نويسندهي پرشور و مواج مسيحي
علي آن شير خدا شاه عرب
الفتي داشته با اين دل شب
شب ز اسرار علي آگاه است
دل شب محرم سرّالله است
شب شنفتست مناجات علي
جوشش چشمهي عشق ازلي
شاه را ديده به نوشيني خواب
روي بر سينهي ديوار خراب
قلعه باني که به قصر افلاک
سر دهد نالهي زنداني خاک
اشکباري که چو شمع بيزار
ميفشاند زر و ميگريد زار
دردمندي که چو لب بگشايد
در و ديوار به زنهار آيد
کلماتي چو در، آويزهي گوش
مسجد کوفه هنوزش مدهوش
فجر تاسينهي آفاق شکافت
چشم بيدار علي خفته نيافت
روزه داري که به مهر اسحار
بشکند نان جوين افطار
ناشناسي که به تاريکي شب
ميبرد شام يتيمان عرب
پادشاهي که به شب برقع پوش
ميکشد بار گدايان بر دوش
شاهبازي که به بال و پر راز
ميکند در ابديت پرواز
آن دم صبح قيامت تأثير
حلقهي در شد از او دامنگير [22] .
محمد حسين شهريار: شاعر مشهور و معاصر ايراني
علي پروردهي محمد (ص) و عميقاً به وي و امر اسلام وفادار بود. علي (ع) تا سر حد شور و عشق پاي بند دين بود. صادق و راستگو بود. در امور اخلاقي بسيار خرده گير بود. هم سلحشور بود و هم شاعر، و همهي صفات لازمهي اوليأ الله در وجودش جمع بود... [23] .
ايليا پاولويچ پطرو شفسکي: مورخ و خاور شناس شوروي و استاد دانشگاه دولتي لنينگراد
علي (ع) در بازارها گام ميزد و مردم را به تقوا ميخواند. روز حساب را به يادها ميآورد و در خريد و فروش مراقب اهل بازار بود. او از همهي غرور مايههاي مقام پرهيز داشت و هرگاه ميخواست چيزي براي خود بخرد، ميگشت تا در ميان بازاريان کسي پيدا کند که او را نشناسد، چون دوست نداشت که فروشنده او را بشناسد و در حق او رعايتي کند.
علي (ع) از خود خشنود نميبود مگر وقتي که حق جامعه و مردم را ادا کرده باشد، يعني نماز را براي مردم به پاداشته باشد، و با رفتار و گفتار مردم را تعليم داده، و شبانگاه شام فقيران را داده باشد، و محتاجان را از سؤال بي نياز کرده باشد. پس از اين تکاليف، شب هنگام، با خداي خويش به خلوت ميپرداخت، نماز ميخواند و بر سر پا عبادت ميکرد. پس از اندکي خواب، سحرگاهان باز به سوي مسجد روانه ميشد و مردم را به نماز دعوت ميکرد.
علي (ع)، حتي براي يک لحظه هم در همهي شبانروز، خدا را فراموش نميکرد. خدا را به ياد داشت چه در تنهايي و هنگامي که با خود بود و چه هنگامي که در دل توده جاي داشت و به تدبير امور اجتماع ميپرداخت. او بسيار بسيار مردم را وا ميداشت تا امور دينيشان را از او بپرسند.
علي (ع) مردم را با سيره و رفتار خود موعظه ميکرد. آري او هم امام مردم بود و هم معلم آنان....
دکتر طاها حسين: دانشمند و نويسندهي مشهور مصري
علي (ع) از اقيانوسهاي ژرف روح و فکر و بيان است در هر زمان و هر مکان.... براي ما در زندگاني بزرگان سرچشمهاي است روان از حقيقت يابي و پند و ايمان و اميد که هيچگاه جوششش کم نميگردد. مردان بزرگ به سان قلههاي افراشتهاي هستند که ما با شوق و حسرت به طرف آنها سر ميکشيم تا دورترين نقطهي ارتفاعشان را بنگريم، و آنان مشعلهاي فروزاني هستند که تاريکي زندگي را از جلو راه و نگاه ما بر کنار ميسازند. اين مردان بزرگند که اطمينان و اميد ما را به خودمان و به زندگي و به هدفهاي سعادتمندانه و بلندش تجديد و تحکيم ميکنند، و اگر آنان نبودند ما در روبرو شدن با آيندهي مجهول سراپا غرق يأس ميگشتيم و پرچم سفيد تسليم را به کمک زمان بر ميافراشتيم و به مرگ ميگفتيم: اي مرگ! ما اسيران و بندگان توييم پس هر چه ميخواهي بکن!
ولي ما هرگز تسليم يأس نشدهايم و هرگز نخواهيم شد؛ زيرا پيروزي و کمک با ماست، به شهادت همان کساني که به کمک ما برخاستند و فرزند ابي طالب از آنان است. اينان هميشه با ما هستند، اگر چه در بين، فاصلههايي دور از زمان و مکان وجود داشته باشد. چون نه زمان ميتواند آواز آنان را در گوش ما خاموش و نه مکان ميتواند صورتشان را از ذهنمان محو کند.... [24] .
