وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنّا عَذابَ جَهَنَّمَ(1)إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً * إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقاماً؛ و [عباد الرحمان]كسانىاند كه مىگویند: پروردگارا، عذاب جهنم را از ما باز گردان، كه عذابش سخت و دائمى است. مسلّماً آن [جهنم] بد قرارگاه و جایگاهى است.
در چند جلسه گذشته با استفاده از آیات سوره فرقان مطالبى را درباره اوصاف «عباد الرحمان» ذكر كردیم. اكنون به این آیه مىرسیم كه مىفرماید یكى دیگر از اوصاف عبادالرحمان این است كه از خداى متعال درخواست مىكنند كه ایشان را از عذاب جهنم مصون بدارد و از گرفتار آمدن در آن جایگاه سخت و پر آتش محافظت فرماید. دو كلمه «مستقر» و «مُقام» گرچه هر دو به معناى جایگاه، قرارگاه و اقامتگاه هستند، اما شاید بتوان این تفاوت را بین آنها گذاشت كه «مستقر» اعم از جایگاه موقتى و دائم است، ولى «مُقام» به اقامتگاه دایمى گفته مىشود.
به طور كلى یكى از اوصافى كه خداوند براى بندگان شایستهاش بیان مىفرماید این است كه آنان از جهنم و عذاب آخرت در هراسند و پیوسته یكى از نگرانىها و دعاهایشان این است كه خداى متعال آنها را از عذاب جهنم حفظ فرماید. این مطلب در آیات مختلفى از قرآن كریم بیان شده و این آیات سوره فرقان نیز یكى از همین نمونهها است. به عنوان نمونهاى دیگر از این قبیل آیات، مىتوان به آیات پایانى سوره آل عمران اشاره كرد كه خداوند در وصف «اولى الالباب» چنین مىفرماید:
1. فرقان (25)، 65 و 66.
إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَالأَْرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ لآَیات لاُِولِی الأَْلْبابِ * الَّذِینَ یَذْكُرُونَ اللهَ قِیاماً وَقُعُوداً وَعَلى جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَالأَْرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ؛(1)مسلّماً در آفرینش آسمان ها و زمین، و در پى یكدیگر آمدن شب و روز، براى خردمندان نشانه هایى است. همانان كه خدا را [در همه احوال،] ایستاده و نشسته، و به پهلو آرمیده یاد مىكنند، و در [اسرار]آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند [و مىگویند:] پروردگارا، اینها را بیهوده نیافریدهاى؛ منزهى تو! ما را از عذاب آتشِ [دوزخ] نگاه دار.
«اولى الالباب» یعنى كسانى كه اهل عقل و اندیشهاند و ژرفاندیش و داراى لبّ و مغزند و سطحىنگر نیستند. چنین كسانى هنگامى كه این جهان پهناور و با عظمت را مشاهده مىكنند، به سادگى از كنار آن عبور نمىكنند و به فكر فرو مىروند كه آفرینش مجموع جهان هستى، و از جمله آفرینش انسان، نمىتواند بىهدف و عبث باشد.
أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَأَنَّكُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ؛(2)آیا گمان كردید شما را بیهوده آفریده ایم و به سوى ما بازگردانده نمى شوید؟!
تفكر و تدبر در عالم آفرینش و به دنبال آن، پى بردن به هدفمند بودن خلقت جهان و انسان، اولى الالباب را به این نتیجه مىرساند كه هدف این عالم جز با وجود عالمى دیگر تحقق پیدا نخواهد كرد؛ عالمى كه در آن، نیكوكاران پاداش نیكىهاى خود، و بدكاران كیفر بدىهاى خویش را ببینند. به راستى اگر عالمِ پاداش و كیفرى در كار نباشد، زندگى و خلقت انسان در این دنیا چه فایدهاى خواهد داشت؟ اگر جنایتكارانى كه در طول زندگى خود مرتكب هزاران جنایت مىشوند، كیفر جنایات خود را نبینند، آیا خلقت جهان و انسان عبث و بیهوده نخواهد بود؟ از این رو نتیجه این كار اولى الالباب كه «یتفكرون فى خلق السماوات والارض» این است كه مىگویند: رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلا؛ پروردگارا، اینها را بیهوده نیافریدهاى.
بیهوده نبودن عالم نیز به این است كه حساب و كتابى داشته باشد و پاداش و كیفرى در كار باشد.
1. آل عمران (3)، 191 و 192.
2. مؤمنون (23)، 115.
از سوى دیگر، همه انسانها در معرض لغزش و گناهند، و از این رو در مورد هر انسانى این احتمال قویاً وجود دارد كه به كیفر گناهانش مستحق عذاب و آتش گردد. به عبارت دیگر، انسان یا ـ خداى ناكرده ـ بالفعل مرتكب گناه شده، و یا از آن جهت كه انسان است هر لحظه در معرض خطا و لغزش است؛ و در هر دو صورت جا دارد كه از كیفر و عذاب الهى در هراس باشد.
بنابراین، سیر تفكر اولى الالباب به طور طبیعى آنها را به اینجا مىرساند كه ملتمسانه از خداى متعال درخواست كنند كه آنان را از عذاب و آتش دور بدارد. البته هر كس در حد و اندازه معرفت خودش محفوظ بودن از عذاب را از خداوند درخواست مىكند، اما به هر حال اولین مرتبه در این امر، كه انسان از حسگرایى خارج گردد و اهل «لب» و مغز شود، این است كه بیندیشد این عالم سرسرى و بیهوده نیست و كوچكترین كارى كه انجام دهد حساب و كتاب دارد:
فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَیْراً یَرَهُ * وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة شَرًّا یَرَهُ؛(1)پس هر كس هموزن ذره اى نیكى كند آن را خواهد دید، و هر كس هموزن ذره اى بدى كند آن را خواهد دید.
