آن روزى كه فاطمه عليهاالسلام به همراه على و ساير فاطميات مكه را به قصد مدينه ترك گفته و وارد مدينه شد، درخواست هاى مكررى از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم شده و خواستگاران فراوانى براى وى آمدند، اما آن حضرت همه ى آن ها را رد كرد. ابن شهرآشوب مى نويسد: ابوبكر و عمر هر يك چند مرتبه از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم درخواست ازدواج با فاطمه عليهالسلام دخت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم را داشتند ولى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم آنها را رد مى كرد. [ مناقب آل أبي طالب، ج 3، ص 345. ] روزى آن دو به نزد عبدالرحمن بن عوف كه مردى ثروتمند بود، رفته و اظهار داشتند اموال و ثروت تو از همه قريشيان بيشتر است و اگر چنان چه به خواستگارى دختر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم بروى بر مال و ثروت و آبرويت افزوده خواهد شد! او نيز به نزد پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم رفت تا چنين درخواستى از او بنمايد اما باز هم مورد اعتراض قرار گرفت. [ بحار الأنوار، ج 43، ص 140. ] نوشته اند: او ضمن خواستگارى از فاطمه عليهاالسلام مهر زيادى را مطرح كرد، امّا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم سخت عصبانى شده و به نشانه اعتراض بر اين سخن، سنگ ريزه اى را برداشته ناگهان همان سنگ در دستش شروع به گفتن تسبيح كرد، سپس آن سنگ را در دامان خود انداخت كه در دم تبديل به درّ و مرجان شد. [ بحار الأنوار ج 43، ص 108. ]
برخى از ياران پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم از سخنان آن حضرت در مورد فاطمه عليهاالسلام كه اختيارش در دست پروردگار مى باشد، چنين دريافتند كه شايد نظر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم به على باشد، و علت اين كه على دست به اين كار نزده ممكن است فقر و تنگدستى بوده باشد.
از اين رو ابوبكر به نزد عمر و سعد بن معاذ رفته و اظهار داشت آيا دوست داريد تا به نزد على رفته و از او درخواست كنيم تا از فاطمه عليهاالسلام خواستگارى كند و اگر چنان چه دستش خالى بود او را كمك كنيم؟ با اظهار موافقت سعد و استقبال از اين پيشنهاد هر سه به سراغ على رفته و او را در باغ يكى از انصار در حال كشيدن آب از چاه يافتند.
چون نگاه على عليه السلام به آن ها افتاد از روى تعجب پرسيد:
خبر تازه اى هست؟ براى چه به اين جا آمده ايد؟ ابوبكر گفت: اى ابوالحسن هيچ خصلت خوبى نيست مگر آن كه در تو بوده باشد و جايگاه خودت را نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم بهتر از ما مى دانى؟ مقصود ما از آمدن به سوى تو اين است كه مى بينيم اشراف و بزرگان قريش براى خواستگارى دخت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم خدمت آن حضرت رفته اند، اما پاسخ رد شنيده اند و مى گويد اختيار فاطمه عليهاالسلام در دست خدايش مى باشد. على جان چرا به نزد او نمى روى و فاطمه عليهاالسلام را خواستگارى نمى كنى اميد اين است كه خداوند فاطمه عليهاالسلام را براى تو نگه داشته باشد.
گويد: چشمان على پر از اشك شد و فرمود: اى ابوبكر مرا به ياد چيزى انداختى كه تاكنون در فكر آن نبودم، بخدا قسم، من فاطمه عليهاالسلام را مى خواهم و من كسى نيستم كه از مثل فاطمه دخت پيامبر صرف نظر كنم و هيچ چيز جز تنگدستى تاكنون مانع اين كار نشده و آن گاه دست از كشيدن آب برداشته، به طرف خانه ى پيامبر صلى اللَّه عليه و اله و سلم حركت كرد.
على به طرف حجره ام سلمه كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم در آن روز در آنجا بود رفته، درب را كوبيد. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم به ام سلمه فرمود: على عليه السلام آمده است. درب را باز كن تا وارد شود. امام عليه السلام بر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم وارد گشته و پس از اسلام به محضر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم در حاليكه سر خود را به پايين انداخته بود، لحظاتى نشست و همانند كسى كه براى كارى آمده ولى شرم از اظهار آن را دارد، به زمين خيره شده چيزى نمى گويد.