ميخائيل نعيمه: نويسنده مشهور مسيحي عرب
اگر اين خطيب بزرگ (علي ع) در عصر ما هم اکنون بر منبر کوفه پا مينهاد، ميديديد که مسجد کوفه با آن پهناوريش از سران و بزرگان اروپا موج ميزد، ميآمدند تا از درياي سرريز دانشش روحشان را سيراب کنند. [25] .
نرسيسيان: از فضلاي عالم مسيحي و سر دبير سفارتخانهي بريتانيا در بغداد
از من خواستي که صد کلمه از ميان کلمات بليغترين عنصر عربي ابوالحسن برگزينم....
من رفتم و نهجالبلاغه را همي ورق زدم، ولي به خدا سوگند نميدانستم چگونه صد کلمه از ميان صدها کلمه، بلکه يک کلمه از بين کلماتش انتخاب کنم، مگر به اينکه دانهي ياقوتي را از کنار دانهاي چون خودش جدا سازم و همين کار را کردم، در حالي که دستم ميان دانههاي ياقوت ميگشت، و چشمم به عمق درخشش آنها دوخته شده بود. از زيادي حيرتي که در اين انتخاب به من دست داده بود گمان نميکردم بتوانم از اين کان بلاغت خود را بيرون کشم.
باري اين صد کلمه را بگير و به ياد داشته باش که اينها پرتوي چند از کانون نور، و غنچهاي چند از شاخه شکوفه است. آري براي ادبيات عرب و کساني که با آن آشنايند، نعمت الهي در «نهجالبلاغه» بسي بيش از صد کلمه است.... [26] .
امين نخله: از دانشمندان و فضلاي بزرگ مسيحي لبنان
شبهايي که بيدار بودم و با درد و رنج ميگذراندم، افکار و تخيلاتم مرا به گذشته کشانده، شهيد بزرگ امام علي (ع) و سپس امام حسين (ع) به ياد من ميآمدند. يک بار براي مدتي طولاني گريستم و سپس شعر «علي و حسين» را نوشتم.... [27] .
آري من يک مسيحي هستم، ولي ديدهي باز دارم و تنگ بين نيستم. من يک مسيحي هستم که دربارهي شخصيت بزرگي صحبت ميکنم که مسلمانان دربارهي او ميگويند: خدا از او راضي است، صفا با اوست و شايد هم خدا به او احترام بگذارد.
و مسيحيان در اجتماعات خود از وي سخن ميگويند و از تعليمات او سرمشق ميگيرند و دينداريش را پيروي ميکنند. مردان خدا سعي ميکنند که مانند او خداي يگانه را بپرستند و راهي را که او رفت قدم بقدم بپيمايند، تا بتوانند در نفس کشي و رياضت به حد تکاملي که او رسيد برسند. علي (ع) جايي را اشغال کرده است که يک دانشمند، او را ستارهي درخشان آسمان علم و ادب ميبيند، و يک نويسندهي برجسته از شيوهي نگارش او پيروي ميکند، و يک فقيه، هميشه بر تحقيقات و پديدههاي او تکيه دارد.
از آنجا که در آينهي تاريخ، مردم پاک و نفس کش بخوبي نمايانند، ميتوان علي (ع) را بزرگتر از همهي آنها شناخت. علي (ع) در قضاوت خود استثنايي قائل نميشد، و به طور مساوي آنچه را که بايست بدهد به مردم ميداد و تفاوتي ميان ارباب و بنده نميگذاشت.
او به طوري از وضع رقت بار يتيمان و فقيران متأثر و غمگين ميگشت که حالت وحشتناکي به خود ميگرفت. او به چشم ميديد که مردم شيفتهي تجملات ظاهري زندگي شدهاند. او به چشم ميديد که به سوي سراب دروغين دنيا جلب شدهاند. او به چشم ميديد که آنچه دنيا به آن ميانديشد جز سرابي نيست، و مردم درد و رنج دنيا را، مانند هماهنگي شعر، حس ميکنند. تعداد کمي هستند که بهروح حقيقي و معنويت توجه دارند و تعداد بيشتري هميشه متوجه ماديات هستند.
پس از شرح شهادت حضرت علي (ع)، شاعر با اين بيان زيبا ناله و زاري ميکند: اي داماد پيغمبر (ص)! شخصيت تو، مرتفعتر از مدار ستارگان است. اين از خصايص نور است که پاک و منزه باقي ميماند. گرد و غبار نميتواند آن را لکهدار و کثيف کند. آن کس که از حيث شخصيت، ثروتمند است هرگز نميتواند فقير باشد. نجابت و شرافت او با غم ديگران عاليتر و بزرگتر شده است. شهيد راه دينداري و ايمان، با لبخند رضايت، درد و مشقت را ميپذيرد. اي استاد ادب و سخن! شيوهي گفتار تو مانند اقيانوسي است که در عرصهي پهناور آن روحها به هم ميرسند و به يکديگر ميپيوندند...