از این رو سر سوزنى كار خوب یا بد، پاداش یا كیفر خواهد داشت و این طور نیست كه انسان بگوید من چون بسیار گناه كردهام، اكنون دیگر یكى كم یا زیاد تفاوتى نمىكند. چنین پندارى غلط است و گناه حساب خودش را دارد و انسان اگر غرق گناه هم باشد، حتى اگر بتواند یك گناه هم كمتر مرتكب شود قطعاً بهتر است.
به هر حال، یكى از اوصاف «عباد الرحمان» این است كه آنان همواره درباره عذاب آخرت بیمناك و در هراسند و از خداى متعال درخواست مىكنند كه آنها را از آن در امان و محفوظ بدارد. این دعا در اصل طبعاً به این بازمىگردد كه عبادالرحمان در واقع از خدا مسألت مىكنند كه آنها را از مقدمات عذاب، كه گناه و لغزش است، حفظ كند تا در اثر گناه مبتلا به كیفر و مجازات آن، كه عذاب جهنم است، نشوند.
1. زلزله (99)، 7 و 8.
اصولا در هراس بودن از عذاب و جهنم مسألهاى است كه قرآن نسبت به آن عنایت خاصى دارد و غیر از قرآن، این مسأله در تعالیم سایر انبیا نیز جایگاه ویژهاى داشته است. البته متن گفتههاى انبیاى گذشته در دست ما نیست و آنچه هم كه فعلا در دست پیروان آنها است براى ما اطمینانآور نیست، اما از همین مقدار مطالبى كه در قرآن در مورد انبیاى گذشته بیان شده، این مطلب به دست مىآید كه یكى از رؤوس تعالیم آنان نیز همین بیم دادن از عذاب آخرت بوده است. از این رو این سبك سخن گفتن اختصاص به قرآن ندارد و سبك كلى همه انبیا به حساب مىآید. بر همین اساس نیز یكى از اوصاف همه انبیا «نذیر» است. نذیر یعنى ترساننده و بیمدهنده؛ و آیات متعددى در قرآن وجود دارد كه انبیاى الهى را با این وصف یاد مىكند. در اینجا از باب نمونه چند آیه را مرور مىكنیم:
وَإِنْ مِنْ أُمَّة إِلاّ خَلا فِیها نَذِیرٌ؛(1)و هیچ امتى نبوده مگر اینكه بیمدهندهاى در آن گذشته است.
وَما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَة مِنْ نَذِیر إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ؛(2)و [ما] در هیچ دیارى بیمدهندهاى نفرستادیم جز آن كه خوش گذرانان آنها گفتند: ما به آنچه شما بدان فرستاده شده اید كافریم.
كُلَّما أُلْقِیَ فِیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَلَمْ یَأْتِكُمْ نَذِیرٌ؛(3)هر بار كه گروهى در آن (جهنم) افكنده شوند، نگاهبانان آن از ایشان پرسند: مگر شما را بیم دهنده اى نیامد؟
وَما أَنْتَ بِمُسْمِع مَنْ فِی الْقُبُورِ * إِنْ أَنْتَ إِلاّ نَذِیرٌ؛(4)و تو كسانى را كه در گورهایند نمى توانى شنوا سازى. تو جز بیم دهنده اى [بیش] نیستى.
لذا انذار و بیم دادن یكى از مهمترین روشهایى بوده كه تمامى انبیا به عنوان پشتوانه
1. فاطر (35)، 24.
2. سبأ (34)، 34.
3. ملك (67)، 8.
4. فاطر (35)، 22 و 23.
دعوت خود و براى تحت تأثیر قرار دادن مردم به كار مىبردهاند. به طور كلى «ترس» عاملى مهم در انگیزش و حركت انسان به حساب مىآید. این مطلب غیر از اینكه پشتوانه روانشناختى و علمى دارد، اصولا چندان نیازمند استدلال نیست و انسان مىتواند در زندگى، خودش آن را تجربه نماید. ما اگر در رفتارهاى خودمان دقت كنیم، ملاحظه خواهیم كرد كه بیشترین چیزى كه ما را به فعالیت وامىدارد «ترس» است. ترسهاى مختلفى همچون: ترس از فقر، ترس از بیمارى، ترس از مجازات، ترس از بىآبرویى، ترس از سرزنش و دهها ترس دیگر، بیشترین تأثیر را در رفتارها و فعالیتهاى ما دارند. البته مسأله «امید» یا به عبارتى «پاداش» و «تشویق» نیز نقشى تعیینكننده در رفتار ما دارد و آن نیز یكى از محركهاى اساسى در رفتار انسان محسوب مىگردد، اما با دقت معلوم مىشود تأثیر ترس بیشتر و تعیینكنندهتر است. مؤید این امر آن است كه اگر در موردى امر دایر شود بین جلب منفعت و دفع ضرر، ما ترجیح مىدهیم ضرر را از خودمان دور كنیم. به عبارت دیگر، آدمى معمولا ابتدا به فكر این است كه خودش را از آسیب و خطر حفظ كند و سپس در درجه دوم نوبت مىرسد به اینكه علاوه بر دفع ضرر، منفعت خود را هم جلب كند.
