زندگی حضرت فاطمه (س) دردوران بعد از رحلت پیامبر (ص)

فاطمه (س) الگوی حیات زیبا نویسنده :محمد جواد مروجی طبسی
بازدید : 2910
زمان تقریبی مطالعه : 35 دقیقه
تاریخ : 01 آذر 1394
زندگی حضرت فاطمه (س) دردوران بعد از رحلت پیامبر (ص)

بررسى حوادث هجوم به خانه فاطمه

در اين كه پس از رحلت پيامبر بزرگوار اسلام خانه فاطمه مورد هجوم برخى از خدا بى خبران قرار گرفت جاى هيچ گونه شك و ترديدى نمى باشد چرا كه به شهادت مورخان شيعه و سنى اين كار صورت گرفته و در اين راستا به فاطمه زهرا عليهاالسلام نه تنها بى احترامى و اهانت شد بلكه به تنها يادگار پيامبر آسيب هاى فراوانى وارد گرديد.

اينك همراه ما باشيد تا به اين واقعيت پى ببريد:

پيشگويى پيامبر درباره فاطمه

پيامبر صلى اللَّه عليه و اله و سلم اين مسئله را پيش از رحلت در چند نوبت پيشگويى كرده و تأثر عميق خود را پيشاپيش اظهار داشته، چنان چه صدوق به سند خود از على بن ابى طالب عليه السلام نقل مى كند:

روزى من و فاطمه و حسن و حسين در محضر پيامبر صلى اللَّه عليه و اله و سلم بوديم كه يك مرتبه نگاهى به ما افكنده گريه اش گرفت. گفتم يا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم چرا گريه مى كنى؟ فرمود: براى آنچه كه پس از من بر شما وارد مى شود، گريستم.

عرض كردم بر سر ما چه خواهد آمد؟ فرمود: گريه ام براى آن ضربتى است كه بر فرق تو خواهند زد و بر آن سيلى كه به صورت زهرا مى زنند... [ امالى صدوق، ص 118، مناقب آل ابى طالب، ج 2، ص 209. ] و در حديث ديگر نقل شده كه پيامبر صلى اللَّه عليه و اله و سلم هنگام احتضار سخت به گريه افتاد كه محاسن شريفش تر شد. علت گريه را از حضرتش پرسيدند.

فرمود: گريه ام بر آنست كه مى بينم شرار امتم پس از من با اهل بيت من چه بى حرمتى ها مى كنند. گويا مى بينم كه به دخترم فاطمه ظلم شده در حالى كه فرياد مى زند اى پدر، اى پدر كه هيچ يك از امتم به فرياد او نمى رسد... [ نوادر الأخبار، ص 162، بشارة المصطفى، ص 198. ] ممكن است برخى ناآگاهان چنين فكر كنند كه هرگز چنين بى حرمتى نبوده است، زيرا فاطمه عليهاالسلام آنقدر نزد صحابه عزيز بوده كه احدى به خود چنين جرئتى نمى داده تا به ساحت مقدسش اهانتى روا داشته باشد.

در پاسخ مى گوييم كه به چند دليل اهانت صورت گرفته است:

اولا: اگر اهانتى نكرده بودند پس چرا از على عليه السلام خواستند تا ترتيب ملاقات با حضرت زهرا را براى آن ها فراهم كرده تا از فاطمه عليهاالسلام معذرت خواهى كنند. [ الإمامة و السّياسة، ج 1، ص 20، الدر الثمين، ص 51. ] و ثانيا: اگر آزار و اذيت نداده بودند پس چرا ابوبكر در آخر عمر و در بيمارى مرگ، پيوسته مى گفت: و ليتنى لم افتّش بيت فاطمه بنت رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و اله و سلم و ادخله الرّجال و لو كان اغلق على حرب [تا ريخ يعقوبى، ج 2، ص 137. ] و يا اين كه مى گفت: فليتنى تركت بيت على و ان كان أعلن على الحرب و خلاصه اين د و نقل تاريخى اين است كه: اى كاش به سراغ خانه على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام نمى رفتم و به خانه اش داخل نشده و مردان را وارد نمى كردم گر چه درب آن خانه براى جنگ بروى من بسته بودند. آيا اگر بى حرمتى نسبت به فاطمه عليهاالسلام انجام نداده بود اين گونه آشكارا و بى پرده اظهار پشيمانى مى كرد؟

چرا به خانه فاطمه هجوم آوردند؟

اين بى حرمتى به خانه وحى مى تواند علل گوناگونى داشته باشد، اما مهمترين علت و انگيزه اى كه آن ها را وادار به چنين كارى كرد مسئله گرفتن بيعت از على عليه السلام بود، كه اگر اين كار را نمى كردند، بسا در آينده براى خودشان ايجاد مشكل مى كرد. و اين مسئله به روشنى دلالت دارد، اگر نگوييم هدف آنان به انزوا كشاندن اهل بيت از صحنه سياست و خلافت اسلامى بود. به اين كه نه تنها حق ادعاى خلافت و رهبرى مسلمين را ندارد بلكه به عنوان يك مسلمان بايد با خليفه مسلمين بيعت كند و شايد اين مسئله مهمتر از اصل بيعت كردن بود، زيرا در همان زمان بسيارى از مردم همانند سعد بن عباده و ديگران بيعت نكردند، اما نه تنها به خانه شان هجوم نشد، بلكه مورد اعتراض هم قرار نگرفتند. اين جاست كه بايد عده اى اعرابى و خشونت طلاب و بدور از عاطفه نو اخلاق اسلامى همانند مغيره بن شعبه را پيدا كرده و از آنها در جهت شكستن حريم اهل بيت استفاده كرد.

آغاز ماجرا

عمر بن ابى المقدام از پدرش از جدش نقل كرده كه گفت:

«در سقيفه بنى ساعده در طرف راست ابوبكر نشسته بودم و مردم با او بيعت مى كردند، در اين جا عمر بن الخطاب به او رو كرد و گفت: در صورتى كه على عليه السلام با تو بيعت نكند، هيچ كارى از پيش نبرده ايم، كسى را به سراغ على فرستاده و دستور ده تا بيايد و با تو بيعت كند.

ابوبكر به قنفذ دستور داد تا به خانه على عليه السلام رفته و او را براى بيعت فراخواهند.