ام سلمه گويد: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم دانست كه در قلب على عليه السلام چه گذشته و چه مى گذرد، از اين رو فرمود: اى ابوالحسن گويا مى بينم براى كارى آمده اى! هر چه مى خواهى بگو كه برايت انجام خواهم داد.
على عليه السلام فرمود: پدر و مادرم به فداى تو اى رسول خدا، تو خود بهتر مى دانى كه خودت مرا از عمويت ابوطالب و از خانه فاطمه بنت اسد گرفتى در حالى كه من كودكى بيش نبودم. مرا به غداى روحيت تغذيه كردى و به آدابت تأديب نمودى و در نزد من از نظر شفقت و مهربانى از پدر و مادرم برتر بودى، خداوند مرا بر دست تو هدايت فرمود... اينك دوست دارم حال كه خداوند بازوى مرا به وسيله تو محكم گردانيده، خانه و زندگى و همسرى داشته باشم كه در كنارش آرامش داشته باشم. و من بدين جهت اين جا آمدم تا فاطمه عليهاالسلام را از تو خواستگارى كنم. آيا او را به من تزويج مى كنى؟ ام سلمه گويد: ديدم كه چهره پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم بسيار شادمان گشته و تبسمى در چهره على كرد... [ مناقب خوارزمى، ص 247، كشف الغمة، ج 1، ص 365. ] شيخ طوسى در امالى از على عليه السلام روايت كرده وقتى كه خدمت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم سابقه و قرابت و خويشى خود را گفتم حضرت فرمود، يا على، راست گفتى، تو برتر از آن هستى كه ذكر شود.
گويد: عرض كردم اى رسول خدا آيا فاطمه عليهاالسلام را به من تزويج مى كنى؟ پيامبر پاسخ داد: پس از تو ديگران آمدند و من به او پيشنهاد دادم اما در هر مرتبه نشان از رضايت در چهره ى او نديدم ليك اندكى تو صبر كن تا به نزد او رفته و بازگردم.
سپس از جاى برخاسته و بر فاطمه عليهالسلام وارد شد، حضرت زهرا عليهاالسلام به احترام پدر از جاى برخاسته و عبا از دوش پيامبر گرفته و نعلين از پايش در آورد. آنگاه مقدارى آب وضو آورده و دست و پاى پيامبر را شستشو داده و در محضرش نشست.
پيامبر صلى اللَّه عليه و اله و سلم فرمود: فاطمه عليهاالسلام جان، عرض كرد لبيك لبيك اى رسول خدا؟ پيامبر فرمود: على بن ابى طالب را كه خوب مى شناسى، از نظر سوابق و خويشى و تقدم در اسلام و... من از خداوند خواسته ام كه پروردگارم تو را به بهترين بندگان خود تزويج كند... حال على آمده و تو را از من خواستگارى كرده است. نظر تو چيست؟ فاطمه عليهاالسلام سكوت كرده و در چهره اش آثار رضايت پيدا شد.
اينجا بود كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم از جاى برخاسته و در حالى كه مى فرمود: اللَّه اكبر! سكوت فاطمه عليهاالسلام نشانه ى رضايت اوست، از نزد او بيرون رفت. [ امالى طوسى، ص 39. ]
در اين كه چرا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به خواستگاران فاطمه عليهاالسلام پاسخ منفى مى داد عللى براى آن گفته شده است:
1) در ابتداى ورود فاطمه عليهاالسلام به مدينه هنوز او به حد تكليف شرعى نرسيده بود، زيرا با در نظر گرفتن اين كه وى در سال پنجم بعثت [تا ريخ الأئمه، ص 6. ] به دنيا آمده است و پيامبر صلى اللَّه عليه و اله و سلم 13 سال كه از بعثت گذشت به مدينه هجرت فرمود فاطمه عليهاالسلام در آن سال 8 سال داشت، بدين جهت پيامبر خواستگاران را رد مى كرده چون فاطمه عليهاالسلام به حد بلوغ نرسيده بود. [ مناقب آل أبى طالب، ج 3، ص 365. ] 2) و در برخى روايات آمده است كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم در پاسخ خواستگاران اظهار مى داشت: من همانند شما بشر هستم و از شما زن گرفته و زن مى دهم، مگر فاطمه عليهاالسلام را كه اختيارش در دست پروردگار است. [ بحار الأنوار، ج 43، ص 145 به نقل از كافى. ] 3) چون خواستگاران همشأن فاطمه عليهاالسلام نبودند، چنان چه علامه مجلسى از عيون اخبار الرضا از امام رضا عليه السلام از پدرانش از على عليه السلام نقل كرده كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم به من فرمود: يا على عليه السلام بزرگانى از قريش درباره فاطمه عليه السلام به من گله كردند كه ما را از تو خواستگارى كرديم ولى بر ما دريغ نموده اما او را به على عليه السلام تزويج كردى. من به آنها گفتم: به خدا سوگند اين من نبودم كه از شما جلوگيرى كرده و به على تزويج كرده باشم بلكه اين خداوند بود كه دستور به چنين كارى داده است.