در بحثهاى كلامى و اعتقادى نیز علما و متكلمان قاعدهاى را مطرح مىكنند كه آن هم مؤید مدعاى مذكور است. در آنجا در پاسخ این سؤال كه «چرا تحقیق درباره دین و خدا و امثال آن لازم است؟» به قاعده «وجوب دفع ضرر محتمل» تمسك جسته مىشود. خلاصه این مسأله از این قرار است كه اگر واقعاً خدا و قبر و قیامت و بهشت و جهنمى در كار باشد، انسانى كه هیچ درباره این امور تحقیق نكرده، دستكم این احتمال را مىدهد كه شاید این امور راست بوده و واقعیت داشته باشد. بر این اساس، چنین كسى در صورت تحقیق نكردن درباره این امور پیوسته این احتمال را مىدهد كه ضرر بزرگى از این ناحیه متوجه او شود. آنگاه در اینجا گفته مىشود حكم عقل این است كه: دفع ضرر محتمل واجب است؛ و نتیجه این است كه براى اطمینان از دفع این ضرر، لازم است كه هر انسانى درباره این امور تحقیق نماید و مسأله را براى خودش روشن كند. در هر صورت، غرض این است كه در این قاعده، متكلمان نگفتهاند كه حكم عقل این است كه «جلب منفعت محتمل واجب است»، بلكه صحبت از «دفع ضرر» است. به عبارت
دیگر، متكلمان نمىگویند اگر تحقیق نكنید، نفع محتملى از شما سلب مىشود، بلكه بحث این است كه با این تحقیق، ضرر محتملى را از خود دور مىكنید.
خلاصه اینكه آدمیزاد به گونهاى آفریده شده كه بیشترین چیزى كه در روحش اثر مىگذارد و او را وادار به كار و فعالیت مىكند علاقه به این است كه خودش را از خطرها حفظ كند و ضررها را از خود دفع نماید. همانگونه كه اشاره كردیم، خداى متعال و انبیا نیز براى آنكه انسانها را به سمت اهداف مطلوب خود ـ كه همان كمال انسانها است ـ سوق دهند، از همین عامل فطرى و طبیعى استفاده كردهاند و اصل «انذار» اصلى است كه كاربرد آن در بین همه انبیا عمومیت دارد و آنان بنا به فرمان خداى متعال، در تبلیغ رسالت خود بر استفاده از این ابزار بسیار تأكید داشتهاند. آیات متعددى در قرآنْ گواه بر این مدعا است كه برخى از آنها را مرور كردیم و براى تثبیت بیشتر این مطلب، در اینجا به چند آیه دیگر نیز اشاره مىكنیم:
إِنّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ * قالَ یا قَوْمِ إِنِّی لَكُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ؛(1)ما نوح را به سوى قومش فرستادیم [و گفتیم] كه: قومت را بیم ده، پیش از آن كه عذابى دردناك به آنان برسد. [نوح] گفت: اى قوم، من شما را بیمدهندهاى آشكارم.
یُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاتَّقُونِ؛(2)[خداوند] فرشتگان را با «روح» به فرمان خود بر هر كس از بندگانش كه بخواهد نازل مىكند، كه بیمدهندهاى جز من نیست. پس، از من پروا كنید.
یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِرْ؛(3)اى جامه خواب به خود پیچیده! برخیز و بیمده.
البته در كنار انذار، یكى از روشها و اصول تربیتى و تبلیغى انبیا نیز «تبشیر» یا همان پاداش و تشویق است، و به همین دلیل قرآن كریم علاوه بر مُنذریّت بر «مبشّر» بودن پیامبران نیز تأكید دارد:
1. نوح (71)، 1 و 2.
2. نحل (16)، 2.
3. مدّثّر (74)، 1 و 2.
كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ؛(1)مردم امتى یگانه بودند؛ پس خداوند پیامبران را نویددهنده و بیمدهنده برانگیخت.
ولى همانطور كه بیان كردیم، عاملى كه معمولا تأثیر بیشترى در تحریك و انگیزش انسان دارد انذار است و به همین دلیل انبیا نیز در مقایسه با «تبشیر» بر استفاده از «انذار» تأكید بیشترى داشتهاند.
در مورد انذار انبیا این نكته نیز قابل ذكر است كه انذار آنان همیشه هم به جهنم و عذاب آخرت مربوط نمىشود، بلكه گاهى نیز هشدار آنان به مردم، از طریق بیان عقوبتها و بلاهایى است كه ممكن است در همین دنیا در اثر گناه و نافرمانى به آن دچار شوند. سرّ این مسأله نیز آن است كه به خصوص در اوایل كار، مردم هنوز ایمان و اعتقادى به معاد و آخرت ندارند، و از این رو براى آنان ترس از گرفتارىها و بلایاى دنیایى مىتواند تأثیر بیشترى در سوق دادنشان به ایمان و هدایت داشته باشد. به همین سبب مىبینیم كه پیامبران در ابتداى بعثتشان بیشتر این گونه به مردم هشدار مىدادند كه اگر با امر خدا مخالفت كنید و رسالت ما را نپذیرید و همچنان به پرستش بتها ادامه دهید، در همین دنیا زندگىتان زیر و رو مىشود و نعمتها از كفتان مىرود و به جاى آن نقمت و بلا نازل مىگردد. براى نمونه، حضرت شعیب(علیه السلام) خطاب به قوم خود سرگذشت اقوام پیشین و نزول بلا بر آنان را به ایشان یادآورى كرده، چنین مىفرماید:
وَیا قَوْمِ لا یَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِی أَنْ یُصِیبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوح أَوْ قَوْمَ هُود أَوْ قَوْمَ صالِح وَما قَوْمُ لُوط مِنْكُمْ بِبَعِید؛(2)اى قوم، زینهار تا مخالفتتان با من، شما را بدان جا نكشاند كه [بلایى] مانند آنچه به قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح رسید به شما [نیز]برسد، و قوم لوط از شما چندان دور نیست.
در هر صورت، براى افرادى كه هنوز اصلا ایمان ندارند یا ایمان قوى ندارند، انذار از همین عذابهاى دنیوى در ایشان مؤثرتر است، اما بعد از آن كه به آخرت ایمان پیدا مىكنند، به اندازه مرتبه ایمانشان انذار از عذابهاى اخروى نیز در آنها تأثیر خواهد داشت.
1. بقره (2)، 213.
2. هود (11)، 89.
در مورد عذابهاى اخروى باید توجه داشت كه نه از نظر شدت و نه از نظر مدت، به هیچ وجه با عذابهاى دنیوى قابل مقایسه نیستند. با توصیفاتى كه در برخى روایات وارد شده، اصولا مىتوان گفت عذابهاى دنیوى در مقایسه با عذابهاى آخرتى حقیقتاً امورى چنان پیش پا افتاده محسوب مىشوند كه گویا تنها رنگ و بویى بسیار مختصر و محدود از درد و رنج و ناراحتى به همراه دارند.
از آنجا كه ما نمونههاى عذابهاى آخرتى را درك نكردهایم، نمىتوانیم شدت آنها را به درستى تصور كنیم تا بخواهیم با عذابهاى مقایسه نماییم، اما بحث مدت عذابهاى آخرتى براى ما ملموستر و قابل فهمتر است. همه ما كم و بیش با سلسله اعداد آشنا هستیم و، براى مثال، مىتوانیم تفاوت بین پنجاه، صد، صد هزار و پانصد میلیون را درك كنیم. از این رو مقایسه كمّى و زمانىِ عذابهاى دنیایى و آخرتى براى ما میسورتر و مقدورتر است.
ما در این دنیا هر گرفتارى و مصیبتى كه داشته باشیم، نوعاً حداكثر آخرین حدش پنجاه سال، یا خیلى كه دست بالا بگیریم، صد سال است. كسى اگر سالها هم در زندان یا در فقر و بدبختى و فلاكت به سر برد، آیا نهایتاً از صد سال بیشتر خواهد شد؟ از همین رو ما در فارسى ضربالمثلى داریم كه گاهى به شوخى به یكدیگر مىگوییم: «سختىها فقط همین صد سال اول است و بعد از آن راحت مىشود!»
اما در عذاب آخرت بحث صد سال و هزار سال نیست و مسأله بسیار فراتر از این صحبتها است. عذاب آخرت براى بسیارى از افراد جاودانى و ابدى است و پایانى براى آن وجود ندارد:
وَمَنْ یَعْصِ اللهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً؛(1)و هر كس خدا و پیامبرش را نافرمانى كند قطعاً آتش دوزخ براى او است و براى ابد در آن خواهد ماند.
همچنان كه از آن سو نیز مؤمنان و نیكوكاران، براى همیشه و تا ابد در بهشت متنعم خواهند بود:
1. جن (72)، 23.
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً * ماكِثِینَ فِیهِ أَبَداً؛(1)و مؤمنانى را كه كارهاى شایسته مى كنند نوید بخشد كه براى آنان پاداشى نیكو است، در حالى كه جاودانه در آن ماندگار خواهند بود.
و اما از نظر شدت عذابهاى آخرت، همان گونه كه اشاره كردیم، حقیقت این مسأله نوعاً براى امثال ما قابل درك نیست. آنچه كه در آیات و روایات در این باره آمده فراتر از فهم و درك ما و آنچنان عجیب است كه انسان در معنا و حقیقت آن عاجز و متحیر مىماند. در هر صورت، با همه این احوال قرآن كریم سعى كرده با بیاناتى در زمینه كیفیت و شدت عذابهاى آخرت، با بیاناتى مردم را انذار كند و نسبت به اطاعت از فرامین الهى و دورى از گناه و مخالفت با خداوند، در آنها ایجاد انگیزه نماید.
بسیارى از ما نسبت به عذابهاى آخرت ترس جدى نداریم و آنچنان كه شاید و باید نگران آن نیستیم! دستكم، بنده در مورد خودم باید اعتراف كنم كه این گونه است. بنده اكنون نزدیك به 60 ـ دقیقاً 57 یا 58 ـ سال است كه به تحصیلات حوزوى اشتغال دارم و در این مدت از محضر علماى ربانى و بزرگى استفاده كردهام، با قرآن و كتابهاى مختلف حدیث سروكار داشتهام و مواعظ بسیارى را از بزرگان متعددى شنیدهام. با این وصف، اما اكنون كه حساب مىكنم، مىبینم یك دهمِ آنچه هم كه باید از عذاب آخرت بترسم، نمىترسم! به راستى مگر عذاب آخرت با آن عظمت و شدت، در قرآن نیامده، و مگر روایات فراوان و ادله عقلىِ محكمْ شاهد صدق آن نیست؟! پس چرا ما معمولا كمتر ترس و واهمهاى در این زمینه داریم و به نظر مىرسد چندان در این باره نگرانى و اضطرابى نداریم؟! البته ترس كه مىگوییم، مقصود ترس واقعى و ترسى است كه در عمل انسان اثر داشته باشد، وگرنه همه به زبان به این مسأله اقرار مىكنیم و در قلبمان نیز اعتقاد داریم كه عذاب آخرت، عذابى بسیار سخت و غیر قابل تصور است. اما مهم این است كه انسان این سختى را حقیقتاً و به دل باور كند و این باور واقعاً در عمل و رفتار او تأثیر بگذارد. اگر این گونه نگاه
1. كهف (18)، 2 و 3.
كنیم، باید بگوییم تأثیر این اعتقاد در مورد بسیارى از ما به غایت اندك و بسیار كمرنگ و ضعیف است.
در این زمینه انسان هنگامى كه احوال علما، اولیا، انبیا و ائمه(علیهم السلام) را مىبیند یا مىشنود و مطالعه مىكند حقیقتاً در حیرت و تعجب فرو مىرود! آدمى به راستى درمىماند كه این راز و نیازها، دعاها، مناجاتها و سوز و گدازها از كجا و براى چیست؟! امیرالمؤمین(علیه السلام)، امام سجاد(علیه السلام) و سایر ائمه(علیهم السلام) با اینكه معصوم بودند و گناهى مرتكب نمىشدند، با این حال چه مناجاتهاى طولانى و گریه و زارىهایى داشتند این نشانه آن است كه آنها راست مىگفتند و واقعاً به آخرت اعتقاد داشتند؛ برخلاف ما كه این امور تنها لقلقه زبانمان است و در حالات و رفتارمان كمتر مىتوان ترسى نسبت به قیامت و عذاب جهنم مشاهده كرد. در این زمینه، بنده ابتدا خودم را مىشناسم و اقرار مىكنم كه شاید از همه مقصرترم و كوتاهىهایم از همه بیشتر است.