قنفذ به در خانه على عليه السلام آمده گفت: أجب خليفة رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم. على فرمود: لأسرع ما كذّبتم على رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم ما خلّف رسول اللَّه صلى اللَّه و عليه و آله و سلم أحداً غيري؟ به نداى خليفه ى رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله و سلم پاسخ گوى. على عليه السلام فرمود: چه زود بر رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله و سلم دروغ گفتيد، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و اله و سلم هيچ خليفه و جانشينين غير از من قرار نداده است!

قنفذ برگشته و سخن على عليه السلام را به ابوبكر گزارش داد.

ابوبكر گفت: به نزد او رفته بگو: ابوبكر تو را خوانده و مى گويد: بيا و بيعت كن زيرا تو فردى از مسلمانان هستى.

على عليه السلام اين بار در پاسخ فرمود: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم به من دستور داده تا پس از او از منزل خارج نشوم مگر كتاب خداى را جمع بنمايم... [ اختصاص مفيد، ص 188. ] علامه طبرسى مى نويسد: هنگامى كه على عليه السلام به قنفذ اجازه ورود به خانه را نداد، وى به مسجد برگشته. اظهار داشت: لم يأذن لنا.

عمر گفت: اگر به شما اجازه داد كه چه بهتر و اگر اجازه نداد، بدون اذن و اجازه على عليه السلام وارد خانه او شويد.

بار ديگر به سوى خانه فاطمه عليهاالسلام رفته و اجازه ورود خواستند. فاطمه عليهاالسلام فرياد زد: اجازه نمى دهم وارد شويد. در اين جا كسانى كه همراه قنفذ بودند برگشتند و او هم چنان پشت در خانه فاطمه عليهاالسلام ماند، آنان به نزد عمر آمده و گفتند: فاطمه عليهاالسلام اجازه نداد، در اين جا عمر به خشم آمده، گفت: ما لنا و للنّساء؛ ما را با زنان چه كار است، سپس به گروهى كه در اطرافش بودند دستور داد تا مقدارى هيزم همراه خود برداشته و خود نيز مقدارى هيزم برداشته و در اطراف منزل فاطمه قرار گرفتند. و در آن منزل على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام و فرزندانشان بودند.

اين جا بود كه عمر فرياد برآورد به گونه اى كه على بشنود و گفت: براى بيعت با خليفه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم بيرون مى آيى يا خانه ات را بر تو بسوزانم... [ احتجاج طبرسى، ج 1، ص 108 ]

و اين بار فاطمه سخن گفت

مورخين نوشته اند: وقتى كه فاطمه صداى عمر را شنيد خود به پشت درب آمده و فرمود: مردمى بدتر از شما سراغ ندارم، جنازه رسول خدا در نزد ما رها كرده 7 خود رفتيد و امر خلافت را بين خود تمام كرديد، و هيچ حقى را براى ما در نظر نگرفتيد، گويا از سخن پيامبر در روز غدير خبرى نداريد. سوگند به خدا در آن روز پيامبر ولايت را براى على بيان داشت تا اميد شما را قطع نموده و دستتان را از خلافت كوتاه كند... [ احتجاج ج 1، ص 105. ] سپس با صداى بلند پدر را مخاطب قرار داده، فرمود: يا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم ماذا لقينا بعدك من ابن الخطاب و ابن ابى قحافه، اى رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله و سلم چه مصيبتهايى پس از تو از سوى فرزند خطاب و فرزند ابى قحافه ديديم. [ الأمامة و السّياسة، ص 19. ] ناله جان سوز فاطمه عليهاالسلام و اظهار شكايت او از برخورد غير منطقى و نفرت آميز عده عرب جاهلى و از خدا بى خبر بسيارى از مسلمانان را به شدت متاثر كرده و بنابر نقل ابن قتيبه برگشتند، در حالى كه به شدت مى گريستند [ الأمامة و السياسة، ص 20. ] و برخى ديگر از شدت ترس سكوت كرده زيرا با شكستن سكوت و دفاع از اهل بيت، زير دست و پاى جلادان از بين مى رفتند.

بدين جهت جز عده اى كه خود را آماده كرده بودند، بقيه به خاطر رعب و وحشت و يا به جهات ديگر على عليه السلام را تنها گذارده و فاصله گرفته بودند.

آرى هرگز اين ناله ها در دل هاى سخت تر از سنگ برخى، كوچكترين اثرى نداشته، و لحظه به لحظه آتش كينه هاى آنان شعله ور شده و براى دست يابى به على عليه السلام گام هاى بعدى را به اجرا گذاردند.

تعداد مهاجمين

شايد اين سؤال در ذهن بسيارى باشد كه آيا در اين ماجراى تأسف بار و غم انگيز فرد به خصوصى شركت كرده و يا عده اى در اين هجوم شركت داشته اند.

پاسخ مى دهيم قبلا گفته شد كه ابوبكر در پايان عمر از روى پيشمانى مى گفت: اى كاش به خانه فاطمه عليهاالسلام حمله نمى كردم و مردان را به داخل خانه فاطمه عليهاالسلام جهت بيعت گرفتن از على عليه السلام نمى فرستادم. و اين سخن گويا اين مطالب است كه مهاجم يك نفر نبوده است.

در اين جا تاريخ نگاران برخى به نام چند نفر اشاره كردند و برخى ديگر به جمله دست تجمعى اشاره نمودند، مثلا اين واضح اخبارى مى نويسد: فأتوا فى جماعة حتّى هجموا الدّار، پس آنان به همراه جماعتى آمده و به خانه فاطمه عليهاالسلام هجوم آوردند. [تا ريخ يعقوبى، ج 2، ص 126. ] هم چنين ابن قتيبه مى نويسد: پس عمر از جاى برخاسته، به همراه گروهى به خانه فاطمه عليهاالسلام آمد. [ الإمامة و السياسة، ص 20. ] فيض كاشانى هم آورده است كه: عمر، گروهى از طلقا و آزادشدگان و منافقين را به همراه خود به منزل اميرمؤمنان آورد... [ نوادر الأخبار، ص 183. ] و از گفته هاى گذشته چنين برمى آيد كه: اين كار به تنهايى صورت نگرفته بلكه عمر به پشتيبانى عده كه همراه او بودند دست به چنين كارى زد.

شيخ مفيد رحمه اللَّه نام اين عدّه را علاوه بر قنفذ چنين برشمرده است:

1. ابوبكر 2. عمر 3. عثمان 4. خالد بن وليد 5. مغيرة بن شعبه 6. ابوعبيده جرّاح 7. سالم مولاى ابوحذيفة 8. عمر بن ابى المقدام. [ اختصاص مفيد، ص 181. ] ابوالأسود نام اسيد بن خضير و سلمة بن سلامة بن وقش را در شمار مهاجمين به خانه فاطمه عليهاالسلام قرار داده است. [ بحار الانوار، ج 8، ص 59. ] و در نقل ديگرى برخى نام ثابت بن قيس و عبدالرحمن بن عوف و محمد بن مسلمه را به اين تعداد افزوده اند. [ بحار الانوار، ج 8، ص 59. ]


 

آيا درب خانه فاطمه را سوزاندند

برخى با انكار مسئله احراق درب خانه فاطمه عليهاالسلام سعى در محو حقايق تا ريخى دارند، اما غافل از اين كه مسئله سوزاندن درب خانه علاوه بر منابع شيعه در كتابهاى اهل سنّت نيز بدان اشاره شده است.

ابن قتيبه مى نويسد: فدعا بالحطب و قال: و الذّى نفس عمر بيده أتخرجنّ أو لأحرقنّها على من فيها فقيل له يا اباحفص انّ فيها فاطمه عليهاالسلام فقال: و ان؛ پس عمر دستور داد تا هيزم بياورند و گفت: قسم به آن كسى كه جان عمر در دست اوست بيرون مى آييد يا خانه را با آن كه در او هست بسوزانم، به او گفتند: اى پدر حفص در اين خانه فاطمه عليهاالسلام است! گفت: گر چه او هم باشد. [ الإمامة و السياسة، ص 19. ] ابن عبدربه اندلسى با انصاف بيشترى كه در اين جهت به خرج داده بردن آتش به در خانه فاطمه عليهاالسلام را مطرح كرده و مى نويسد: پس عمر با شعله اى از آتش به سوى خانه على عليه السلام رفته تا خانه را بر آن ها بسوزاند كه فاطمه عليهاالسلام با آن ها روبرو گشته و گفت: اى ابن الخطاب آمده اى كه خانه ما را بسوزانى؟ گفت: آرى، يا اين كه داخل شويد بر آن چه كه ديگران داخل شدند (بيعت كنيد). [ عقد الفريد، ج 5 ص 13. ]

سوزاندن درب خانه در منابع شيعه

و در منابع كهن شيعه به اين مسئله به روشنى اشاره شده كه به گفته چند نفر از آن ها بسنده مى كنيم:

1- على بن حسين المسعودى مى نويسد:... فهجموا عليه داره و احرقوا بابه و استخرجوه منه كرهاً: پس آنان به خانه على حمله برده و درب خانه اش را به آتش كشيده و به زور وى را از خانه بيرون كشيدند. [ اثبات الوصّية، ص 124. ] 2- سليم بن قيس از اميرمؤمنان ضمن بياناتى چنين گويد: فأحرق الباب ثمّ دفعه عمر؛ پس عمر در را سوزاند و با لگد آن را باز كرد. [ سليم بن قيس، ج 2، ص 25، بحار الأنوار، ج 43، ص 197. ] 3- و ديلمى در ارشاد القلوب، در بخشى از گفتگويى كه على بن ابى طالب با عمر چنين آورده است كه: گويا مى بينم دستور داده مى شود... آن آتشى را كه بر در خانه ام روشن كرده ايد تا من و فاطمه عليهاالسلام و حسن و حسين و دو دخترم زينب و ام كلثوم را بسوزانيد، بياورند و شما دو نفر را بوسيله همان آتش مى سوزاند... [ ارشاد القلوب ج 2، ص 78، الكوكب الدّرى، ص 191. ] و امام صادق عليه السلام ضمن بياناتى به مفضّل به عمر مى فرمايد: و هيچ روزى همانند محنت و مصيبت ما در كربلا نمى باشد، اگر چه روز سقيفه و آتش روشن كردن بر درب خانه اميرمؤمنان عليه السلام و امام حسن و امام حسين و فاطمه عليهاالسلام و زينب و ام كلثوم و فضّه و كشتن محسن بوسيله لگد مهم تر و سخت تر است. [ بهجة قلب المصطفى، ص 532. ] و در نقل ديگرى حضرت به مفضّل بن عمر فرمود: هم چنين زدن سلمان فارسى و آتش روشن كردن بر درب خانه اميرمؤمنان عليه السلام و امام حسن و امام حسين، تا آنها را بوسيله آتش بسوزانند و زدن به بازوى فاطمه و تازيانه و لگد زدن به شكم او و اسقاط محسنش. [ بحار، ج 53، ص 14. ]

آيا فاطمه هم آسيب ديد؟

و از ديگر مسائل مهمى كه در ماجراى شكستن حريم اهل بيت مطرح است. اين كه بسيارى مى پرسند: آيا واقعا در ماجراى حمله به خانه فاطمه عليهاالسلام به دخت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم آسيب رسيد؟ پاسخ مى دهيم بدون شك حضرت زهرا عليهاالسلام در اين ماجرا آسيب هاى فراوانى ديد و در اين راستا به چند جاى بدن مباركش آسيب وارد شد:

فشار بين در و ديوار

اولين آسيبى كه دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و اله و سلم در اين ماجرا متحمل شد، اين بود كه فاطمه عليهاالسلام گمان نمى كردم كه آنان بدون اجازه به خانه اش وارد شوند، بدين جهت با قرار گرفتن در پشت درب بسته با آنان به گفتگو پرداخت.

فيض كاشانى مى نويسد: فاختبت فاطمه عليهاالسلام وراء الباب فدفعها عمر حتّى ضغطها بين الباب و الحائغ پس فاطمه آمده و پشت درب خانه پنهان گشت، عمر درب خانه را به شدّت باز نموده و فاطمه عليهاالسلام را بين درب و ديوار فشار داد. [ نوادر الأخبار، ص 183. ] و مسعودى نيز جمله و ضغطوا سيدة النّساء بالباب، [ اثبات الوصيّة، ص 124. ] و هم چنين صدوق در ذيل حديث يا على عليه السلام لك كنز فى الجنة آورده است كه از برخى از مشايخ و بزرگان كه مى گفتند: اين گنج همان محسن فرزند اوست و اين همان سقطى است كه بهنگام فشار بين در و ديوار بر فاطمه، بوقوع پيوست. [ معانى الأخبار، ص 206. ]

شكسته شدن پهلوى فاطمه

علامه طبرسى ضمن اشاره به اصل جريان به مسئله شكسته شدن پهلوى فاطمه عليهاالسلام اشاره مى كند و مى نويسد: و حالت فاطمه عليهاالسلام بين زوجها و بينهم عند باب البيت... فأرسل أبوبكر الى قنفذ اضربها، فألجأها الى عضادة بيتها فدفعها فكسر ضلعاً من جنبها؛ (وقتى كه خواستند على را بيرون ببرند) فاطمه عليهاالسلام كنار درب خانه مانع از بردن شوهر خود شد... ابوبكر كسى را نزد قنفذ فرستاد كه فاطمه عليهاالسلام را بزن- تا دست از على بردارد- اين جا بود كه قنفذ عليهاالسلام را به دستگيره و تيزى درب خانه فشار داده و دنده اى از پهلويش را شكست. [ احتجاج طبرسى، ج 1، ص 108، سليم بن قيس، ص 40. ]

سيلى خوردن فاطمه

مسئله سوّمى كه در منابع شيعه به آن اشاره شده جريان اسائه ادب به فاطمه عليهاالسلام و سيلى زدن به آن حضرت مى باشد، كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم در يك پيشگويى از اين مسئله پرده برداشته و به على عليه السلام فرمود: گريه ام براى آن سيلى است كه به صورت فاطمه عليهاالسلام زده خواهد شد... [ امالى طوسى، ص 118 و مناقب آل ابى طالب ج 2، ص 209. ]

آسيب ديدن بازوى فاطمه

اين واقعيت را نمى توان ناديده گرفت و يا پنهان كرد كه بازوى شريف فاطمه عليهاالسلام مجروح گرديده به گونه اى كه تا واپسين لحظات زندگى وى را مى آزرد، حال چه كسى اين كار را انجام داد، به روايات نگاهى مى افكنيم:

امام صادق عليه السلام ضمن بيان شرح ماجراى آتش زدن درب خانه فاطمه عليهاالسلام به مفضل مى فرمايد:... و زدن به بازوى صديقه كبرى بوسيله تازيانه. [ بحار الانوار، ج 53، ص 14. ] سليم بن قيس در شرح اين ماجرا مى نويسد: وقتى كه فرياد فاطمه عليهاالسلام بلند شد كه مى گفت: يا ابتاه، يا رسول اللَّه صلى عليه و آله و سلم. عمر بن الخطاب با نيامى كه شمشير در آن بود به پهلوى فاطمه زد.

فرياد فاطمه كه بلند شد، بار ديگر به بازوى فاطمه عليهاالسلام زد. [ بحار الانوار ج 8، ص 58 و حقّ اليقين، ص 164. ] و در نقل مرحوم طبرسى گذشت، هنگامى كه مى خواستند على عليه السلام را به زور از خانه بيرون ببرند. فاطمه از على عليه السلام دست به تازيانه برده و به شدت به بازوى فاطمه زهرا عليهاالسلام زد به گونه اى كه اثر آن تازيانه (تا آخرين لحظه) بر بازويش وجود داشت. [ احتجاج، ج 1، ص 108. ]

سقط جنين

بيشتر مورّخان شيعه و برخى از سنّى ها بر اين عقيده هستند كه فاطمه زهرا عليهاالسلام پنج فرزند داشت: كه پنجمين آن ها پس از رحلت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم بزرگوار اسلام در قضاياى حمله به خانه فاطمه عليهاالسلام سقط گرديد. حال براى رسيدگى به اين مسئله كه آيا فاطمه عليهاالسلام سقط كرده يا نه و آيا اين سقط بدون سبب بوده يا در اثر ضربت، بايد به كتابهاى شيعه و سنى نظرى افكند، تا به عمق اين فاجعه و چگونگى مسئله آگاه شويم.

عليرغم اين كه در بسيارى از كتابهاى اهل سنت اشاره به وجود چنين فرزندى نشده است، ابن الصبّاغ مالكى [ الفصول المهمة، ص 124. ] و سبط بن الجوزى [ تذكرة الخواص، ص 57 و 288. ] و محبّ الدّين طبرى [ ذخائر العقبى، ص 155. ] اشاره به پسر سومى به نام محسن دارند، اما مى گويند وى در دوران كودكى از دنيا رفته است!! و برخى ديگر، رحلت اين فرزند را در زمان حيات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم مى دانند. [ نيل الأوطار، ج 4، ص 151، فتح البارى، ج 3، ص 124. ] در اينجا ابن الصباغ مالكى ضمن اشاره به اين كه چنين فرزندى از فاطمه سقط شده، اين مسئله را به شيعه نسبت داده و مى نويسد: در بين فرزندان- على- فرزندى به نام محسن است كه برادر حسن و حسين مى باشد، شيعيان آورده اند كه وى سقط شده است. [ الفصول المهمّة، ص 124. ] آرى اگر چه ابن الصباغ اشاره گذرايى در اين جهت دارد، اما ديگر به اين نپرداخته كه اين سقط به چه صورت بوده است. آيا به حال طبيعى بوده و يا در اثر ضربه اى كه بر فاطمه وارد آمده سقط گرديده است. و لى ابن شهرآشوب از معارف ابن قتيبه نقل كرده كه: ان محسنا فسد من زخم قنفذ العدوى. [ مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 133. ] گر چه اين مطلب فعلاً در معارف قتيبى وجود ندارد اما از نقل ابن شهرآشوب مى توان با جرئت گفت كه نسخه ى معارف در زمان هاى بعد دچار حذف شده است.

بررسى جريان سقط در منابع شيعه

و اما جريان سقط جنين، تا آن كه در منابع شيعه ملاحظه شده اگر نگوئيم كه اتفاق در نقل دارند، در بيشتر آنها آمده است. چنان چه در كتاب سلم بن قيس و اثبات الوصيه و امالى صدوق و احتجاج طبرسى و الصراط المستقيم و ده ها كتاب ديگر به نقل آن پرداخته شده است.

با اين تفاوت كه برخى به طور كلى مطرح كرده و برخى ديگر به تشريح ماجرا پرداخته اند.

اينك به چند نمونه اشاره مى نماييم.

ابن شهراشوب به نقل ماجرا پرداخته و از امام صادق روايت كرده كه به مفضل فرمود: و كشته شدن محسن به وسيله لگد عظيم تر و تلخ تر است. [ احتجاج، ج 1، ص 108. ] همچنين امام حسن مجتبى عليه السلام در گفتگويى كه با معاويه داشته، هنگامى كه به مغيره بن شعبه رسيد به ذكر همين ماجراى تلخ پرداخته و مى فرمايد: اين تو بودى كه فاطمه دختر رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم را كتك زدى تا خون آلودش كردى و در اثر همان ضربت سقط كرد. بدان كه تو اين كار را نكردى مگر براى اهانت به رسول خدا و مخالفت با امر او... [ بحار الانوار ، ج 44، ص 83. ] علامه بياضى ضمن نقل اين ماجرا مى نويسد: و بين شيعه اشتهار يافته كه فاطمه را بين درب و ديوار فشار دادند تا محسن خود را سقط كرد در حالى كه همه كس مى دانست كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم درباره اش فرموده بود: فاطمه بضعه منى من آذاها فقد آذانى. [ الصراط المستقيم، ج 3، ص 12. ] آرى اين حادثه تلخ در بين شيعه از آنچنان اشتهارى برخوردار است كه جزو مسلمات شمرده شده است. و آنچه بر اشتهار آن مى افزايد، اين كه عبدالكريم شهرستانى در كتاب خود همين مسئله را به عنوان طعن بر نظام كرده و چنين مى گويد: وى معتقد بوده كه عمر در روز بيعت گرفتن (از على) ضربتى بر شكم فاطمه زد كه در اثر همان ضربت سقط جنين كرد و او در همان روز فرياد مى زد خانه ى فاطمه را با آن كه در او هست بسوزانيد و در خانه به جز على و فاطمه و حسن و حسين شخص ديگرى وجود نداشت. [ الملل و النّحل، ص 59 و الوافى بالوفيات، ج 6، ص 17. ] آرى شهرستانى مجبور است كه براى لوث كردن اين ماجراى مهم تاريخى چنين بگويد و نظام را متهم به شيعه بودن نمايد، و الا او چه ارتباطى به شيعه دارد، زيرا او كسى است كه فرقه ى نظاميه به وى نسبت داده مى شود. [ الملل و النحل، ص 59 و الوافى بالوفيات، ج 6، ص 17. ] و خلاصه اين كه با استناد به منابع شيعه و سنى به دون شك حمله به خانه فاطمه صورت گرفته و آسيب رساندن به يادگار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم امرى قطعى بوده خواه اهل سنت به آن اشاره كرده و يا از ذكر آن خوددارى كرده باشند.

چند پرسش و پاسخ

و در پايان اين بخش به چند پرسش و پاسخ مى پردازيم:

سؤال اول: آيا به موقع حمله شخص ديگرى در خانه بوده است؟ در پاسخ مى گوييم كه ممكن است برخى به طرفدارى از مهاجمين بگويند، علت هجوم به خانه فاطمه براى اين بوده تا بر آن عده از مهاجرين و انصارى كه به نشانه اعتراض به خلافت ابوبكر و حمايت از على عليه السلام در خانه وى تحصن كرده بودند، دست يابند.

آنان مى خواستند زبير و عباس را براى بيعت به مسجد ببرند. بدين جهت به خانه فاطمه حمله كردند.

مى گوييم اين سخن نادرست است و هدف آنان جز اهل بيت فرد ديگرى نبوده است. زيرا در آن موقعيت حساس كسى غير از اهل بيت در خانه نبوده و اگر هم حضور داشته، مورد نظر آنان نبوده است. و بسيارى از مورخين، به نام احدى اشاره نكرده اند.

در ثانى چرا به موقع آمدن اظهار نداشتند كه ما به دنبال عباس و زبير و سعد بن عبادة آمده ايم و در صورت دستيابى به اين افراد با شما هيچ كارى نداريم در حالى كه هرگز به چنين مسئله اى اشاره ننموده اند. و سوم اين كه اگر هدف شان آن چند نفر بود، پس چرا على عليه السلام را براى بيعت به مسجد بردند؟ چهارم: اگر هدف شان آن چند نفر بود، چرا به فاطمه آسيب رساندند؟ و پنجم آن كه اگر كسى غير از على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام و فرزندانشان در خانه بود. چرا به مقابله با مهاجمين نپرداخت و چرا به هنگام ديدن آن صحنه دلخراش به دفاع از صاحب خانه مبادرت نورزيد؟ و يا حداقل به دفاع از خود نپرداخت. و آخر آن كه نظام گفت: به موقع هجوم به خانه على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام كسى جز اهل بيت در خانه وجود نداشت. [ الملل و النحل، ص 59. ] و تمام اين دلائل شاهد بر اين است كه به موقع هجوم به خانه فاطمه كسى جز اهل بيت در آن جا نبوده است.

سؤال دوم: برخورد على با مهاجمين چه بوده است؟ در برخى تواريخ به اين مسئله به گونه اى پرداخته شده است، گويا على عليه السلام در موقع هجوم دشمنان هيچ عكس العملى از خود نشان نداده، اما بايد گفت واقعيت امر غير از اين است كه برخى آورده اند كه حضرت بدون هيچ عكس العملى تسليم خواسته آنان شد.

چرا كه هيچ عقل سليمى باور نمى كند مردى كه پشت جنگاوران عرب را به زمين زده و آن ها را نابود ساخت، حال در برابر عده اى فرومايه مطلقا سكوت كرده و هيچ واكنشى از خود نشان ندهد.

به نظر ميرسد اين جزو محالات است: فردى هر چند هم ناتوان باشد، ببيند كه عده اى به خانه اش هجوم برده و زن و فرزندش را مورد ضرب و شتم قرار مى دهند، اما هرگز از جايش تكان نخورده و دفاع نكند، چه رسد به غيرت اميرمؤمنان عليه السلام. و اقعيت امر اين است كه حضرت على عليه السلام با مشاهده ى اين جريان، فورا از جاى برخاسته و يقه ى عمر را گرفته او را به زمين زده، و آن چنان به بينى و گردنش كوبيد، و اراده كشتن او را نمود، كه در همان حال به ياد سفارش پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم افتاد. اين جا بود كه عمر را مخاطب قرار داده، فرمود: قسم به خدايى كه محمد را به پيامبرى ارج نهاده است، اى پسر صهاك! اگر نبود كه كتابى از طرف خدا گذشته و عهدى كه با رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم بسته ام مى فهميدى كه تو نمى توانستى داخل خانه من شوى. [ اسرار آل محمد، ص 33. ] علامه مجلسى مى افزايد: با فرياد و استغاثه عمر در زير دست و پاى اميرمؤمنان عده ديگرى به خانه على ريخته و خالد بن وليد شمشير كشيده على را مورد حمله قرار داده، اما حضرت بر او حمله كرد كه وى از رعب و وحشت. على عليه السلام را سوگند داد تا از او دست بردارد. در اين هنگام تنى چند از ياران على عليه السلام با خبر شده و مقداد و سلمان و ابوذر و عمار و بريده اسلمى داخل خانه شده، به كمك على عليه السلام شتافتند، چيزى نمانده بود كه يك زد و خورد و خونريزى سختى در خانه على عليه السلام رخ دهد- اما ظاهراً از اين كه دست به يك حركت كوبنده عليه مهاجمين نزدند به اشاره اميرمؤمنان بوده است- سرانجام اميرمؤمنان را براى بيعت از خانه بيرون برده و مردم به دنبال او راه افتادند. [ بحار الانوار، ج 8 (چاپ سنگى)، ص 56. ] سؤال سوم: سزاى عاملان اين جنابت هولناك چيست؟ از ديگر مباحث مهمى كه قابل مطالعه و بحث و بررسى است، كه اين واقعا اگر دادگاهى براى رسيدگى به اين جنايت هولناك تشكيل شود رئيس دادگاه عدل اسلامى چه حكمى خواهد داد؟ آيا كسى چنين حقى دارد كه براى گرفتن بيعت از يك مسلمان درب خانه اش را سوزانده و سپس با شكستن آن به خانه هجوم برده و به همسر او آزار رسانده و به دست و بازو و پهلويش آسيب رسانده و وى را بين درب و ديوار فشار دهد تا در آستانه مرگ قرار گيرد؟ بگذريم كه خانه فاطمه، محل نزول وحى و محل رفت آمد پيامبر و نشست و برخواست و نماز او و محل فرود ملائكه اللَّه بوده كه هرگز حرمتش كمتر از مسجد نيست، و هرگز پيامبر بدون اجازه وارد آن نمى گشته و شكستن حرمتش نيز جايز نبوده، چگونه حريم خانه مسلمانى بخاطر امتناع از بيعت شكسته مى شود و بدون اجازه به خانه اش حمله شده و به روى زن و فرزندش اسلحه مى كشند؟ آيا مرتكب چنين جنايت هولناكى كه اين بى حرمتى را نسبت به يكى از خانه هاى پيامبر صلى اللَّه عليه و اله و سلم انجام داده، نبايد مورد تنبيه قرار گيرد؟ هم چنين مى پرسيم: تعرض به زن غير محارب كه به دستور پيامبر صلى اللَّه عليه و اله و سلم، حتى در جبهه ممنوع است، آيا هجوم به خانه اش صحيح و جايز است؟ آيا ترساندن زن باردار و زدن به پهلوى او از روى عمد تا مرز سقط جنين جرم به حساب نمى آيد؟ اگر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم بزرگوار اسلام در آن وقت در قيد حيات بودند و اين آسيبها را مى ديدند سكوت مى كردند؟ و اعمالشان را تأييد مى كردند؟ و آيا خون كسانى كه باعث قتل محسن فرزند فاطمه عليهاالسلام شدند را مباح نمى نمود؟ چنان چه خون هبار بن ابى الأسود را در روز فتح مكّه مباح كرد، چرا كه زينب دختر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم را بوسيله نيزه اى ترسانده و در اثر آن ترس و وحشت سقط جنين كرده بود.

ابن ابى الحديد درباره داستان هبّار چنين نقل مى كند: اين خبر را بر استادم ابوجعفر نقيب قرائت كردم، او گفت: اگر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم خون هبّار را بخاطر ترساندن زينب و سقط جنين او حلال شمرد، ظاهر حال چنين است كه اگر پيامبر صلى اللَّه عليه و اله و سلم زنده بود، خون آن كسى كه فاطمه را ترسانده كه در اثر آن سقط كرده، حلال مى شمرد. گويد به استادم: عرض كردم: آيا اين سخن را از تو روايت كنم: كه گروهى مى گويند، فاطمه ترسانده شده و در اثر آن محسن را سقط كرده است؟ او گفت: اين مطلب را از من نه روايت كن و نه بطلانش را از من روايت كن، زيرا من در اين جهت بخاطر تعارض اخبار توقف دارم. [ شرح نهج البلاغه ج 14، ص 192 و بحار الانوار، ج 23، ص 21. ]

دفاع جانانه از حريم ولايت

زندگى هجده ساله تنها يادگار پيامبر بزرگوار اسلام صلى اللَّه عليه و آله و سلم پر از افتخارات منحصر به فرد است كه در زندگى بانوى ديگرى هرگز چنين افتخاراتى مشاهده نشده است.

فاطمه عليهاالسلام آن شخصيت ممتازى است كه در تمام ميدان هاى علمى و اخلاقى و عبادى و اجتماعى و سياسى جزو پيشتازان بلكه در صدر زنان عالم خلقت بوده است.

پنج سال از سن شريف و بزرگوارش نگذشته بود كه با فرياد كشيدن عليه مشركان و كافران مكه به حمايت از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم شتافت.

پيوسته از پدر حمايت و دفاع كرد، بوژه در همان سالهايى كه حضرت ختمى مرتبت صلى اللَّه عليه و آله و سلم با كفار قريش به جنگ برخاسته بود كه تاريخ هرگز آن خاطرات را از ياد نمى برد.

او پس از پيامبر صلى اللَّه عليه و اله و سلم نخستين، پشتيبان و مدافع ولايت و رهبرى اميرمؤمنان عليه السلام بود و در مدت كوتاهى كه پس از پدر زندگى بود، هرگز آرام ننشست و به شيوه هاى گوناگون پيام مظلوميت على بن ابى طالب را به آيندگان منتقل كرد و در اين راستا آسيب هاى فراوانى را متحمل شد كه از نظرتان گذشت.

اينك به گوشه اى از اين دفاع مقدس كه در چند فراز تنظيم گرديده اشاره اى خواهيم داشت:

نقل روايت درباره جانشينى على

بسيارى از مسلمانان پس از رحلت پيامبر بزرگوار اسلام، به خاطر ترس و وحشتى كه از دستگاه حاكم داشتند، حقايق زيادى را كتمان كردند گويا هرگز آنها را از پيامبر نشنيده اند.

اما فاطمه عليهاالسلام نه تنها به خود اجازه چنين كارى نداد بلكه شجاعانه و به بهانه هاى مختلف حقايق را پيرامون ولايت و امامت على بن ابى طالب اظهار كرد و آنچه را كه در اين خصوص از پيامبر شنيده بود براى مردم بازگو نمود.

او در پاسخ محمود بن لبيد كه پرسيده بود راز پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم در موقع رحلت با تو چه بود؟ فرمود: خدا را گواه مى گيرم كه شنيدم او- پيامبر- مى فرمود: على خير من اخلفه فيكم؛ على بهترين فردى است كه او را پس از خودم در بين شما قرار مى دهم و او امام و جانشين من است. و همچنين دو فرزندش و نه فرزند از نسل حسين عليه السلام كه اگر از آن ها پيروى كنيد خواهيد ديد آنها هدايت يافته هستند و اگر با آنان مخالفت كرديد تا روز قيامت در بين شما- امت- اختلاف خواهد بود. [ كفايه الأثر، ص 198. ]

يادآورى ماجراى غدير خم

مهمترين سند ولايت اميرمؤمنان على عليه السلام همان جريان فراموش نشدنى روز غدير خم بود كه رسول خدا، على را به امر پروردگار در برابر چشمان ده ها هزار نفر به خلافت و جانشينى پس از خود نصب فرمود. فاطمه زهرا عليهاالسلام كه خود شاهد اعلام جانشينى على از سوى پيامبر بود، روى همين ماجرا اصرار و پافشارى مى كرد.

محمود بن لبيد از جمله كسانى است كه سخن فاطمه عليهاالسلام را ضمن ملاقاتى با وى در كنار قبر حمزه براى ما نقل كرده است، او مى گويد: روزى فاطمه عليهاالسلام را در كنار قبر حمزه سيدالشهدا ديدم كه به شدت مى گريست، كمى صبر كردم تا آرام گرفت. از او پرسيدم: اى سيده من! مى خواهم از شما چيزى بپرسم كه پيوسته فكر مرا به خود مشغول داشته است.

فاطمه عليهاالسلام فرمود: بپرس.

گفتم: آيا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم پيش از رحلت خود سخنى در مورد جانشينى و امامت على عليه السلام فرموده است؟ فاطمه عليهاالسلام فرمود: و اعجباه!!! انسيتم يوم غدير خم؟، بسى جاى تعجب است! آيا روز غدير خم را به دست فراموشى سپرده ايد؟ محمود بن لبيد گويد: در تأييد سخن حضرت فاطمه عرض كردم: آرى! بياد دارم و مطلب همان است كه شما مى فرماييد. [ كفاية الأثر، ص 198. ]

گام در گام على در مجالس انصار

حمايت فاطمه عليهاالسلام هرگز به نقل حديث و روايت درباره شخصيت والاى على عليه السلام و تكيه كردن بر امامت و جانشينى او خلاصه نمى شد، بلكه آن يكى از شيوه هايى بود كه فاطمه عليهاالسلام در دفاع از حريم ولايت در پيش گرفته بود.

شيوه ديگر اين كه فاطمه عليهاالسلام همراه امام خود به مجالس انصار مى رفت، تا شايد آنان را از خواب غفلت بيدار كرده و حق على عليه السلام را بازستاند.

ابن قتيبه مورخ بزرگ مى نويسد: على فاطمه را سوار بر مركب مى كرد و همراه خود شبانه به مجالس انصار مى برد تا به دفاع از حق على عليه السلام پرداخته و از آنان يارى بطلبد اما انصار در پاسخ مى گفتند: اى دختر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم! ما با اينان بيعت كرديم و اگر شوهر و عموزاده تو زودتر به نزد ما مى آمد، هرگز به سراغ شخص ديگرى نمى رفتيم. حضرت عليهاالسلام در پاسخ مى فرمود: آيا سزاوار بود كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم را دفن نكرده در خانه اش رها مى ساختيم و بخاطر اين موضوع با مردم به نزاع مى پرداختيم؟! [ الأمامة و السّياسة، ج 1، ص 19]

فرياد بر حريم شكنان

فاطمه عليهاالسلام در برابر عده اى حرمت شكن كه به حريم خانه اش حمله ور شده بودند تا به خيال خود على عليه السلام را به زور شمشير از خانه بيرون كشيده، براى بيعت به مسجد ببرند، آن چنان فرياد زد و از عمق جان ناله كشيد كه قلب هر بيننده را جريحه دار ساخت. صحنه غريبى بود و منظره عجيبى، على عليه السلام تنهاى تنها مانده بود، با يك مدافع آن هم فاطمه. را ستى او چه كارى مى توانست انجام دهد، خود را از شر آنها حفظ كند، يا فرزندان خردسالش را آرام نمايد يا از امام خويش دفاع بنمايد؟ و مانع بردنش شود؟ فاطمه كه اين وضعيّت نگران كننده برايش غير قابل تحمل بود، يك مرتبه فرياد زد و از آن ها خواست تا از خانه بيرون روند و گفت: در غير اين صورت آنها را نفرين خواهد كرد.

فاطمه عليهاالسلام فرياد زد: سوگند به خدا، از خانه بيرون مى رويد يا اين كه موهاى خود را پريشان كرده، به درگاه خدا شكايت كنم و نفرين تان بنمايم؟ [ بشارة المصطفى، ص 198. ]

دفاع از على و شلاق قنفذ

آه و ناله فاطمه بر دل آن مردم حرمت شكن هيچ اثرى نكرد، آنان همچنان بر بردن ولى خدا به مسجد اصرار مى ورزيدند و فاطمه عليهاالسلام به سختى جلوگيرى مى كرد و مى فرمود: به خدا سوگند هرگز نمى گذارم كه پسر عمويم را از روى ظلم از خانه بيرون بكشيد... چه زود سفارش پيامبر خدا را در باره ما اهل بيت فراموش كرديد و از خدا نترسيديد.. در حالى كه به شما سفارش كرده بود، از ما پيروى نموده و ما را دوست داشته باشيد و به ريسمان ما چنگ بزنيد...

فاطمه همچنان از ولى خدا دفاع مى كرد و على را محكم گرفته بود كه به وسيله شلاق قنفذ او را از على جدا كردند. [ نوادر الأخبار، ص 182. ]

حفاظت از جان امام

على را كشان كشان به سوى مسجد بردند، اما مگر فاطمه دست از حمايت امام خود برداشت؟ او بلافاصله بدنبال ولى خدا به راه افتاد و در پى او تمام زنان بنى هاشم حركت كردند.

فاطمه آمد و خود را به نزد قبر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم رساند، بار ديگر آنها را مخاطب قرار داد و فرمود: عمو زاده ام را آزاد كنيد، به آن خدايى كه پدرم را به حق فرستاد، اگر آزادش نكنيد، موهاى خودم را پريشان مى كنم، پيراهن پيامبر را بر سر مى گذارم و به سوى پروردگارم فرياد مى كشم، چرا كه نه صالح پيامبر در نزد خدا از پدرم عزيزتر بود و نه شترش عزيزتر از من، و نه بچه اش از فرزندانم. [ احتجاج طبرسى، ج 1، ص 113. ] آرى اين فاطمه بود كه دست و صورت و پهلوى خود را سپر امام خويش قرار داد و آن گونه از على بن ابى طالب عليه السلام دفاع كرد كه حاضر بود در اين راه كشته شود اما به امامش آسيبى نرسد، او به دنبال على راه افتاد تا نفشه قتل او را خنثى كند، او پيراهن رسول خدا را بر سر گذارد و آماده نفرين كردن بود تا دست از جان ولى خدا بردارند.

سكوت فاطمه براى حفظ اسلام

همچنانكه فاطمه به همراه حسين، خود را به قبر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم نزديك مى كرد تا به وسيله يك نفرين، مدينه زير و رو شود، على موقعيت بسيار دشوار را دريافته به سلمان فرمود:

اى سلمان دختر پيامبر را درياب، چرا كه مى بينى دو پهلوى مدينه دهان باز كرده است، به خدا سوگند اگر نفرين كند به كسى در مدينه مهلت داده نمى شود و بيم آن مى رود شهر مدينه و هر چه در آن هست به زمين فرورود.

سلمان گويد به فرمان اميرمؤمنان عليه السلام م به سرعت خود را به فاطمه عليهاالسلام رسانده عرض كردم، اى دختر پيامبر! خداى تبارك و تعالى پدرت را به عنوان رحمت براى امت فرستاد به خانه ات برگرد.

فاطمه عليهاالسلام فرمود: اى سلمان! ديگر صبرم لبريز شده، مرا رها كن تا به سوى قبر پدرم بروم و آن جا فرياد بزنم به خدا شكايت كنم.

سلمان گويد گفتم على عليه السلام مرا به سوى تو فرستاده و به شما دستور برگشت داده است.

فاطمه عليهاالسلام فرمود: حال كه على دستور داده گوش مى كنم و فرمان مى برم و بدين ترتيب حضرت به خانه برگشت. [ اختصاص مفيد، 181. ] آرى فاطمه عليهاالسلام به خانه برگشت تا به ديگران بفهماند كه اگر قيام او در برابر حريم شكنان براى حفظ و دفاع از ولايت و ولى خدا بود، سكوتش نيز به خاطر فرمان امام و حفظ اسلام بود.

رد بيعت ابوبكر

از موارد ديگر حمايت فاطمه عليهاالسلام از ولايت اين بود كه تا وقتى كه زنده بود، هرگز با خليفه اول بيعت نكرد و نه تنها بيعت نكرد بلكه با او هم چنان در حال خشم و غضب و قهر بود تا اين كه از دنيا رفت. حال سؤال ما اين است كه چرا فاطمه با ابوبكر بيعت نكرد در حالى كه روايات زيادى از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم نقل شده كه: من مات و ليس له امام فموتته موتة جاهليته. [ بحار الأنوار، ج 23، ص 41. المعجم الكبير، ج 10، ص 350. كشف الأستار، ج 2، ص 252. ] آيا فاطمه عليهاالسلام العياذ باللَّه بوسيله بيعت نكردن با ابوبكر به مگر جاهلى از دنيا رفته و يا حقيقتاً ابوبكر اما نبوده تا فاطمه به مفاد اين روايت ملزم به بيعت با او باشد و يا حديث قابل استناد نيست؟ در پاسخ مى گوييم: شكى نيست كه فاطمه عليهاالسلام با ابوبكر بيعت نكرد و نه تنها در ملاقاتى كه آنان با فاطمه عليهاالسلام داشتند. حضرت زهرا عليهاالسلام از آن دو روى 

گردانيد بلكه فرمود: اگر پدرم را ملاقات كنم از شما دو نفر شكايت خواهم كرد و در پايان همين ملاقات بود كه فرمود: به خدا سوگند در هر نماز تو را نفرين مى كنم. [ الامامه و السياسه، ص 20. ] و گوياتر از همه ادله و شواهد اين كه در صحيح بخارى و مسلم و ديگر صحاح آمده كه زهراى مرضيّه از دنيا رفت در حالى كه بر ابوبكر خشمناك بود. [ صحيح مسلم، ج 2، ص 43، صحيح بخارى، ج 3، ص 55 تاريخ طبرى، ج 2، ص 226، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 18. ] از

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی