صفحه اصلی
درباره ما
تماس با ما
چند رسانه ای
پرسش و پاسخ مذهبی
ورود | عضویت
پایگاه نشر و تبلیغ قرآن کریم و معارف اهل بیت علیهم السلام [ موسسه فرهنگی قرآن و عترت منهاج عشق آباد ]
گروه بندی موضوعی
قرآن کریم
علوم قرآن
آموزش قرآن کریم
قرائت قرآن
تفسیرقرآن کریم
قاریان مشهور
احادیث و روایات
قصه ها و داستانهای قرآنی
مقالات قرآنی
پیامبر و اهل بیت (ع)
حضرت محمد (ص)
حضرت علی علیه السلام
حضرت فاطمه سلام الله علیها
حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام
حضرت امام حسین علیه السلام
حضرت امام سجاد علیه السلام
حضرت امام محمد باقر علیه السلام
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام
حضرت امام موسی کاظم علیه السلام
حضرت امام رضا علیه السلام
حضرت امام محمد تقی علیه السلام
حضرت امام علی النقی علیه السلام
حضرت امام حسن عسکری علیه السلام
حضرت امام زمان عجّل الله تعالی فرجه
سایر بزرگان از اهلبیت علیهم السلام
حضرت عباس علیه السلام
حضرت علی اکبر علیه السلام
حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)
حضرت فاطمه معصومه (ع)
امام زاده احمدبن موسي شاه چراغ
حضرت خدیجه (س)
حضرت ابوطالب (ع)
حضرت زینب (س)
منابع مهم احاديث وروايات شیعی
اصول اعتقادی اسلام
توحید
نبوت
پیامبران بزرگ علیهم السلام
معاد
عدل
امامت
مناظرات شیعه و سنی
احکام و عبادات
نماز
روزه
زکات و انفاق
خمس
حج
جهاد
امربه معروف و نهی از منکر
تولّی و تبرّی
زکات و انفاق
روزه
دعا و نیایش
عبادات و احکام اسلامی
احکام تقلید و نماز به فتوای مقام معظم رهبری
خانواده وسبک زدگی اسلامی
جامعه اسلامی
مدیریت اسلامی
ویژگی های جامعه اسلامی
تعلیم و تربیت اسلامی
تاریخ و علوم اسلامی
علوم اسلامی
تاریخ اسلام
طب اسلامی
ادبیات اسلامی
کار وتلاش در جامعه اسلامی
انقلاب اسلامی ایران
امام خمینی (ره)
اخلاق اسلامی
اخلاق فردی و اجتماعی
سبک زندگی اسلامی
اخلاق معاشرت
اخلاق خانواده
اخلاق بازار
اخلاق در مدیریت
صفات پسندیده و ناپسند
اخلاق رسانه ای
رفتارهای اخلاقی
کتابخانه اخلاق اسلامی
داستان
مسابقات
مسابقات فرهنگی مذهبی از عاشورا تا اربعین
مناسبتهای فرهنگی مذهبی
عید سعید غدیر
مسابقه کتابخوانی پیامهای عاشورا
مسابقه « غدیر تا مباهله »
ماه رجب
عید قربان
خانه
مطالب و مقالات
مجموعه اشعاردرباره حضرت فاطمه
دلتنگیهای حضرت زهرا (س)
دلتنگیهای حضرت زهرا (س)
بازدید : 3940
زمان تقریبی مطالعه : 11 دقیقه
تاریخ : 13 اسفند 1393
جانم سوخت!
خدا! ز سوز دلم آگهي، که جانم سوخت
دلم ز فرقت ياران مهربانم سوخت
چو ديد دشمن ديرينه، انزواي مرا
ز کينه آتشي افروخت کآشيانم سوخت
هنوز داغ پيمبر به سينه بود مرا
که مرگ فاطمه ناگاه جسم و جانم سوخت
اميد زندگي و، يار غمگسارم رفت
ز مرگ زود رسش قلب کودکانم سوخت
دمي که گفت: علي جان! دگر حلالم کن
به پيش ديده ز مظلوميش، جهانم سوخت
به حال غربت من ميگريست در دم مرگ
ز مهرباني او، طاقت و توانم سوخت
گشود چشم و سفارش زکودکانش کرد
نگاه عاطفتآميز او، روانم سوخت
چو خواست نيمه شب او را به خاک بسپارم
ازين وصيت جانسوز، استخوانم سوخت
حسين فولادي (فولادي)
در همه جا تنها بود!