در هر صورت، دستكم، خوب است مقدارى پیرامون آیاتى كه درباره جهنم و عذاب و آخرت در خود آیات قرآن آمده دقت و تأمل كنیم. اگر روایاتى را كه در این زمینه وارد شده، در سند یا دلالتش مناقشه كنیم، اما در آیات قرآن كه نمىتوان تشكیك كرد و آنها را به شوخى گرفت. تأمل در این آیات مىتواند در نفس انسان تأثیر بگذارد و او را از خواب غفلت بیدار كند. مقایسه این امور با برخى موارد مشابه دنیوىِ آن كه صدها هزار مرتبه ضعیفتر است، گوشهاى از بزرگىِ خطرى را كه در كمین آدمى است آشكار مىكند و مىتواند براى او مفید و سازنده باشد.
از جمله مواردى كه در قرآن در مورد عذاب گناهكاران در آخرت آمده، ذلت و فضیحتى است كه در آنجا دامنگیر آنها خواهد شد. تجسم این مسأله حقیقتاً بسیار پندآموز و هشداردهنده است. خوب است لختى تأمل كنیم و ببینیم ما در این دنیا تا چه حد به فكر عزت و آبرویمان هستیم و چقدر مراقبیم كه اگر نقطه ضعف و لغزشى داریم، كسى متوجه آن نشود و آبرویمان نریزد. گاهى اگر كسى احیاناً به لغزشى از ما پى ببرد، ممكن
است از نگرانى و اضطراب و از ترس رسوا شدن و ریختن آبرویمان، از شب تا به صبح خواب به چشممان نیاید. ما فطرتاً دوست داریم همیشه عزیز باشیم و مردم به ما احترام كنند و برایمان شخصیت و حرمت قائل شوند. البته حساب برخى افراد خودساخته و تربیتیافتگان ویژه در مكتب انبیا و ائمه(علیهم السلام) از حساب مثل بندهاى جدا است. ما نوعاً این گونه هستیم كه وقتى در جمعى قرار مىگیریم، دوست داریم كه با سلام و صلوات از ما استقبال كنند و به اصطلاح، تحویلمان بگیرند. هر یك از ما اگر به نفس خویش مراجعه كنیم، قطعاً ملاحظه خواهیم كرد كه سلام و صلوات مردم با فحش و لعنت آنها برایمان یكى و مساوى نیست و حال و روز ما در این دو وضعیت بسیار متفاوت خواهد بود. این در حالى است كه مؤمنان ویژه، در این زمینه حالشان آن گونه است كه امام باقر(علیه السلام) به جابر فرمود:
وَاعْلَمْ بِأَنَّكَ لا تَكُونُ لَنا وَلیّاً حَتّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْكَ أَهْلُ مِصْرِكَ وَقالُوا إنَّكَ رَجُلٌ سُوءٌ لَمْ یَحْزُنْكَ ذلِكَ وَلَوْ قالُوا إِنَّكَ رَجُلٌ صالِحٌ لَمْ یَسُرُّكَ؛(1)و بدان كه تو از اهل ولایت ما نخواهى بود مگر آن كه اگر همه مردم شهرت بر ضد تو اجتماع كنند و بگویند تو انسان بدى هستى، این مسأله تو را اندوهگین نسازد، و اگر همه بگویند تو انسان خوب و شایسته اى هستى، این مطلب تو را خوشحال ننماید.
آرى، ائمه(علیهم السلام) دلشان مىخواهد شاگردانشان این گونه باشند كه اقبال و ادبار مردم هیچ تغییرى در وضع و حال آنها ایجاد نكند. اما به هر حال ما با چنین مقام و مرتبهاى فاصله بسیار داریم. یك شهر كه جاى خود دارد، حتى اگر در جلسه و جمعى محدود به ما بىاحترامى كنند و ناسزا بگویند و مورد تمسخر قرار بگیریم، فوراً خود را مىبازیم و تمام دستگاه وجودمان به هم مىریزد، و به اصطلاح، مىبُریم.
انسان به طور طبیعى علاقه دارد كه آبرومند و داراى عزت و احترام باشد. روانشناسان مىگویند یكى از مهمترین غرایز در آدمى همین غریزه «صیانت از شخصیت» و حفظ احترام است. از این رو اینكه ما دوست داشته باشیم دیگران برایمان ارزش و احترام قائل شوند، به هیچ وجه امرى خلاف قاعده و انتظار نیست.
اكنون تصور كنید اگر بنا باشد این انسان بىآبرو شود و شخصیت و احترام و عزتش از
1. بحارالانوار، ج 78، ص 163، روایت 1، باب 22.
بین برود، چه حالى به او دست خواهد داد؟ این مسأله در مورد مجازات «تشهیر» بسیار خوب قابل تصور است. یكى از مجازاتهایى كه در احكام اسلامى نیز وارد شده همین مجازات تشهیر است. تشهیر به این معنا است كه مجرم را با وضعیتى ذلتبار در كوچه و خیابان مىگردانند تا همه مردم او را بشناسند و به بدنامى مشهور شود. این كار مایه عبرتى براى دیگران مىشود تا مرتكب چنین كارهایى نشوند.