اين جا بود كه جبرئيل بر من نازل گشته و گفت: اى محمد خداى جل و علا مى گويد اگر على را خلقت نكرده بودم هرگز براى دخترت فاطمه عليهاالسلام همشأنى روى زمين پيدا نمى شد، از آدم گرفته تا ساير مردم. [ بحار الأنوار ج 43، ص 92. ] و در گفتگويى كه آن حضرت با ام أيمن داشت باز پيامبر روى همشأن بودن على عليه السلام تكيه كرده و فرمود: أما واللَّه. يا ام أيمن لقد زوجتها كفوا شريفا وجيها فى الدنيا و الاخرة و من المقربين. اى ام أيمن آگاه باش كه من دخترم فاطمه عليهاالسلام را به كفو و همشأن شرافتمندى شوهر دادم كه در دنيا و آخرت صاحب جاه و مقام و منزلتى بوده و از مقربين است. [ بحار الأنوار ج 43، ص 105. ]
پس از خواستگارى على عليه السلام از فاطمه عليهاالسلام و پذيرفتن وى و استقبال پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم از اين وصلت فرمود: اگر فاطمه عليهاالسلام را به تو تزويج كنم چه چيزى را صداق او خواهى كرد؟ على گفت يا رسول اللَّه: شمشير و اسب و زره و شترم را مهر او خواهم نمود.
پيامبر فرمود: اما شتر و شمشير و اسب را نگه دار، زيرا تو رزمنده هستى و از اين سه چيز بى نياز نمى باشى، و اما زره را چندان نيازى به آن ندارى و فقط همان را به عنوان مهريه براى فاطمه عليهاالسلام قرار ده. [ كشف الغمة، ج 1، ص 379. ] سپس به على فرمود: اى ابالحسن حال برخيز و زره خود را به فروش رسانده و پول آن را نزد من بياور تا آن چه را كه مناسب حال شماست تهيه كنم.
امام على عليه السلام گويد: بدين منظور از محضر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم بيرون آمده و زره را به چهارصد درهم سياه هجرى [ هجر يكى از روستاهاى اطراف شهر مدينه است. (معجم البلدان، ج 5، ص 393. ] به عثمان بن عفان فروختم، وقتى كه زره تحويل او داده و پولش را گرفتم، عثمان ضمن برگرداندن زره گفت: اى ابوالحسن تو به اين زره سزاوارتر از من هستى.
عرض كردم: آرى، او گفت: اين زره را به من تو هديه كردم. على گويد: پس زره و پولش را برداشته و در مقابل پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم قرار دادم. [ كشف الغمة، ج 1، ص 397. ]
در بين مورخان اختلاف هست كه مقدار مهريه فاطمه چقدر بوده است، زيرا برخى آورده اند كه فقط زره بوده [ بحار الأنوار، ج 43، ص 108. ] و برخى ديگر علاوه بر زره به چند چيز ديگر اشاره نموده اند و دسته سوم مبلغ مهريه فاطمه عليهاالسلام را به سكه نقره رايج آن زمان گفته اند.
اينك به خلاصه و بررسى اين نظريات مى پردازيم:زره حطميّه [ به اين علت زره حطميه گفته مى شود چون هر شمشيرى كه با آن برخورد مى كرد شكسته مى شد و اين زره به طائفه اى از عبدالقيس كه به آنان حطمة به حارث گفته مى شد و شغل آنها درست كردن زره بود نسبت داده شده است. (مجمع البحرين، ص 467). ] ] امام صادق عليه السلام فرمود: زوّج رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم عليّاً عليه السلام فاطمه عليهاالسلام على درع له حطميّه تسوى ثلاثين درهماً؛ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فاطمه عليهاالسلام را به يك زره حطميّه كه ارزش آن به 30 درهم مى رسيد تزويج كرد. [ كافى، ج 5، ص 377. ]
و در روايت ديگر مهريه فاطمه عليهاالسلام را علاوه بر يك زره، يك زير انداز پوستى و يك پيراهن كهنه كه از جنس بُرد بود مى دانند. چنان چه عبداللَّه بن يعفور از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: ان علياً تزوّج فاطمه عليهاالسلام على جرد برد، و درع و فراش كان من اهاب كبش. [ كافى، ج 5، ص 377. ]
دسته ى سوّم مبلغى از سكّه نقره ى رايج آن زمان را به عنوان مهريّه مطرح كرده اند و نسبت به اين مقدار باز سه روايت مختلف نقل شده:
امام حسين عليه السلام فرمود: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فاطمه عليهاالسلام را به چهارصد و هشتاد درهم به على تزويج كرد. [ بحار الأنوار، ج 43، ص 112، مناقب ابن مغازلى، ص 350. ] هم چنين روايت شده است كه چهارصد مثقال نقره بوده و گفته شده پانصد درهم بوده است. [ بحار الأنوار، ج 43، ص 112، مناقب ابن مغازلى، ص 350. ]
ظاهرا در اين ترديدى نباشد كه مهر فاطمه عليهاالسلام از پانصد درهم فراتر نرفته است، حال يا اين پانصد درهم نقره، پول زره بوده است و يا حاصل مجموع پول زره و چند چيز ديگرى كه همراه زره به عنوان مهر فاطمه عليهاالسلام قرار گرفت. از اين روى اگر چه ظاهرا اختلاف در پول نقد شده است، اما اين قابل توجيه مى باشد. زيرا اگر فقط قيمت زره را در نظر بگيريم ممكن است اشكال شود كه قيمت زره چهارصد درهم و يا زير پانصد درهم بوده است. اما با در نظر گرفتن چند چيز ديگر كه برد كهنه و زير انداز بوده باشد، برابر با پانصد درهم خواهد بود.
علامه ى مجلسى ضمن يادآورى روايت چهارصد و هشتاد درهم، و چهارصد مثقال نقره، و پانصد درهم مى فرمايد: روايت پانصد درهم صحيح تر است و سبب اين اختلاف روايت جابر جعفى از امام باقر است كه فرمود: كان صداق فاطمه عليهاالسلام برد حبرة و اهاب كبش على عرار. و روى عن الصّادق عليه السلام قال: كان صداق فاطمه عليهاالسلام درع حطميّة و اهاب كبش او جدى؛ مهريّه فاطمه عليهاالسلام پيراهنى بود از كتان بافت يمن و پوستى دبّاغى نشده و گياهى خوشبو. هم چنين از امام صادق عليه السلام روايت شده كه صداق فاطمه عليهاالسلام زره حطميه و پوست دبّاغى نشده گوسفند يا شتر بود. [ بحار الأنوار، ج 43، ص 112. ] و دليل آن كه مهر حضرت فاطمه عليهاالسلام از پانصد درهم فراتر نرفته است همانا سيره و روش معصومين بويژه پيامبر بزرگوار اسلام صلى اللَّه عليه و آله و سلم اين بود كه بر اساس پانصد درهم كه به «مهر السّنة» معروف گشت عمل مى كردند.
امام جواد عليه السلام به هنگام خطبه و خواستگارى از ام الفضل دختر مأمون مهر جده اش فاطمه عليه السلام را كه پانصد درهم بود، معيّن كرد. [ احتجاج طبرسى، ج 2، ص 242. ] مرحوم صدوق مى نويسد: اگر خواستى ازدواج كنى پس بنگر مهرى كه قرار مى دهى از پانصد درهم بيشتر نشود كه همان «مهر السّنة» باشد و بر همين مقدار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم با همسران خويش ازدواج كرد و بر همين اساس و پايه دختران خود را به شوهر داد، بدين جهت مهر السّنة مبلغ پانصد درهم گشت... [ المقنع، ص 99. ] ممكن است گفته شود با توجه به روايت امام صادق عليه السلام كه گفته بود: ارزش زره 30 درهم بوده چگونه با 400 درهم سازش دارد؟ پاسخ مى دهيم ، اولا در همه روايات به چنين چيزى اشاره نشده كه ارزش زره 30 درهم بوده است و با اين بيان ممكن است زره به همان مقدارى كه عثمان خريدارى كرد، ارزش داشته است. و ثانيا ممكن است آن زره قيمتش بيش از 30 درهم نبوده، اما عثمان آن را به جهاتى به چند برابر خريده است.
در اين جا علامه مجلسى ضمن بيانى در جمع بين اين روايات فرموده: ممكن است بين اين روايات به چند وجه جمع كنيم: اول آن كه بگوييم زره جزء مهر بوده، نه تمام مهر.
دوم آن كه شايد مراد حضرت اين باشد كه اگر آن زره امروز بود، 30 درهم بيشتر ارزش نداشت، گر چه در آن زمان بهايش بيش از اين بوده است.
سوم آن كه بگوييم قيمت زره همان 30 درهم بوده است اما حضرت على آن را به پانصد درهم فروخت. و چهارم اين كه برخى از اخبار و احاديث حمل بر تقيّه شده است. [ بحار الأنوار، ج 43، ص 143. ]
پس از فروش زره توسط على عليه السلام و فراهم شدن مهريه فاطمه عليهاالسلام پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم به چند نفر دستور داد تا لوازم خانه على و فاطمه عليهاالسلام را خريدارى كنند.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: حضرت مقدار 336 يا 66 درهم را جهت تأمين لوازم منزل فاطمه عليهاالسلام به ام ايمن سپرد تا آنها را خريدارى كند و مقدار ديگرى را به اسماء بنت عميس داد تا عطر خريدارى كند و مقدار ديگرى را به نزد امّ سلمه سپرد تا براى طعام وليمه عروسى فاطمه عليهاالسلام مصرف شود. [ كشف الغمة، ج 1، ص 379. ] هم چنين شيخ طوسى از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم نقل كرده كه آن حضرت بلال را فراخوانده دست برد و مبلغى از همان پول را گرفته، به او سپرد و فرمود: براى فاطمه عليهاالسلام عطر خريدارى كن و مقدار ديگرى را به ابوبكر داد و فرمود: براى فاطمه عليهاالسلام آن چه را كه مناسب حال او مى بينى از لباس و اثاث خانه خريدارى كن، سپس عمار و برخى ديگر از ياران خود را به دنبالش فرستاده تا به كمك او بشتابند.
پس آن ها هر چه مى خواستند خريدارى كنند نخست بر او عرضه كرده اگر مصلحت مى دانست همان را خريدارى مى كردند. [ امالى طوسى، ص 40، مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 252. ]
و آن چه كه اين چند نفر به عنوان جهيزيّه براى فاطمه خريدارى كردند، عبارت بود از:
1. يك قواره پيراهن به قيمت هفت درهم.
2. يك عدد روسرى بزرگ به قيمت چهار درهم.
3. يك حوله سياه خيبرى.
4. يك تخت خواب با برگ درخت خرما بافته شده بود.
5. دو عدد تشك كتانى از كتان هاى مصرى كه درون يكى از آن ها ليف خرما و در درون ديگرى پشم گوسفند پر شده بود.
6. چهار عدد بالش از پوست ميش مكّه كه از گياه خوشبويى به نام اذخر پرشده بود.
7. يك تخت پرده پشمى.
8. يك قطعه حصير.
9. يك عدد دستاس.
10. يك طشت مسى براى شستن لباس.
11. يك عدد مشك چرمى براى كشيدن آب از چاه.
12. يك باديه بزرگ براى دوشيدن شير.
13. يك ظرف چرمى براى آب.
14. يك آفتابه ى گلى لعابى شده.
15. يك سبوى گلى سبز.
16. دو عدد كوزه ى سفالين.
17. يك قطعه پوست چرمى. و 18. يك چادر از پارچه هاى بافت قطر. [ زندگانى حضرت فاطمه، ص 56. ]
يك ماه از ماجراى عقد على و فاطمه عليهاالسلام مى گذشت تا اينكه جعفر و عقيل [ مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 353. ] و بنابر نقل شيخ طوسى، همسران پيامبر به على گفتند كه در صورت تمايل از آن حضرت بخواهند تا مراسم عروسى را به راه اندازد. و با اعلام موافقت از سوى على و رفت و آمد ام أيمن به خانه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم. نخست ام أيمن در محضر رسول خدا چنين گفت: اى رسول خدا اگر خديجه زنده بود امروز در مراسم جشن و عروسى فاطمه عليهاالسلام چشمش روشن مى گشت، اين على است كه همسرش را مى خواهد.
پس چشم فاطمه عليهاالسلام را به وسيله همسرش روشن بنما و هر دو را جمع نموده و چشم ما را هم به اين كار روشن گردان.
پيامبر در پاسخ فرمود: چرا خود على چنين درخواستى از من نكرده، چرا كه توقع ما از او چنين بود... [ امالى طوسى، ص 40. ] ام أيمن گويد: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم به من فرمود: حال به دنبال على رفته و او را به نزد من بياور.
به دنبال فرمان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم به سوى على رفته ديدم كه او در انتظار من است، تا مرا ديد پرسيد: اى ام أيمن چه كردى؟ عرض كردم: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم در انتظار توست.
على فرمود: من همان وقت برخاسته بر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم وارد شدم در حالى كه از شرم و حيا از رسول خدا سر به زير انداخته بودم، در محضرش نشستم.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: آيا دوست دارى كه همسرت به نزد تو بيايد؟ من در حالى كه سرم پايين بود گفتم: آرى پدر و مادرم به فدايت.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: من امشب يا فردا شب اين كار را انجام خواهم داد. [ بحار الأنوار، ج 43، ص 131. ] پس به اميرمؤمنان فرمود: يا على منزلى را آماده كن تا فاطمه عليهاالسلام را به آن جا منتقل كنى.
على فرمود: يا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم هيچ منزلى يافت نمى شود مگر منزل حارثه بن نعمان.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: به خدا سوگند ما ديگر از حارثه خجالت مى كشيم زيرا بيشتر خانه هايش را از او گرفته ايم. اين سخن كه به گوش حارثه رسيد خدمت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم آمده، عرضه داشت: يا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم من و اموالم در اختيار خدا و رسولش هستيم... پس فاطمه عليهاالسلام را در شب عروسى در خانه حارثه بن نعمان اسكان داد. [ اعلام الورى ص 81. ]
اين جا بود كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم نگاهى به جمع زنان كرد و گفت: چه كسى در اين جا حضور دارد؟ ام سلمه گفت: يا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم من هستم و اين زينب و اين فلان و فلان در اين جا نشسته اند.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: براى دخترم و پسر عمويم حجره اى در يكى از خانه ها مهيّا كنيد.
ام سلمه گفت: در كدام حجره اى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم؟ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: در حجره خودت. آن گاه دستور فرمود: تا فاطمه عليهاالسلام را براى مراسم عروسى زينت نموده و آرايش دهند. [ امالى طوسى، ص 40، بحار الأنوار، ج 43، ص 95. ] پس زنان در خانه ام سلمه به چنين كارى مشغول شده و فاطمه عليهاالسلام را براى شب عروسى آماده كردند. [ بحار الأنوار، ج 43، ص 114. ]
سپس به على فرمود: على جان، براى مراسم عروسى غذاى خوبى آماده كن و آنگاه فرمود: گوشت و نان از ما باشد و خرما و روغن از تو. [ امالى طوسى، ص 42. ] ياران پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم كه چنين ديدند هر يك به اندازه توان خود در مراسم جشن على و فاطمه عليهاالسلام شركت كرده و هديه اى براى على آوردند.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم دستور داد كه گندم را آسياب كرده و نان بپزند، و به على فرمود تا گاو و گوسفند را سر ببرد و خود به كندن پوست آن ها اقدام فرمود.
هنگامى كه غذا آماده گرديد، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم دستور داد تا شخصى از بالاى بام خانه فرياد بر آورد كه دعوت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم را اجابت كنيد.
مسلمانان به دعوت آن حضرت به مسجد آمده و در كنار رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم نشسته و به بركت وجود مقدس پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم در آن مراسم بيش از چهار هزار نفر از مرد و زن مدينه و در چند نوبت از وليمه عروسى على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام غذا خوردند. [ مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 353. ] آورده اند كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم در آن روز ظرفها را پر از غذا مى كرد و بوسيله عبداللَّه بن زبير و عبداللَّه بن عقبه به خانه هاى بى سرپرستان و ضعفا بينوايان از مسلمانان و از هم پيمانان مى فرستاد و در آن روز خانه اى نماند كه از غذاى عروسى فاطمه عليهاالسلام به آن جا نرفته باشد. [ دلائل الإمامه، ص 21. ]
روز اول ماه ذيحجه سال دوم هجرت [ در اين كه روز عروسى فاطمه عليهاالسلام در چه روزى بوده است چهار قول است: 1- چند روز از شوّال گذشته. 2- اوّل ما ذيحجّه 3- ششم ماه ذيحجّه. 4- 21 ماه محرم سال سوّم هجرت رجوع شود به بحار الأنوار، ج 43، ص 92 و 97 و 141. ] روز بسيار مباركى بوده چرا كه در حقيقت روز شادى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم و اهل بيت بوده است. روزى بود كه در شب آن، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فاطمه عليهاالسلام را به خانه على فرستاد.
مورخين درباره كيفيت بردن فاطمه عليهاالسلام نوشته اند: شب كه فرارسيد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فاطمه عليهاالسلام را بر مركب خود سوار كرده تا به خانه على ببرد.
پس سلمان افسار مركب را در دست گرفته و رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله و سلم در پشت سر او قرار گفته بود، هم چنان كه به راه خود ادامه مى دادند ناگهان از پشت سر، سر و صدايى به گوشش رسد، نگاه كرد ديد جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل هستند كه به همراه گروهى از فرشتگان به زمين فرود آمده اند. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: اى جبرئيل! براى چه نازل شده ايد؟ در پاسخ گفت: اى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم آمده ايم تا فاطمه عليهاالسلام را به خانه ببريم، پس جبرئيل تكبير گفت و ميكائيل نيز تكبير گفت و ميكائيل نيز تكبير گفت و اسرافيل چنين كرد و ساير فرشتگان به دنبال اين سه فرشته تكبير سر دادند و به دنبال آنها پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم تكبير گفته و در آخر سلمان فارسى آواى تكبير را سر داد و از آن پس در مراسم عروسى و بردن عروس به خانه شوهر تكبير گفتن سنت شد. [ كشف الغمة، ج 1 ص 368. ] هم چنين نقل شده كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم به دختران عبدالمطلب و زنان مهاجرين و انصار دستور داد تا به همراه فاطمه عليهاالسلام بوده و شادى كنان رجز بخوانند و تكبير بگويند و سخنى كه مورد رضاى خدا نيست بر زبان جارى نسازند.
جابر گويد: پس فاطمه عليهاالسلام را بر شهباى خود سوار كرده و سلمان افسار آن را به دست گرفته و گرداگرد فاطمه عليهاالسلام هفتاد هزار حوريه در حركت بودند.
از سوى ديگر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم و حمزه. عقيل و جعفر و ساير اهل بيت نيز در پشت سر فاطمه عليهاالسلام در حالى كه شمشيرهاى خود را كشيده بودند، به راه افتادند و زنان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم به همراه ديگر زنان در پيشاپيش كاروان شادى حركت كرده و ام سلمه و حفصه و معاذه مادر سعد سروده اى مى خواندند و ساير زنان با تكرار مصراع اول شادى خود را اظهار مى كردند و سپس تكبير سرمى دادند تا اين كه داخل خانه على شدند. [ بحار الأنوار، ج 43، ص 115. ]
در اين كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم بزرگوار در كجا دست فاطمه عليهاالسلام را در دست على قرار داد در بين مورخان اختلاف هست برخى آن را در خانه پيامبر صلى اللَّه و عليه و آله و سلم و برخى ديگر آن را در مسجد مى دانند.
شيخ طوسى روايت كرده همين كه آفتاب غروب كرد، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم به ام سلمه فرمود: دخترم را بياور. او فاطمه عليهاالسلام را به محضر پيامبر آورد و در حالى كه از شرم و حيا از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم گوشه هاى لباسش به زمين كشيده و عرق از پيشانيش سرازير بود، در برابر آن حضرت قرار گرفت. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم در حضور على نقاب از چهره فاطمه عليهاالسلام برداشته و دست فاطمه عليهاالسلام را گرفته و در دست على قرار داد و فرمود: بارك اللَّه فى ابنة رسول اللَّه، يا على نعم الزّوجة فاطمه عليهاالسلام و يا فاطمه عليهاالسلام نعم البعل علي، خداى دختر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم را بر تو مبارك گرداند، على جان فاطمه عليهاالسلام بسيار همسر خوبى است، اى فاطمه عليهاالسلام على شوهر بسيار خوبى است. [ اخلاق حضرت فاطمه، ص 80. ] اما ابن شهرآشوب آورده است كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم پس از بردن فاطمه عليهاالسلام به خانه على خود به مسجد رفته و نخست على را فراخواند و سپس فاطمه عليهاالسلام را آن گاه دو دست دخترش را در دست على گذاشت... [ بحار الأنوار، ج 43، ص 132. ]
و سرانجام آن شب پيش از آن كه خانه على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام را ترك كند، چند دعاى ويژه در حق آن دو نموده كه هرگز شخص ديگرى را در اين دعا شريك نساخت از جمله اين كه فرمود: خدايا اين دو بهترين بندگان تو در نزد من هستند، خدايا تو آنها را دوست داشته باش و فرزندان را بر آن ها مبارك گردان و نگهبانى از سوى خود بر آن ها بگمار و از شرّ شيطان رجيم نسبت به اين دو و فرزندانشان به تو پناه مى برم. [ مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 355. ] اسماء اضافه مى كند پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم را در آن حال ملاحظه كردم كه پيوسته براى هر دو دعا مى كرد كه هيچ كس ديگرى را با آن ها شركت نمى داد، او پيوسته دعا مى كرد تا وارد حجره خود شد. [ بحار الأنوار، ج 43، ص 142. ]
در مدينه ى منوره، شهر پيامبر، تنها يك خانه بود كه رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم به آن عشق مى ورزيد و اهلش را به شدت دوست مى داشت. در و ديوار و فضاى اين خانه از معنويت و نورانيّتى خاص، حكايت داشت.
اين خانه روز و شب محل نزول و عروج فرشتگان الهى بود. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم آن قدر به اين خانه احترام مى گذاشت كه بدون اجازه وارد آن نمى گرديد، هر صبح و شام به آن جا مى رفت و پس از كوبيدن در آن، با صداى بلند بر اهلش سلام مى داد.
هنگام خارج شدن از شهر، آخرين نقطه ى توقفش در مدينه بود و پس از مراجعت، اول به سراغ همان خانه مى رفت.
آن خانه، خانه ى فاطمه عليهاالسلام بود كه اين بخش به وصف آن خواهد پرداخت.
چند نمونه سؤال :
1- اولین کسانی که به خواستگاری حضرت فاطمه (س) رفتند چه کسانی بودند و چه جوابی شنیدند ؟
2- چرا پیامبر (ص) از پیشنهاد خواستگاری عبد الرحمن بن عوف عصبانی شدند و چه عکس العملی نشان دادند ؟
3-حضرت علی (ع) با چه جملاتی حضرت فاطمه (س) را از پیامبر (ص) خواستگاری نمودند ؟
4- پیامبر (ص) بعد از درخواست خواستگاری حضرت علی (ع) چه کردند و چه چیزی را نشانه رضایت حضرت فاطمه (س) برای ازدواج با حضرت علی دانستند ؟
5- پیامبر (ص) در باره هم شأن بودن حضرت علی وفاطمه (علیهما السلام ) به ام ایمن چه فرمودند ؟
6- در ازدواج حضرت فاطمه (س) با حضرت علی (ع) چه کسی مقدار مهریه را تعیین نمود و فرق آن با از دواجهای امروزی چیست ؟
7- پیامبر (ص) از میان چیزهایی که حضرت علی (ع) برای مهریه حضرت فاطمه (س) اعلام نمودند کدام یک را قبول کردند و علت قبول نکردن بقیه چه بود ؟
8- مهر السنة که همان مهریه حضرت فاطمه (س) می باشد چه قدر است ؟
9- جهیزیه حضرت فاطمه (س) از چه چیزهایی تشکیل شده بود ؟
10- مراسم ازدواج بعد از چه مدت از زمان عقد حضرت علی و فاطمه ( علیهما السلام ) برگزار شد .
11-پیامبر (ص) هزینه های شام شب عروسی را چگونه بین خود و حضرت علی (ع) تقسیم نمودند ؟
12- چند نفر از شام عروسی حضرت علی و فاطمه (س) غذا خوردند ؟
13- ازدواج حضرت علی و فاطمه (علیهما السلام ) در چه روز ، ماه و سالی انجام شده است ؟
14- کیفیت بردن حضرت فاطمه (س) به خانه حضرت علی (ع) در شب عروسی چگونه بود ؟
15 - پیامبر (ص) موقعی که دستان دخترش ذا در دستان حضرت علی (ع) قرارداد به آنها چه فرمود ؟
16- در شب عروسی پیامبر (ص) در باره حضرت علی و فاطمه (علیهماالسلام ) چه دعایی فرمود ؟