آنکه از بعد پدر در همه جا تنها بود
نور چشمان نبي، فاطمهي زهرا بود!
گل مينوي بهشتي به جواني پژمرد
آنکه عطر نفسش، بوي خوش گلها بود
پارهي جسم نبي را ز جفا آزردند
مأمن فاطمه، بيت الحزَن صحرا بود!
همه گفتند: علي بعد وي از پا افتاد
کوه صبري که چنان ثابت و پا بر جا بود!
تا جگر گوشهي محبوب خدا را کشتند
چشم حيدر ز غمش يکسره خون پالا بود
رفت زهرا و، علي ز آتش داغش همه عمر
سوخت چون شمع سراپاي، اگر بر پا بود!
بارد از ديدهي خود خون جگر (جيرودي)
بسکه آن ماتم جانسوز، توان فرسا بود
کاظم جبرودي (جبرودي)
نشان!
بعد از پدر، به فاطمه دشمن امان نداد
و ز مهر، کس تسلي آن خسته جان نداد!
[ صفحه 25]
زهرا نديد محسن و، گلچين روزگار
گل چيد و فيض ديدن بر باغبان داد!
ميخواست با پسر بدهد جان به پشت در
اما چو بيکسي علي ديد، جان نداد!
در کوچه خواست تا که شود حامي علي
دردا که تازيانهي دشمن امان نداد!
هر قهرمان کند به نشان خود افتخار
زهرا نشان خود به علي هم نشان نداد!
قاسم ملکي (ملکي)
بهانه!
مرد اگر خانه به گلزار جان برگيرد
دل او، باز هواي سر و همسر گيرد
گر چه فرزند، عزيزست چه دختر چه پسر
بيشتر مهر پدر جانب دختر گيرد
بارها گفت نبي: فاطمه چون جان منست
که گمان داشت کسي جان پيمبر گيرد؟!
بارها گفت که آزار وي، آزار منست
کاش ميبود که گفتار خود از سر گيرد
کاش ميبود در آن کوچه، نبي تا که مگر
راه بر قاتل دختر، پي کيفر گيرد
[ صفحه 26]
کاش ميبود که از خادمهي دختر خويش
خبري از سبب سوختن درگيرد
کاش ميبود پيمبر که ز اَسما پرسد
که: چرا دختر من روي ز همسر گيرد؟!
کاش ميبود که آن شب، جسد فاطمه را
گاه بر دوش علي، گاه پيمبر گيرد
کاش ميبود در آن شام غريبان که به دست
اشک غربت مگر از چهرهي حيدر گيرد
کاش ميبود که اطفال يتيم او را
بدهد تسليت و بوسد و در برگيرد
کاش ميبود در آن نيمهي شبها، که حسين
خيزد از خواب و بهانه پي مادر گيرد
چه غم از وحشت فرداست؟ که (آوارهي) او
دامن فاطمه را در صف محشر گيرد
مهدي تجبي همداني (آواره)
گريهي بياختيار
درد هجران پدر چون شد عيان در روي زهرا
جسم گريان شد طبيب و، خون دل داروي زهرا
شد پريشان روزگار و همچو شب، تاريک و تيره
روز فقدان پدر چون شد پريشان، موي زهرا
[ صفحه 27]
آن بود دلجو، که جان را ميرهاند از غم دل
پس اجل بودهست الحق بهترين دلجوي زهرا
بود ديدار پدر هر صبحگاه و شامگاهي
جان جسم و، قوت روح و، قوت زانوي زهرا
ميشود بياختيار از گريه، مولا چون ببيند
بسته بازوند نيلي، چرخ بر بازوي زهرا!
قدر زهرا را (نگارنده) ندانستند، اما
آيد آن روزي که باشد هر نگاهي سوي زهرا
عبدالعلي نگارنده (نگارنده)
شانهي کبود!