اكنون خوب است انسان گاهى بنشیند و با خود فكر كند كه چه آبروریزى و افتضاحى برایش پیش مىآمد اگر بنا باشد روزى این بلا بر سر او بیاید و، براى مثال، افسارى بر گردنش بیندازند و در میان مردم در كوچه و خیابان بگردانند! قرآن مىفرماید این بلایى است كه در روز قیامت بر سر عدهاى خواهد آمد:
وَأَمّا مَنْ أُوتِیَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ كِتابِیَهْ * وَلَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ * یا لَیْتَها كانَتِ الْقاضِیَةَ * ما أَغْنى عَنِّی مالِیَهْ * هَلَكَ عَنِّی سُلْطانِیَهْ * خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ * ثُمَّ فِی سِلْسِلَة ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوهُ؛(1)و اما كسى كه نامه عملش به دست چپش داده شود، گوید: اى كاش كتابم را دریافت نكرده بودم و از حساب خود خبردار نشده بودم. اى كاش آن [مرگ] كار را تمام مىكرد. مال من مرا سودى نبخشید. قدرت من از [كف] من برفت. [گفته شود:] بگیرید او را و در غل كشید، آنگاه میان آتشش اندازید. پس در زنجیرى كه درازى آن هفتاد گز است وى را در بند كشید.
كسى كه عمرى در میان مردم با عزت و احترام نماز جماعت مىخواند و موعظه مىكرد، ممكن است در آن روز در پیش چشم خلق اولین و آخرین او را در غل و زنجیر كنند و به طرف جهنم بكشانند!
اما پس از آنكه كسى وارد جهنم شد، با او چه مىكنند؟ ابتدا به رسم میهمان از او پذیرایى مىكنند! در میهمانىهاى دنیوى، میهمان كه وارد مىشود ابتدا با آب و چاى و شربتى از او پذیرایى مىكنند. میهمانان جهنم نیز ابتدا با شربتى از آب جوشان پذیرایى مىشوند:
1. حاقه (69)، 25 ـ 32.
وَأَمّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبِینَ الضّالِّینَ * فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیم؛(1)و اما اگر از دروغ زنان گمراه است، پس با آبى جوشان پذیرایى خواهد شد.
آبى كه وقتى مىنوشند تمام امعا و احشائشان مىسوزد:
وَسُقُوا ماءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ ؛(2)و آبى جوشان به خوردشان داده شود، پس اندرونشان از هم فرو پاشد.
آیا حتى گوش، تحمل شنیدن چنین عذابهایى را دارد؟! میهمانى كه آب جوشان بر سرش بریزند و لباسهایى از آتش بر او بپوشانند!
فَالَّذِینَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نار یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ؛(3)و كسانى كه كفر ورزیدند، جامه هایى از آتش برایشان بریده شده است [و] از بالاى سرشان آب جوشان ریخته مىشود.
آن سیهروزان و تیرهبختان هیچ راه فرارى ندارند و عذاب و آتش از همه سو آنها را احاطه مىكند:
یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَیَقُولُ ذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛(4)آن روز كه عذاب از بالاى [سر]آنها و از زیر پاهایشان آنها را فرا گیرد، و [گفته شود:]بچشید آنچه را مىكردید.
و این همه در حالى است كه به جاى لباس، پوششى از مادهاى چسبنده و بدبو، همچون قیر داغ بر تن دارند:
سَرابِیلُهُمْ مِنْ قَطِران وَتَغْشى وُجُوهَهُمُ النّارُ؛(5)لباس هایشان از «قطران» است و آتش چهره هایشان را مى پوشاند.
شعلههاى آتش همچون شلاقى آتشین بر صورتشان نواخته مىشود و آن را مىسوزاند:
1. واقعه (56)، 92 ـ 93.
2. محمد (47)، 15.
3. حج (22)، 19.
4. عنكبوت (29)، 55.
5. ابراهیم (14)، 50.
تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النّارُ وَهُمْ فِیها كالِحُونَ؛(1)شعلههاى آتش سوزان [همچون شمشیر]به صورتشان نواخته مىشود، و در دوزخ چهرهاى عبوس دارند.
در دنیا اگر پوست انسان با آتش بسوزد، همان یك بار مىسوزد و تمام مىشود؛ اما در جهنم این گونه نیست و پیوسته پوستى تازه بر بدن جهنمیان مىروید تا آنان مدام بسوزند و طعم آتش را بچشند:
إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ ناراً كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ؛(2)به زودى كسانى را كه به آیات ما كفر ورزیدهاند، در آتشى [سوزان] درآوریم؛ كه هر گاه پوستشان بریان گردد [و بسوزد]، پوستهاى دیگرى بر جایش نهیم تا عذاب را بچشند.
این سوختن پیوسته ادامه دارد و در اثر آتش و حرارت، تشنگى آن چنان بر جهنمیان غلبه مىكند كه در میان آتش و عذاب دست به استغاثه برمىدارند و طلب آب مىكنند، اما پاسخى سوزانتر دریافت مىكنند:
وَإِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغاثُوا بِماء كَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَساءَتْ مُرْتَفَقاً؛(3)و اگر تقاضاى آب كنند، آبى براى آنان مىآورند كه همچون فلز گداخته، صورتها را بریان مىكند.
اما تشنگى آن چنان بر آنها فشار آورده كه همین آب جوشان را نیز همچون شترى تشنه كه ساعتها در بیابان سوزان راه پیموده، با حرص و ولع مىآشامند!
فَشارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ * فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ؛(4)پس روى آن از آب جوش مى نوشید؛ [مانند] نوشیدن شتران تشنه!
این نوشیدنى آنها است؛ اما غذایشان چیست؟ خون و چركى مشمئزكننده:
فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هاهُنا حَمِیمٌ * وَلا طَعامٌ إِلاّ مِنْ غِسْلِین؛(5)پس امروز او را در اینجا حمایتگرى نیست، و خوراكى جز چرك و خون ندارد.
1. مؤمنون (23)، 104.
2. نساء (4)، 56.
3. كهف (18)، 29.
4. واقعه (56)، 54 و 55.
5. حاقه (69)، 35 و 36.
به راستى در جهنم چه شرایطى است كه جهنمیان از فرط تشنگى، به نوشیدن آب جوشان و سوزان، و از فرط گرسنگى، به خوردن چرك و خون تن مىدهند و راضى مىگردند؟! باید اعتراف كنیم كه این مطلب حتى در تصور ما هم نمىگنجد و تنها مىتوانیم به نقل و خواندن و شنیدن این آیات اكتفا كنیم.
طبیعى است كه این شرایط غیر قابل تصور و سراسر عذاب و آتش، جهنمیان را به ستوه مىآورد و آنها را بىطاقت مىكند، و مىتوان تصور كرد كه چگونه فریاد مىزنند و استغاثه مىكنند. اما نمىدانند كه از چه كسى باید كمك بخواهند و دست در دامان كه باید بزنند. در این میان كسى را بهتر از «مالك» كه رئیس ملائكه جهنم و عذاب است، نمىیابند و از او كه مىبینند اختیار همه چیز را در دست دارد با التماس و زارى طلب كمك مىكنند. تقاضایشان چیست؟ طلب مرگ دارند! و از مالك تقاضا مىكنند كه از خدا بخواهد آنها را مرگ دهد! اما هیهات كه مرگى در كار نیست و تنها عذاب و آتش است كه فراروى آنان قرار دارد:
إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ * لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَهُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ * وَما ظَلَمْناهُمْ وَلكِنْ كانُوا هُمُ الظّالِمِینَ * وَنادَوْا یا مالِكُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّكَ قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ؛(1)بىگمان مجرمان در عذاب جهنم ماندگارند. [عذاب] از آنان تخفیف نمىیابد و آنها در آنجا نومیدند. و ما بر ایشان ستم نكردیم، بلكه خود ستمكار بودند. و فریاد كشند: اى مالك [بگو] پروردگارت جان ما را بستاند. [مالك] پاسخ دهد: شما [در جهنم] ماندگارید.
جهنمیان هنگامى كه از این تقاضاى خود طرفى بر نمىبندند، عاجزانه درخواست دیگرى را مطرح مىكنند و مىخواهند حتى یك روز هم كه شده از عذاب آنان كاسته شود:
وَقالَ الَّذِینَ فِی النّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ یُخَفِّفْ عَنّا یَوْماً مِنَ الْعَذابِ؛ و كسانى كه در آتشند به نگهبانان جهنم مىگویند: پروردگارتان را بخوانید تا یك روز از این عذاب را به ما تخفیف دهد.
آرى، آنان آن قدر بیچاره و مستأصل شدهاند كه در مقابل عذاب ابدى و بىنهایت، با
1. زخرف (43)، 74 ـ 77.
التماس و زارى تلاش مىكنند یك روز هم كه شده به آنان تخفیف داده شود! اما باز هم دستشان خالى مىماند و دریغ از حتى یك روز تخفیف كه به آنان داده شود!
روز قیامت، شرایط آن چنان سنگین است و چنان هول و وحشتى همه را فرا مىگیرد كه قرآن مىفرماید، براى خلاصى از عذاب و گرفتارى، افراد حاضرند حتى فرزندشان را قربانى خویش كنند! كسانى كه ازدواج كردهاند، از میزان علاقه پدر و مادر به فرزند خبر دارند و مىدانند كه آدمى حتى حاضر است جانش را فداى فرزند خویش نماید. انسان آن قدر به فرزند علاقه دارد كه اگر كسانى مشكلى داشته باشند كه بچهدار نشوند، براى بچهدار شدن به هر درى مىزنند و به هر دكتر و دارو و نذر و نیاز و دعایى متوسل مىشوند تا خدا به آنان فرزندى عنایت كند. بسیارى از افراد در این دنیا دست به هر كسب حلال و حرامى مىزنند، ربا مىخورند، حقوق واجب شرعى اموالشان را نمىدهند و خلاصه، خودشان را جهنمى مىكنند تا ملك و املاك و مال و ثروتى براى فرزندانشان و خوشى و راحتى آنها فراهم آورند. اما همین فرزندى كهانسان در این دنیا همه زندگى خود را فداى او مىكند، قرآن مىفرماید روز قیامت قضیه به عكس مىشود و حاضر است او را فدا كند تا خود رهایى یابد:
یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذ بِبَنِیهِ؛(1)گناه كار آرزو مى كند كه اى كاش براى رهایى از عذاب آن روز، مى توانست فرزندان خود را فدا دهد.
اما مصیبت بالاتر از اینها است و وحشت و اضطراب از عذاب آنچنان است كه آدمى حاضر است نه تنها فرزند، بلكه همسر و برادر و همه قوم و قبیلهاش و حتى همه اهل زمین را قربانى كند تا خودش جان به در برد! مىگوید، اگر لازم است همه زن و فرزندان و خانوادهام و همه اهل عالم را فدا كنید تا من نجات یابم:
یُبَصَّرُونَهُمْ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذ بِبَنِیهِ * وَصاحِبَتِهِ وَأَخِیهِ * وَفَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْوِیهِ * وَمَنْ فِی الأَْرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ یُنْجِیهِ؛(2)گناه كار آرزو مى كند كه اى كاش براى رهایى از عذاب آن روز، مى توانست فرزندان خود را فدا مى داد، و
1. معارج (70)، 11.
2. همان، 11 ـ 14.
[نیز]همسرش و برادرش را، و قبیلهاش را كه به او پناه مىدهد، و هر كه را در روى زمین است همه را [فدا مىداد] و خود را نجات مىبخشید.
اما هیهات كه آن روز هیچ مفرّى براى مجرمان و گناهكاران وجود ندارد و تنها پاسخى كه دریافت مىدارند، آتشى است كه زبانه مىكشد:
كَلاّ إِنَّها لَظى * نَزّاعَةً لِلشَّوى؛(1)هیهات، [آتش] زبانه مىكشد [و] پوست سر و تن آنها را مى كَند.
اصطلاح «پوست از سر كندن» اصطلاحى قرآنى است و «نَزّاعَةً لِلشَّوى» یعنى آتشى كه پوست از كلّه مىكَند! این آیه مىفرماید، شعلههاى آتش به سوى فرد جهنمى هجوم مىآورند و مانند حیوانى كه آن را برشته كنند، پوست سر و بدن او در اثر آتش، بریان و جدا مىشود!
اكنون آدمى این همه را مقایسه كند با عذاب و آتش محدود و ناچیز دنیا و تأمل كند كه چگونه مىتواند در برابر آنْ تاب بیاورد؟! فراموش نكنیم كه همه اینها تنها توصیفات و الفاظى پیرامون عذاب و آتش جهنم است و حقیقت این امر با لفظ و وصف براى ما مكشوف نخواهد شد. براى مثال، ما فقط مىشنویم كه آب و غذاى جهنمیان «غَسّاق» و «غِسلین» و لباس آنها از مادهاى چسبنده و بدبو به نام «قطران» است، اما اینكه غسّاق و غسلین و قطران چیست، هیچگاه با این كلمات و الفاظ معلوم نمىشود. در روایت مىفرماید، اگر لباسى از لباسهاى اهل جهنم به كره زمین آورده شود تمام اهل زمین از بوى بد و متعفن آن هلاك خواهند شد!(2)آن گاه لباسى با این وصف، لباس همیشگى جهنمیان است.
البته خداى متعال هیچگاه نمىخواهد بندهاش را به جهنم ببرد، اما برخى بندگان با اعمالى كه مرتكب مىشوند، راهى جز جهنم رفتن براى خود باقى نمىگذارند. خداوند در این دنیا نعمتهاى بىشمارى در اختیار بشر قرار داده و راه راست را نیز بدو نموده تا به پاداش پیمودن این راه، او را در بهشت و نعمتهاى ابدى آن جاى دهد. بهشت جایى
1. همان، 15 و 16.
2. بحارالانوار، ج 8، ص 305، روایت 64، باب 24.
است كه خداوند در آن، زیباترین لباسها، بهترین و لذیذترین غذاها، گواراترین و شیرینترین نوشیدنىها و خلاصه، هر چه كه انسان بخواهد و آنچه به ذهنش نیز خطور نكرده، براى او فراهم نموده است. شرط رسیدن به آن بهشت نیز این است كه انسان در زندگى این دنیا كمى با ملاحظه زندگى كند و حلال و حرام خدا را رعایت نماید.
استفاده از مواهب و نعمتهاى این دنیا حلال است و سخن این نیست كه انسان نخورد و نیاشامد و نپوشد و لذت نبرد، بلكه صحبت این است كه این استفاده نباید بىحساب و كتاب باشد. آدمى باید در استفاده از این مواهب خودنگهدار باشد و برخوردارى و تلذذ خود از آنها را در چارچوب ضوابطى كه خداوند تعیین فرموده قرار دهد. خداى متعال هر خواست و میلى را كه در انسان قرار داده، در مقابل، مسیر اشباع آن را نیز براى انسان هموار ساخته است. براى مثال، اگر غریزه تشنگى و گرسنگى را در انسان قرار داده، در مقابل آن نیز آب و غذا را آفریده تا انسان با استفاده از آنها این دو غریزه را اشباع نماید. اما مطلبى كه هست این است كه ما حریصیم و به استفاده مفید و تعریف شده از این مواهب قانع نیستیم. نتیجه این حرص و طمعورزى این است كه از حدود الهى تجاوز مىكنیم و به حرام مىافتیم و مرتكب گناه مىشویم. پىآمد گناه و تجاوز به حدود الهى نیز گرفتار آمدن در عذاب و آتش جهنم خواهد بود. عذاب و آتشى كه گوشه كوچكى از آن را در برخى از آیات قرآن مرور كردیم و بدن ضعیف و پیكر نحیف ما قطعاً توان تحمل چنان عذابى را ندارد.
انسان اگر از یك سو به ضعف و ناتوانى خود توجه كند و از سوى دیگر، عظمت و شدت عذاب آخرت و این را كه همواره در معرض لغزش و گناه، و در نتیجه، عذاب است در نظر بگیرد، آنگاه همچون «عباد الرحمان» مدام دست به استغاثه و دعا برمىدارد و از خداى متعال تقاضا مىكند كه:
رَبَّنَا اصْرِفْ عَنّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً * إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقاماً؛(1)پروردگارا، عذاب جهنم را از ما بازگردان، كه عذابش سخت و دائمى است. مسلّماً آن [جهنم] بد قرارگاه و جایگاهى است.
1. فرقان (25)، 65 و 66.
ما اگر به درگاه خداوند استغاثه كنیم، خدا نیز كریم و رحیم و سریعالرضا است و استغاثه ما را بىپاسخ نخواهد گذاشت. یاغىگرى و لجاجت در مقابل خداوند راه به جایى نمىبرد و چیزى جز عذاب و آتش در پى ندارد. راه مشكل است و خطراتى بس بزرگ و وصفناشدنى پیش روى ما است. اما كار با كریمان دشوار نیست؛ پس بیاییم و به درگاه او بنالیم و استغاثه كنیم و از ذات اقدسش بخواهیم كه:
رَبَّنا إِنَّنا آمَنّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَقِنا عَذابَ النّارِ؛(1)پروردگارا ما ایمان آوردیم؛ پس گناهان ما را بر ما ببخش و ما را از عذاب آتش [جهنم] نگاهدار.
1. آل عمران (3)، 16.