آمد به يادم از غم زهرا و ماتمش
آن محنت پياپي و رنج دمادمش
آن ديدهي پر آبش و آن آه آتشين
آن قلب پر زحسرت و آن حال دَرهَمش
آن دست پر ز آبله، آن شانهي کبود
آن پهلوي شکسته و آن قامت خمش
دردي که بود داغ پدر آخِرُ الدَّواش
زخمي که تازيانه همي بود مرهمش
از ديدهيي سرشک فشان در غم پدر
و ز ديده بي نظاره به حال پسر عمش
[ صفحه 28]
يک سو سرير و تخت سليمان دين، تهي
يک سو به دست اهرمن افتاده خاتمش
توحيد را بديد خراب ست، کشورش
اسلام را بديد نگون ست، پرچمش
مصحف، ذليل و، تاليِ مُصْحَف اسير غم
بسته به ريسمان، گلوي اسم اعظمش
امالکتاب، محو و امام مبين، غريب
منسوخ، نَصِّ واضح و آيات محکمش
اديب الممالک فراهاني
مزد زحمات!
تا سايهي آن خسرو خوبان به سرم بود
کي سوخته از آتش غم، بال و پرم بود؟
ايّام خوشي بود که آن شمع دلافروز
در محفل جان، جلوه کنان در نظرم بود
اعضاي تنم آب شد و، خلق نديدند
آن مهرهي داغي که ازو بر جگرم بود
جسم من اگر سوخت، از آن آتش در سوخت
جان من اگر سوخت، از آه سحرم سوخت
حق بردن و سيلي زدن و سينه شکستن
مزد زحمات شب و روز پدرم بود!
[ صفحه 29]
از فضّه، غم مادر و فرزند بپرسيد
کو شاهد حال من و قتل پسرم بود
بشکافت مرا سينه ز مسمار در، آندم
کز هجر پدر خونِ جگر در بصرم بود
پيش نظرم، مرگْ دو جا گشت مجسّم
کز هر دو خبر همسر نيکو سيرم بود:
يکبار، فشار در و ديوار مرا کشت
قنفذ بخدا باعث قتل دگرم بود
(ميثم) ز در خانهي عشق اين خبر آورد
خاک قدم اهل نظر، تاج سرم بود
غلامرضا سازگار (ميثم)
دخترم! جان بابا!
دخترم! خوش آمدي، جاي تو در دنيا نبود
بيوجود تو، صفا در گلشن عقبي نبود
جان بابا! بارها مرگ از خدا کردم طلب
بيتو جز خونِ جگر در ديدهي زهرا نبود
دخترم! آن شب که من دست علي دادم تو را
جاي پنج انگشت سيلي در رخت پيدا نبود!
جان بابا! نقش اين سيلي گواهي ميدهد:
هيچکس مثل من و مثل علي: تنها نبود!
[ صفحه 30]
دخترم! روزي که بر ماه رخت سيلي زدند
هر چه ميپرسم بگو، آيا علي آنجا نبود؟!
جان بابا! بود، اما دستهايش بسته بود!
چارهيي جز صبر بين دشمنان، او را نبود
دخترم! آيا حسينم ديد مادر را زدند؟!
شاهد اين صحنه آيا بود زينب؟ يا نبود؟!
جان بابا! لرزه بر اندامشان افتاده بود
ذکرشان جز يا رسولاللَّه و يا اُمّا نبود
دخترم! با آنهمه احسان که ديد امّت ز من
بوسهي گلْ ميخِ در اجر ذَوِي القُربي نبود!
جان بابا! خانه پر گرديد از دشمن، ولي
هيچکس جز فضّه و ديوار و در با ما نبود!
دخترم! چون سينهي مجروح تو آسيب ديد
درد آن جز در درون سينهي بابا نبود!
جان بابا! سوز آن از نظم (ميثم) سر کشيد
ور نه تا اين حد شرر از شعر او پيدا نبود
غلامرضا سازگار (ميثم)
خانه نشين!
بيرون ز دل خاک کن اي شه! سر خود را
بنگر تو دمي دختر غمپرور خود را
[ صفحه 31]
تا صورت نيلي شده را شاه نبيند
تک پردهي اين راز کنم، معجز خود را
تا آنکه دل از آتش هجر تو نسوزد
گيرم به مدد، اشکِ دو چشمتر خود را
آنقدر نحيفم که گرَم باز ببيني
ترسم نشناسي پدرم! دختر خود را
با دختر خود بسکه نگويم غم دل را
پرسد ز پدر حال دل مادر خود را
ميگفت که دستت ز چه از کار فتادهست؟!
وز چيست گذاري سر زانو، سر خود را؟
مظلومترين خلق جهان، خانه نشين شد
گويي که ز کف داده دگر همسر خود را
قاسم ملکي (ملکي)
بابا، گله دارم
بابا! بنگر جانب کاشانهي زهرا
بنگر به درِ سوختهي خانهي زهرا
ماندم به ميان در و ديوار ز کينه
تا محسن من سقط شد، اي ماه مدينه!
تنها نه ميان در و ديوار بماندم
کز صدمهي در، خون دل از ديده فشاندم!
[ صفحه 32]
کي در خور زهراي تو، بيدا و جفا بود؟!
کي در خور بستن، گلوي شير خدا بود؟!
از امت بيرحم تو بابا! گله دارم
تا چند من خسته جگر حوصله دارم؟!
بابا! به دل خستهي زهرا، نظري کن
بر پهلوي بشکستهي زهرا، نظري کن
برخيز و ببين طلعت زهرا شده نيلي
نيلي شده رخسار من از ضربت سيلي!
بعد از تو، کسي در به رخ من نگشايد
کس نيست که بر محنت زهرا نفزايد!
از گريه، مرا منع کنند اهل مدينه
خون ست ازين غم، دل زهراي حزينه
حق دارم اگر خون دل از ديده ببارم
جا دارد اگر جان به فراقت بسپارم
تنها نه ز هجران تو در شيون و شينم
گاهي به حسن گريم و گاهي به حسينم!
از بعد تو، بر باد شده عزّت زهرا!
جز مرگ نباشد پس ازين، حسرت زهرا
(رنجي) شده، اي بنت نبي! نوحه سرايت
بر نوحه سرايت نظري کن، بفدايت!
هادي پيشرفت (رنجي)
با پدر مگو!
رفتي، ولي ز غصهي دل با پدر مگو
گفتي کنار تربت پاکش، دگر مگو!
يا فاطمه! رسول امين را غمين مخواه!
با او ز جور امّت بيدادگر، مگو
از ماجراي غصب فدک، ايّها البتول!
ز آن سيلي و گرفتن قرص قمر! مگو
ز آن آتشي که شعله کشيد از حريم حق
وز پهلوي شکسته و مسمار در، مگو!
از آستان خانه، به وقت هجوم خصم
ز آن ماجرا و قصهي قتل پسر مگو
ز آن ضرب تازيانه و اين بازوي کبود
کز من نهفته ماند، براي پدر مگو!
ز آن اشکها که از غم هجران روي او
از ديده ريختي همه شب تا سحر، مگو
وز حال زار شيعه و از (شاهد) غمين
کاينسان نهفته قبر تو شد از نظر، مگو
شهيد حسين استانه پرست (شاهد)
آرزوي مرگ!
نيلي بوَد ز سيلي بيگانه، روي من
داغ پدر، سپيد نموده ست موي من!
شبهاي درد و ناله و غم، تا سپيده دم
با پهلوي شکسته بود گفتگوي من!
تابي به تن نمانده و زينب ز روي مهر
وقت نماز آورَد آب وضوي من!
بيزارم از جفاي نفاق افکنانْ پدر!
جز مرگ در جهان نبوَد آرزوي من!
دخت تو از حريم ولايت دفاع کرد
چون بود آبروي علي، آبروي من
رخت از جهان به سوي جنان ميکشيم ما
از کردگار خواهشم اينست: شوي من
تا ننگرد به بازوي آزرده و کبود
از زير پيرهن بدهد شتستشوي من
روز جزا پناه دهم (تائب) حزين
گر آيد از طريق محبت به سوي من
حسين اخوان کاشاني (تائب)
در نظرش بود!
آزرده ز داغ پدر تا جورش بود
فرياد و فغان، همدمِ شب تا سحرش بود!
حق بردن و سيلي زدن و سينه شکستن
(مزد زحمات شب و روز پدرش بود)! [1] .
کشتند ميان در و ديوار دو تن را
مظلولمتر از فاطمه، محسن، پسرش، بود!
ميسوخت دلش ز آتش هجران پيمبر
خاموش کي از گريه، چشمانترش بود؟!
يک دست، گهِ آمد و شد داشت به ديوار
اي واي که دست دگرش بر کمرش بود!
بردند غريبانه علي را چو به مسجد
اين منظره تا وقت اجل در نظرش بود!
با سنگ جفا ريخته بال و پر (تائب)
الطاف تو در کنج قفس، بال و پرش بود
حسين اخوات کاشاني (تائب)
شام عزا
روز شادي رفت و با شام عزا سر ميکنم
افسر از فرقم فتاد و، خاک بر سر ميکنم
اي رسول هاشمي! باب گرامي! بعد تو
لعن و نفرين بر جهان سفلهپرور ميکنم
برگرفتي از سرم تا سايه اي تاج شرف!
جامهي ماتم زهجران تو در بر ميکنم
همچون يعقوب از فراق يوسف، اي والا پدر!
بيتالاحزان مينشينم، گريه را سر ميکنم
تافتي اي مهر عالمتاب تا روي از جهان
آسمان دامن خود را پر اختر ميکنم
ز آتش غم بس دلم در سينه ميسوزد چو عود
دود آه از سينه بيرون همچو مجمر ميکنم
اي در مقصود خلقت! در عزايت روز و شب
مردمان ديده را در خون شناور ميکنم
اي دُر مقصود خلقت در عزايت روز و شب
مردمان ديده را در خون شناور ميکنم
تا عدو، روي مرا نيلي ز سيلي کرده است
چهرهي خود را نهان از چشم همسر ميکنم
تا نسوزد از شرار آه آتشناک من
بستر خود هر شب از اشک روان، تر ميکنم
هر که چون (وارسته) از بهرم رثايي گفته است
من شفاعت بهر او در روز محشر ميکنم
محمد وارسته کاشاني (وارسته)
درد دلي با پدر!
داغ تو، يا داده به من اشک و آه را
آهي که سوخت در نفسي مهر و ماه را
ترسم ز گريه آب شود چشم روزگار
اندازد ار به قد کمانم نگاه را
مويم سپيد گشت در آغاز زندگي
ديدم ز بس شکنجهي بخت سياه را
همسايگان ز گريهي من شکوه ميکنند
گويند برده گريهات از ما، رفاه را!
ديگر براي گريه، برون ميروم ز شهر
تا نشنوند زين دل غمديده، آه را
در کوچهيي که آمد و شد سخت بود، سخت
سيلي زدند فاطمهي بيپناه را
کردم دفاع، پشت در از محسنم ولي
کشتند دشمنان تو، اين بيگناه را
گويند: فضه، شاهد مظلومي من ست
روزي که حق به پاي کند دادگاه را
ترسم که پاره پاره شود قلب دادخواه
آرند اگر براي شهادت، گواه را!
غلامرضا سازگار (ميثم)
دیدگاه های کاربران
Ali Eskandarian
پنج شنبه 19 آبان 1401 - 09:38
سلام علیکم عزیزم، بسیار عالی بود، از اشعار ی که دارید بازهم بفرستید ، اجر شما با مولانا حضرت صاحب الزمان علیه السلام
ارسال دیدگاه
ثبت دیدگاه
مطالب و مقالات مرتبط
ابعاد گوناگون شخصیت حضرت فاطمه زهرا (س) الگوی عملی و رفتاری برای همه انسانها
تاریخ زندگی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
القاب زیبای حضرت زهرا(س)
اشعار مراثی حضرت زهرا (س)- یاس کبود
فضایل حضرت زهرا(س) از زبان عایشه
مدیحه ومولودی حضرت زهرا (س)
شرح فرازی از خطبۀ حضرت زهرا(س)
الگوهای رفتاری حضرت زهرا(س) در خانواده
شخصیت حضرت زهرا(س) در قرآن از منظر تفاسیر اهل سنت *
جايگاه قرآنی حضرت زهرا (س)
شهادت حضرت زهرا (س)
مقام والاي حضرت فاطمه زهرا(س) از منظر معصومين
فاطمه زهرا عليهاالسلام
فاطمه زهرا الگوی حیات زیبا
سوره کوثر و فاطمه زهرا(س)
خطبه فدکیه حضرت فاطمه (س) با ترجمه آیت الله العظمی مکارم شیرازی
هنوز نتوانستهایم حضرت فاطمه(س) را به جامعه معرفی کنیم
پرسش و پاسخ مذهبی پیرامون شخصیت والای حضرت فاطمه سلام الله علیها
معرفی خطبه حضرت فاطمه سلام الله علیها
میلاد سراسر نور بانوی دوعالم حضرت فاطمه (س) مبارک باد
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی